تاریخ

عیسی به دین خود، موسی به دین خود

 

ضرب المثلی است که امروزه در میان مردم شایع گشته است و در محاوره و گفتمان و مباحث خویش بسیار بدان استناد می کنند؛ این عبارت بنا بر استنباطِ مردم بدین معنی است که:

« هر کس را به طریق و مسلک و کیشِ خود است و کارِ من و تو از هم سواست، پس تو به راه خود برو و من به راه خود! »

عیسی به دین خود،موسی به دین خود

   معنی: دو نفر یا دو گروه یا دو دسته که کاری به کار هم نداشته باشند و هرکس به راه خود و به دنبال کار و عقیده خود برود

اگر بخواهیم مفاد این عبارت را مورد کنکاش قرار دهیم، اشکالاتی بر متن و مفهوم آن وارد است که به اطلاع شما عزیزان می رسد؛

  1. از لحاظ ظاهر

عیسی و موسی علیهما السلام، هرچند هر دو بر یک روش خاص و ویژه بوده اند ولی در واقع رسالت و ابلاغشان بر محور توحید و اجتنباب از شرک و خرافه بوده است ؛ درست مانند رسالت پیامبر بزرگوار اسلام، محمد علیه وآله الصلاه والسلام و دین همه‌ی آنها اسلام بوده است و فقط در شریعتشان بنا بر مقتضای زمانی و مکانی بعضا تفاوت هایی در دینشان به چشم می خورد.

الله سبحانه وتعالی می‌فرماید:إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ [آل عمران: ۱۹] دین در نزد خدا، اسلام است.

و این سنّت تغییرناپذیر الهی‌ست که تا ابد الدّهر بر همین منوال باقی خواهد ماند ؛ پس راه و آئین عیسی و موسی یکی بوده است.

  1. از لحاط مفهوم

“امر به معروف و نهی از منکر” بر کسانی که توانایی آن را دارند و مصالح فردی و اجتماعی را در نظر گرفته‌اند، واجب است ؛ البته آن را مراتبی به شرح زیر است:

_ مرتبه اول: اعراض از گناهکار و ترک مراوده با او

_ مرتبه دوم: امر و نهی زبانی

_ مرتبه سوم: امر و نهی یدی- با دست و قدرت – (ضرب و جرح، قتل و بازداشت)

الله تعالی می‌فرماید:

کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن شدند! این بخاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز می‌نمودند؛ آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند، یکدیگر را نهی نمی‌کردند؛ چه بدکاری انجام می‌دادند! [مائده: ۷۸-۷۹]

باز خداوند می‌فرماید:

چرا در قرون قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم می‌کردند، از تنعّم و کامجوئی پیروی کردند و گناهکار بودند [هود: ۱۱۶]

الله سبحانه وتعالی نجات یافتگان را کسانی معرفی نموده است که از فساد و منکرات بازداشته‌اند.

استاد عبد الهادی افخم زاده می‌گوید:

هر فرد در جامعه‌ی اسلامی به منزله‌ی پیچی یا ابزاری از دستگاه عظیم مجتمع است که اگر زنگِ ننگی به خود بگیرد و یا خلل گناهی در آن روی دهد و یا قساد در کار آن ظاهر شود، ضرر و نقصان و عیب آن مربوط به کلّ دستگاه و مؤثر در آن است؛ از این رو بر هر کدام از اعضاء و اجزا، لازم و واجب است که در اصلاح و رفع فساد آن ابزار از کار افتاده که رو به نابودی می‌رود، سخت کوشش نمایند [چهارصد گوهر حکمت/ صفحه ۹۱]

امام علی رضی الله عنه نیز می‌گوید:

هر کس امر به معروف کند، پشت مؤمن را محکم کرده است، و هر کس نهی از منکر کند، بینی منافق را زده است [تنبیه الغافلین/ صفحه ۶۵]

پس این درست نیست که هر کس هر چه بخواهد انجام دهد و شعار آزادی را برای سرپوش گذاشتن بر آن و درست جلوه دادن عمل خویش سر دهد و هر کس او را بخواهد تحذیر کند، فضول بنامند، چنانکه سعدی نیز در این به خطا رفته است و می‌گوید:

مرا امر معروف دامن گرفت / فضول آتشی گشت و در من گرفت

[سعدی/ بوستان/ باب هفتم در عالم تربیت]

و همچنین حافظ که می‌گوید:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

[غزلیّات حافظ]

البته امر به معروف و نهی از منکر نیز خود شرایطی دارد و افراد دلسوز و شفیق و نصیحت کننده نباید دائما در فکر تجسّس و کنجکاوی در مورد افعال و اقوال مردم باشند، چرا که تحکیم و تأیید مبنای پسندیده‌ی شرعی در امر به معروف و نهی از منکر، مستلزم  محقّق شدن تداخل پدیده‌های مثبت و نتایج اثربخش و اطفای ضررمندِ شرارت و تبه‌کاریست، نه پرده‌دری و مداخله‌گری‌های غیرمقتضی و بیجا، چنانکه نقل شده است:

چند عرب در داخل خانه‌ای که از نی، ساخته شده بود آتشی افروخته و به شراب نشسته بودند. امام عمر رضی الله عنه سر وقت، آنان رفت و درشتی آغاز کرد که مگر آتش افروختن در خانه ی نئین را ممنوع نکرده بودم؟ شراب خواری هم که در اسلام ممنوع است. اینک شما مرتکب دو جرم شده‌اید.

عرب‌ها گفتن: ای خلیفه! تو نیز دچار دو جرم شده ای؛ چه خداوند تجسّس و بی اجازه داخل خانه کسی شدن را منع کرده است و تو هر دو حکم خدا را نادیده گرفتی. عمر فرمود: این دو تا به آن دو. و عرب‌ها را به حال خود گذاشت و رفت! [در هوای حق و عدالت/ ص ۴۳۲/ به نقل از احیاء علوم الدین غزالی]

علی کل حال، آزادی در رفتار و گفتار، معنا و مفهوم دقیقی نمی‌تواند ارائه دهد، بلکه آزادگی را می‌توان ارائه داد که مفهوم تسلیم بودن در حصار شرعی است و هرگونه خروج و تعدی از این حصار پی گرد الهی در پی داشته باشد که بعضا باید توسط مردم رفع ستم شود.

وقتی برای بار اول کاریکاتور پیامبر اسلام را بطور هجو آمیز در دانمارک رسم کردند، اعتراضات فراوان طرفداران و معتقدان سرسخت آزادی بیان را در پی داشت.

گونتراس، برنده جایزه نوبل در گفت و گویی با روزنامه الیاس درباره‌ی کاریکاتورهای توهین آمیز پیامبر اسلام می‌گوید:

دست‌اندرکاران این روزنامه بخوبی می‌دانستند که در اسلام، تصویر کردن الله و محمد جایز نیست و با این وصف مرتکب این عمل شدند، چون فاشیست هستند و مخالف خارجیان.

پس برماست کسانی را که دچار منکرات می‌شوند نصیحت نمائیم و به راه رب العزه فرا بخوانیم و در صورت نیاز اینچنین مردمانی را باید از خود دور ساخت، چه اینکه چنین نکنیم، هر کس دچار گناهی می شود و جامعه را هرج و مرج فرا خواهد گرفت. در بند ۱۸ از هات ۳۱ در گاتاها آمده است که:

« هیچکس نباید به گفتار و فرمان شخص تبهکار و گمراه‌کننده گوش فرا دهد، چون که چنین کسی، خانه و ده و شهر و کشور را به ویرانی و تباهی خواهد کشید. پس بر ماست که در برابر اینگونه مردمان، با جنگ افزار پاکدامنی و پارسایی ایستادگی کنیم و آنان را از خود دور سازیم. »

با نگاهی دقیق به اعصار گذشته و کنونی، در می‌یابیم که اگر محرّک بازدارنده‌ای برای جرم و جنایات و مخاطرات انسانی وجود نداشته باشد، هر آن پیکره‌ی اجتماعی و جوانب فردی اشخاص در بیمِ ضربات مهلکِ نقصان این محرّک می‌بایست غرامت و تاوان پس دهد که بی‌شک جبران این قصور نیازمند مولدهای قوی برای ارتجاع و پیکره‌سازی و اعاده نمودن آن می‌باشد.

اگر نظارت بر شرارت و دفع آن را از قوانین جامعه‌ی جهانی نادیده بگیریم، خلأ بزرگی در حقوق مردمان وارد می‌گردد و جامعه هر کی به هر کی و بی بند و بار خواهد شد، که لازمه‌ی تنظیم جریان‌های مردمی، حفظ و پاسداری از مرزهای اخلاقی و انسانی در راستای “دلسوزی نسبت به یکدیگر” می‌باشد و این همان مولد قویِ “امر به معروف و نهی از منکر” است.

آلبرت انیشتین می‌گوید:

دنیا جای پرمخاطره‌ایست، نه به خاطر کسانی که منحوس و شرور هستند، بلکه بخاطر کسانی که آنها را نگاه می‌کنند و علیه‌شان کاری انجام نمی‌دهند [Conscious Courage/ Maureen Stearns/ p.99]

در آخر از الله سبحانه وتعالی می‌خواهیم که ما را از فتن دور دارد و عاقبت بخیرمان کند و اندیشه‌ای پاک به ما بدهد که در پرتو آن بتوانیم ذهنی پویا و گفتاری نظیف داشته باشیم و نصیحت و دلسوزی دیگران را بر خود خرسند باشیم که هر کس را لغزش و کجی هست که باید تذکر داده شود و راست گردد و ناصحان را دوست داشته باشیم، چنانکه امام عمر رضی الله عنه گفته است:

در مردمی که ناصح نباشند، خیری نیست. در مردمی نیز که نصیحت کنندگان را دوست ندارند، خیری نیست [رساله المسترشدین/ صفحه ۷۱]

و بجای استفاده از ضرب المثل: عیسی به دین خود، موسی به دین خود، گوش به نصیحت دیگران بسپاریم که مراد عقل از آن حاصل آید، که در غیر اینصورت پشیمانی و حسرت سودی نخواهد داد:

 گوشی که از نصیحت پیران نه پند برد / روزی بود که می‌دهدش چرخ مالشی

[آیتی بیرجندی]

 

شاهو سلیمی

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا