داستانقرآن

ای سلیمان نبی ( ع ) از داستانت در قرآن درس ها فرا گرفتم 

سلیمان نبی

۱ – فرا گرفتم : که هرگز بواسطه دستاوردهایم بر کسی فخر فروشی نکنم ، با خداوند ادب داشته باشم و هر کار نیکی را به وی نسبت دهم ، نه به خودم و یا هر کس دیگری ، همانند تو که فرمودی : ” عُلّمنا منطق الطیر ” ( نمل ۱۶ ) -از جانب خدا به ما نحوه سخن گفتن با پرندگان آموخته شده است _فضل و بزرگی را به خودت و تلاشهایت نسبت ندادی ، همچنین آن همکارت که عرش بلقیس را قبل از چشم بهم زدنت احضار نمود ، ادب را نسبت به خدا رعایت کرد که گفت : ” هذا من فضل ربی لیبلونی أأشکر أم أکفر “( نمل ۴۰ ) _این از فضل و لطف پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا شکر او را بجا می آورم یا ناسپاسی می کنم _ !

۲ – فرا گرفتم : فروتنی داشته باشم و هیچگاه فراموش نکنم که از خاکم و به خاک هم بر می گردم ، پادشاهی شرق تا غرب کره زمین در دست تو بود و باز متواضع بودی و به خاطر گوش فرا دادن به سخن مورچه ای ، دستور توقف لشکریانت را صادر نمودی !

۳ – فرا گرفتم : که عذر دیگران را بپذیرم ، چون احتمال اشتباه و غیر عمد بودن وجود دارد و هر آنکس که به من زیانی رسانده ، هدف وی ضرر رساندن به من نبوده است ، حکمت گمشده مؤمن می باشد ، در سخن مورچه ، هم حکمت ، هم معذور داشتن طرف و هم حسن ظن نسبت به دیگران وجود دارد ، سخن وی چقدر قشنگ بود که گفت : ” یا أیها النمل أدخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده وهم لا یعلمون ” ( نمل ۱۸) _ ای مورچگان ؛ به لانه های خود بروید ، تا سلیمان و لشکریانش بدون اینکه متوجه باشند شما را پایمال نکنند _ !

۴ – فرا گرفتم : که مسئولیت وظیفه است ، نه امتیاز و انسانهای شریف هر چقدر مسئولیتشان بالاتر باشد ، وظایف سنگینتر و بیشتری بر عهده می گیرند ، تو رعایای خود را یکی یکی بازدید می نمودی ، هر چند لشکریانی اعم از جنیان ، انسانها ، باد و حیوانات مختلف ، در اختیار داشتی ، حال هدهد را جویا شدی و گفتی : “ما لی لا أری الهدهد” ( نمل ۲۰ ) _ چرا شانه بسر را نمی بینم ؟_ !

۵ – فرا گرفتم : که در را بر روی هیچ غایبی نبندم ، چون آنکس که نا پدید شده ، امکان معذور بودنش هست ، تو آنگاه که هدهد را تهدید کردی بسیار زیبا راه خروجی را از تنگنا ، برای وی باز گذاشتی و امکان سازشی را با او مطرح نمودی ، که گفتی : ” لأعذبنه عذابا شدیدا أو لأذبحنّه أو لیأتینی بسلطان مبین ” ( نمل ۲۱) _ حتما او را کیفر سختی خواهم داد ، و یا او را سر می بُرم و یا اینکه باید برای من دلیل روشنی اظهار کند _هنگامیکه باز گشت از همان راه وارد شد که تو برایش باز گذاشتی ، طریق سازش را در پیش گرفت و دلیل روشنی با خود آورد !

۶ – فرا گرفتم : که انسان حتی در صورتیکه به درجات بالایی از دانش و نبوت هم برسد ، باز تنها از چیزهایی آگاهی خواهد داشت ، که خداوند به وی یاد می دهد ، علی رغم پهناوری مملکت و دانش فراوانت ، هدهد از چیزی آگاه بود ، که توی نبی ، اطلاع نداشتی ، پس آموختم هر چقدر سطح دانشم بالا رود فروتنی داشته باشم ، چون آنچه را که نمی دانم ، از دانسته هایم بسیار بیشتر می باشد !

۷ – فرا گرفتم : هیچگاه از روی عاطفه برخورد نکرده و نیز هر سخنی را تصدیق ننمایم ، همچنین آنقدر ساده نباشم که فریب هیچ ادعا و یا دلیلی واهی را بخورم ، وقتیکه سخن هدهد را شنیدی ، گفتی : ” سننظر أصدقت أم کنت من الکاذبین ” ( نمل ۲۷ ) _ تحقیق می کنیم تا ببینیم راست گفته ای یا از زمره دروغگویان بوده ای _ انسان دانا مواقف خود را بر شک و گمان بنا نمی نهد ، بلکه تحقیق می کند تا به نتیجه ای مطلوب برسد ، آنگاه آنطور که لازم می بیند دست به اقدام می زند !

۸ – فرا گرفتم : مشورت دیگران را پذیرا باشم ، حاکم دادگر به مردم گوش فرا می دهد ، ولی حاکم مستبد و خود رأی غیر از سخن خودش به سخن هیچکس دیگری گوش نمی دهد ، و تنها رای و نظر خود را درست می پندارد ، وقتیکه نامه ات به دست بلقیس رسید ، بزرگان و صاحب نظران قوم خود را فراخواند و چه زیبا به ایشان گفت : ” ما کنت قاطعه أمرا حتی تشهدون ” ( نمل ۳۲ ) _ من هیچ کار مهمی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده ام _! * این قضیه هزاران سال قبل از پیدایش احزاب و حکومتهای دموکراسی بود *
۹ – فرا گرفتم : آنکس که از عقیده ای راسخ برخوردار است ، هرگز و تحت هیچ شرایطی و یا برای هیچ مصلحتی از آن تنازل نخواهد کرد ، فرقی نمی کند ، فقیر باشد و یا ثروتمند ، این حقیقت را ، هم تجربه و هم واقعیت زندگی مردم ، به اثبات رسانده است ، پاکی خودت را ثابت کردی آنگاه که گفتی : ” أتمدوننی بمال فما آتانی الله خیر مما آتاکم ” ( نمل ۳۶ ) _ می خواهید مرا از لحاظ دارائی و اموال کمک کنید چیزهایی که خدا به من عطا فرموده است بسی ارزشمند و بهتر از آن چیزی می باشد که به شما داده است _ !

۱۰ – فرا گرفتم : لازم است که انسان در چگونگی پاسخهایش دقت نماید ، آنوقت که از بلقیس پرسیدی : عرش تو اینگونه است ؟ به تو گفت : شبیه وی است ، و این بهترین جواب بود که به تو داد ، چون اگر می گفت : همان است ، پس چگونه قبل از خودش به اینجا رسیده است ؟! و درصورتیکه می گفت : عرش من نیست ، این سؤال مطرح بود که چگونه انسان نمی تواند عرش خودش را تشخیص دهد ؟! هر انسانی طبق گفته هایش با وی برخورد به عمل می آید و از کوزه همان برون طراود که دروست !

نویسنده : ادهم شرقاوی
مترجم : امید سلیمانی _ بانه

نمایش بیشتر

امید سلیمانی

# استان کردستان- بانه @@ فعال دینی و اجتماعی @@ نویسنده و مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا