تاریخ

روزی در خانه پیامبر(چهره خندان و شوخ طبع رسول الله)

 

پیامبرخدا (ص) در همه حالات مشغول کار و بار امتش است ؛ با سپاه و فرماندهانش، با خانواده اش و گاهی اوقات هم مشغول دریافت وحی است و البته بیشتر اوقات هم به خدا پرستی می پردازد و کارهای دیگر… همۀ این ها مسئولیت های بس بزرگی است به گونه ای که همه می پرسند که چگونه پیامبر اسلام همه این مسئولیت ها را به نحو احسن انجام می داده است؟ آن هم بدون این که خللی بر هیچ یک از برنامه های روزانه اش وارد شود ؛ تازه این شرایط ویژه این پیامبر هُمام، هرگز باعث نشده بود که  در وظایف مربوط به خانواده اش ذره ای خلل وارد شود و به رفع گرفتاری های دیگران می پرداخت !! او به صاحبان حق، ادای حقوق می نمود و هرگزحق هیچ کسی را نمی خورد!

پیامبر صلی الله علیه و سلم علی رغم مشکلات فراوانی که داشت در دلش جای خاصی را برای کودکان گذاشته بود؛ او با کودکان شوخی می کرد و با آنان هم بازی می شد و به آنها نزدیک می گردید و باعث می شد بر لبان آنها غنچه های شادی شکوفه کند البته گاهگاهی با بزرگان هم شوخی می نمود.

ابوهریره روایت می کند: عده ای از پیامبر خدا(ص) پرسیدند: آیا شما با ما شوخی می کنی؟ فرمود: بله؛ولی من جز به سخن حق و راست لب نمی گشایم.

یکی از مزاح ها و شوخی های پیامبر صلی الله علیه و سلم همانگونه که انس(رض) روایت می کند این بود که بارها خطاب به من می گفت: یا ذا الأذنین)(۲) ای صاحب دو گوش!

همچنین انس روایت می کند : مادرم پسری داشت به اسم سُلیم که ملقب بود به ابوعمیر. مادرم می گوید هرگاه پیامبر(ص) به خانه ما می آمد با پسرم مزاح و شوخی می کرد…. آن حضرت در یکی از روزها دید که ابوعمیرغمگین است، پس خطاب به او فرمود: چه شده که می بینم غمگینی ای ابوعمیر؟ مادرش پاسخ داد: ای پیامبر خدا(ص) این پسر من  گنجشکی داشت که همواره با آن بازی می کرد و اکنون که گنجشکش مرده است، از غم و اندوه حالش به این روز افتاده است! پس پیامبر(ص) وی را صدا زد و گفت:ای ابوعمیر گنجشکت را چه شده است؟؟ که از این تفقُّد رسول الله خیلی خوشحال شد و خنده بر لبانش شکفت.

پیامبر صلی الله علیه و سلم با بزرگان و فرماندهان هم گاهی مزاح می نمود.

 انس روایت می کند: مردی روستایی بود که اسمش ظاهر پسر حرام بود ، هر چند آن شخص قیافه زشتی داشت ولی پیامبر خدا (ص) وی را دوست داشت …روزی که داشت وسایلی را می فروخت، پیامبر(ص) از پشت وی را در بغل گرفت! او چون پیامبر را نمی دید مرتب می گفت: تو کیستی؟ لطفا مرا رها کن!! وقتی به پشت نگاه کرد و پیامبر خدا را دید ….آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم از روی شوخی و با صدای بلند می فرمود: چه کسی این برده را خریدار است؟ کسی پاسخی نداد ؛ پس ظاهر پسر حرام گفت: ای پیامبر خدا می بینی که کسی من را نمی خواهد!! و کسی پیدا نشد که من را از شما خریداری نماید!! پیامبر صلی الله علیه و سلم با جدیت تمام خطاب به وی فرمود: لکن عندالله أنت غال) ولی شما نزد خداوند گرانبها هستی.

این ها نمونه های عملی مردی بزرگوار و بلند پایه بود که مردانه زندگی کرد و با همه انسان ها به بهترین شیوه رفتار می نمود.

 سلام و درود خداوند بر وی باد.

پیامبر(ص) با خانواده و اطرافیانش هم گشاده رو بود؛ با همه شوخ طبع بود؛ گرچه مزاح هایش حد و مرزی داشت و خنده هایش از تبسمی بیشتر نبود.

 عایشه(رض) می فرماید: «ما رایت رسول الله (ص) مستجمعا قط ضاحکا حتی تری منه لهواته، انما کان یبتسم»(۶) یعنی هرگز پیامبر خدا را ندیدم که زبان کوچک توی دهانش مشخص شود بلکه تنها یک شبنم و لبخندی بر لب داشت.

اگرچه رسول خدا صلی الله علیه و سلم همیشه خوش رو و خوش رفتار بود ولی اگر مرزی از مرزهای خدا زیر پا گذاشته می شد یکسره رنگ رخسارش تغییر می کرد و عوض می شودو بلا فاصله جهت تغییر آن منکر و کار زشت دستور صادر می فرمود.

ترجمه با اندکی تصرف : سه وزه حیدری

نمایش بیشتر

سه وزه حیدری

@ مترجم وشاعر @ آذزبایجان غربی - مهاباد ☑ کارشناسی روانشناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا