تاریخ

کم کاری کولر مسجد (طنز)

 

چندی پیش داستانی طنز از ((عزیز نیسن)) نویسنده ی شهیر ترک خواندم که موجب زنده شدن خاطره ای در مخیله ام شد و البته دری که از منزلی باز شد و اتاقی که رو به کوچه بود با پنجره ای بزرگ که پشتش انبوهی از کتاب مرتب بر قفسه ها چیده شده بود در ترغیبم به سطور بستن این نوشتار بی تاثیر نبود.

این خانه و کتابخانه متعلق به خدمتکار سابق مسجد محل مان بود ،شخصی که مدتی مسوولیت نظافت و خدمت به مسجد رو برعهده گرفت و همزمان منصب پیش نمازی نمازهای پنج گانه را هم یدک می کشید.

بی سواد نبود ،علوم دینی و فقه شافعی حجره ای خوانده و سابقه چند ساله ی پیش نمازی یکی از روستاها رو هم در رزومه داشت.

در روزی از روزها همراه چند تن از دوستان که اغلب هم دانشجو و دانش آموز بودیم و هر ازگاهی برای نمازهای جماعت،مسجد می رفتیم،خاطره ای فراموش نشدنی برایمان رقم خورد.

گرما و سوز مرداد ماه بود،تازه مسجد از تکنولوژی پنکه خود را به کولرآبی رسانده بود مسجد دو کولر داشت که با دور تند داشتند با اوج انرژی و جوانی، جان می کندند تا جانی از ما آساید.

ولی دریغ ازاین زور زدن ها که اندکی هم از گرمای جان فرسا نمی کاست.

در این حال باطمانینه خاص به عنوان شاگردی که تازه با معدل عالی دیپلم ریاضی فیزیک گرفته و دوچندان بر اعتماد به نفسم می افزود به جلو رفتم نزدشان نشسته و بعد سلام و علیکی به ایشان توضیح دادم که باز بودن پنجره ها و درب اصلی، علت اساسی بر کاهش راندمان کولر است و همچنان مانع مطبوع تر شدن هوای داخل نیز می باشد.

دیدم که اصلا تحویل نمی گیرد خواستم با قوانین یخچال هایی که در فیزیک، گرما و سرما ، محیط داخل و خارج را توضیح می دهد وارد میدان شوم و گفتم که حالا محیطی که قرار است کولر سرد کند کوچه و اطراف هم شده و مثل یخچال در باز که قرار است کل اتاق را سرد کند این توانایی را ندارد و هرچه کار بیشتر کولر موجب گرم تر شدن محیط داخل می شود.

بعد از مدتی فکر خواست توجیه علمی ام را علمی پاسخ دهد وبا لهجه خاصشون گفتند: پسر جان این عمل (بازگذاشتن درب و پنجره ها) باعث می شود هوا در داخل متراکم نشود در نتیجه ما از انفجار مسجد جلوگیری می کنیم.

من که تا نصفه چشمانم از حدقه بیرون زده بودند و انگار با یک سوزن ته گرد مغزم رو ریسیت کرده باشند و چیزی از دیپلم ریاضی نمانده، فقط تماشا می کردم که ایشان برای تبیین بیشتر نظریه شان مثالی زدندکه کاش نمی زدند ؛

پسر خوب!! یک بادکنک رو در نظر بگیر ،این بادکنک که فقط یک ورودی دارد و خروجی دیگری ندارد اگر تا یک حد معین بیشتر پر از فوت کنیم مطمنا منفجر می شود.

آنچه در این لحظه بیشتر آزارم می داد،آرامش و حق به جانبیی بود که در درون چشمانش با من صحبت می کرد که قصد داشت مرا بپیچاند.

و صد افسوس که برادر کوچکم را که داشتم به او آیین دین و اجتماعات دینی و مسجد و…. را تازه یاد می دادم در این بد هنگام کنارم بود توضیحات جناب استاد برادرم را بیشتر از من متعجب کرد شگفتی اش به حدی بود چنان که می شد دید چطور دود از گوشهایش بالا می رود!

و پروژه همراه کردن برادر با خودم در مسجد در همین جا متوقف شد چون بعد آن خان داداش گفت: که مسجد علم ستیز است.همان سخن که کلیسای کاتولیک رو چند پاره کرد.

جالب اینجاست که این شخص رفت و چند خدمتکار دیگر آمدند ولی هنوز همان میخ و کشی که درب را محکم نگه میداشت تا درب بسته نشود و باد خنک به بیرون هدایت شود همچنان از ایشان به یادگار مانده و دردناک تر این است که خواستم در تمامی این دوره ها تک تک افراد تازه وارد شده به این منصب رو توجیه کنم که فرجی حاصل نشد و آنان همچنان مصر بر این هستند که راه گذشتگان رو ادامه دهند و میگویند که کسی که این کار رو کرده حتما چیزی می دونسته و من همچنان در تلاش که بگویم بابا جان این قضیه قسمتی از فقه شافعی نیست که حضرات اصرار دارید که حتما اجرا شود.

چند سال گذشته ولی چندروز پیش در نماز جمعه در گرمای سوزان باز هم مشکل برقرار بود،همه از گرما شکایت داشتند و کسی علت را جویا نبودکه چرا کولرهای به این بزرگی با این توان جوابگو نیستند.

افسوس قضیه اینجا بود که دهها تن از دانشجویان فیزیک و مهندسی حضور داشتند ولی آنان نیز در مقابل گرما فقط ابراز عجز می کردند.

زیبا ترین صحنه کارشناس ارشد فیزیکی بود که مظلومانه عرقش را خشک میکرد و در فکری عمیق فرو رفته بود.حتما در خاطرش به فکر کاری مرتبط با رشته اش میگشت.

عظیم عثمانیان94.5.19

نمایش بیشتر

عظیم عثمانیان

نویسنده . مترجم . شاعر. فعال مدنی آذربایجان غربی. ارومیه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا