آیا عبدالباسط عبدالصمد کُرد بوده است؟
در اینجا به جواب این سؤال میپردازیم که آیا عبدالباسط عبدالصمد کُرد بوده است؟
برای جواب این سؤال ماموستا هژار موکریانی در کتاب دیوان شیخ احمد جزیری میگوید: سؤالی ریشه ای در مورد خانواده اش از عبدالباسط شده و او در جواب می گوید: پدربزرگ من کُرد بوده است و به خاطر تنگدستی و فقیری به سرزمین مصر رفته و در یکی از مساجد آنجا خادم شده و من هم در همانجا به دنیا آمدهام.
همین طور ماموستا ملا محمد ربیعی خاطرات خود و عبدالباسط را اینگونه برایمان بازگو میکند و میگوید: در سال ۱۹۶۲ مسابقه ای قرآنی در پاکستان برگزار شد که از بیشتر ملت ها، قاریان مشهور و نامداری برای شرکت در مسابقه آمده بودند. در اولین روز سفرم به پاکستان، در منزل با صدای بلند سوره احزاب را قرائت میکردم، بدون اینکه متوجه شوم کسی پشت سرم ایستاده که گفت: سلام، خداوند قوت و توانایی به شما ببخشد، نگاه کردم و دیدم که چند قاری مشهور و در میان آنها (شیخ خلیل حصیر و عبدالباسط) را شناختم و بعد از سلام و احوالپرسی، با بیشتر با یکدیگر آشنا شدیم و نزدیک به ۵۰ شب و روز با عبدالباسط با هم بودیم، نماز جماعت را با همدیگر میخواندیم و خیلی وقت ها هم روی عبای من نماز میخواند و من هم یک دست لباس کوردی به او هدیه دادم تا بپوشد.
برای همین ماموستا ربیعی میگوید: مدت زیادی را با این قاریها و دانشمندان بزرگ به خوبی و خوشی سپری کردیم و براستی که سودمند واقع شد و در همان موقع من سؤالی از عبدالباسط پرسیدم که شنیدم کُرد بوده است، آیا این گفته صحیح است؟ او هم در پاسخ گفت: بله یا شیخ؛ پدربزرگ من در اساس کُرد عراق و از مردمان شهر دهوک بوده است. ماموستا ربیعی میگوید: بعد از این مسابقه که من رتبه دوم را به دست آوردم، نامهای از عبدالباسط به دستم رسید که اول نامه به این شیوه نوشته و شروع شده بود: «از عبدالباسط کُردی به بهار دلها به دوستم قاری ایرانی)، این نامه را شیخ خلیل حصیری در سال ۱۳۵۰ هجری که با تعدادی از دانشمندان ازهر به ایران آمده بود، برایم آورد.
سپاس و ستایش برای خدایی که این مرد مایهی سرافرازی و سربلندی برای ما ملت کُرد مسلمان است.
شکی در این نیست که اکثر ما فیلم الرساله را دیده ایم، به همین منظور از عبدالباسط دعوت شد که در جایگاه بلال اذان بگوید که جز او هیچ کس لیاقت اذان گفتن همچون بلال را ندارد و عبدالباسط به شرطی قبول کرد که فیلم الرساله را ببیند، بعد از دیدن فیلم اذان گفت و اذان گفتنش ضبظ شد. باز هم چند ماه قبل از مرگش به کشورهای بحرین و امارات و قطر و عمان سفر کرد و در رادیو و تلویزیون با او مصاحبه کردند. وی در زندگی شخصیش با اینکه شخصیت بزرگ و نامداری داشت، ولی مثل یک انسان عادی رفتار میکرد و انسان آرام و شکیبایی بود. دارای راه و روشی بلند منشانه در زندگی بود، برای همین یکی از پسرانش میگوید: پدرم با ما خیلی دوست و رفیق بود، باهم خیلی کار میکردیم و خیلی هم شنا کردن را دوست داشت، ولی این کار را جلوی چشم مردم انجام نمیداد، برای همین یک ویلا در شهر اسکندریه خرید تا تفریحگاه کوچکی برای خانوادهاش باشد. همیشه با لباس سفید در اسکندریه رفت و آمد میکرد و لباس مخصوص خود را نمیپوشید تا مردم او را نشناسند، ولی باز هم او را میشناختند و با او روبوسی میکردند. همه غذاها را میخورد ولی به گوشت بیشتر علاقه داشت و همینطور مدتی تلاش کرد تا زبان انگلیسی را یاد بگیرد، ولی به خاطر نبود وقت کافی، نتوانست یادگیری را ادامه دهد. خیلی دوست داشت که صدای قاری مشهور شیخ محمد رفعت را بشنود، آنطور که خود میگفت: بیشتر از ۵ کیلومتر راه را پیاده میرفتم تا به منزل مرد ثروتمندی که تنها خانواده ای بود که رادیو داشتند، می رسیدم تا صدای شیخ محمد رفعت را از رادیو بشنوم و شخصیت دوم که صدایش را خیلی دوست داشت (قاری مشهور شیخ مصطفی اسماعیل) کاخ پادشاه مصر بود و محبت و دوست داشتن ایشان از طرف عبدالباسط به سبب احترام و محبتی بود که نسبت به آنها داشت، نه اینکه از صدای آنها تقلید کند، چون همیشه این جمله را میگفت که تقلید کردن صاحبش را به هلاکت میرساند و عمر درازش را کوتاه می کند.
عبدالباسط گیرنده بیشترین جوایز از طرف پادشاهان و رؤسای کشورها بوده است که هیچ قاری تا این اندازه جایزه دریافت نکرده بود، برای نمونه:
۱- لوح تقدیر از کشور مغرب(مراکش)
۲- لوح تقدیر از سنگال
۳- لوح تقدیر از طرف صبری عسلی وزیر آن وقت سوریه
۴- لوح تقدیر از کشور پاکستان در سال ۱۹۵۸
۵- لوح تقدیر در اندونزیا
۶- لوح تقدیر ۱۹۸۴ به پاس پایه ریزی ۵۰ ساله ی رادیوی مصر
۷- لوح تقدیر مخصوص ملت های عراق و لبنان و تونس و مالیزیا
۸- لوح تقدیر بزرگ مصر محمد حسنی مبارک در روز مسابقه به رتبه اول در سال۱۹۸۷
۹- لوح تقدیر هنرهای علمی با رتبه نخست در شب بزرگداشت لیله القدر و در سال ۱۹۹۰ یعنی دو سال بعد از هجرت آن حضرت و هدیه های دیگری که تاکنون کسی دریافت نکرده است. ولی مهمترین هدیه در نزد خودش هدیهای بود که خداوند بزرگ به او بخشیده بود، برای همین تا این زمان هم به یکی از قاریان خوش صدا نام برده میشود.
عبدالباسط مثل همه انسانها رو به دوران پیری میگذاشت، دو سال قبل از وفاتش در یک تصادف چشمهایش دچار سانحه شده که با عمل جراحی چشمهایش خوب میشود، بعد از این به بیماری دیابت و حمله قلبی مبتلا میشود و قدرت و توانایی مقابله با این بیماری ها را از دست میدهد، بعد از تلاش های بسیار دکترهای مصر، به پسرانش گفته میشود که حال پدرشان روز به روز وخیم تر میشود، برای همین پسرانش او را برای مداوا به لندن میبرند. ولی بعد از یک هفته عبدالباسط از پسرش طارق میخواهد که او را به مصر برگرداند، چون از طرف خداوند به دلش برات شده که عمرش به پایان رسیده است. او را به مصر بر می گردانند و روز به روز حالش بدتر میشود تا اینکه در ۳۰/۱۱/۱۹۸۸ دار فانی را وداع گفت و به ایزد منان پیوست.
خبر فوت عبدالباسط دل میلیون ها انسان مسلمان در همه ملت های اسلامی را به لرزه درآورد، طوری که همه اشک مهر و محبت برایش ریختند و مراسم خاکسپاریش چه در داخل و چه در خارج بینظیر برگزار شد. سفیران و رئیسان و وزیران کشورها به جای مردم سرزمینشان برای مراسم این شخصیت مهم آمده بودند. این رویداد باعث شد که در کشور مصر، در مدت سه روزِ فاتحهخوانی، از همه مساجد مصر خواندن قرآن با صدای عبدالباسط شنیده شود.
در آخر از خداوند بزرگ خواستارم که او را در ردیف
صالحان و راستگویان و مردان بزرگ امت اسلامی قرار دهد و از من و شما هم درگذرد (ان شاءالله) و از خداوند بزرگ خواهانم که آن را توشه آخرتمان گرداند.
والسلام علیکم و رحمه الله
منبع: خلاصهای از زندگی قاری مشهور(عبدالباسط عبدالصمد)
آماده کردن: عثمان سنگاوی
ترجمه: ناهید ایران
ویراستار: حسن زاده