خبرها،نظرها

مصاحبه اختصاصی سۆزی مێحڕاب با حاجی ماموستا حسین حدیثی

حاجی ماموستا حسین حدیثی

     مقدمه:

افتخار آشنایی بنده با حاج_ماموستا_حسین_حدیثی بر می گردد به سال هشتاد و هشت هجری شمسی، زمانی که سخت دنبال همکاری بودم که امور دفتر ثبت ازدواج را برایم سامان بخشیده و مدیریت کند، با مشورت استاد عبدالقادر نجاتی، قاضی خوشنام و سابق دادگستری بوکان و البته با ازخودگذشتگی و راهنمایی برادر گرامی ماموستا ناصر سبحانی  و با موافقت استاد حسن علی پور و همراهی دکتر عبدالله نجاتی این هدف محقق شد.

در دیدار نخست، ماموستا حدیثی را خیلی متفاوت و دوست داشتنی و منظم و عملگرا یافتم و همین جاذبه ها باعث دلبستگی و شیفتگی شدید بنده به ایشان شد.

در طول فعالیت اینجانب به عنوان سردفتری در شهرستان بوکان بارها این جمله را از زبان بازرسان محترم این شهرستان شنیده ام که اگر هر کس دیگر غیر از ماموستا حدیثی را به عنوان همکار و مباشر امور دفتر خود انتخاب کرده بودی تاکنون بارها با مزاحمت ها و حسادت ها و حرف و حدیث های این و آن روبرو می شدی ولی ماموستا حدیثی همه اطرافیان و دوستان را مجذوب و مغلوب اخلاق و تواضع خود کرده است! احسنت به انتخابت!

ماموستا، اگر چه از لحاظ مالی از مکنت چندانی برخوردار نیست، ولی در سخاوت و مهمان نوازی گوی سبقت را از خیلی ها ربوده است.

در ترازوی رفاقت معمولاً طالب سنگینی و رجحان وزنه رفیق است و در چنته وی چیزی بنام حرص و آز و خودپرستی وجود ندارد.

همه کسانی که با مصاحبه شونده ما در ارتباطند بر این نکته تاکید می کنند که حدیثی در دنیای رفاقت بی نظیر است.

ماموستا حدیثی را در بوکان به عنوان یک دعوتگر مردمی و بی حاشیه می شناسند، او اهل جنجال نیست، پشت سر کسی حرف نمی زند، همه طیف های فکری اسلامی را دوست دارد و دعوتگران موفق را دعا می کند و هرگز به کسی حسودی نمی درزد.

به هنگام مواجه شدن با مشکلات زندگی خیلی شکیباست و بجای ناله و زاری با مشورت با دوستان به مدیریت بحران می پردازد.

دیگر ویژگی متفاوت استاد حدیثی، احساس مسئولیت و نظم کاری اوست،  کار امروز را به فردا نمی سپارد و یکی از شعارهایش این است که «شخصی که وظایف خود را به نیکی انجام دهد نگران بازخواست فردا نیست» و « کسی که قانون شکنی کند و کارهای خلاف قانون انجام می دهد بالاخره روزی به دام خواهد افتاد و بیشتر داشته های مثبت خود را از دست خواهد داد».

 استاد حدیثی پدر بسیار مهربان و همسر وفادار و باگذشتی است، او صاحب هفت فرزند دوست داشتنی و موفق است.

ماموستا حدیثی به موقع و در محفل های دوستانه، خوش خنده است و در شرایط خاص و غمناک خیلی زود از خود بی خود شده و بی اختیار گونه هایش خیس اشک شده و روانش می جوشد…

حاج ماموستای ما درون گراست و اگرچه نام خانوادگیش حدیثی است ولی اهل حرف و حدیث نیست….

چندین سال بود که از ایشان خواهش می کردم با سۆزی‌میحڕاب مصاحبه کند ولی با تواضع و خود کم بینی می گفت: من کجا و مصاحبه کجا؟!

بالاخره این گفتگو آماده شد و مصاحبه کننده به آرزویش رسید و اکنون از شما دوستان گرامی دعوت می کنم مصاحبه را با دقت مطالعه کنید که حاوی نکاتی نغز و درس های پر مغز و پیام های ناگفته ای است و خواهش می کنم در جاهایی که ماموستا از روی تواضع یا به منظور پرهیز از اطاله و .. سربسته و پاکتی و اشاره وار به ارائه مطلبی پرداخته، حتماً تفصیل ماجرا را حضوری از وی بپرسید…

همراه عزیز سۆزی‌میحڕاب امیدوارم با خواندن این گفتگو ضمن اطلاع از بیوگرافی حاج ماموستا حسین حدیثی و لذت بردن از آن، شما هم جهت گفتگویی مشابه تشویق شوید و به زودی شاهد انتشار رزومه و نظرات دعوتی و اصلاحگرانه اتان بر سایت و کانال سۆزی‌میحڕاب باشیم. ان شاء الله.

بفرمایید این شما و این هم ماموستا حدیثی بوکانی.

 مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا

بیست و سوم شهریور ۱۴۰۲ هجری خورشیدی

————————————————–

سۆزی مێحڕاب ۱- سلام علیکم خدمت شما استاد گرامی عرض سلام و احترام دارم، اگر چه شخصیت شما برای بیشتر دوستان شناخته شده است ولی شناختن بزرگان از زبان خودشان لذت و اعتبار دیگری دارد، ممنون می شوم خودتان را کامل معرفی بفرمایید (تولد،ازدواج،تعداد فرزندان، محل سکونت، شغل).

 پاسخ: اینجانب حسین حدیثی متولد سال ۱۳۴۳ هجری شمسی، روستای شهرستین، منطقه موسوم به نعلین از توابع شهرستان پیرانشهر استان آذربایجان غربی هستم.

متاسفانه همزمان با تولدم تلخ ترین خاطره زندگی ام رقم می خورد و شوربختانه با چشم به دنیا گشودن من، مادر عزیزم چشم از دنیا فرو می بندد و جان شیرین خود را به جان آفرین تسلیم می کند و برای همیشه از مهر و آغوش مادر محروم می شوم

 و به سرپرستی خانم محترمی بنام مروت در می آیم و آن خانم مهربان بدون هرگونه چشم داشت و رابطه نسبی به مدت دو تا سه سال از من، نوزاد چند روزه! پرستاری می کند و با دلسوزی و مهربانی جای خالی مادر فقیدم را برایم پر می کند، خداوند منان مرحوم مادرم و خدابیامرز مروت خانم که حق مادری بر گردن من دارد را غریق رحمت خود کند و امیدوارم در روز آخرت و در بهشت به خدمت هر دوی آن ها برسم و دستان پر مهر و نازشان را ببوسم.

هر گز فراموش نمی کنم وقتی کودکی چند ساله بودم، هم سن و سالان و هم بازی هایم در کوچه، برای اذیت کردن من از واژه کوردی «سرخوره» یعنی تو سر مادرت را خورده ای، استفاده می‌کردند، انگی که همچون پتکی بر وجودم فرود می آمد و احساس شرمساری تمام وجود کودکانه ام را فرا می گرفت.

سال ۱۳۶۴ هجری شمسی که در شهرستان بوکان درس طلبگی می خواندم از خانم پخشان تورجانی فرزند مرحوم ماموستا صالح تورجانی خواستگاری نمودم، ماموستا هم که احساس می کرد اینجانب غریبه و دور از زادگاهم به سر می برم بزرگواری کرد و سخاوتمندانه دخترش را به عقد من درآورد، مدت سیزده ماه با هم نامزد بودیم😊 و در سال ۱۳۶۵ شمسی رسماً شریک زندگی هم شدیم، ثمره ازدواجم هفت فرزند(پنج دختر و دو پسر) بنام های سمیه یا همان سیران، زکیه یا سحر، بدیعه یا سروه، مصلح الدین، فایزه، مائده و محمد، خداوند همه را صالح و عاقبت به خیر بگرداند، الحمدلله همه فرزندانم به جز مائده که پشت کنکوری است و محمد که محصل است، صاحب زندگی مستقل و نسبتاً آرامی هستند که بابت این رخداد مبارک خدایم را شاکرم.

ساکن شهرستان بوکان هستم و آنگونه که همه دوستان گاهی با مزاح و گاهی با جدی می گویند ظاهراً بنده بخاطر همسرم که بوکانی است شهر و دیار و زادگاهم پیرانشهر را ترک کرده و ساکن بوکان شده ام!

با محاسبه سنوات تحصیل و زندگی، مدت چهل سال است که در بوکان سکونت دارم و با افتخار، امام جماعت و مبلغ دینی مسجد حضرت محمد این شهرستان هستم.

————————————————————

سۆزی مێحڕاب۲-خداوند مادر گرامیتان را رحمت کند، از دست دادن مادر آن هم در نوزادی بسیار رنج آور است. استاد گرامی لطفاً از دوران طلبگی تان برای ما توضیح بفرمایید که کجا و نزد چه اساتیدی و چند سال درس خواندید؟ از برجسته ترین استادان دوران تحصیل تان برایمان تعریف کنید

 پاسخ: از همان دوران کودکی که پنح، شش سال عمر داشتم بارها مرحوم پدرم می گفت باید طلبه شوی و من بر خود نذر کرده ام که تو را برای مسئولیت امامت جماعت و جمعه کوردستان فارغ کنم، روستای ما فاقد روحانی و معلم بود، تا بالأخره در بهار ۱۳۵۳یا۱۳۵۴ماموستایی به روستای شهرستین آمد و به عنوان امام جماعت و جمعه و مدرس در روستا مستقر شد، همسن و سالان من در روستا که تقریبا بیست نفر بودیم جهت فراگیری قرآن به مسجد رفتیم، پاییز همان سال مدرسه بازگشایی شد و معلم به روستای ما آمد ولی هیچ یک از بچه ها به مدرسه  نرفتند تا جایی که معلم مراتب را به پاسگاه روستای هنگ آباد اطلاع داد که مسئولان پاسگاه از مردم خواستند با فرستادن فرزندانشان به مدرسه با معلم همکاری کنند… اگر چه مردم از ترس پاسگاه و از روی ناچاری پسرانشان را به مدرسه روانه کردند ولی پدرم از فرستادن من به مدرسه امتناع کرد و گفت: حاضرم  پای چوب اعدام بروم ولی هرگز فرزندم حسین را جهت فراگیری درس شیطان! به مدرسه نمی‌فرستم!

پدرم همچنان بر موضع خود مبنی بر نفرستادن من به مدرسه پافشاری می کرد تا اینکه مرحوم ماموستا وسیم امام جماعت روستا که نزد پدرم از احترام ویژه ای برخوار بود و همسرش نیز  خواهر مرحوم ماموستا شیخ اسماعیل برهان بود و مردم او را شیخ زاده صدا می کردند، از پدرم خواست که بنده را چند سالی روانه مدرسه کند.. دوران ابتدایی را بنا به سفارش و شفاعت ماموستا وسیم در روستا پشت سر گذاشتم و در شرایطی که دیگر علاقه ای به تحصیل در حجره و طلبه شدن نداشتم، پدرم فرمود: حسین! باید طلبه شوی! عرض کردم: بابا! علاقه ای به طلبگی ندارم! در حالی که سخت عصبانی بود وبا لحنی تهدیدآمیز فرمود: من دارم مسافرت می روم، تا بر می گردم بار و بنه ات را جمع می کنی و می روی به حجره و اینجا، خانه نبینمت! من هم که از طرفی فرمانبرداری از پدر را مانند همه فرزندان آن زمان وظیفه خود می دانستم و از طرفی هم چون نگران این بودم که اگر فرمانش را اجرا نکنم کتک می خورم، وسایل شخصی ام که عبارت بود از یک پتو و بالش را برداشته و راهی حجره روستا شدم، در حجره دو طلبه ارشد که مستعد نامیده می شدند به نام های ماموستا ابوبکر خضری برده قل و ماموستا عبدالرحیم زیوکه و یک طلبه مبتدی(سوخته) بنام حسین حقیقی اهل روستای قلات حضور داشتند، زمستان آن سال قرآن را فرا گرفتم و پدرم به این مناسبت ضیافتی را با دعوت از ماموستا و طلاب جهت صرف شام ترتیب داد و سپس کتاب های مقدماتی طلبگی، عوامل جرجانی، تصریف زنحانی، انموزج را در همین حجره و روستا خواندم..

 با دو طلبه ارشد حجره دچار اختلاف نظر شدم و همین امر باعث شد زادگاهم را ترک کرده و راهی حجره میرآباد سردشت شوم مدتی را آنجا به سختی پشت سر گذاشتم و سپس برای ادامه تحصیل به روستای زادگاهم شهرستین برگشتم و پس از چند ماه تحصیل دروس مرسوم طلبگی به اتفاق طلبه دیگری بنام سعید اهل روستای کنه کیچ راهی مسجد جامع پیرانشهر شدیم ولی چون طلبه های زیادی آنجا سکونت داشته و تحصیل می کردند از طرح موضوع خودداری کردیم؛ با همراهی مرحوم ماموستا نجم الدین شریعت پناه به روستای شین آباد رفتیم و در نهایت نزد ماموستا جعفر که آنجا طلبه بود شروع کردم به خواندن دیگر کتاب‌های مقدماتی صرف و نحو… همزمان بود با انقلاب مردم ایران، شرایط منطقه مناسب و امن نبود، لذا به روستای شهرستین برگشتم و سپس جهت ادامه تحصیل راهی روستای کاژه سردشت شدم آنجا به مدت چند ماه خدمت ماموستا رحمان رحمانی کسب دانش نمودم و سپس به روستای نلاس خدمت مرحوم ماموستا محمود واوی رفتم و کتاب های ملا جامی و سیوطی را خواندم و سپس به روستای بیوران سردشت نقل مکان کردم، حجره کاملاً خلوت بود، بعد متوجه شدیم که ماموستا نجم الدین طلبه ها را اخراج کرده بود، امری که با واکنش طلبه های منطقه سردشت مواجه شده بود و همگی آن حجره را بایکوت و اعلام کرده بودند که تا اطلاع ثانوی هیچ طلبه‌ای حق ندارد در حجره روستای بیوران تحصیل کند ما هم با شنیدن این جریان حجره را ترک کرده و به مسجد بازار سردشت که ماموستا شیخ احمد حضور داشت رفتیم و فصل زمستان را آنجا سپری کردیم و بعد به ربط خدمت مرحوم ماموستا سید محمد رفتیم و مدتی را آنجا درس خواندیم و سپس به مسجد جامع سور شهرستان مهاباد رفتیم، چهل روزی را آنجا سپری کردیم، وضعیت شهر و منطقه از هر جهت ناامن بود لذا به اتفاق دو طلبه دیگر بنام ملا رسول رسولی اهل قلات و ملا مصطفی شکاک نزد ماموستا خالد عیسی زاده که در یکی از روستاهای منطقه برادوست بنام شکفتیک امام جماعت و جمعه بود رفتیم و پاییز و زمستان را در محضر ایشان سپری کردیم و خیلی به ما خوش گذشت، برای ناهار معمولاً در منزل یکی از اهالی روستا دعوت بودیم و برای صرف شام هم داخل روستا غذا می چیدیم! سپس به علت انقلاب و ناامنی های حاصل از آن، به اتفاق حاجی ماموستا آن روستا را ترک کردیم و من به روستای اگریقاش مهاباد خدمت ماموستا علی غزال رفتم مدتی در محضر ایشان تحصیل کردم،  وقتی اطلاع پیدا کردم ماموستا عیسی زاده – که علاقه خاصی به ایشان داشتم –  به روستای میرعمر منطقه قطور نقل مکان کرده و از آنجا هم به روستای نرزیوه از توابع اشنویه تشریف برده اند جهت ادامه تحصیل خدمتشان رفتم و پس از چند ماه طبق عادت طلاب، آنجا را به قصد بوکان – که قرار است خاستگاه تحولات اساسی در زندگی بنده شود!- ترک کردم، به حجره ماموستا محمد هدایت رفتم و کتاب شرح النظام را خواندم و پس از چند ماه به حجره ماموستا سید عبدالرحمان کریمی که امام و مدرس مسجد آذری بود نقل مکان کردم، در خدمت این استاد کتاب های شرح العقاید نسفی و مختصر المعانی تفتازانی را خواندم و پس از مدتی به روستای خیراباد از توابع میاندواب که مرحوم ماموستا حسن معروف پور تشریف داشت، رفتم، ایشان متفاوت تر از بیشتر ماموستاها و مدرسان تدریس می کرد، در هر جلسه درس سعی می کرد درس جلسه گذشته را از طلبه بپرسد و همواره بر آمادگی ذهنی و روانی طلاب تاکید می کرد و اگر چنانچه طلبه ای حتی در درس حلقه ای از آمادگی کافی برخوردار نبود از تدریس درس جدید امتناع می کرد و با استفاده از اصطلاح «قف می کنم»، از طلاب می خواست با آمادگی بیشتر در جلسه درس حضور پیدا کنند، ناگفته نگذارم کتاب مختصر المعانی و فقه را در خدمت ایشان خواندم.

متاسفانه علیرغم کیفیت بالای دروس و و شور و شوق بنده، یکی از تلخ ترین خاطرات زندگی بنده در همین ایام و در همین روستا رقم خورد، طلبه کوچکی بنام کاظم حسین زاده نزد من درس می خواند،اهل روستای گۆلی شێخان منطقه ارومیه بود- اینجانب مدتی آنجا طلبگی کرده بودم- پدرش او را به من سپرد و گفت: پسرم را اول به خدا و سپس به شما می سپارم! قبل از اینکه به خیرآباد بیایم در بوکان نزد من تحصیل می کرد و چون رمضان ها جهت امامت رمضان راهی روستاهای دور و بر می شدیم و چون شرایط منطقه در اثر جنگ تحمیلی نا آرام بود وی را به منزل پدرش فرستادیم، پدر دو ماه بعد از رمضان هم کاظم را پیش خود نگه داشت و سپس کاظم راهی بوکان می شود و وقتی فهمیده بود من در روستای خیرآباد هستم به اتفاق دو دوست بسیار گرامی ام ملا احمد کشاورزی و ملا اسماعیل رشیدی به دیدن ما آمد و شب سه شنبه که معمولاً تعطیل بود را در کنار هم با خوشی و خرمی گذراندیم و فردای آن شب را جهت تفریح و شنا به کنار رودخانه رفتیم که شوربختانه کاظم در آب غرق شد! همه غم زده و مات و مبهوت و شوکه شدیم.. در اوج سادگی، جنازه کاظم را با تویوتا به روستای محل سکونت پدر کاظم بردیم، اگر چه در جریان غرق شدن کاظم قصوری از ما سر نزده بود ولی باز هم نگران عکس العمل منفی آنان بودیم، پدرش در راه و در حالی‌که همراه جنازه کاظم سوار بر تویوتا بودیم ما را مشاهده کرد و با چشمانی گریان و درونی آشفته جمله ای بر زبان آورد که همه را تحت تاثیر خود قرار داد و گفت: آیا کاظم فارغ التحصیل شده است؟!

وقتی خواستیم جنازه سرد و بی جان کاظم را تشییع و خاک کنیم از پاسگاه که شناسنامه های ما را نگه داشته بود خبر دادند که اگر اطرافیان کاظم شکایتی دارند جنازه را تسلیم به خاک نکنید، شب را در مسجد ماندیم و صبح از ماموستا خواستیم اگر خانواده کاظم شکایتی دارند گردن ما از مو باریک تر است، وقتی جریان را با پدر کاظم در جریان گذاشته بود او پیش ما که در کنار جنازه بودیم آمد و با لبخندی که روی لبان لرزانش نقش بسته بود گفت: آیا شایسته است از شما که با هزار مکافات زحمت حمل جنازه را کشیده اید شکایت کنم؟! نخیر، من در گذشته تنها یک پسر بنام کاظم داشتم ولی از این بعد همه شما طلبه های عزیز برای من نقش کاظم را دارید!! همه شروع کردیم به گریه و شیون…

پس از پایان مجلس فاتحه خوانی به روستای خیرآباد بازگشتیم ولی دیگر پس از این اتفاق دلخراش تاب و رمق تحصیل در این روستا را نداشتم، لذا برای بار دوم در سال ۱۳۶۴ شمسی عازم بوکان شدم، در خدمت ماموستا حسین مجیدی دروس طلبگی را از سر گرفتم و تا پایان تحصیلات نزد ایشان ماندم و گواهی و اجازه افتاء و تدریس را از محضر ایشان دریافت کردم.

در مجموع دوران طلبگی من هشت تا نه سال طول کشید.

همه ماموستایانی که در محضرشان تلمذ نموده‌ام جای احترامند و در برابر همه آنان سر تجلیل و تقدیر فرود می‌آورم خداوند همه آنان را مشمول رحمت گسترده خود نموده و اینجانب را در روز قیامت با آنان محشور بگرداند.

در میان آن استادان گران سنگ، مرحوم ماموستا حسن معروف پور را بیش از بقیه جدی و پیگیر یافتم، الحق و الانصاف خیلی با من زحمت کشید، خداوند اجرش دهاد.

رابطه بنده با ماموستا خالد عیسی زاده فراتر از رابطه استادی و شاگردی بود

 و بنده همواره احساس می‌کردم فرزند خانواده ایشان هستم و او نسبت به بنده محبت زاید الوصفی داشت خداوند او و خانواده‌اش را از شر اهریمن و غش بندگان محفوظ بدارد.

ماموستا محمد بیادار هم  که خارج از حجره و مسجد خدمتشان درس می خواندیم خیلی انسان فاضلی بود، هم با کیفیت تدریس می کرد و هم هنگام تدریس به نصیحت و راهنمایی ما می پرداخت.

ماموستا حسین مجیدی نیز خیلی دلسوز و مهربان و دارای سخاوت بود و بارها که متوجه کمبود در حجره می شد، بدون سر و صدا و آهسته، اقدام به برطرف کردن نیازمندی ها می نمود.

خداوند آنان و ما و شما را با علما و فضلا و صلحا محشور بگرداند. ان شاء الله

————————————————–

سۆزی مێحڕاب۳🔹 ظاهراً مدت زمان نسبتاً زیادی نزد حاج ماموستا خالد عیسی زاده به فراگیری علوم دینی پرداخته اید و مانند عضوی از آن خانواده بوده اید، از تلخی ها و شیرینی‌هایی که با ایشان تجربه کرده‌اید برای ما بگویید، شخص ماموستا و خانواده اش چه ویژگی هایی داشتند که تا این حد جذبشان شده بودی، آیا این ارتباط هنوز هم برقرار است؟

پاسخ: افتخار می کنم که مدتی را در محضر حاجی ماموستا خالد عیسی زاده بوده و شاگردی کرده ام وبا این استاد فاضل خاطرات شیرین و تلخ زیادی دارم.

خاطرات شیرین فراوانی هم با خانواده ماموستا دارم، یکی از آن خاطره‌ها این بود که ماموستا زمانی که در روستایی به نام جموغه در چند کیلومتری بوکان امام جماعت بود من را جهت امامت جماعت و جمعه به مردم روستای سیدآباد معرفی کرد و موضوع و آیه ای – و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا – را با خط خود برایم نوشت تا برای مردم و ریش سفیدان آن روستا که قرار بود با همدیگر جلسه معارفه داشته باشیم ارائه دهم، هنوز هم آن خط و دستنوشته را به نشان یادگاری نگهداری کرده ام، چون ماموستا محبوبیت ویژه ای داشت، بنده در آنجا مستقر شده و بعد از مدتی عروسی کردم، در طول یک سالی که در آن روستا بودم بارها ماموستا به دیدن من و همسرم که تازه عروس بود می آمد و گاهی نیز ما را برای ناهار و شام دعوت می کرد و ما احساس می کردیم عروس و پسر آن خانواده هستیم، از قضا ماموستا که نخود کاشته بود از ما دعوت کرد که در برداشت محصول کمکشان کنیم و ما هم با طیب خاطر به یاریشان شتافتیم و اکنون هم گاهی ماموستا با مزاح می گوید: آیا در چیدن نخود کمکمان نمی کنید؟!

شخص حاجی ماموستا و همسر گرامی اشان هنوز هم نسبت به بنده بسیار لطف دارند و هر از گاهی برای دیدن ما قدم رنجه می فرماید و ما را مورد تفقد قرار می دهند، این بزرگوار کاری کرده که هر روز بر ارادت من نسبت به ایشان و خانواده اش افزوده شود، از خداوند متعال خواستارم در روز رستاخیز هم با ایشان محشور بگردم.

————————————————————-

سۆزی مێحڕاب  ۴- شما به عنوان یکی از روحانیون محبوب شهرتان بگویید جاذبه های یک روحانی کورد و اهل سنت در بین مردم چیست؟ شما چه کار کرده اید که مردم دوستتان دارند! و برخی از ماموستایان چرا از جایگاه چندانی در جامعه برخوردار نیستند

پاسخ: جاذبه یک ماموستا و دعوتگر کورد و اهل سنت به نظر من عبارت است از ایمان و صداقت او،  به اندازه صداقت و ایمان و عمل به گفتاری که ماموستا دارد از پایگاه و محبوبیت مردمی برخوردار خواهد بود، اخلاق یک دعوتگر بزرگترین سند بر صداقت و ایمان او است و به همین خاطر است که خداوند بر اخلاق نیکوی پیامبرش که ضامن نفوذ در درون مردم است، تاکید می کند و می فرماید« و انک لعلی خلق عظیم».

مردم قبل از گفتار دعوتگر، رفتارش را می بینند و با توجه به آن، به ارزیابی شخصیت وی می پردازند، اخلاق یک دعوتگر باید برخاسته از قرآن و سنت نبوی باشد.

دیندار بودن شخص دعوتگر و پایبندی به دین و عبادات دیگر جاذبه ای است که از دور چشم نوازی می کند.

مردم آنقدر نسبت به الگو بودن ماموستایان حساس هستند که از کوچکترین اشتباه و خطای آنان نمی گذرند و با ریزبینی وصف ناپذیری به رصد حرکات و سکنات آنها پرداخته و گاهی مرتکب بزرگ‌نمایی هم می شوند. علیرغم ضعف دینداری در میان اغلب مردم، هنوز هستند کسانی که از ماموستایان و دعوتگران الگوبرداری می نمایند.

راز اصلی بی ریشه بودن برخی دعوتگران در میان مردم بر می گردد به ضعف هایی که آنان در بخش دینداری و اخلاق و صداقت و تناقض گفتار و کرداری دارند. کافیست یک دعوتگر مانند پیامبر و اصحاب و تابعین و سلف صالح رفتار کند که مردم جذب گفتار و دعوت وی می شوند.امیدوارم ما و همه دعوتگران، عامل دلگرمی و جذب مردم به سوی دین اسلام باشیم نه باعث تنفر و دوری آنان.

و اما اینکه من چه کار کرده ام که به قول شما مردم دوستم دارند باید بگویم: اولا امیدوارم ادعای شما صادق باشد که آرزوی هر دعوتگری این است که مقبول و محبوب مردم باشد همانطور که یکی از پیامبران اولوالعزم نیز از خداوند می خواهد او را محبوب مردم بگرداند(و اجعل لی لسان صدق فی العالمین).

ثانیا با افتخار اعلام می کنم که من برای این امر، کار خاصی و یا خدای ناخواسته تظاهری به خرج نداده ام و فقط سعی کرده ام وظیفه دینی و اجتماعی ام را در قبال مردم به نیکی انجام دهم و مردم داری و خشنودی نسبی مردم پس از رضوان الهی را وظیفه خود دانسته ام، قطعاً مردم فهیم ما نیک می دانند چه دعوتگرانی را دوست بدارند و از چه مدعیانی فاصله بگیرند!

————————————————————

سۆزی مێحڕاب ۵ – ماموستای بزرگوار به نظر شما حضور دعوتگران در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تا چه حد ضروری و لازم است و معایب و محاسن حضور در این دنیای گسترده چیست ؟

پاسخ: فضای مجازی، خیلی گسترده و وسیع است و چند سالی است که به دنیای واقعی مردم مبدل شده است به گونه ای که بیشتر ارتباطات و تعاملات و داد و ستدهایشان در آن صورت می پذیرد بنابر‌این بر دعوتگران مسلمان لازم است در این دنیای جدید مردم حضور داشته و با گفتمانی به روز و مناسب اسلام را به آنان ارائه دهند.

یکی از ایراداتی که بر اغلب علما و دعوتگران مسلمان در کردستان ایران وارد است این است که کمتر در شبکه‌های اجتماعی حضور پیدا می‌کنند؛ زیرا غفلت از این فضای بیکران باعث به وجود آمدن شکاف عمیقی بین آنان و نسل جوان شده است. البته الحمدلله هستند دعوتگرانی که با قدرت و دانش در شبکه‌های اجتماعی حضور پیدا می کنند و شبانه روز به تبلیغ دین مبین اسلام می پردازند و به رفع شبهات مربوطه مبادرت می ورزند.

حضور در شبکه های مجازی اگر چه شاید برای نسل جوان و نوجوان معایب و مضراتی داشته باشد ولی برای علما و دعوتگران لازم و ضروری می باشد و تنها ایراد حضور علما در شبکه های اجتماعی عبارت است از حضور ضعیف و بدون دانش روز در آن، علمای ما باید با آمادگی علمی و پس از خودشناسی کامل در شبکه های اجتماعی تلگرام، اینستاگرام و فیس بوک و …حضور یابند و طبق برنامه ای هدفمند به تبلیغ و تبیین مفاهیم دین بپردازند.

خدا را شکر دعوتگران بزرگی، در سطح منطقه و جهان هستند که در ایستاگرام و دیگر شبکه های اجتماعی دارای پیج مخصوص هستند و فالورهای میلیونی گفتمان دینی آنان را دنبال می کنند.

———————————————————

سۆزی مێحڕاب۶- همچنانکه استحضار دارید در گذشته پدران و پدربزرگان فرزندانشان را جهت تحصیل علوم دینی روانه حجره می کردند ولی امروز از چنین پدرانی خبری نیست؛ جنابعالی دلایل عدم رغبت جوانان و نوجوانان نسبت به دروس دینی و طلبگی را چگونه بیان می کنید؟ مشکل از علماست یا جوانان یا مردم یا گزینه چهارمی هم در این باب نقش ایفا می کند؟

پاسخ: همچنان که شما اشاره کردید در گذشته‌های دور پدران و مادران زیادی بودند که بزرگترین افتخارشان این بود که فرزند پسرشان به حجره و مسجد رفته و دروس دینی بیاموزد و در واقع او را وقف دین می کردند و علیرغم مشکلات معیشتی هیچ انتظاری در این حوزه از وی نداشتند و فقط انتظار داشتند در بخش معنوی و دین و تقوا رشد کند ولی متاسفانه امروزه از چنین پدرانی کمتر می توان نام برد؛ این پدیده حجره گریزی و عدم رغبت نسبت به تحصیلات حوزوی علل و عوامل مختلفی دارد از جمله اینکه مردم به طور عام در چند سال اخیر نسبت به مسائل دینی بی تفاوت شده اند و دوم اینکه مردم و حاکمیت آن گونه که شایسته است به تجلیل از علما و دعوتگران دینی و احترام و تامین معیشت آنان نمی‌پردازند، سومین عامل عبارت است از وضعیت نامطلوب اقتصادی علما و ماموستایان که معلول وابسته بودن به مردم و شانه خالی کردن حکومت از آنان است، جوانان و پدرانشان با دیدن و مشاهده وضعیت نه چندان قابل تعریف علما و ماموستایان در جامعه به این نتیجه می‌رسند که طلبه نشوند! امروزه همه دنبال مشاغلی هستند که از لحاظ مادی پردرآمد باشد و حق هم دارند زیرا زندگی و امرار معاش بسیار سخت و دشوار شده است و انتخاب رشته های درآمدزا توسط دانش آموزان ما بزرگترین دلیل بر این ادعاست، ولی در گذشته چون ماموستایان از هر جهت قابل تقدیر و احترام بوده و از لحاظ مادی هم با مردم یکسان بودند همین وضعیت باعث شده بود که گاهی نوجوانان به صورت خودجوش و گاهی به صورت سفارشی به این سمت روی آورند و طلبه شوند.

دافعه در این حوزه آن قدر فراوان است که حتی فرزندان ماموستایان هم حاضر نیستند در آینده مانند پدرانشان روحانی شده و در فقر و فاقه زندگی کنند.

یکی از آرزوهای بنده همواره این بوده که تمام فرزندانم از دختر و پسر همگی طلبه شوند و دروس علوم دینی را فراگیرند، آرزویی که متاسفانه به دلیل موانع پیشگفته هرگز جامه عمل به تن نکرد.

————————————————-

سۆزی مێحڕاب ۷- شیرین ترین خاطره شما در طول دوران خدمت مه لایه تی یا طلبگی را می شنویم

پاسخ: یکی از خوش ترین خاطره های بنده در دوران طلبگی بر می گردد به آن شش هفت ماهی که در محضر حاجی ماموستا خالد عیسی زاده و در روستای شکفتیک منطقه کنار برروژ استان آذربایجان غربی بودم، مردم خیلی به ما محبت می کردند و از هر جهت در آسایش و آرامش بودیم.

و اما خوشترین خاطره دوران خدمت امامت جماعتی بنده مربوط می شود به دهه هفتاد که در اوج جوانی در روستای ینگیجه منطقه فیض الله بیگی از توابع شهرستان بوکان امام جمعه و جماعت بودم، آن ایام اغلب ماموستایان هم سن و سال بنده اهتمام بیشتری نسبت به تشکیل کلاس قرآن در مسجد مبذول می داشتیم و فرزندان مردم اعم از دختر و پسر را جهت فراگیری قرآن گردهم می آوردیم و در پایان مراسم فارغ التحصیلی تشکیل داده و از مهمانان دوروبر جهت ضیافت ناهار یا شام دعوت به عمل می‌آوردیم و با اجرای برنامه‌های دینی همچون سخنرانی و سرود لحظات خرمی را برای مردم و حاضران خلق می‌کردیم و اگرچه فیلمبرداری از مراسم‌ها کمتر اتفاق می‌افتاد ولی ما به همت مردم، تمام مراسم را توسط شخصی خبره فیلمبرداری می‌کردیم تا به عنوان یادگار در اختیار علاقمندان باشد و در کل آن مراسم بسیار شبیه مراسم فارغ التحصیلی طلاب و اخذ اجازه افتا و تدریس گذشته‌های دور بود که برای طلاب تدارک دیده می‌شد.

در روستای ینگجه مراسمی را برای فارغ التحصیلی و ختم قرآن ۱۲ قرآن آموز که تعدادی دختر و تعدادی پسر بودند تشکیل دادیم و یکی از زیبایی های آن مراسم این بود که در میان قرآن آموزان کسانی بودند که سنشان ۳۵ تا ۴۰ سال بود، دیگر مراسم هایی که برای ما بسیار دلخوش کننده بود در ماه مبارک رمضان و به ویژه در شب های قدر تشکیل می‌شد که به صورت چرخشی در مساجدی این گونه مراسم‌ها و محافل معنوی و قرآنی را برگزار می‌نمودیم.

در دهه هفتاد، صمیمیت در بین ماموستایان موج می زد و هیچ چیز مانع ارتباط ماموستایان نبود، امیدوارم شرایط آن سال ها تکرار شود و محبت و صفا و صمیمیت مثل گذشته حکم فرما باشد. انشاءالله.

————————————

سۆزی مێحڕاب ۸- استاد گرامی، ماموستایان کوردستان امروزه از چه مشکلاتی رنج می برند، به جز مشکلات مالی آیا احساس نمی کنید با بحران کم مخاطبی در جامعه و بویژه در بین جوانان مواجه هستند؟ مشکل از کجاست، گفتمان ماموستایان تکراری و بی استدلال است یا مردم و جوانان از دین و خدا فاصله گرفته اند؟

پاسخ: در طول تاریخ و همواره دعوتگران دینی و ماموستایان از وجود موانع و مشاکلی رنج برده و می برند. یکی از بزرگ ترین مشکلات فراروی ماموستایان امروزی عبارت است از عدم استقبال مردم از گفتمان علما و حضور کمرنگ در صفوف جمعه و جماعت و مساجد به گونه ای که در محله هایی با هزار نفر جمعیت کمتر از بیست نفر،آن هم اغلب در سنین بالا و میانسال در مسجد حضور پیدا می کنند و حضور جوانان در مساجد بسیار کمرنگ است و گاهی جوانان در برخی مساجد حضور دارند ولی متاسفانه بدلیل رفتارهای افراطی و عدم سازگاری با امام مسجد و نمازگزاران، مشکلاتی را به بار می آورند!

اعتراف باید کرد که نبود جوانان در مساجد در درجه اول معلول کم کاری و گفتمان ضعیف و سنتی دعوتگران و ائمه جماعت و جمعه است

و قطعاً علما باید به روز و آپدیت باشند تا مورد استقبال جوانان قرار گیرند و به سمت دین بیایند، البته هستند دعوتگران و ماموستایانی که دعوت و گفتمانشان به روز و مستدل است ولی متاسفانه کسی پیرامونشان نیست که از زبانشان اسلام و پیام آن را دریافت نماید که این درد بزرگی به شمار می آید!

علل و عوامل دین گریزی و علما هراسی در مناطق ما فراوان و متنوع است، در گذشته، بی سوادی و عدم تحصیلات مدرسه و دانشگاه مردم به عنوان یک علت اصلی دین ناپذیری و یا ضعف اندیشه دینی قلمداد می شد ولی امروزه اگر چه مردم و جوانان ما دارای مدارک تحصیلی لیسانس، فوق لیسانس و دکترا هستند ولی باز می‌بینیم که استقبال از دین و احترام از علما به شدت در حال کاهش است و همچنان ناآگاهی و جهل از دین در بین تحصیل کردگان و دانشگاه رفتگان ما حرف اول را می زند، کمتر اتفاق می‌افتد جوان تحصیل کرده‌ای آن قدر اطلاعاتش در حوزه دین بالا باشد که نگاه و تحلیل دعوتگر و یا ماموستایی را به چالش بکشد و یا با استفاده از اطلاعات و داشته‌ها و مطالعات خود از دین به اظهار نظر بپردازد!

اگر نظری به گذشته‌های دور بیفکنیم و مشکلات و چالش‌های پیش روی دعوتگران کورد و اهل سنت را بررسی و مقایسه کنیم به این نتیجه می‌رسیم که چالش های موجود در عصر حاضر از هر عصر و قرنی بیشتر و فراوان‌تر و جدی تر است!

ما نیز از سرد شدن عموم مردم نسبت به دین و عدم استقبال از موعظه‌های دینی رنج می‌بریم و همواره خواستار حضور کسانی در مسجد هستیم که بدون استدلال چیزی را از ما نپذیرند و بدین گونه ما را به مطالعه و تحقیق و کنکاش وادارند، بارها اتفاق افتاده که با شوق و ذوق و آمادگی قبلی راهی مسجد شده ام تا برای اهل مسجد به ارائه موعظه بپردازم ولی وقتی مسجد خالی از نماز گذار است و کسی نیست که پای سخنان ما بنشیند دیگر ذوق و شوقی باقی نمی ماند و صرفاً به منظور رفع تکلیف دینی و انجام وظیفه تبلیغ از طریق بلندگوی مسجد سخنان مختصری را حواله باد صبا کرده ام تا شاید به گوش کسانی برساند! نبود مخاطب و مستمع آسیب های فراوانی به دنبال دارد و یکی از طبیعی ترین آن عبارت است از بی سوادی دعوتگران و عدم تلاش برای ارائه موضوعات به روز و کاربردی.

شکاف بین علما و مردم و بویژه جوانان آنقدر جدی و عمیق است که اینجانب به شدت احساس خطر می‌کنم

لذا از خداوند متعال التماس می‌کنم این دین و آموزه‌های سرشار از صلح و دوستی و همزیستی را خود به قلب مردم مسلمان و خداجو وارد نموده و زمینه هدایت آنان را از طریق ما خدمتگزاران دین فراهم نماید.

————————————————————–

سۆزی مێحڕاب ۹-استاد عزیز، اگر از شما بخواهیم سه شخصیت تاثیرگذار  در زندگی و در دوران تحصیلتان  را به ما معرفی کنید، آن ها کیانند؟

پاسخ: شخصیت ها و انسان های فراوانی در زندگی من تاثیر داشته اند به گونه ای که خودم را مدیون آنها می دانم، انتخاب سه شخصیت تاثیرگذار در زندگی من اگر چه دشوار است ولی چشم به اطلاع می رسانم.

نخستین کسی که در زندگی من بسیار تاثیر ایفا کرده کسی نیست جز مرحوم پدرم؛ ایشان عامل اصلی تحصیلات حوزوی و موفقیت های نسبی من بوده و پس از ازدواج هم همواره مرا راهنمایی می کرد، دیگر ویژگی مرحوم پدرم این بود که بسیار دیندار و اهل عبادت بود و من از ایشان بسیار متاثر بودم.

دومین شخصیت مؤثر در زندگی من عبارت بوده از مرحوم اخویم کاک عثمان، او که چند سال پیش به صورت کاملاً ناگهانی و در اوج دلبستگی ما به او، از ما خدا حافظی همیشگی کرد بسیار به من محبت می کرد و از لحاظ مادی نیز  به من می رسید، از جهت روحی نقش یک مرشد داشت، همواره مرا می پایید و به تقویت روحیه ام می پرداخت، تا زمانی که او را در کنار خود می دیدم، احساس خوبی داشتم و با فوت او زندگی ام به هم ریخت به گونه ای که با فوت ناگهانی او شوکه شدم و احساس می کردم دیگر یتیم شده ام!

 

در زندگی و تبلیغ از مرحوم ماموستا عبدالرحمان ناصری بسیار تاثیر پذیرفته ام، هرگاه خدمتشان می رسیدم از رهنمودهای مخلصانه اش در زمینه دینداری و دعوت و چگونگی تعامل با مردم بهره می بردم.

از خداوند بزرگوار خواستارم همه این بزرگواران را جزای خیر دهد و ما را نیز توفیق که رهرو راه آنان باشیم.

————————————————–

سۆزی مێحڕاب ۱۰- تلخ ترین خاطره شما در طول تحصیل و خدمت دینی تان را می شنویم.

پاسخ: اگر چه در زندگی خاطرات تلخ فراوانی داشته و دارم، ولی تلخ ترین خاطرات من بر می گردد به اول انقلاب و زمانی که ایران و عراق با همدیگر در حال جنگ بودند، آن زمان که در روستای شین آباد از توابع پیرانشهر، در محضر حاجی ماموستا مصطفی محمودی که امام جمعه و جماعت آن‌جا  بود درس می خواندم، شهرستان پیرانشهر و حومه هر از گاهی مورد حمله و موشک باران هواپیماهای صدام قرار می گرفت، به اتفاق ماموستا، شین آباد را ترک کرده و به روستای گسگسک زادگاه ایشان، رفتیم، شب را آنجا ماندیم و فردایش به روستای شهرستین رفتم، مدتی را آنجا بودم و سپس برای ادامه تحصیل راهی مهاباد شدم که متاسفانه آن‌جا هم بر ما بسیار سخت گذشت.

علاوه بر خاطره بسیار تلخ غرق شدن طلبه ای بنام کاظم که در رودخانه روستای خیرآباد میاندواب که هرگاه آن را به خاطر می آورم موهای بدنم سیخ می شود.

متاسفانه زندگی اغلب ما در چند سال اخیر به مشتی خاطرات بد و تلخ مبدل شده است که امیدوارم خداوند رفاه و آسایش را به خانواده ها و زندگی مان برگرداند.

———————————————————

سۆزی مێحڕاب  ۱۱- استاد عزیز آیا تاکنون کتابی، رساله ای به رشته تحریر درآورده اید؟ به نظر شما چرا به طور عام تالیف و ترجمه در بین علما ضعیف است؟

پاسخ: متاسفانه تاکنون نه تالیفی داشته ام و نه کتابی را ترجمه کرده ام.

ضعف تالیف و ترجمه در بین ماموستایان امروز ریشه در عدم برخورداری آنان از امکانات مالی دارد نه ضعف علم؛ که ماموستایان ما اغلب اهل علم و دانش هستند و در میان آنان اهل قلم توانمندی نیز به چشم می خورد و در بیشتر زمینه ها می توانند اظهار نظر و قلم فرسایی نمایند، کسانی را شخصاً سراغ دارم و می شناسم که تنها به دلیل نداشتن توانایی مالی از چاپ و انتشار آثارشان باز مانده اند و این مسأله کاملاً طبیعی است و نقش مال و سامان برای همه اهل علم محرز است و موفقیت کسانی که به صورت توأمان از توان علمی و مالی برخوردارند حتمی است، اگر در گذشته کسان خیّر و نیکوکاری بوده اند که بدون چشم داشت و صرفاً در راستای خدمت به دین و علم و با هزینه خود به نشر و چاپ آثار علما و فضلا همت می گماشتند امروزه از چنین ابرمردان و شاهکارها خبری نیست.

البته ناگفته نماند در گذشته های دور علمای دین و ماموستایان می نوشتند و ترجمه می کردند و در حوزه های مختلف به تالیف می پرداختند، به گونه ای که جوامع مسیحی و یهودی نسبت به کتابخانه های مسلمین حسودی می کردند و آثار دانشمندان مسلمان را در دانشگاه های خود تدریس می کردند. امیدوارم روزی فرا برسد که علما و دعوتگران ما برای تبیین و تبلیغ دین و جهاد علمی مشکل نداشته باشند.

————————————————

سۆزی مێحڕاب ۱۲- یک سؤال مزاح گونه، ماموستا حدیثی که متولد منطقه پیرانشهر است و اقوام و فامیل هایش آنجا سکونت دارند چرا آواره بوکان شد؟ نکنه جاذبه های سرزمین همسری شما را بوکانی کرده است؟! از بوکان و مردمش چه خوبی هایی دیده ای که اینگونه مجذوب آنان و شهرشان شده ای؟از پدر خانم مرحومت که یک عالم دینی بود بگو، چگونه مردی بود؟ آیا امام جمعه و جماعت روستا و شهر هم بود؟

پاسخ: ه‍هه‍هههههه ، راست می فرمایید بنده متولد روستای شهرستین از توابع شهرستان پیرانشهر هستم و تمامی اقوام و بستگان نسبی بنده نیز در همان منطقه ساکن هستند و اینکه چرا به قول شما آواره شهرستان بوکان شده‌ام باید به عرض برسانم طبق رسوم طلبگی، طلبه‌ها مختار بودند هرجا که دلشان می خواست درس بخوانند، اینجانب نیز طبق همین رسم حمیده طلبگی چون بخش عظیمی از تحصیلاتم در این شهرستان سپری شد و همان جا فارغ التحصیل شدم و در نهایت با  یکی از دختران همین شهرستان ازدواج کردم، ترجیح دادم در این شهرستان باصفا سکنا گزینم؛ پس در یکی از روستاهای نزدیک شهر به عنوان امام جمعه و جماعت ساکن و مستقر شدم!

اگر این سوال را از دوستان و نزدیکان بنده بپرسی پاسخ اغلب آنان این است که به خاطر اینکه همسرم بوکانی است این شهرستان را برای سکونت و زندگی انتخاب کرده ام، ضمن اعتراف به صحت بخشی از پاسخ ولی باید به عرض برسانم چون برای اولین بار در روستاهای توابع بوکان امام جماعت و جمعه شدم و از مردمانش چیزی جز محبت، دینداری، غریب نوازی، مهمان نوازی و خوش رفتاری ندیدم چاره ای نداشتم جز اینکه در میان آنان بمانم!

پس در واقع در وهله اول جذب ویژگی‌های مثبت و اخلاق پسندیده مردمان بوکان شدم و همین جذبه ها باعث شد شهر و زادگاهم را ترک کرده و بوکانی شوم!

و دوران جوانی ام را در این شهر سپری نمایم و اکنون پس از سه دهه زندگی در بوکان و آشنا شدن با آداب و رسوم مردم و متولد شدن همه هفت فرزندم در این شهرستان، جاذبه های آن چند برابر و مضاعف شده به گونه ای که تنها در آنجا آرام می گیرم! البته هر از گاهی حهت دیدن به پیرانشهر می روم و با اقوام و بستگان آنجا مرتب در ارتباط هستم.

پدر خانم بنده عالم دینی بود و بیش از سه دهه به امامت جمعه و جماعت و تبلیغ دین پرداخت و آن مرحوم بیشتر در روستاهای توابع سقز امامت می کرد و آخرین جایی که در آنجا به امر تبلیغ و امامت اشتغال داشت روستای شین آباد میاندواب بود.

مرحوم ماموستا تورجانی شخصی نیک نفس و متواضع و بسیار سبک بال و مردم دار بود، مردم برای رتق و فتق امور خود و حل مشکلات خانوادگی و … به ایشان مراجعه می کردند، نامبرده تا روزی که دنیا را بدرود گفت در خدمت به مردم مضایقه نکرد، خدایش او را بیامرزد و با نیکان امت محشور بگرداند.

—————————————————-

سۆزی مێحڕاب ۱۳- استاد گرامی، نام و ویژگی های چند تن از علما و ماموستایان نامدار خطه بوکان، آنان که فوت کرده اند یا در حال حیاتند را برای ما ذکر کنید. در ضمن بفرمایید رابطه اتان با علما و ماموستایان شهر و منطقه چگونه است؟ گویا ماموستایان ارتباطشان با همدیگر ضعیف است، چرا؟

پاسخ: شهر بوکان را می توان به عنوان شهر دانش و علم و صنعت نام برد و علما و دعوتگران و ماموستایان نامی غیر قابل شمارشی در گذشته و حال در این شهر زندگی کرده و کنند، در رأس آنان می توان از علامه مرحوم عبدالهادی افخم زاده، ماموستا هژار موکریانی و  ماموستا علی قزلجی نام برد که برای ملت کورد مایه افتخار و شرفند و ما مردم مسلمان کورد از هر جهت بویژه ادبی و دینی خود را وامدار این بزگواران می دانیم.

بنده افتخار شاگردی بزرگوارانی چون ماموستا سید حسن حسینی که شخصیت بسیار عالم و فاضل و هوشیار و سیاستمدار و فقیه بلندآوازه ای بود، را داشته ام، اینجانب بارها شاهد بوده ام که دادستان بوکان پرونده های مختلف و مربوط به ارث را جهت اظهار نظر به خدمت مرحوم ماموستا حسینی می فرستادند تا در باره آن اظهار نظر فرماید.

دیگر عالم بزرگوار بوکانی عبارت است از مرحوم ماموستا ابوبکر شفیعی، نامبرده در اوایل انقلاب نقش بسیار ارزشمندی در بین مردم و منطقه داشت و در خدمت به ملت و دین مضایقه نمی کرد و شاگردان فراوانی را تحویل جامعه داده است.

حاج ماموستا عبدالرحمان ناصری دیگر عالم فاضل بوکانی بود که چندین دهه در منطقه به تدریس علوم دینی و تربیت طلاب می پرداخت، استاد فقید، سخنران بسیار مسلطی بود و در سخنرانی هایش مطالب به روز و علمی مطرح می کرد و به طور سحرآمیزی مخاطبانش را مجذوب خود می کرد.

علمای دیگری نیز وجود دارند که شبانه روز و بدون چشمداشت و رزو وقت قبلی در خدمت رسانی به مردم منافسه و مسابقه می دهند.

الحمدلله رابطه ام با ماموستایان بوکان خوب است، عده ای حق استادی و تعدادی نیز حق برادری بر گردن بنده دارند و برخی نیز از لحاظ سن و سال از من کوچکترند که احترام همه را بر خود واجب می دانم.

در مجموع ارتباطات خانوادگی و دید و بازدید در بین عموم مردم و از جمله ماموستایان مثل گذشته گرم و صمیمی نیست و دلایل این امر، فراوان و متعدد است، کرونا یکی از عواملی بود که مردم و خانواده ها و بالتبع ماموستایان را از هم پراکنده و دور کرد، دیگر عامل نبود یا ضعف ارتباط بین مردم عبارت است از وضعیت اسفبار اقتصادی جامعه و بالا رفتن هزینه ها.

باید قبول کرد که نباید ارتباطات علمی و فکری ماموستایان تحت تاثیر عوامل مادی و معیشتی قرار گیرد، چرا که دود این ضعف ارتباط در وهله نخست به چشم ماموستایان و سپس مردم خداجو می رود.

امیدوارم مردم مسلمان و علما هوای یکدیگر را داشته باشند و بیش از این شاهد دوری و فاصله این قشر سودمند در جامعه نباشیم.

—————————————

سۆزی مێحڕاب ۱۴- از مرحوم ماموستا حسین قیطرانی که در اثر ابتلا به کرونا وفات کرد تعریف کنید، گویا علیرغم جدیت و صلابتی که داشت با برخی از دوستان از جمله شما شوخی و مزاح هم داشته است؟ ظاهراً آن مرحوم شاعر و نویسنده بود؟

شنیده ام که مردم از داخل شهر و اطراف برای شرکت در نماز جمعه و خطبه اش، راهی روستای محل اقامتش می شدند، راز تاثیر سخنانش چه بود؟ از مراسم تشییع جنازه اش بگو، شرکت مردم علیرغم محدودیت های کرونا در تشییع جنازه آن بزرگوار چگونه بود؟

پاسخ: مرحوم حاجی ماموستا حسین قیطرانی چند روز قبل از ابتلا به کرونا شعر بسیار پرمحتوا و جالبی را در باره این ویروس همه گیر نوشته و با صدای خود نیز آن را خوانده و در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته بود، سپس آن خدا بیامرز درگیر کرونا شد و دو هفته ای در بیمارستان بستری شد، اگر کسی از فاصله زمانی سرودن شعر و ابتلا به کرونای ماموستا خبر نداشته باشد می گوید این شعر بسیار مؤثر را در باره خودش به رشته تحریر درآورده است!

دوستی و رفاقت ما به بیش از سی سال می رسید و با همدیگر شوخی و مزاح داشتیم، یکی از مزاح هایی که بین ما رد و بدل می  شد این بود که شب های جمعه از روی مزاح به ایشان که امام جمعه بود و خیلی هم برای خطبه تحقیق و مطالعه می‌کرد، زنگ می‌زدم و می‌گفتم: اگر اجازه بفرمایید فردا من به جای شما امام جمعه باشم! ایشان هم در پاسخ با مزاح می‌گفتند! شما این کاره نیستی، اگر مردی فردا بیا و بجای من برای مردم امام جمعه باش! من هم به او می گفتم: این نوع واکنش نشان از ضعف و پیری شماست، لابد می ترسی اگر من در محراب شما به ارائه خطبه بپردازم پایگاه مردمی خود را از دست می دهی!  بعد با خنده و شادی تماس تلفنی را به پایان می بردیم!

ماموستا قیطرانی دعوتگر بسیار توانایی بود، از ذوق شعری بالایی برخوردار بود، اهل قلم و تحلیل و اندیشه بود، سخنران غرا و مؤثری بود

، خیلی متواضع و عاشق دین و اهل دین بود و هرگاه نسبت به دین احساس خطر می کرد به شدت متاثر می شد و جهت واکنش مناسب و عملی! با دوستان مشورت می کرد.

مرحوم ماموستا در روستاهای یکشوه و یاسی کند به امامت جمعه و جماعت می پرداخت و مردم از دور و نزدیک جهت اقامه نماز گوش دادن به خطبه‌های ماموستا به آنجا می‌آمدند یکی از ویژگی‌های ماموستا قیطرانی این بود که با تاثر و احساسات توأم با گریه به ارائه موضوع می‌پرداخت و همین امر باعث شده بود که مردم نیز تحت تاثیر قرار گیرند و اغلب صدای گریه نمازگزاران در فضای مسجد طنین افکن بود.

خطبه‌های ماموستا از لحاظ ادب کردی نیز بسیار متفاوت و جذاب بود.

در دو سالی که کرونا بود معمولاً بیمارستان حتی حاضر نبود جنازه کرونا زده را به بستگان درجه یک آن تسلیم کند و بدون اطلاع اطرافیان و توسط چند مامور معدود و تحت تدابیر شدید بهداشتی و لودر در مکان نامشخصی تسلیم به خاک می‌شد ولی چون مرحوم ماموستا قیطرانی  محبوب مردم بود به مجرد پخش شدن خبر درگذشت ایشان و در کمتر از دو ساعت بیش از ۵۰۰ نفر مردم پیرامون بیمارستان بوکان گرد هم آمدند تا در تشییع جنازه پاک آن خطیب توانا و امام جمعه دلسوز و دعوتگر مردمی مشارکت داشته باشند، بالاخره با وساطت ماموستایان ارشد شهر و معتمدان و مسئولان جنازه ماموستا از بیمارستان تحویل گرفته شد و همان شب با حضور مردم خدادوست در خیابان بیمارستان نماز جنازه ایشان با امامت اینجانب اقامه شد و پس از آن از طریق بلندگو از مردم خواهش کردیم به دلیل شیوع شدید ویروس کرونا از آمدن به قبرستان خودداری کرده و به خانه‌های خود برگردند، فراخوانی که برای عاشقان مسجد و محراب و ماموستا قیطرانی قابل قبول نبود بنابراین انبوه عظیمی از مردم جنازه آن استاد فقید را تا قبرستان همراهی و بدرقه کرده و تا اتمام مراسمات مربوطه آنجا را ترک نکردند و ما را تنها نگذاشتند.

خداوند به همه آنان جزای خیر بدهد و حاجی ماموستا را نیز به بهشت ابدی شاد و مسرور بگرداند و ایشان و ما را با پیامبران و علما و پاکان امت محشور بگرداند. از خداوند متعال خواستارم همواره دعوتگران دلسوزی چون مرحوم حاجی ماموستا را برای تبلیغ دین خود سالم و مسخر بگرداند.

———————————————–

سۆزی مێحڕاب  ۱۵-آیا ماموستا حدیثی با توجه به اینکه حجره های علوم دینی آنچنانی در کوردستانات وجود ندارد و اغلب علمای طراز اول چون ماموستا افخم زاده، امامی، ناصری و احمدیان و شهری کندی و … دار فانی را وداع گفته اند و در بین ماموستایان و جوانان رغبتی برای حجره داری و تحصیلات حوزوی مشاهده نمی شود، نسبت به آینده علما و دین داری در کردستان احساس خطر نمی کند؟ به نظر شما راه حل چیست و چه باید کرد؟

پاسخ: در گذشته‌های دور یکی از دغدغه‌های اصلی مردم و ماموستایان عبارت بود از دایر کردن حجره و داشتن طلبه، اگر چنانچه ماموستایی از این جهت از خود بی رغبتی نشان می داد مردم روستا وادارش می کردند که حجره دایر کرده و علوم دینی تدریس کند، دهه پنجاه و شصت که ما در شهرهای اشنویه و پیرانشهر و سردشت آذربایجان غربی طلبه بودیم کمتر روستایی حتی با پانزده خانوار بود که حجره و پنح، هفت تا ده طلبه نداشته باشد و شرایط به گونه ای بود که معمولاً در شهر و روستا در کنار مسجد، حجره طلاب هم قائم بود، برای نمونه در روستاهای منطقه نعلین پیرانشهر – که مناطق دور دست و کم امکانات بود- حداقل سی تا چهل طلبه درس می خواندند، مردم و ماموستایان به طلبه به عنوان یک سرمایه ملی و دینی نگاه می کردند، ولی امروز متاسفانه در شهرستانی مثل بوکان که دارای هفتاد مسجد است، هفت طلبه وجود ندارد!

نبود طلبه آسیب های فراوانی به دنبال داشته و دارد، اکنون با فوت بزرگان دین و علمای پیشکسوت نه تنها طلبه و ملای جوانی نیست که جای خالی آنها را پرکند بلکه روستاها و مساجد فراوانی در کردستانات وجود دارد که فاقد امام جمعه و جماعت است! اگر وضعیت این گونه تداوم داشته باشد و مسئولان و بزرگان چاره ای اورژانسی و فوری نیندیشند در آینده ای نه چندان دور اغلب مساجد شهر هم بدون امام خواهد ماند.

یکی از عوامل اصلی تعطیل شدن حجره های دینی در منطقه، علاوه بر ایجاد محدودیت های گوناگون و عدم رغبت جوانان و پدران، این است که مردم به عنوان اسپانسرهای اصلی این مراکز دینی مثل گذشته برای تامین معیشت طلاب علوم دینی و علما از خود رغبت و غیرت نشان نمی دهند.

راه حل اصلی این است که اولیای دین و بزرگان با استفاده از روش های نوین و سیستم های آموزشی روز به تشویق و آموزش دینی فرزندان مسلمان بپردازند و برای بازگشایی مجدد حجره های طلاب، نیازمند اراده های پولادین و حمایت های مالی و جانانه نیکوکاران و دخالت علمای دین و خانواده های مسلمان هستیم.

برای برون رفت از بحران پیش رو و یافتن راه حل های کاربردی و کارساز باید سمینارها و کنفرانس های منطقه ای و کشوری با حضور علما و اندیشمندان مسلمان و صاحب نظران تشکیل شود و ماموستایان و دعوتگران نیز با تلاش مضاعف برای احیا و اداره حجره های دینی بکوشند تا انشاءالله بار دیگر کردستان به مهد مدارس علوم دینی و پرورش دعوتگران مسلمان تبدیل شود و شهرزوری ها و نورسی ها و قزلجی ها از این خاک پاک پرورش یابند.

البته نباید ناامید شد چرا که خداوند، حافظ دین خود است و علیرغم تلاش های مذبوحانه بدخواهان، چراغ دین و دینداری هرکز خاموش نخواهد شد (يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۸﴾ صف – مى‏ خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد)

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿۹﴾اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و صف . خداوندآيين درست روانه كرد تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند هر چند مشركان را ناخوش آيد).

———————————————

سۆزی مێحڕاب ۱۶- ماموستای عزیز، تاکنون در چه روستاها و مساجدی به عنوان امام جمعه و جماعت خدمت کرده اید و معمولاً درباره چه موضوعاتی بیشتر با مردم سخن می گویید؟ آیا قبول دارید مخاطبان شما با سی چهل سال گذشته زمین و زمان فرق دارند؟

چرا مردم از گفتمان و ادبیات دینی برخی امامان جمعه و دعوتگران گریزانند ؟ به نظر شما که قریب به چهار دهه است به دعوتگری در محراب و مسجد می پردازید ایراد اصلی از مردم است که از همه چیز خسته اند یا ماموستایان که بدون آمادگی و با موضوعات تکراری و خسته کننده به ارائه مطلب می پردازند و یا بدخواهان که علیه دین تبلیغ می کنند و یا همه و عوامل دیگر؟

پاسخ: من در طول خدمت دعوتگری و امامت، در آغاز به مدت دو سال در روستای سیدآباد قاجر از توابع شهرستان بوکان زندگی و خدمت کرده ام و سپس به روستای ینگیجه در نزدیکی همان شهرستان نقل مکان نموده و به مدت ۱۶ سال در آنجا به امامت و تبلیغ پرداخته ام و سپس به مسجد نور شهرستان بوکان آمده و به مدت ۱۷ سال در آنجا ماندگار شدم و اکنون نیز سه سالی است امام جماعت مسجد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم همین شهرستان می باشم.

سعی کرده ام در خطبه‌های نمازجمعه و سخنرانی و موعظه‌ها با استفاده از قرآن و سنت بیشتر موضوعاتی را با مردم مطرح کنم که به نوعی با زندگی و رفتار آنان و مشکلات جامعه مرتبط باشد.

تفاوت مردم و مخاطبان قدیم از جهت سواد و معلومات دینی و اندیشه با مردم امروز بسیار فراوان است، در گذشته ما دعوتگران از بی سوادی و کم سوادی مخاطبانمان رنج می بردیم ولی اکنون و بویژه در سه دهه اخیر تحصیلات دانشگاهی سیر صعودی داشته و اغلب مخاطبان عزیز ما دارای مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا می باشند، امری که می طلبد ماموستایان ما بیش از گذشته، آماده و مسلط به ارائه گفتمان دینی و موعظه و خطبه بپردازند و هرگز بدون تحقیق قبلی و پژوهش روبروی مردم قد علم نکرده و سخنرانی نکنند که مردم مطالب بی پایه و بدون استدلال و تکراری را نمی پذیرند، در عصر حاضر که بدخواهان کینه توز، شبانه روز به ایجاد شبهه می پردازند و با طرق و وسوسه های گوناگون در صدد ایجاد شکاف بین مردم و اسلام هستند تنها کسانی قادر به دفاع از اسلام و دفع شبهات هستند که اهل علم و مطالعه بوده و با زبان روز به بیان مبانی دینی همت بگمارند.

به نظر اینجانب در شرایط کنونی که ماموستایان تا حدودی در حاشیه قرار گرفته و مورد بی مهری قرار می گیرند و از خالی بودن مساجد رنج می برند در درجه نخست توپ در میدان آنان بوده و تقصیر از آنان می باشد، بنابر این باید در نحوه دعوت و تبلیغ خود تجدید نظر کرده و با مطالعه و آمادگی کافی پا به عرصه دعوت و دعوتگری بگذارند و در درجه دوم مردم خداجو نیز جا دارد بیشتر به دعوتگران متعهد خود احترام بگذارند و مثل گذشته در عرصه های ملی و دینی پشت آنان ایستاده و به دفاع از محرمات و مقدسات دین اسلام که مایه عزت دنیا و آخرت آنان بوده وهست بپردازند و جوانان مسلمان نیز وظیفه دارند به جای هرگونه شبهه افکنی و سنگ اندازی، در باره اسلام به تحقیق بپردازند و به جای ریختن آب به آسیاب دشمن، نقص و ایرادهای احتمالی علما را برطرف نمایند و مانند جوانان صدر اسلام در صف مقدم، به دفاع از علم و دین بپردازند.

——————————————————————

۱۷- اخیرأ شاهد اختلافات علمای منطقه در حوزه های مختلف از جمله اعلام رمضان و  شوال و قربان، مقدار فطریه و …. هستیم، آیا این گونه اختلافات را طبیعی و رحمت می دانید یا غیر طبیعی و نقمت؟ چرا با هم نمی نشینید و اختلاف نظرها را برطرف نمی کنید؟ آیا می دانید دود این نابسامانی ها و اختلافات در درجه اول به چشم علما و سپس مردم و دین می رود ؟

پاسخ: اختلاف نظر و دیدگاه علما از دیرباز بوده و هست و این پدیده اگر منجر به دعوا و مشاجره نشود و به سود دین باشد امری بسیار مبارک و پسندیده و مایه رحمت است.

اساساً خاستگاه مذاهب فقهی و چهار مذهب اهل سنت، اختلاف نظر و دیدگاه سران مذاهب می باشد و متفاوت بودن آراء فقها نه تنها ناپسند نیست بلکه نشانه ثروتمند بودن مدرسه فقهی اهل سنت می باشد و همین وجود مذهب باعث حل اختلافات و پراکندگی شده است.

متاسفانه در عصر کنونی اختلاف دیدگاه رنگ و بویی دیگر دارد و اغلب باعث درگیری و تعصب اصحاب آن می شود به گونه ای که یکی از آرزوهای دلسوزان دین این است که ای کاش علمای دین معاصر در نگاه به مسائل مستحدثه و جدید دارای یک دیدگاه می بودند و هرگز شاهد بگومگوها و منازعات آنان نبودیم، یکپارچگی و اتحاد علما در طرح گفتمان دینی بسیار می تواند منشأ برکات و خیرات باشد و بلعکس اختلاف نظر و چنددستگی، چالش‌های زیادی را برای اسلام و مسلمین پدید آورده است، امروزه مسائلی همچون بیمه، دریافت وام، تغییر جنسیت و …. مطرح است که درگذشته مطرح نبوده و علما و فقها باید در باره آن ها موضع شفاف و متحدی داشته باشند و با توجه به قران و سنت به استخراج حکم شرعی مربوطه بپردازند.

در مجموع اختلاف دیدگاه، بویژه اگر خوب مدیریت نشود امر پسندیده ای نیست و اغلب باعث کینه و تعصب می شود، اخیراً برخی از علمای نامدار جهان اسلام خواستار تقریب دیدگاه ها – بویژه در بین اهل سنت و شیعه – شده اند و اگر چه شاید عده ای، این تقریب را تخریب و  بی اثر به حساب آورند ولی ذات آن، امر مطلوب و استارت پسندیده ای است.

متاسفانه اختلاف دیدگاه و نظر و تفرقه بین علما بویژه در چند سال اخیر منظره زشتی را به وجود آورده است، اینکه در شهری چون بوکان علما نتوانند در باره اعلام عید و میزان فطریه به یک دیدگاه واحد برسند و هر کدام بدون رعایت وحدت جامعه در شبکه های اجتماعی به صدور بیانیه اختصاصی بپردازند قطعاً حامل و نشانه برکت نبوده و نخواهد بود، شایسته است علمای بزرگوار و بویژه پیشکسوت با شجاعت و شهامت بیشتر جهت به هم نزدیک کردن دیدگاه ها بکوشند و با تشکیل جلسات و سمینارهایی به سمت یکدلی و اتحاد گام بردارند تا بیش از این مردم خداجو دچار سردرگمی و تفرقه نشوند.

اختلاف تعصب آمیزی که در بین علما و دعوتگران معاصر شاهدیم ضررهای فراوانی در پی داشته است، از طرفی باعث لرزان شدن جایگاه و پایگاه علما شده و از طرفی هم بهانه ای شده برای سوء استفاده انسان های سودجو.

از خداوند متعال می خواهم به علما و فقهای ما اخلاص و وحدت عمل عنایت بفرماید.

——————————————

سۆزی مێحڕاب ۱۸- در گذشته یکی از افتخارات ماموستایان این بود که توانسته اند مردم را با حلال و حرام و مشتبهات آشنا کنند و مرمان زیادی حلال و حرام  رعایت می کردند، آیا اکنون این افتخار کم رنگ نشده است؟ و بفرمایید به طور عام دین داری و التزام به حلال و حرام در کوردستان را چگونه ارزیابی می کنید آیا همچنان می توان ادعا کرد بیش از نود و پنج درصد کوردها مسلمانند یا آنگونه که عده ای می گویند جامعه کوردی یک جامعه سکولار است که دین و مسجد و قرآن را دور زده است؟!

پاسخ:

یکی از افتخارات ملت کورد، مسلمان بودنش است،

کُردان در طول تاریخ اهل دین و پایبند آموزه های قرآن و سنت بوده و همواره پشت سر ماموستایان و رهبران دینی و ملی خود به محافظت از مقدسات دینی و ملی خود پرداخته است، علما و ماموستایان کورد هم با تبیین مبانی دین و حلال و حرام برای مردم خداجو به وظیفه و رسالت خود عمل کرده اند.

اگرچه شاید ملت کورد نیز مانند سایر ملت‌ها در چند سال اخیر در اثر شبهه افکنی بدخواهان و سوء استفاده برخی حاکمان از اسلام، در دینداری و رعایت موازین دینی مقداری دچار سستی و تزلزل شده باشد ولی باز تعلق خاطر به دین و مسجد و اسلام در میان این ملت موج می‌زند.

ساده‌ترین دلیل برای اثبات این ادعا این است که در شهرها و حتی روستاهای دور افتاده و کوچک کوردستان هنوز نمادهای دینی از جمله مسجد و محراب با محافظت و سرمایه گذاری همین ملت و بدون دریافت حتی یک ریال از دولت و حاکمیت پابرجاست و مناره‌های منور و چراغانی مساجد اهل سنت و ملت کورد از دور چشم نوازی می کند.

خودکفایی ملت کورد در احداث مساجد و مراکز دینی و تامین تمام عیار ماموستایان و طلاب و تقبل هزینه های هنگفت این شاهکارها گاهی توسط یک شخص نیکوکار نشان از اعتقادات و ایمان و اسلام این مردم  است.

اگرچه بوده اند بدکارانی که در گذشته و حال تلاش کرده اند تا میان این ملت شریف و اسلام شکاف ایجاد نمایند ولی بزرگان و پیشگامان ملی و سیاسی ملت کورد همواره با تبلیغ و با مال و جان از فرهنگ دینی و ملی این ملت ارجمند پاسداری کرده اند و بدین وسیله عزت دین و دنیا را برای مردم خود تضمین نموده اند.

اطمینان قاطع دارم بدخواهان این ملت که در صدد تزریق فرهنگ غربی و بی بند و باری در جامعه هستند سرشان به سنگ خواهد خورد

و تمام نیرنگ ها و توطئه هایشان به خودشان بر خواهد گشت، زیرا هستند دعوتگران دینی و فعالان ملی و مدنی که حاضرند برای محافظت از اصالت و دیانت این ملت از نفس و نفیس خود مایه بگذارند.

بر ماموستایان لازم است مثل گذشته در کنار مردم خود باشند و با سر دادن اذان و اقامه بر گوش راست و چپ نوزادان کورد، از آنان استقبال کرده و لحظه مرگ هم با تلاوت یاسین و دیگر مراسمات دینی، زنان و مردان مومن را بدرقه نمایند و با شیوه های نوین از خانواده و تربیت و ملیت و حیثیت آنان دفاع کنند.

————————————–

سۆزی مێحڕاب ۱۹-  سال چند به زیارت بیت الله مشرف شدید؟ از حال و هوای حج برایمان بگویید. شما پس از بازگشت از حج چه احساسی داشتید؟به نظر شما چرا عده ای از بدخواهان علیه حج و هزینه های آن و حاجیان موضع می گیرند؟ چرا هزینه های عجیب و غریب و هنگفت که برخی از مردم در مسافرت ها و مراسم های بی سر و ته می کنند را نمی بینند و فقط در باره حج شبهه پراکنی می کنند؟ نظر شما در باره این سخن که « دادن پول به فقرا و کمک به احداث مدرسه و بیمارستان به مراتب بهتر است از رفتن به حج و ریختن پول به جیب عرب هاست» چیست؟

پاسخ: سال ۱۳۸۸ به زیارت حرمین شریفین، بیت الله الحرام و روضه مبارک پیامبر مشرف شدم. خداوند را شاکرم که بنده را شایسته دانست و از من دعوت کرد تا به زیارت خانه اش در مکه و و قبر پیامبرش که آرزوی دیرینه و درونی ام بود، بروم.

بزرگترین احساسی که برای یک حاجی وقتی وارد سرزمین حرم می شود دست می دهد چیزی نیست جز احساس تعلق به خدا و اسلام و پیامبر و کاملاً از خود بیخود شده و با خدا و پیامبرش تجدید پیمان می کند، حال و هوای و احساسات برخی حاجیان هم آنگاه که طواف می کنند بسیار ممتاز و متفاوت است، اینجانب مانند یک زائر دین دوست وقتی در منطقه حرم حضور می یافتم بی اختیار اشک از چشمانم جاری و برگونه هایم روان می شد.

ای کاش هر مسلمان در دوران جوانی موفق و مشرف به زیارت بیت الله و روضه پیامبر عزیز می شد،

زائر راستین هنگام حج تنها به فکر رفع ضعف های متعدد اخلاقی و عبادی و فردی و اجتماعی خود است و تنها چیزی که در مخیله اش نمی گنجد مادیات و دنیاداری است و همواره به این می اندیشد که در ایام حج توشه معنوی کافی بربچیند و اگر لحظاتی را بدون عبادت و ذکر و فکر سپری نماید احساس پوچی می کند، برای شخص حاجی کلیه خاطرات پیامبر و یارانش در مکه و مدینه تداعی و زنده می شود که آن حضرت و اصحاب برای هدایت این امت چه زحماتی متقبل شده اند.

حج آثار معنوی و ایمانی فراوانی دارد به گونه که حاجی راستین احساس می کند از لحاظ ایمانی شارژ شده و از بار گناه و خطایا سبک شده است.(رجع کیوم ولدته امه)

کسانی که علیه حج و زیارت بیت الله موضع می گیرند و به منظور تشویش افکار عمومی از رسیدگی به فقرا و نیازمندان حرف می زنند و هزینه‌های حج را به چالش می کشند، اولاً از آثار فراوان فردی و اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی حج بی خبرند و ثانیا از اختصاص منابع مالی دیگری همچون زکات، فطریه، کفاره و صدقات به نیازمندان ناآگاهند و نمی دانند که برطرف کردن نیاز فقرا و تنگدستان وظیفه آحاد جامعه بوده و این وظیفه عمومی همواره و در طول سال و توسط همه نیکوکاران در حال جریان است و حاجی واقعی پس از بازگشت از حج نسبت به انجام این وظیفه پیگیر تر و مصمم تر خواهد شد و این ها از اهتمام ویژه اسلام به فقرا و نیازمندان جامعه ناآگاهند.

چرا این عده افراد شبهه افکن تنها بر هزینه های مشروع حج زوم کرده اند و از هزینه های مولتی میلیاردی خود و امثالشان که برای خوشگذرانی و شهوترانی به کاباره ها و دیسکوهای کسورهای مجاور می روند حرفی نمی زنند؟

چرا برای تصرفات مالی حاجیان متعهد ما خط و نشان می کشند ولی نسبت به پول های هنگفتی که در مناسبت های خانوادگی و اجتماعی برخی از هم مشربانشان هدر می رود روزه سکوت گرفته و لب به سخن نمی گشایند و چرا از آنان نمی خواهند که هوای فقرای جامعه را داشته باشند؟!

چرا در مناسبت هایی چون نوروز و سیزده بدر و … که مردم از خانه خارج شده و هزینه‌های میلیاردی می کنند کسی نیست به آنان بگوید درصدی از این پول های زبان بسته را خرج بیمارستان و مدرسه و فقرا و … کنید؟

این ها صرفاً به منظور دل سرد کردن مردم مسلمان از این عبادت ارزشمند شروع می کنند به یاوه گویی و شبهه پراکنی و قطعا این ها دلسوز مردم و جامعه و فقرا نیستند..

حج یکی از واجبات دینی مسلمان است که در صورت توانایی جسمی و مالی باید در طول عمر یک بار انجام دهد و هیچ عبادت و صدقه و هیچ کار خیری جای آن را پر نمی کند و مسلمان واجد شرایطی که بدون داشتن عذر و بهانه از انجام آن ممانعت کند گناهکار محسوب می شود حتی اگر دهها مدرسه و مسجد و پل احداث کرده باشد، انسان مسلمان علاوه بر مشارکت در امور خیریه و نیکوکاری و مساعدت فقرا و تنگدستان، موظف است جهت انجام یک بار حج تمتع برنامه ریزی کرده و تصمیم بگیرد، حج یک فریضه مسلمان است و اگر چنانچه مسلمانی در طول زندگی موفق به انجام این فریضه نشود باید بستگانش پس از مرگ و قبل از تقسیم ارث و میراث به نیابت از وی حج کنند.

توحه حاجیان محترم را به نکات زیر جلب می کنم

🔹 بیش از یک بار در عمر انجام حج واجب نیست لذا توصیه می شود بجای انجام مکرر حج تمتع و عمره، به فقرا و نیازمندان جامعه برسند و در کارهای عام المنفعه شرکت کنند.

🔸از حاجیان بزرگوار استدعا دارم پس از بازگشت از زیارت حج بیشتر مواظب التزامات دینی و رفتار با مردم و رعایت حلال و حرام باشند تا مبادا خدای نکرده در اثر عملکرد ضعیف و منفی آنان سوء برداشت شود.

🔹در سن جوانی به زیارت حج بروند که در سن بالا و پیری برای همراهان ایجاد زحمت می نمایند.

————————————————-

سۆزی مێحڕاب ۲۰- از آشنایی تان با مصاحبه کننده(رسولی کیا) و خاطراتتان با او بگویید، چی شد که تا این حد صمیمی شدید آیا منافع مالی و همکاری در دفتر ازدواج عامل اصلی این ارتباط است یا مساله فراتر از این چیزهاست؟ راستی داستان سردفتر و زیر دفتر از چه قرار است؟!😁

پاسخ:  ابتدای آشنایی و ارتباط بنده با آقای رسولی کیا بر می گردد به سال ۱۳۸۸ شمسی، زمانی که یکی از دوستان بسیار عزیز گفت چرا همکار آقای رسول رسولی کیا سر دفتر شماره ۵ ازدواج شهرستان بوکان نمی‌شوید؟ او کارمند آموزش و پرورش مهاباد است، تازگی های با همکار سابق خود ماموستا حسن علی پور قطع همکاری کرده و سخت دنبال همکار و مباشر می گردد. نامبرده را نمی شناختم تا روزی که شخصاً به منزل ما آمد و از اینجانب دعوت کرد مدیریت دفتر ازدواج شماره ۵ را بر عهده بگیرم، اگرچه اولین گام ارتباط بنده با ایشان ظاهرا مربوط به شراکت و مادیات و دفتر ثبت ازدواج بود ولی در واقع ارتباط ما بسیار فراتر از منافع مادی و مالی است، ایمان و اعتقاد و اخوت دینی عامل اصلی شکل گیری و استمرار رابطه کاری ما بوده و هست، اعتراف می کنم در طول این مدت که با همدیگر همکار بوده ایم جز صداقت، پاکی،دوستی، نیک نفسی و تواضع از او ندیده ام و همین ویژگی ها باعث شده اینگونه متفاوت کنارهم باشیم، اگر چه مادیات و ثروت در زندگی مردم بسیار تاثیر گذار است ولی

با قاطعیت اعلام می‌کنم که در طول این سیزده، چهارده سال حتی یک بار هم در باره مسائل مالی و حسابرسیی‌های مربوط به درآمد دفتر سخنی بین ما رد و بدل نشده و کم‌ترین حساسیت را نسبت به این بخش داشته ایم.

بخش اعظم صمیمیت متقابل ما به شخص ماموستا رسولی کیا بر می گردد، زیرا او دارای شخصیتی آرام، متین و مومن و صبور است و هرگز خشمگین نشده و از کوره در نمی رود، علاوه بر داشتن این ویژگی ها و فضایل، او اهل قلم و علم و تحقیق و تالیف و ترجمه است، امیدوارم خداوند به ایشان توفیق روز افزون دینی و دنیوی عنایت بفرماید.

خاطرات شیرین فراوانی با همدیگر داریم، یک بار به اتفاق یکدیگر جهت دریافت دانشنامه کارشناسی ارشد ایشان به کرمانشاه رفتیم و خاطراتی را در ساختمان اداری دانشگاه رازی رقم زدیم و در این  سفر کاری- اداری به دیدار ماموستا علی رحمانی در سنندج، این مرد پاکدل و متواضع و مهمان نواز رفتیم که آن شب به یادماندنی را هرگز فراموش نمی کنم.

یک بار هم همراه ایشان و حاج رسول مهابادی به کوردستان عراق سفر کردیم که آن هم اگر چه اینجانب از دیدار با دو دوست( ل و ط ی و س ل ف ی) ام باز ماندم ولی باز بسیار پرخاطره و خنده بود. شرکت در مراسم فارغ التحصیلی 25 طلبه در شهرستان سلیمانیه که اغلب دارای مدرک دکترای دانشگاهی بودند ارزش معنوی این مسافرت برون کشوری را صد چندان کرد.

مسافرت در یک روز بارانی به تبریز و استفاده از جی پی اس و گم کردن مسیر و حرکت به طرف قزوین هم که بسیار شنیدنی است، علاوه بر ضیافت های ناکامی که قرار بود به افتخار آقایان ( م . ا . ذ)ترتیب دهیم ولی همچنان به آش نپخته و دهن سوخته می ماند….

چند سال پیش در شهرستان سردشت، اردوی ویژه ماموستایان ترتیب داده شد و اینجانب نیز یکی از مدعوین این اردوی پرجمعیت و صمیمی بودم، بسیار خوش گذشت و هر کدام برای با صفاتر کردن محفل، بیانات مختصری ارائه می کردند، در حالی که پیرامون بنده ماموستا علی پور و دو مباشرشان همانا ماموستا کاشانی و شبستانی تشریف داشتند،  مدیران اردو با جدیت هر چه تمام از اینجانب خواستند بیاناتی داشته باشم، من هم به منظور شاد نگه داشتن جمع گفتم: دوستان عزیز، اینجانب اولا به عنوان نماینده ماموستایان بوکان و ثانیا به عنوان یک زیردفتر در جمع شما حضور دارم! با شنیدن این جمله همه خندیدند و فهمیدند که منظور از زیر دفتر آن ماموستایی است که به عنوان مباشر در دفتر ثبت حضور دارد😊 از آن روز به بعد کارکنان برخی دفاتر ثبت ازدواج و طلاق شدند دو نفر، سر دفتر و زیر دفتر😁

امیدوارم ارتباط و دوستی من و آقای رسولی کیا که صبغه مادی و مالی ندارد همچنان پایدار و مستدام باشد و بار دیگر اعتراف می کنم اخلاق زیبا و شیرین کلامی او بنده را مجذوب خود کرده است.

امیدوارم تا واپسین روزهای زندگی در این دنیای فانی با هم باشیم و در قیامت با پیامبر و یارانش محشور شویم.

——————————————-

سۆزی مێحڕاب ۲۱- از اینکه وقت گرانبهای تان را در اختیار ما گذاشتید و کارشناسانه و با حوصله به سوالات ما پاسخ دادید نهایت تشکر و تقدیر را داریم و واپسین سخن و توصیه اتان را با گوش جان می شنویم.

پاسخ: از اینکه اینجانب را لایق دانستید و این گفتگوی صمیمی و جامع را با من ترتیب دادید و بنده نوازی فرمودید از شما و کلیه دست اندرکاران سۆزی مێحڕاب نهایت تقدیر و تشکر را دارم و طول عمر با عزت و سرشار از خدمت به دین و ملت را برایتان مسألت دارم، امیدوارم سۆزی مێحڕاب همچنان اسم پر مسما بماند.

هرگاه ه به سایت و کانال سۆزی مێحڕاب سر می‌زنم احساس می‌کنم وارد یک کتابخانه مجازی شده ام و در اغلب موضوعات و زمینه های دینی و اسلامی می‌توانم مقالات سودمند و ارزشمند آن هم با قلم نویسندگان و مترجمان منطقه را مطالعه و مشاهده نمایم که بابت این شاهکار بزرگ از مدیران توانمند سۆزی مێحڕاب بی نهایت سپاسگزارم و از کسانی که در سایت و کانال سۆزی مێحڕاب قلم فرسایی می‌کنند و مطالب سودمند می‌نویسند کمال تشکر و قدرشناسی را دارم.

از دست اندرکاران پرتلاش سۆزی مێحڕاب که شبانه روز در تلاشند تا مطالب سودمند و کاربردی به مخاطبانشان ارائه دهند خواهش می کنم در این راه و کار هرگز خسته نشوند و از خداوند نیز می خواهم زحماتشان را مبارک و سودمند بگرداند.

سۆزی مێحڕاب یکی از منابع ارزشمند و معتبری است برای بیشتر دوستان و دعوتگرانی که برای دین و ملت دلسوزی می کنند

و بسیار اندکند دوستانی که صفحه سۆزی مێحڕاب را بر گوشی هایشان نداشته باشند و روزانه مطالب آن را دنبال ننمایند.

همه احساس می کنیم که سۆزی مێحڕاب متعلق به ماست و اینحانب گواهی می دهم مدیران ارجمند آن با کمال بی طرفی و سوگیری‌های آزاردهنده به ارائه مطالب و بارگذاری موضوعات می پردازند و خدمات و زحماتشان چشم‌گیر است.

اگر بدلیل مجازی بودن مصاحبه نتوانستم در خدمتتان باشم و به صورت واقعی از شما پذیرایی و استقبال کنم عذرخواهی می کنم.

خداوند همه ما را بر راه مستقیم نگهدارد.

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

 

مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا

نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا