تاریخ

پیامبر(ص) به مدینه می رسد

رسیدن پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به مدینه

 

مسلمانان مدینه شنیده بودند که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) از مکه به طرف مدینه به راه افتاده است، به همین خاطر مسلمانان هر روز، به بیرون از مدینه رفته و منتظر رسیدن پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و یار باوفا و عزیزش می ماندند، تا اینکه گرمای سوزان عربستان به آنها فشار می آورد و چند روزی را این چنین گذراندند. آن روزی را نیز که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به همراه یار وفادارش به مدینه رسیدند، باز هم مسلمانان به خارج از شهر رفته و چشم به انتظار پیامبر(صلی الله علیه و سلم) ماندند، تا اینکه گرما بر آنان فشار آورده و جایی برای استراحت برایشان نمانده بود و مجبور شدند به شهر برگردند. زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به مدینه رسید، مسلمانان در خانه هایشان بودند، در آن هنگام یکی از غیرمسلمانان که آنجا بود، از دور پیامبر(صلی الله علیه و سلم) را دید و مسلمانان را صدا زد. مسلمانان با شتاب از خانه هایشان خارج و با چهره ای شاد و خوشحال، به استقبال پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و یار وفادارش شتافتند.

 قبل از اینکه پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به مدینه برسد 

پیامبر(صلی الله علیه و سلم) قبل از ورود به مدینه، نزدیک به چهارده روز را در قباء، در نزد نوه ی عمر بن عوف ماند و در این مدت مسجد قبا را بنا نهادند. زمانیکه پیامبر(صلی الله علیه و سلم) خواستند به داخل شهر مدینه بروند به دنبال بزرگان بنی نجار فرستاد، آنها نیز همرا با شمشیرهایشان به نزد ایشان آمدند (بدین معنی که از شما و یارتان محافظت می کنیم).

به روایتی، از تعداد افرادی که به استقبال پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) آمده بودند، نزدیک پانصد نفر از آنها مسلمانان بودند که اطراف پیامبر(صلی الله علیه و سلم) را گرفته و شادی و سرور بر چهره هایشان نمایان بود. پیامبر با سوار بر مرکب خویش، به شهر یثرب وارد شدند (و به گفته ای دیگر مردم داخل مدینه بودند و پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به میان آنها رفت). مردان و زنان به بالای بام خانه ها رفته و از آنجا پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و یارانش را نگاه می کردند و بچه هایشان نیز در داخل کوچه های مدینه پخش شده و با صدای بلند می گفتند: یا رسول الله، یا رسول الله، یا رسول الله.

…پسر عازب(رضی الله عنه) که شاهد آن روز بود، می گوید: تا به حال مردم مدینه را ندیده بودم که برای هیچ چیز دیگری، به اندازه آمدن پیامبر(صلی الله علیه و سلم) خوشحال بوده باشند.

 اینکه در روایت های دیگری آمده است که مردم مدینه با خواندن سرود: «طلع البدر علینا من ثنیات الوداع …» به پیشواز پیامبر(صلی الله علیه و سلم) رفته اند، روایت و سند صحیحی در این زمینه وجود ندارد و درست نمی باشد.

 پیامبر(صلی الله علیه و سلم) در داخل شهر مدینه به راه افتاد تا به نزدیکی منزل ابو ایوب انصاری(رضی الله عنه) رسید، آنجا پرسید: منزل چه کسی به اهل و خویشاوندانمان نزدیک تر است؟ ابو ایوب گفت: منزل من نزدیک تر است ای پیامبر خدا، این خانه و این هم درب خانه ام است، پیامبر(صلی الله علیه و سلم) نیز از مرکبش پایین آمده و به خانه او رفت.

 در کتاب های سیره آمده است که بزرگان و ریش سفیدان انصاری هر کدام می خواستند که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به منزل آنها برود و آنجا بماند، برای همین از جلوی هر خانه ای که می گذشت، از او می خواستند که پیاده شود و به منزل آنها برود، برای همین فرمودند: هر جا که شتر اتراق کند، همان جا می مانیم. شتر هم کنار منزل ابو ایوب انصاری زانوهایش را بر زمین گذاشت و همانجا نشست، خانه ابو ایوب دو طبقه بود.

 ابو ایوب می گوید: زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) به منزل من آمد، در طبقه پایین نشست و من و همسرم در طبقه بالا بودیم. به ایشان گفتم: ای پیامبر خدا –پدر و مادرم به فدایتان- برای ما خوشایند نیست که ما بالا باشیم و شما پایین، شما به طبقه بالا بروید و ما هم پایین می آییم. فرمود: ای ابو ایوب؛ سودمندتر و آسانتر برای ما و به آنکه ما را پناه داده است، چنان است که ما پایین باشیم.

 ابو ایوب می گوید: روزی کاسه ای پر از آب از دستمان افتاد و شکست. سریع با پارچه ای آب ریخته شده را خشک کردیم که مبادا قطره آبی از ترک سقف نفوذ کرده و پایین رود و موجب اذیت پیامبر(صلی الله علیه و سلم) شود. به روایت ابن سعد، پیامبر(صلی الله علیه و سلم) مدت هفت ماه در منزل ابو ایوب ماندند.

 در حقیقت این منظره، نمونه ای بی نظیر می باشد که تا حالا همچین نمونه ای در تاریخ بشریت ثبت نشده است. نمونه ای از جان گذشتگی و بخشش، ترجیح دادن، برادری و دلسوزی پناهندگان انصاری، که اعلام آمادگی کردند که خودشان با مال و فرزندان و تمام زندگی شان، آماده کمک به مهاجران هستند. دروازه خانه هایشان را به روی پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و یارانش گ

 شودند، هر کدام برادر یکی از مهاجران گشتند. حتی آنها را بر خود نیز ترجیح می دادند و ایثار می کردند و سهم بیشتری را به آنان می دادند. بدین ترتیب صاحب فضل و بزرگی فراوانی گشتند و نامشان در تاریخ جوانمردان برای همیشه باقی ماند و نسل به نسل آن را تعریف می کنند، آنگونه که خدای بزرگ در قرآن کریم، بخشش و سخاوتمندی و همکاری آنان را توصیف می نماید و مسلمانان نیز همیشه آن را می خوانند: «وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الإیمَانَ مِن قَبلِهِم یُحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَیهِم وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِم حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِم وَ لَو کَانَ بِهِم خَصَاصَهٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ» (حشر/۹) یعنی: «آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه (ی آیین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست می دارند که به پیش ایشان مهاجرت کرده اند و در درون احساس و رغبت نیاز نمی کنند به چیز هایی که به مهاجران داده شده است و ایشان را بر خود ترجیح می دهند، هر چند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خویش، نگاهداری و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعا رستگارند».

 همچنین پیامبر(صلی الله علیه و سلم) نیز از آنان تعریف کرده و در حدیثی آنها را چنین توصیف می نماید و می فرماید: «لو لا الهجره لکنت امرءاً منن الأنصار» یعنی: «اگر هجرت نبود، من یکی از انصاریان  می بودم» و «لو سلکت الأنصار وادیاً أو شعباً لسلکت وادی الأنصار أو شعبهم» یعنی: «اگر انصاریان وادی و دره ای را در بر بگیرند، من نیز به وادی و دره ی آنها در خواهم آمد (و با آنها خواهم بود)».

 در این مدت زمان هرگاه که اذان می گفت، پیامبر(صلی الله علیه و سلم) هر جا بودند، همان جا نماز می خواندند و پس از آن فرمان دادند که در آن محلی که دارای درختان خرمای دو یتیم از نوادگان نجاری است، مسجد درست کنند.

 پیامبر(صلی الله علیه و سلم) آنجا را از یتیمان خرید و با زمین هموار کرده و بنا کردن مسجد را آغاز کردند و دیوار آن را بالا بردند. در حالیکه مسلمانان لحظاتی زیباتر و دلنشین تر از آن لحظات، تا آن زمان نداشته بودند که همه با هم کار می کردند و برای ساختن مسجد، عرق می ریختند و پیامبر(صلی الله علیه و سلم) نیز با آنان بود و می گفتند: «اللهم إنه لا خیر إلا خیر الآخره *** فانصر الأنصار و المهاجر».

 بار اول، مسجد را از حصیر درست کردند، سپس چهار سال بعد از هجرت، آن را با دیوار بازسازی نمودند. در ابتدای هجرت تفاوت آب و هوایی و شرایط محیطی و جوی مکه با مدینه، برای برخی از صحابی مشکل ایجاد کرده بود. زیرا مکه شهری با کوههای بلند و فاقد زمینی های زراعتی بود، اما مدینه شهری دارای زمین های زراعی فراوان و نسبت به مکه دارای نم و رطوبت بیشتری بود و این باعث شد که برخی از صحابی همچون بلال و ابوبکر، بیمار شده و دچار تب زدگی شوند.

 عایشه این خبر را به پیامبر(صلی الله علیه و سلم) رساند، ایشان نیز فرمودند: «اللهم حبب إلینا المدینه کحبّنا مکه أو أشدّ و صححها و بارک لنا فی صاعها و مدّها وانقل حمّاها فاجعلها بالجحفه» یعنی: «خدایا، همانگونه که مکه را در قلب ما جای داده بودی(و آن را دوست داشتیم)، مدینه را نیز برایمان عزیز بگردان و بلکه بیشتر از آن نیز و ما را سلامت گردان و در گندم و حبوبات و ترازو و معیارمان خیر و برکت انداز و از درد و بلا و مصیبت دور بگردان و آن را به جحفه (مکانی خارج از مدینه) انتقال بده».

 پیامبر(صلی الله علیه و سلم) همچنین فرمودند: «اللهم امض لأصحابی هجرتهم و لا تردهم علی أعقابهم» یعنی: «خدایا هجرت یارانم را به پیش بران و به گذشته برنگردان».  کم کم مهاجران توانستند بر بسیاری از مشکلات و گرفتاری های زندگی جدیدشان غلبه کنند و در خانه و سرزمین و مکانی تازه مستقر شوند و کفه ی ترازوی عقیده و باور خویش را بر کفه ی ثروت و سامان و خویشاوندانشان در مکه، برتری داده و سنگین تر کنند. بدین گونه هجرت به وظیفه و فریضه ای دینی تبدیل شد تا هر مسلمانی با جان و مال و فرزندان و همه چیز خویش، از پیامبر(صلی الله علیه و سلم) و آیین مبارک اسلام دفاع نماید و این واجب دینی، تا فتح مکه ادامه داشت. بعد از فتح مکه هجرت به پایان رسید. زیرا هجرت برای حفظ جان و اسلام، از دست فتنه و آشوب و نابودی آن به وسیله کفار بود. هر حکمی نیز همراه با عامل و دلیل آن می باشد. در اینجا برایمان روشن می شود که هر مسلمانی در هر جایی زندگی کند و بتواند فروع ایمان و بندگی خویش را به جایی آورد، واجب نیست که از آنجا هجرت نماید. اما اگر نتوانست، آنگاه لازم است که هجرت کرده و آنجا را ترک نماید. ماوردی می گوید: اگر مسلمان توانست در سرزمینی از سرزمین کفار، دین خود را آشکار نماید، آن سرزمین برایش به مثابه سرزمین اسلام خواهد بود و ماندن در آن برایش بهتر از کوچ کردن می باشد، زیرا امید آن می  رود که به وسیله وی، افراد دیگری نیز مسلمان شوند. 

آنگاه که در زمان عمر بن خطاب، تاریخ دوباره نوشته شد، هجرت به عنوان مناسبتی برای آغاز سال قمری تعیین شد. اما آن را از ربیع اول به یک محرم به جلو انداختند، زیرا ابتدای عزم و تصمیم بر هجرت در یک محرم بود. پیمان عقبه ی دوم، در ماه «ذی الحجه» اتفاق افتاد، که مبنای آغاز هجرت می باشد. بدین ترتیب اولین ماهی که بعد از بیعت عقبه دوم، تصمیم جدی بر هجرت گرفته شد، ماه محرم بود و با قرار دادن آن به عنوان آغاز تاریخ اسلامی، کاملاً هماهنگ و مناسب می باشد.

 بدین گونه هجرت پیامبر(صلی الله علیه و سلم) آغاز تاریخ اسلامی قرار داده شد و برای همیشه تاریکی شب دیجور را به کنار زده و انسان را از شرک، کفر، ظلم و ستم به سوی روشنایی عدالت، برادری، یکسانی، عزت و کرامت برد.

والسلام 

تهیه شده: ده نگی ئیسلام

مترجم: ناهید ایران 

نمایش بیشتر

ناهید ایرانی

استان آذربایجان غربی - مهاباد مترجم فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا