تاریخ جهاندعوت اسلامی

اسلام پذیری ایرانیان

اسلام پذیری ایرانیان

نویسنده: مصطفی طباطبایی
 
آقای شجاع الدین شفا در کتاب « تولّدی دیگر » نوشته است: 

« واقعیت انکارناپذیر تاریخ اینست که اسلام از راه شمشیر به ایران تحمیل شد! /۱»

این داوری شتابزده نتیجۀ عدم تامل در رویدادهای تاریخی و ریشه های آنهاست. ماجرای دعوت ایرانیان به اسلام از روزگار پیامبر (ص)آغاز می شود که در ضمن نامەای به خسرو پرویز وی را به اسلام فراخواند و این پادشاه متکبّر نامۀ پیامبر اسلام را پاره کرد و به نماینده ی خود در یمن که « باذان » نامیده می شد دستور داد تا پیامبر(ص) را دستگیر کند و به نزد وی روانه سازد! چون فرستادگان باذان به حضور پیامبر(ص) رسیدند و خواستند تا به همراه ایشان نزد خسرو رود پیامبر(ص) بدانها فرمود:« اینک بروید و فردا نزد من آیید» و همین که آمدند به ایشان خبر داد که خسرو پرویز به فرمان پسرش « شیرویه » به قتل رسید!( و مأموریت شما ملغی شد). فرستادگان باذان که با خودداری پیامبر(ص) از آمدن وخبر عجیب او روبرو شدند برای کسب دستور جدید، به یمن بازگشتند. در حالی که هنوز اخبار کشته شدن پادشاه ایران بدانجا نرسیده بود. آنان خبری را که پیامبر(ص) داده بود به باذان گزارش کردند و باذان مصلحت چنان دید که چند روزی صبر کند تا پیکی از ایران برسد و درستی یا نادرستی آن خبر را دریابد. چون پیک ایران رسید وخبر کشتە شدن خسرو پرویز وپادشاهی پسرش را آورد، باذان وهمراهان ایرانی ودانستند کە پیامبر اسلام(ص) با توجّە بە فاصلۀ ایران تا مدینە وکوتاهی مدّت جز بە الهام خداوند از آن حادثە آگاە نشدە بود واز این رو همگی بە اسلام گرویدند واین نخستین گروە ایرانی بود کە بامیل ورغبت اسلام را پذیرا شدند؛ چنانکە مورّخان نامدار و موثّق همچون ابن اثیر و ابن خلدون و دیگران ماجرای اعجاز آمیز مزبور را گزا ش نمودەاند./۲

این روش پیامبر اسلام بود کە بە حکم «أدعُ الی سبیلِ ربِّک بالحکمة والوعظة الحسنة وجادِلهم بالّتی هی أحسن/۳ُ»( النحل /۱۲۵) از راە حکمت وموعظت، مردم را بە اسلام فرا می خواند وشمشیر را بکار نبرد. مگر هنگامی کە قریش ، یارانش را شکنجە کردند وبرخی را کشتند ودر شب هجرت ، آهنگ قتل او نمودند واز دیارشان آوارە ساختند وجنگ آغاز نمودند؛ چنانکە در قرآن کریم می فرماید : « الا تقاتلون قوماً نکثوا أیمانهم و همّوا بإخراج الرسول وهم بدؤکم أوّل مرّة» (التوبە/۱۳) یعنی:« چرا با گروهی نمی جنگید کە پیمانهای خود را شکستند و آهنگ بیرون راندن پیامبر(ص) کردند و ایشان بودند که نخستین بار جنگ را با شما آغاز کردند.»

اما درگیری مسلمانان با سپاه ایران پس از وفات پیامبر(ص) ماجرای دیگری دارد که آن هم انصافاً از تحمیل دین، به زور شمشیر جدا است. ماجرا بطور خلاصه از این قرار است که:

 پس از رحلت رسول اکرم(ص) گروهی از قبایل عرب که در حجاز و عراق و یمن می زیستند در پیرامون پیامبر نمایانی به نامهای طُلیحه و سَجاح و مُسیلمه و أسود عنسی گرد آمدند و فتنه و آشوب بپا ساختند و جنگهای سختی را با مسلمانان آغاز کردند و شهر مدینه را که کانون اسلام بود، به خطر افکندند و اگر دفاع جدی یاران پیامبر(ص) نبود آنجا را به تصرف در می آوردند. در این هنگام خالد بن ولید از سوی خلیفۀ اوّل مأموریت یافت تــا آشوبگران و حامیان ایشان را بر جای خود نشاند. این گروهها بصورت قبائلی در سواد عراق و حیره پراکنده بودند و در میان ایشان برخی از طوائف مسیحی نیز دیده میشدند. خالد به آهنگ آرام ساختن این فتنه انگیزان به سوی سواد حرکت کرد و با برخی از قبائل مصالحه نمود و با گروهی دیگر کارش به جنگ کشید تا سواد و حیره را به تصرف در آورد دولت ساسانی که از زمان خسروپرویز دشمنی با اسلام را آغاز کرده بود از قبائل آشوبگر حمایت می نمود و همین کار موجب شد تا سپاه اسلام با آن دولت درگیر شود و نبردهای ذاتُ السّلاسل و ثِنی و وَلَجَه و الّيس و بادَقلی در بین النهرین با ایرانیان پیش آید. در این مرحله بود کار نبــرد گسترش یافت و به داخل ایران کشیده شد و دولت ساسانی سرنگون گردید چنانکه مورّخان پرآوازەای همچون طبری و بلاذری و ابن اثیر و ابن خلدون در اسناد و آثار خود این امر را نشان دادەاند و کسی که به تاریخ با دیده ی تحلیلی بنگرد و از نگرش سطحی، دوری ورزد حقیقت مزبور را به روشنی در می یابد همانگونه که از تاریخ نویسان معاصر، شادروان دکتر زرین کوب می نویسد:

«سبب آمدن خالد به عراق چنان که از تامل در قرائن بر می آید تنبیه اعراب عراق وهم پیمانان اهل ردّە بودە است ؛ لیکن ناچار منتهی بە تصادم با لشکریان ایران شدە وجنگها وفتحهای اسلام از آن میان پدید آمدەاست./۴»

بنابراین در واقع خود دولت ساسانی پیشگام و آتش افروز و محرّک جنگ بود و سبب شد که مسلمانان بر ایران بتازند و در صدد برآیند تا سررشته ی فتنه را برکنند همانگونه که طبری پس از ذکر واقعه ی وَلَجه می نویسد: 
« فانهزَمت صفوفُ الأعاجمِ و ولّوا … و قامَ خالد في النَّاسِ خطيباً يرغّبُهُم في بلادِ العجم /۵»
یعنی: « صفوف پارسیان در هم شکست و روی به گریز نهادند و خالد بن ولید در میان مردم برخاست و سخنرانی کرد و آنان را در حمله به شهرهای پارسیان تشویق نمود. »
 
علاوه بر این، از جنگ مسلمانان با دولت ساسانی مردم حیره و بسیاری از ایرانیان خشنود شدند و آن را به منزله ی «نبردی نجات بخش » برای تودۀ مردم شمردند. یحیی بن آدم در کتاب «الخراج » آورده است که رؤسای سواد عراق پس از پیروزی مسلمین، به خلیفۀ وقت گفتند:
« إنا كنّا قد ظهر علينا أهلُ فارسَ فأضرُّوا بنا و أساؤوا الينا و اخذوا يذكرون له شيئاً من شرورهم وظلمِهِم حتى ذكروا النِّساءَ! ثم قالوا له : فلما جاءَ اللهُ بكم اعجبنا مجيئكم و فرحنا فلم نردّكم عن شيئ و لم تُقاتِلكم حتى اخرجتموهم عنّا /۶». یعنی: « وضع ما چنان بود که پارسیان بر ما چیره شدند و در حقّ ما آسیب و بدی روا داشتند و از بدیها و ستمهای ایشان سخن گفتند تا به جایی که از نوامیس و زنان خود یاد کردند آنگاه به خلیفه گفتند: چون خدا شما را به دیار ما آورد از آمدنتان شادمان شدیم و نه شما را از کاری بازداشتیم و نه با شما کارزار کردیم تا آنان را از سرزمین ما بیرون راندید ».

این نمونه ای از رفتار مأموران دولت ساسانی با مردم حیره و سواد عراق بود. پروفسور توماس آرنولد در کتاب ارزنده «تاریخ گسترش اسلام» می نویسد:
 « زجر و شکنجه و تجسّس عقاید و دین در تمام مردم (ایران) یک نوع حس تنفّر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود بوجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب بصورت یک نوع نجات و رهایی و آزادی جلوه نماید./۷»
 
این شواهد نشان می دهد همانگونه که گفتیم مردم ایران از حکومت ستمگرانۀ یزدگرد و اوضاع دینی آن روزگار راضی نبودند و بەهمین جهت پادشاه را در برابر سپاه مسلمانان تنها گذاشتند و ارتش ایران نیز به دفاع جدی برنخاست بدلیل آن که مورخان گزارش نموده اند چهار هزار سپاه ایرانی که آنان را «سپاه شاهنشاه» (و به اصطلاح زمان ما: گارد سلطنتی) می گفتند از ابوموسی فرماندۀ مسلمانان، زینهار خواستند تا به سپاه اسلام بپیوندند و در محاصرۀ شوشتر مسلمین را یاری کردند و همگی اسلام آوردند و سپس در کوفه مسکن گزیدند. چنانکه بلاذری تاریخ نویس معروف در کتاب «فتوح البلدان » آورده است./۸

مهمتر از همه آنکه هیچگاه شکست نظامی موجب نشد که ایرانیان باستان، دین خود را ترک کنند و آیین دیگران را بپذیرند. مگر ایران در یورش اسکندر مقدونی از یونانیان شکست نخورد؟ ولی آیا آداب و رسوم و افکار کشور غالب را پذیرفت؟ حتی فلسفۀ ارسطو (استاد اسکندر) مدتها پس از ظهور اسلام در ایران رواج یافت.

پس به چه دلیل ایرانیان گروه گروه به اسلام روی آوردند و مدافعان بزرگ اسلامی در میانشان پدید آمد و خدماتی که آنها به اسلام نمودند از هیچ ملتی دیده نشد؟ چه دلیلی داشت که مفسّران بزرگ قرآن (همچون طبری و زَمخشری و بیضاوی و فخر رازی و نیشابوری و … ) از ایران برخیزند؟ چه دلیلی داشت که محدّثان بزرگ و گردآورندگان جوامع حدیث نبوی ( مانند بخاری و ابن ماجۀ قزوینی و ابوداود سجستانی و ترمذی و …. ) ایرانی باشند؟ چه دلیلی داشت که حتی در ادبیات عرب، ایرانیانی چون سیبویه پارسی، ابوعلی فارسی، عبدالقادر جرجانی و فیروز آبادی و امثال ایشان پدید آیند و خدمات شایانی به زبان عربی نمایند؟ آیا دینی که به زور شمشیر بر آنها تحمیل شده بود، چنین دستاوردی را به بار آورد؟
 
از همۀ اینها که بگذریم، مسلمانان صدر اسلام با زرتشتیان رفتاری را در پیش گرفته بودند که با «اهل کتاب» داشتند و این موضوع از مسلّمات تاریخ است. مورخان گزارش نمودهاند که روزی خلیفۀ دوم در میان گروهی از بزرگان صحابه گفت من نمیدانم با مجوسیان (زرتشتیان) چه کنم؟ عبدالرحمان بن عوف برخاست و گفت: از پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: «سُنُّوا بهم سُنَّةَ أَهلِ الكتاب » یعنی « با آنان چنان رفتار کنید که با اهل کتاب رفتار می کنید » خلیفه پذیرفت و چنان کردند./۹
از طرفی در اسلام هیچگاه اهل کتاب به پذیرش آیین مسلمانی وادار نمی شوند به همین جهت از روزگار قدیم، یهودیان و مسیحیان در میان مسلمانان می زیستند و کنیسه ها و کلیساهای خود را حفظ می کردند و به گواهی تاریخ زرتشتیان ایران هم اجازه داشتند تا آیین زرتشتی و آتشکده های خویش را نگاه دارند چنانکه قرنها آثار آنها در نواحی گوناگون ایران دیده می شد و خود آقای شفا از قــول اصطخری – جغرافی دان نامدار اسلامی – نقل میکند که در کتاب « المسالک و الممالک » نوشته است: « اکثریت مردم فارس را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتیان تشکیل میدهند و هیچ شهر و دهکده ای نیست که در آن آتشگاهی نباشد./ ۱۰ » 
و نیز از مسعودی – مورّخ شهیر مسلمان – نقل می نماید که در کتاب « مــروج الذهب » آورده است: « در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و دیلم و نیز در کرمان عدّۀ زرتشتیان بسیار زیاد است. /۱۱» و همچنین از «تذکرةالموضوعات » اثر مقدّسی نقل می کند که گوید:« در بخش غربی ایران جماعت عظیمی از خرّمدینان به آیین خود باقی ماندەاند./۱۲» و نیز از ابن حوقل ـ جغرافی دان معروف اسلام – در کتاب « صورة الارض » گزارش می کند که نوشته است:
«در فارس شهری و روستایی و ناحیتی نیست مگر آنکه آتشکدەای داشته باشد و در جبل (شمال غربی (ایران هنوز زرتشتیان در اکثریت هستند./۱۳»

آنچه آقای شفا آورده است گواهی می دهد که فاتحان عرب پس از گذشت چهار قرن از تصرّف ایران، مردم این سرزمین را به پذیرش اسلام وادار نکرده بودند و حتی آتشکده های ایشان را ویران ننموده بودند چنانکه قرآن مجید از نابود ساختن معابد اهل کتاب منع کرده است و می فرماید: « و لو لا دَفعَ اللهِ النَّاسَ بعضهم ببعض لَهُدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يُذكر فيها اسم الله كثيراً /۱۴ » (الحج /۴۰) پس این خود مردم ایران بودند که به تدریج آیین اسلام را پذیرفتند و اگر مایل نبودند همانند زرتشتیان پیشین، بر آیین پدرانشان استوار می ماندند چنانکه هم اکنون گروهی از زرتشتیان در ایران با حفظ دین خود، به آزادی زندگی می کنند.
پروفسور ادوارد براون در کتاب «تاریخ ادبیات ایران » در همین زمینه می نویسد: « چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام، اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیّر می ساختند اول قرآن، دوم شمشیر! ولی این تصور صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آئین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه (مالیات سرانه)بودند و این ترتیب کاملاً عادلانه بود زیرا اتباع غیر مسلم خلفا، از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود معافیت داشتند. /۱۵»
ادوارد براون در پی سخن گذشته می نویسد: « مسلّم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طِیب خاطر و به اختیار و ارادۀ خودشان بود. پس از شکست ایران در قادسیّه فی المثل چهار هزار سرباز دیلمی (نزدیک بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند این عدّه در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردند و سپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند./۱۶»
ما انکار نمی کنیم که رفتار برخی از فرمانروایان دورۀ امــی بــا مـردم سرزمینهای تازه مسلمان شایسته نبود ولی رفتار آنان به اسلام و تربیت شدگان قرآن ربطی نداشت آنها با خاندان ارجمند پیامبر(ص) نیز در افتادند و از ستمگری دربارۀ ایشان کوتاهی نکردند پس به بهانۀ عمل امثال معاویه و یزید و عبدالملک مروان و حجّاج بن یوسف و … نمی توان همه ی مسلمانان را متهم ساخت و با اسلام ستیزه نمود. اما متأسفانه آقای شفا این دو موضوع جداگانه را از یکدیگر تفکیک نمی نماید و همه را مشمول یک حکم قرار می دهد و بر مسلمانان نخستین نیز طعن میزند و می نویسد:
«عربهای فاتح ، خود را برتر از دیگران می پنداشتند و بویژە بە ایران مباهات می کردند و آنها را موالی( بندگان آزاد شدۀ) خود می خواندند وبرای تحقیر آنان می گفتند کە سە چیز است کە نماز را باطل می کند: سگ و الاغ و ایرانی /۱۷»
نویسنده گویا فراموش نموده که این تعبیرات ناهنجار مربوط به عصر اُموى است نه صدر اسلام ، سلمان فارسی پس از این که ایران به تصرّف در آمد از سوی خلیفۀ مسلمین به فرمانروایی مداین گماشته شد؛ امّا آیا کسی جرأت داشت که او را با چنان اوصافی – که آقای شفا ذکر نموده است – یاد کند؟ آیا مأموران و زیردستان سلمان به خود اجازه می دادند که همشهریان مهترشان را بدان صورت بخوانند؟!
نویسنده ی تولدی دیگر گویا خبر ندارد که پیامبر بزرگ اسلام(ص) در باز پسین حجّ ،خود در حضور هزاران مسلمان از « برابری عرب و عجم » سخن گفت و چنانکه در تاریخ یعقوبی آمده است ندا در داد: « لا فضل لعربيٍّ على عجميٍّ و لا عجميٍّ على عربىٍّ إلا بتقوى اللّه /۱۸ » یعنی: « هیچ عربی بر غیر عرب و هیچ عجمی بر عرب برتری ندارد جز در سایه ی تقوای خدا ».

با وجود این آیا باز هم باید گفت که اسلام در میان عرب و ایرانی تفاوت نهاده و به برتری نژاد عرب قائل شده است؟ یا مسلمانان نخستین، به چنین امتیازی عقیده داشتند؟! پس چرا شما رعایت انصاف نمی کنید و انحراف أُمویان را از تعالیم پاک اسلام به پای دین خدا و مسلمانان پاکدین می گذارید؟

شما که دکتر گوستاولوبون فرانسوی را « صاحب نظری از جهان غرب/۱۹ » می خوانید جا دارد به سخن این دانشمند صاحب نظر توجه کنید و در داوری 
خویش تجدید نظر نمایید.

 
« پیشرفت سریع قرآن موجب شده که مورّخین دشمن اسلام، این پیشرفت را معلول دو چیز دانسته اند یکی آزادیهایی که در این دین موجود است و دیگر زور شمشیر! ولی باید دانست که این نسبتهای ناروا روی پایه و اساس صحیحی نیست. رسم عربها این بود که هر کجا را فتح می کردند مردم آنجا را در دین خود آزاد می گذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست بر می داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود ترجیح می دادند، بدان جهت بود که عدل و دادی را که از آن عربهای فاتح می دیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند. تاریخ این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده اند /۲۰»

اگر فاتحان ایران، مردم این سرزمین را همچون حیواناتی که شما نام بردید! می خواندند، آیا کسی از این مردم آیین خود را رها می کرد و به اسلام می گرایید؟ « ما لكم كيفَ تَحكُمون ؟!» چرا نمی خواهید این مسئله ی روشن را دریابید؟!

      مصطفی حسینی طباطبائی

۱، تولّدی دیگر، ص۲۱( مقالۀ حاضر برگرفتە از کتاب تحقیقی وارزندۀ« دین ستیزی نافرجام » اثر استاد طباطبائی – حفظە اللّە تعالی – صفحۀ ۲۳الی۳۲ است کە درنقد کتاب تولدی دیگر نوشتۀ شجاع الدین شفا نگاشتە است.)

۲، بە «الکامل فی التأریخ» اثر ابن اثیر،ج۲،ص۱۶۵و۱۴۶(چاپ بیروت) و تاریخ ابن خلدون ج۲،ص۷۹۲،۷۹۴،( چاپ بیروت) نگاە کنید.

۳، ( مردم را) بە راە خداوندت با حکمت واندرزنیکو، فراخوان وبا ایشان بە بهترین روش گفتگو کن.

۴، تاریخ بعد از اسلام ، اثر زرّین کوب،ص۲۹۵

۵، تاریخ طبری ،ج۳،ص۳۵۴( چاپ مصر)

۶، الخراج ، اثر یحیی بن آدم،ص۵۰ مقایسە شود با: الاموال ، اثرابوعبیدقاسم بن سلّام،ص۲۰۴( چاپ مصر)

۷، تاریخ گسترش اسلام اثرتوماس آرنولد ترجمۀ دکتر ابوالفضل عزّتی ص۱۴۹ (چاپ دانشگاە تهران)

۸، فتوح البلدان، اثربلاذری( بخش مربوط بە ایران)، ترجمۀ دکتر آذرتاش آذرنوش،ص۳۰و۴۱

۹، بە الموطّأ اثر مالک بن انس، جزء۱،ص۲۷۱( چاپ قاهرە)

۱۰و۱۱و۱۲و۱۳ ،تولّدی دیگر، ص۲۲

۱۴، واگر خداوند ،آسیبِ برخی از مردم را بوسیلۀ دیگران دفع نمی کرد، صومعە ها وکلیساها وکنیسەها ومساجدی کە نام خدا در آنها بردە می شود، سخت ویران می شد.

۱۵و۱۶ تاریخ ادبیات ایران، اثر ادوارد براون ،ترجمۀ علی پاشا صالح، ج۱،ص۲۹۷

۱۷، تولّدی دیگر، ص۲۱

۱۸، تأریخ الیعقوبی، اثر احمد بن یعقوب،ص۱۱۰، ( چاپ بیروت) مقایسە شود با ترجمۀ آن بە قلم دکتر محمّد ابراهیم آیتی، ج۱، ص۵۰۴

۱۹، تولّدی دیگر ، ص ۴۶۲

۲۰، تمدن اسلام وعرب ، اثر گوستاولوبون، ترجمۀ هاشم حسینی،ص۱۴۴و۱۴۵

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا