گفتگو

اوصاف خوارج در سنت نبوی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ

 

واژه خوارج از جمله کلماتی است که اخیراً زیاد بکار میرود واطلاق آن بر بعضی از گروه ها و شبکه ها به حق یا ناحق صورت می گیرد.
پس نیاز بود وقفه و تأملی انجام گیرد تا از آن طریق اوصاف خوارج را آنگونه که در سنت نبوی وارد شده بیان کنیم و هر قومی را بر حسب نزدیکی یا دوری آنان از این صفات در جایگاه شایسته شان قرار دهیم.
 در سنت نبوی به غیر از خوارج، در خصوص هیچ یک از گروه ها و فرقه های امت برحذر نشده ایم، براستی که در این رابطه بیش از بیست حدیث با سند صحیح یا حسن روایت شده است و این فقط با خاطر ضرر هولناک آنان بر امت، و به اشتباه ودر خطا افتادن امت نسبت به امور آنان و  غره شدن به آنان است، چون ظاهرشان نشان از صلاح و تقواست و البته بخاطر اینکه مذهب آنان به آراء و افکار بسنده نکرده بلکه به ریختن خون دیگران نیز تجاوز می کند.
بعضی از ویژگی های ثابت شده برای خوارج در سنت:
۱ – کم سن و سال بودن: اغلب آنها جوانانی با سن کم هستند، وجود ریش سفیدان و بزرگان خبره و با تجربه در میان آنها بسیار کم است.

رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ در این باره می¬فرماید: (حُدَثَاءُ الْأَسْنَانِ)، کم سن و سال هستند. حافظ ابن حجر در فتح الباری (۲۸۷/۱۲) : “حدث” همان کم بودن سن است.
۲ – سبک مغزی ودیوانگی:
عموم خوارج و کسانی که فکرشان را نمایندگی می کنند از جوانانی هستند که سبک سری و عجله و اقدام زودهنگام و کوته نظری و نبود درک صحیح وتنگ نظری و نبود بصیرت بر آنان غالب است، آنگونه که در حدیث متفق علیه آمده است: (یَأْتِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ، حُدَثَاءُ الْأَسْنَانِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ) در آخر زمان قومی خواهد آمد که کم سن و سال و سفیه وکم عقل هستند.
امام نووی رحمه الله می فرماید: «از این حدیث چنین برداشت می شود که ثابت قدم شدن ونیروی بصیرت هنگام کامل شدن سن وکثرت تجربه و نیروی عقل حاصل می شود.»
۳- غرور و خود برتر بینی:
خوارج با نشانه کبر و خود را برتر دیدن بر بندگان خدا، شناخته می شوند وهمچنین با احساس افتخار به خویش و اعمال خویش شناخته می¬شوند  و لذا به آنجا انجام داده  افتخار می کنند!!
رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ می فرماید: (إِنَّ فِیکُمْ قَوْمًا یَعْبُدُونَ وَیَدْأَبُونَ، حَتَّى یُعْجَبَ بِهِمُ النَّاسُ، وَتُعْجِبَهُمْ نُفُوسُهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِیَّهِ) رواه أحمد بسند صحیح.
یعنی در میان شما قومی هست که پیوسته عبادت می کنند، تا جایی که مردم نسبت به آنان و خود نیز نسبت به خویش به اعجاب واداشته می شوند و به سرعتی که  تیر از کمان خارج می شود از دین خارج شده و گمراه می شوند.
غرور وتکبرشان سبب می شود که ادعای علم و دانش داشته و نسبت به دانشمندان مسلمان گستاخی نمایند و بدون مراجعه به علما و دانشمندان در خصوص حوادث ومسائل بزرگ بدون تجربه و دانش حکم صادر کنند.
۴ – تلاش در عبادت:
آنان اهل عبادت، نماز، روزه وقرائت قرآن و  ذکر و بخشش و فداکاری هستند و این چیزیست که باعث غرورشان می شود و به این خاطر است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در موردشان با صراحت فرمودند: (لَیْسَ قِرَاءَتُکُمْ إِلَى قِرَاءَتِهِمْ بِشَیْءٍ، وَلَا صَلَاتُکُمْ إِلَى صَلَاتِهِمْ بِشَیْءٍ، وَلَا صِیَامُکُمْ إِلَى صِیَامِهِمْ بِشَیْءٍ) رواه مسلم. یعنی گروهی از میان امتم ظهورهم می کند که چنان قرآن می خوانند که قرآن خواندن شما در مقابل آنان هیچ است [از لحاظ کثرت قرآن خواندن ]، و نماز می گذارند که نماز شما در مقابل نماز آنان هیچ است[یعنی: زیاد نماز میخوانند و طول قیام و رکوع و سجده خویش بیشتر میکنند ]، و روزه شما در مقابل روزه آنان ناچیز تلقی می شود.
و در روایت دیگری فرمود:  (یَحْقِرُ أَحَدُکُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ، وَصِیَامَهُ مَعَ صِیَامِهِمْ) متفق علیه؛ یعنی یکی از شما نمازش را در مقایسه با نماز آنان و  روزه اش را در مقایسه با روزه ی آنان ناچیز می شمارد.
اگر صحابه ی پیامبر رضی الله عنهم نمازشان را در مقابل نماز آنان ناچیز دانسته باشند پس غیر صحابه باید در مقایسه با آنان چگونه باشند؟!
وقتی ابن عباس رضی الله عنه آنان را ملاقات کرد، گفت:  من بر قومی وارد شدم که کوشاتر از آنان کسی را ندیده ام، دستانشان در غلظت مانند سینه شتر و آثار سجده بر چهره شان نمایان بود.
۵ – برداشت ناصحیح از قرآن:
آنان بسیار قرآن را  تلاوت و بدان استدلال می کنند ، ولی بدون فهم و دانش، بلکه آیات را در غیر جایگاه واقعیشان قرار می دهند و بدین خاطر وصفشان در احادیث آمده: (یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ یَحْسِبُونَ أَنَّهُ لَهُمْ وَهُوَ عَلَیْهِمْ)؛ قرآن را تلاوت می کنند وگمان می کنند که به نفعشان است و حال آنکه قرآن علیه آنان است. (یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ رَطْبًا، لاَ یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ) (یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ)؛ قرآن را تلاوت می کنند بدون فهم و از حنجره هایشان عبور نمی کند.
امام نووی در شرح مسلم می فرماید: «سهم آنان از قرآن چیزی نیست به غیر از گذر آن بر زبان ها، پس از گلوهایشان نمی گذرد تا به دلهایشان برسد و و این مطلوب نیست بلکه مطلوب، وابستگی وتدبر در آن و تأثیر بر قلب است».
 شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله فرمود: «بدعت اول مانند بدعت خوارج بود و آن از سوء برداشت از قرآن بود. آنها قصد مخالفت با قرآن را نداشتند، لکن چیزی را فهم می کردند که بر آن دلالت نمی کرد.» مجموع الفتاوی.
به همین خاطر ابن عمر رضی الله عنه درباره آنان گفت: “به سوی آیاتی که درباره کفار نازل شده بودند رفتند و آن را در رابطه با مؤمنان قرار دادند”. بخاری.
بخاطر سخت کوشی آنان در تلاوت و عبادت، به آنان قراء گفته می شد با این تفاوت که آنان قرآن را بر غیر مقصود اصلی تأویل می کردند و نسبت به دیدگاهشان تکروی می کردند و در زهد و خشوع و غیر آن بسیار دقیق و نکته سنج بودند.
۶ – سخنان زیبا و آراسته:
سخنشان زیباست، هیچ کس در شیرینی و بلاغت یارای مقابله با آنان را ندارد!!
آنان صاحبان منطق و جدل هستند و دیگران را به تحکیم شرع الهی و اینکه حکم فقط از آنِ خداست و مبارزه با اهل ارتداد و کفر، دعوت می کنند ولی کردارشان برخلاف آن است!!
رسول خدا صلی الله علیه وسلم در این خصوص می فرماید: (یُحْسِنُونَ الْقِیلَ، وَیُسِیئُونَ الْفِعْلَ)، (یَتَکَلَّمُونَ بِکَلِمَهِ الْحَقِّ )، (یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ الْبَرِیَّهِ) خو ب سخن می گویند وکارهای بد می کنند، سخن حق می گویند و سخن بهترین بندگان را بر زبان می رانند.
امام سندی رحمه الله در شرح این حدیث می فرماید:  بعضی از گفتار را که ظاهراً از برگزیده های سخنان مردم است بر زبان می رانند مانند: حکم، فقط حکم خداست و نظیر این، مانند دعوت به سوی کتاب خدا.
۷ – تکفیر و مباح دانستن خون دیگران:
این صفت، آنان را از دیگران جدا می سازد؛ یعنی به ناحق دیگران را تکفیر می کنند و خون کسانی را که با ایشان مخالف باشند بر زمین می ریزند. چنان که پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ در مورد آنان فرمود: « یَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ وَیَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ »؛ یعنی  مسلمانان را می کشند و بت پرستان را رها می کنند.[این حدیث متفق علیه است].
“این مهم ترین صفتی است که پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آنان را بدان توصیف نموده است” مجموع الفتاوی
سبب کشتن مسلمانان توسط ایشان، این است که آنان را کافر می دانند. قرطبی در کتاب «المفهم» می گوید: و این بدان خاطر است که آنان هر کس از مسلمانان را که از زیر فرمانشان بیرون رود، کافر می دانند و در نتیجه ریختن خون او را مباح اعلام می کنند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: “بی گمان آنان ریخن خون اهل قبله را مباح می دانند؛ زیرا اعتقاد دارند که مرتد شده اند لذا ریختن خون آنان را مباح تر از ریختن خون کفاری می دانند که مرتد شده اند”. مجموع الفتاوی.
 ونیز گفت:” هر کس در بدعتشان با آنان مخالفت کند، کافر دانسته و در نتیجه خون و مال او را نیز برای خود مباح می دانند. این است حالت اهل بدعت که بدعتی را ایجاد می کنند و هر کس با آن مخالفت نماید او ار کافر می د انند. ” مجموع الفتاوی
تکفیر در نزد خوارج چندین صورت و شکل دارد: 

مانند تکفیر مرتکب گناه کبیره، یا تکفیر بر اثر کاری که اصلاً گناه نیست، تکفیر بخاطر امور ظنی ، تکفیر بخاطر شبهه و امور محتمل، تکفیر بخاطر اموری که اختلاف و اجتهاد در آن صحیح است وگاهی بدون تحقق شرایط و منتفی بودن موانع دیگران را تکفیر می کنند و کسانی را نیز به خاطر جهل به مسأله یا تأویل کردن مسأله ای تکفیر می کنند و با برداشت و تأویل گفته های دیگران نیز آنان را تکفیر می کنند و در نتیجه ریختن خون آنان را برای خود حلال می دانند بدون محاکمه، قضاوت و یا طلب توبه آنان ر ا می کشند.

پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ در موردشان فرمود: (یَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ)؛ چنان از دین خارج می شوند که تیر از شکار بیرون می رود. پیامبر بیرون رفتن آنان از دین را به تیری تشبیه می نماید که در بدن شکار فرو می رود و بر اثر سرعتی که بدان پرتاب شده از بدن شکار بیرون می رود و در آن باقی نمی ماند.  عمده القاری.
ودر صحیح مسلم آمده است که (هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَهِ) یعنی آنان بدترین آفریدگان هستند  و در مسند امام احمد با سند نیکو  آمده است که : (طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ)؛ خوشا به حال کسی که آنان ر ا بکشد و آنان نیز او را بکشند. ابن حجر می گوید:  و در آن چنین آمده است که خوارج بدترین فرقه از میان فرقه های بدعت گذار امت محمدی هستند.  فتح الباری.
۸ – انتخاب شعاری که بدان از سایر مردم جدا می گرد ند:
خوارج در هر عصر و زمانی شعایری دارند که بدین وسیله از دیگر مردم متمایز می گردند گاهی این شعار در قالب پرچم، رنگ لباس، شکل و سیما یا دیگر صفات است.
 شعار آنان در زمان حضرت علی این بود  که موی سرشان را می تراشیدند چنان که پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ در موردشان فرموده بود: سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ؛ نشانه ی آنان تراشیدن موی سرشان است. به روایت بخاری.
شیخ الاسلام در مجموع الفتاوی (۲۸/۴۹۷) گفته است: این صفت، صفت نسل نخست آنان بود چنان که ذو الثدیه این گونه بود نه اینکه این صفت لازمه ی آنان باشد.
و امام قرطبی گفته است: سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ؛ یعنی تراشیدن سرشان را علامتی برای خویش قرار داده بودند؛ یعنی اینکه زینت دنیا را ترک کرده و آن را شعاری برای خویش قرار داده بودند که بدان شناخته شوند. ” [المفهم]

نویسنده:  عمار الصیاصنه
ترجمه: شفیع صادقی

نمایش بیشتر

شفیع صادقی

نویسنده و مترجم آذربایجان غربی ارومیه خطیب و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا