تاریخ

آرایشگر کاخ فرعون مصر؛ زنی که بوی خوش آن در آسمان ها به مشام می رسد!

 

آیا می دانی چرا تاریخ نام آرایشگر دختر فرعون را حفظ کرده و از آن یاد می کند؟ زیرا او کاری کرد که نامش جاویدان بماند … 

او که دارای همسر و سه فرزند بود در کاخ فرعون زندگی می کرد و مخفیانه و بدون اطلاع اطرافیان ایمان آورده بود… 

روزی از روزها در حالی که موهای سر دختر فرعون را شانه می کرد و آرایش می کرد که ناگهان قیچی از دستش افتاد ، وقتی که خواست آن را بردارد گفت : بسم الله

دختر فرعون گفت منظورت از گفتن این کلمه پدرم بود ؟؟ زن آرایشگر گفت : نه بلکه خدای من وشما وپدرت منظورم بود..

 دختر فرعون با شنیدن بسم الله شتابان نزد پدرش رفت و او را از قضیه آگاه کرد، فرعون زن آرایشگر را صدا زد و خطاب به او گفت : خدای شما کیست ؟؟ زن آرایشگر گفت : پروردگار من و شما تنها الله است !

 فرعون که خود را خدا و ارباب همه مردم می دانست از پاسخ آرایشگر دخترش بر آشفت و دستور داد تا دیک بزرگی را آماده و داخل آن را روغن مذاب بریزند! 

دستور داد سه تا فرزند او که یکی از آنان شیر خوار بود را احضار کردند ؛ ابتدا یکی از آنان را داخل دیگ انداختند؛ در این حال  فرعون خطاب به زن آرایشگر گفت : الآن خدای شما کیست؟ زن آرایشگرپاسخ داد: خدای من و خدای شما تنها الله است… 

فرزند دوم او را هم آوردند و داخل دیگ روغن جوشان انداختند! دوباره فرعون که از این کار لذت می برد و امیدوار بود که دیگر آرایشگر دخترش از عملکردش پشیمان شده و او را خدای خود بداند از او پرسید: خدای شما کیست؟ زن آرایشگر بدون مکث و تردید گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است 

فرعون که بابت ایمان آوردن یکی از کاخ نشینانش به موسی به شدت احساس شکست و سردرگمی می کرد و از طرفی هم نمی توانست این زن را از باورهای راسخش بازدارد دستور داد که  فرزند شیرخوار آن زن را بیاورند هنگامی که خواستند او را داخل دیگ روغن جوشان بیندازند از زن آرایشگر پرسید:خدای شما کیست ؟؟ زن آرایشگر مکثی کرد و اندکی ساکت ماند و قلب مهربانش برای فرزند شیرخوارش شروع به تپیدن کرد…

خداوند متعال به آن فرزند شیرخوار دستور داد که حرف بزند پس زبانش باز شد و شروع کرد به سخن گفتن ؛البته طوری که تنها مادرش صدای او را می شنید ؛ فرزند شیر خوار خطاب به مادرش گفت: مادرم نترس و بگو خدای من و خدای تو تنها الله است و بدان که تو بر حق هستی… 

پس از گوش دادن به سخنان دلگرم کننده فرزند شیر خوار زن آرایشگر در کمال صلابت  در پاسخ فرعون گفت : خدای من و خدای شما تنها الله است و بس 

پس فرزند شیرخوار را داخل دیگ روغن جوشان انداختند و بعد نگهبانان زن آرایشگر را هم با خود آوردند و او را هم داخل دیگ روغن جوشان انداختند. ..

 او و سه فرزندش همگی درراه خداوند متعال جان دادند و شهید شدند …

فرعون ستمگر که تا حدودی احساس راحتی می کرد دستور داد استخوان های آن سه فرزند و مادر را در گودالی از آب بیندازند . 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وسلم ـ می فرماید: «بینما أنا أعرج فی السماء شممت رائحه طیبه ما سمعت مثلها من قبل، فقلت: یا جبرئیل! ما هذه الرائحه؟ قال: هذه رائحه ماشطه بنت فرعون وأولادها الأربعه »

«وقتی به آسمان بالا می رفتنم بوی خوشی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به مشامم نخورده بود. گفتم: ای جبرئیل! این بو چیست؟ گفت: این بوی آرایشگر دختر فرعون و چهار فرزندش است.»

درود بر روان پاک تمام شهیدان راه حقیقت و توحید 

سعی کن  خودت را جای آن زن آرایشگر قرار بدهی و همچنین تصور کنی که چه اتفاقی خواهد افتاد؟!

تحقیق و گردآوری و ترجمه : عبدالله احمدی – سردشت

نمایش بیشتر

عبدالله احمدی

نویسنده و مترجم و فعال دینی ✅ ساکن : آذربایجان غربی - مهاباد - روستای حمزاباد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا