محمد( ص) و شبانی ! درس ها و پیام ها
محمد( ص) و شبانی !درس ها و پیام ها
چرا پیغمبران گذشته همگی شبان بوده اند ؛ مگر میان شبانی و نبوت شباهتی درکار است ؟ مگر نه شبانی خود رهبری است؟ چوپان گله را از خطرات مصون می دارد ، گرگ ها را از حریم گله می راند ، گله را به سوی مراتع پربرکت هدایت می کند ، گله را به سرچشمه آب می رساند ، گذشته از این ، چوپان تنها انسانی است که زندگی خویش را همه وقف زندگی گله کرده است ؛ از شهر و دیار وخانواده وخویشاوندان بریده و به صحرا آمده است . سرنوشت خود را با سرنوشت گله ای که در اختیار او است یکی کرده است ؛ خود را از همه مواهب زندگی محروم ساخته و در بیابان ها ، بخاطر گله ، تنها به سر می برد ؛ خود را به معنی واقعی کلمه، فدای گله می کند ؛ چوپان درس دردناک دیگری نیز می آموزد ، درسی که تحملش بر دیگر انسان ها اگرنگویم محال، بلکه لااقل سخت و دشوار است ؛چرا باید تحمل آبیاری کردن باغی کز آن گل کاغذین روید ؟ خود را فدا کردن بخاطر گروهی که نمی فهمند ، او را نمی شناسند ،فداکاری را درک نمی کنند ، همواره در اندیشه کسانی بودن که فقط در اندیشه شکم خویشند و زندگی وسعادت خویش را به قومی بخشیدن که جز به زندگی و آسایش خود نمی پردازند ؛ این عالی ترین مرحله رهبری است و ازاین رو است که پیامبران الهی همه چوپان بوده اند وبخاطر سعادت قومی که گوسفندوار پوزه در زمین فرو برده اند و جز چریدن نمی فهمند ،رنج بردن و شکنجه دیدن را در راه چوپانی آموخته و تمرین کرده اند .
درس دیگر ، فن تنها زیستن و به قول یک نویسنده روسی ؛ هنر زندگی کردن در خویشتن است . استقلال ، استغناء ،اقلیم بودن ، و اسیر اُنس ها و دل داری ها ، تفنن ها،آشنائی ها، پشت گرمی به دیگران و نوازش و ستایش و کمک و آمیزش با دیگران نبودن ؛ برخی خود هیچ نیستند ، بادیگران من اند ؛ از تنهائی وحشت دارند…
شبانی ؛ درس گران بهای تنهائی و زیستن در خویش وبی نیازی مطلق می دهد ؛ گنجشکی که در شلوغی و روشنائی می پرد و می خواند ، مرغ حقی می کند که در تاریکی و تنهائی ، بی آن که در انتظار پاسخی باشد،بی نیاز از همه ، استوار می ایستد و آواز را همواره تکرار می کند ، در آکادمی افلاطون و . …چنین درس هائی نمی آموزند .
چوپان جوان اولین درس های زعامت را در قراریط می آموزد ؛ زندگی چوپانی و تنهائی و رنج صحرا ، رنج فقر و تهیدستی و احساس محرومیت از مواهب مادی زندگی تا بیست و پنج سالگی، درس های گران بهائی برای انجام رسالت سنگینی که در انتظارش بود به وی آموختند؛ صبر،صفا،سادگی،تحمل،خشونت و آشنایی با طبیعت را از صحرا آموخت ، رهبری و مسؤلیت و فداکاری بخاطر دیگران ، بی چشم داشت پاداشی را از شبانی و ورزیدگی و استقامت در برابر هوس ها و صلابت روح و پختگی و پیوند با توده و دشمنی با اشرافیت و زور و بی عدالتی را از فقر و گرسنگی و بدین طریق مردی را که می بایست راه تاریخ را عوض کند ، یتیمی بود که بی پناهی و صحرا و شبانی و فقر او را در مکتب خویش پروراندند و رنج ، شمشیری را که می بایست بر فرق امپراطوران جبار جهان فرود آید اینچنین آبدیده کرد .
تحقیق و گردآوری ؛ عبدالله علی پور