اندیشهشبهات

روشنفکری دینی – بخش پنجم

۸- عرفی شدن دین:

 روشنفکران دینی مدعی اند که مصدردین عرف وعادات است، لذا باتغییر عرفها دین نیز دستخوش تغییرات می گردد، تعیین مصادیق حسن وقبح، فضایل ورذایل، نیز به دست عرف است، لذا می بینیم امری در عرف قومی پسندیده است همان امر درعرف قوم دیگری ناپسند ونکوهیده، خصلتی در میان قومی فضیلت شمرده می شود همان  خصلت در میان قومی دیگری رذیلت به شمار می آید، و… لذا حسن وقبح اشیاء تابع عرف وعادات است واز وحی گرفته نمی شود.

 دربدو امر می گویم:

۱-هنگامیکه دین اسلام درشبهه جزیره ی عربستان ظهور کرد برقسمتی از احکام موجوده در آن زمان وآن سرزمین مهر تأیید نهاد که احکام امضایی نامیده می شوند، منشأ ومصدراین احکام نیزدوچیز بود، یکی، پس مانده های تحریف نشده ی دین حنیفیت  ابراهیمی که در میان مشرکان رواج داشت یا پس مانده ی دودین  مسیحیت ویهودیت که در میان پیروان مقیم شبهه جزیره ی آن دو دین وجود داشت واسلام برهمه ی آن ها مهر تأیید نهاد. ودیگری عرف صحیح رایج در میان قبایل مقیم در شبهه جزیره ی عربستان که اسلام آن را به علت تصادم نداشتنش با وحی تأیید کرد.

۲- علمای اصول الفقه نیز به اتفاق رأی عرف صحیح را یکی از مصادرفقه تلقی کرده ودرصورت عدم وجود نصّ، حکم قفهی را از آن گرفته اند، اما مشروط به اینکه این عرف با وحی تصادم وتعارض نداشته باشد، اما هرگاه عرف در تقابل با وحی قرارداده شود ازنظر علمای اصولی وفقها و…مردود وغیر مقبول است.

درمورد چگونگی استفاده ازعرف، پروفسور علی محی الدین الغره داغی هشت مطلب را ذکرکرده که به ذکر فهرست وارآنها در اینجا اکتفا می ورزم.

۱-مجتهد یا مفتی می تواند ازاین سنت مبارکه والگوی پسندیده ی پیشین استفاده کند، تا بتواند درعالم اقتصاد ومعاملات وبازرگانی وغیره درعادات واعراف موجوده بنگرد، و حکم به صحت صحیح آن وبطلان باطل آن نماید، وتعدیلات لازمۀ شرعی را درهر آنچه که نیازمند تعدیل باشد انجام دهد تا به صحیح وجایز تبدیل شود.

۲-مواردی وجود دارد که قرآن کریم وسنّت نبوی آنهارا به عرف ارجاع داده اند.

۳-در مواردی که شرع حکم به اعتبار یا لغو چیزی نکرده باشد عرف نقش خودرا در آن ایفا می کند.

۴-در قراردادها وتصرفات نیز عرف نقش خودرا ایفا می کند.

۵- در تطبیق وعملی کردن برخی از احکام شرعی نیز عرف نقش خودرا ایفا می کند.

۶- عرف در تفسیر نصوص شرعی نیز نقش دارد.

۷-عرف در میدان ترجیحات نیز نقش دارد.

۸ – عرف در تغییر احکام اجتهادی نیز نقش مهمی دارد.نگا: الاجتهاد والفتوی،ص/۱۲۶ به بعد.

 روشنفکران دینی و معنای عرفی شدن: معنای که از عرفی شدن در نزد روشنفکران دینی به ذهن خطور می کند قداست زدای از دین وعبور دادن مفاهیم وگزاره های دینی از عالم لاهوت وقدسی به عالم ناسوت وانسانی است، شفافتر بگویم دین را محصول اندیشه وخرد عقلا به شمار آوردن است.

استاد جعفر سبحانی می گوید:”عبور مفاهیم ومقولات از ساحت قدسی به ساحت ناسوتی که علی القاعده با فرسایش توآم است[عرفی شدن نامیده می شود]. نگا:عرفی شدن دین،سبحانی،ص/۱۹٫

مفهوم دیگری از عرفی شدن عبارت است از: افتراق ساختاری میان ساخت سیاسی از نهاد دین، به عبارت دیگر،عرفی شدن به این معنی است که نهاد دین که در اعصار گذشته دارای کارکردهای گوناگونی بوده (آموزش قضاوت وتدوین امر شهرو…)به علت پیچیده شدن مناسبات زندگی اجتماعی وتخصصی شدن نقش ها همچون سایر نهادها متمرکز شده ووظایف خودرا وا گذار می کند.نگا: پیشین،ص/۴۳٫به نقل از مجله ی کیان،شماره ۲۴،ص/۱۹٫

  حاصل نظریه ی عرفی شدن بنا به قول استاد جعفر سبحانی این است:”دین مجموعه ای از عقاید واحکام است،بخش نخست آن عقلانی می شود یعنی از حالت تعبدی درآمده ودرقالب گزاره های عقلی ارائه می گردد، وبخش دوم آن که مربوط به شیوه ی زندگی مردم است، از طریق مجالس قانون گذاری وسیستم حزبی وپارلمانی،عُقلایی شده ومصوبات عقلادر مجالس قانون گذاری تعیین کننده ی احکام رفتاری ماست نه چیز دیگری.نگا:عرفی شدن دین،ص/۱۹-۲۰٫

   برخی از نظریه پردازان بر این باورند که فرایند عرفی سازی ادیان آن چنان گسترده وجهانشمول است که هیچ دینی را گریز از آن ممکن نیست، برای مثال عادل ضاهر تلاش می کند تا با ارائه ی تعریفی از دین که تمامی مصادیق نوعی آن را دربر بگیرد، اجتناب ناپذیری وقوع این فرایندرا برای اسلام وهر دین دیگری به اثبات رساند…اگر از منظر فلسفی که دین راحاوی مجموعه ای از گزاره های ثابت وضروری می داند،نگاه شود، آنگاه این فرایند برای اسلام نیز امری اجتناب ناپذیرمی نماید، زیرا امور سیاسی ومدنی، قضایای جایز، ممکن ومحتمل الوقوع هستند که هیمنه ی دین را برخود نمی تابند”نگا: نقد ونظرسال هفتم،۲۵-۲۸،ص/۴۷۳-۴۷۴٫

 ضاهر درحالی این سخن را برزبان می آورد که محمد نقیب العطاس معتقد است که: عرفی شدن نه تنها حامل یک جهانبینی غیر دینی است ، بلکه فرا تر از آن، ضد اسلام است ؛ چرا که مبتنی بر یک دنیا گروی محض وغای است، بنا براین لازم است که مسلمانان به هر طریق ممکن ازرسوخ و ترویج آن در میان خود جلو گیری کنند. این پدیده چه در موضع مرامی وچه در فحوای نظری، همچون سمّی است مهلک برای باور واعتقاد صحیح. او در عین حال تأیید می کند که اگربعضی از اجزاء این فرایند، مثل رهائی از طلسم طبیعت، تقدیس زدایی از سیاست، وتبرک زدایی از ارزشها، در چهار چوب جهانبینی الهی دید ه شود، هیچ مغایرتی با اسلام ندارد.نگا: پیشین،ص/۴۷۴٫      

آیا عرفی شدن دین به نفی دین می انجامد؟

  استاد جعفر سبحانی براین باور است که عرفی شدن دین نفی دین است، ومی گوید:عرفی کردن دین یافقه ملازم با نفی هزاران آیه وحدیث اسلامی است.که ازطریق وحی برای معیشت مردم برنامه ریزی کرده وحلال وحرام شریعت را تاروز رستاخیزجاودانی دانسته است، اگر بناست درغیر مسائل مربوط به ماوراء ماده باچراغ عقل جمعی پیش برویم، واین قوانین نورانی را پایان یافته تلقی کنیم واین اندیشه را هم به اسلام نسبت بدهیم، مفادآن این است که اسلام به دست خودوسیله ی انتحار خویش را فراهم کرده است.نگا:سبحانی، عرفی شدن،ص/۳۱٫

  حاصل سخن اینکه: نظریه ی عرفی شدن نیز (به مفهوم جدید آن) محصولی از سکولاریسم ومدرنیته است که گستره ی آن به ادیان نیز کشیده شده وبا عرف رایج در میان ممالک واقوام فرق می کند،  این پدیده تا زمانی که با نصوص وحیانی در تقابل قرار نگرفته مورد پذیرش واقع می شود ولی عرفی که  وحی رارد کند مردوداست همچنانکه درصدر اسلام نیز، دین اسلام بسیاری از عرفهای جاهلیت را تعدیل یا رد کرد.

۹-ثوابتی وجود ندارد واصل درهمه چیز بر نسبیت است:

  یکی دیگر از دست آوردهای سکولاریسم ومدرنیسم در دنیای غرب نسبیت گرای بود، تأویل درگفتمان سکولار عربی ، که تأویل رها نامیده می شود براصولی استوار است که یکی از آنها “نسبیت” است.

اصل نسبیت می گوید:”مادام  قرآن انسانی است معنای نهای وثابت برای خطاب آن وجود ندارد، زیرا اگر معنای ثابتی برای آن بپذیریم آن معنا خودرا چون وصیت الهی بر انسانها تحمیل می کند.

 حتی در سطح عقاید نیز هیچ کس حق ندارد بنام خدا سخن برزبان آورد زیرا در این صورت خودرا نماینده ی خدا جازده است” نگا: العلمانیون والقرآن.ص/۴۲۶٫

  باتوجه به این اصل، هیچ ضرورتی اقتضا نمی کند ما خدا را آن چنان بشناسیم که پیامبران -ودر رأس آنان محمد(ص)- شناخته اند، چون تصور وبینش آنان نسبت به خدا یک بینش قرون وسطای، سرکوبگر،تاریک وخشونت گرا بوده است. پیشین،ص/۴۲۷٫

 بنا براین، قرآن در گفتمان سکولار، ثوابتی ندارد، ومجموعه ای از متغیرات است که هر عصری خودرا درآن می خواند، وقابلیت تحمیل هر معنای را نیز دارد. قرائتی صحیح، ودیگری خطا از قرآن وجود ندارد، همه ی قرائتها صحیح ودرست هستند، آنچه خطا ونادرست است قرائت غیرعصری از قرآن ازسوی انسانهای معاصراست!؟ نگا:پیشین،همان.به نقل از د، حسن حنفی التراث والتجدید،ص/۱۱۲٫

با توجه به این نگرش، تأویل جز این نیست که، قرآن معنای محدّد ونهای ندارد”قرآن همه چیزرا می گوید بدون اینکه چیزی گفته باشد”همان،ص۴۲۸٫

 باادنی دقت متوجه می شویم که این بینش نسبیت گرا نصوص را بازیچه ی دست خود قرار داده وهمه ی ثوابت ومقدسات دینی وغیر دینی را ازریشه در می آورد، ومحصول این چنین نگرشی جزپوچگرایی هیچ چیز دیگری نمی تواند باشد.

۱۰- دین یک امر انسانی است:

دیدگاهی که ازقدیم الأیام در میان انسانها رواج داشته ومی توان گفت که قدمت آن به قدمت عمر انسان براین کره ی خاکی می رسد اینکه: از روزیکه خداوند متعال انسان را آفریده دین را به عنوان برنامه ی زندگی، جهت تنظیم امور حیات وفرجام پس از ممات توسط سفیر وحی جبریل امین بر رسولان وبرگزیده گانش از میان انسانها-ازآدم تا خاتم-(صلوات الله علیهم اجمعین) فرستاده است آنان نیز در کمال صداقت وامانت آن را به بندگان خداوند ابلاغ، وبرای آنها توضیح داده وتشریح کرده اند،به عبارت دقیق تر خداوند از طریق حجت رسالتی –که توسط رسولان معصوم اقامه شده- برانسانها اقامه ی حجت کرده است.

﴿ ‏وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ‏﴾ص/۴۷٫ ‏

ایشان در پیشگاه ما از زمره‌ی برگزیدگان بس نیک و نیکوکارند .  ‏ ‏

  ﴿‏رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا‏﴾نساء/۱۶۵٫    

‏ ما پیغمبران را فرستادیم تا ( مؤمنان را به ثواب ) مژده‌رسان، و( کافران را به عقاب ) بیم‌دهنده باشند ، و بعد از آمدن پیغمبران حجّت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند ( و نگویند که اگر پیغمبری به سوی ما می‌فرستادی ، ایمان می‌آوردیم و راه طاعت و عبادت در پیش می‌گرفتیم ) . وخدا چیره‌ی حکیم است ( وکارهایش از روی قدرت و حکمت انجام می‌پذیرد ) .  ‏

﴿‏مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا‏﴾اسراء/۱۵٫  ‏

 هر کس ( به راه حق ) هدایت یابد ، راهیابیَش به سود خودش است ، و هرکس ( از راه حق ) گمراه شود ، گمراهیَش به زیان خودش است . و هیچ کسی بارِ گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد ( و به جرم دیگری کیفر داده نمی‌شود ) و ما ( هیچ شخص و قومی را ) مجازات نخواهیم کرد ، مگر این که پیغمبری ( برای آنان مبعوث و ) روان سازیم .

﴿‏إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ‏﴾فاطر/۲۴٫

‏‏‏ ما تو را همراه ( دین ) حقّ ، به عنوان مژده دهنده ( ی مؤمنان به بهشت ) و بیم دهنده ( ی کافران به دوزخ ، به میان مردمان ) فرستاده‌ایم . هیچ ملّتی ( از ملّتهای پیشین ) هم نبوده است که بیم دهنده‌ای به میانشان فرستاده نشده باشد .  ‏

این است نظریه ی رایج حاکم بر بشریت در طول تاریخ که خداوند جل جلاله همواره پیامبرانی در میان انسانها بر انگیخته وبسوی آنان وحی فرستاده تا دین مبین خداوندرا به آنان ابلاغ وتفهیم کنند.

 اما در کنار دین حق وحیانی ربانی همواره ادیان انسانی نیز در میان انسانها رواج داشته اند مانند آیین “بودای” و”برهمای” و”کونفوسیوس” و”زردشتی” وغیره، که آورندگان وبنیان گزاران آنها پیامبر نبوده اند. 

  لیکن جریان موسوم به روشنفکری دینی تحت تأثیراندیشه های سکولاریسم وروشنفکران غربی، درپی ترویج اندیشه ی انسانی کردن دین، وکسبی ونبوغ شمردن نبوت است،  اینان بدین وسیله می خوانند وانمود کنند که از قافله عقب نمانده وبه نو اندیشی در دین وقرائت عصری از آن دست یازیده اند. گفتمان روشنفکران دینی در این زمینه بس شفاف است وکسی نمی تواند آن را تأویل وتوجیه کند.آنان  می خواهند دین ووحی ونبوت را انسانی کنند وبدینوسیله ی رابطه ی میان انسان وخدارا بکلی قطع کنند.

محمد ملا زاده

ادامه دارد

از طريق
محمد ملازاده
منبع
sozimihrab
نمایش بیشتر

محمد ملا زاده

@نویسنده و مترجم @آذربایجان غربی - پیرانشهر @فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا