اندیشه

آزادی و شرایط آن از منظر اسلام

آزادی

 آزادی ، حقـوق و ارزش هـا 

اسلام آمد و پایه های آزادی را استحکام بخشید، امیرالمؤمنین عمر فرزند خطاب (خداوند از ایشان راضی باد) سخن مشهوری دارد که خطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید: از کی شما مردم را به بندگی گرفته اید، حال آنکه مادرانشان آنها را آزاد به دنیا آورده اند؟!

و علی فرزند ابوطالب (خداوند از ایشان راضی باد) در نصیحت به یکی از یارانش می فرماید: “خودت باش و به دیگری تبدیل مشو، چون خداوند شما را آزاد آفریده است”.
اصل و اساس در مورد مردم این است که آنها بنا به آفرینش خداوند آزادەاند، و بنا به تولدشان همچنین آزادەاند، آنها حق آزادی داشته و برده به حساب نمی آیند… اسلام در عصری آمد و به این حق اعتراف کرد که مردم از هر لحاظ به بردگی گرفته می شدند. از لحاظ فکری، سیاسی، اجتماعی، دینی و اقتصادی.
آری! اسلام به آزادی اعتراف نمود و آنرا تثبیت کرد؛ آزادیِ اندیشه و اعتقاد، آزادیِ بیان و انتقادپذیری، مهم ترین آزادی هائی که امروزه بشریت در جستجوی آنهاست…
اسلام آمد در حالی که دین محسوب می شد به آزادی دینی و آزادی اعتقاد اقرار نمود و هرگز اجازه نداد مردم به زور و اجبار به اسلام یا ادیان آسمانی دیگر وارد شوند و در این زمینه سخنش را آشکارا بیان می دارد: (وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ {۹۹}) (یونس)، اگر پروردگارت می‌خواست، تمام مردمان کره‌ی زمین جملگی (به صورت اضطرار و اجبار) ایمان می‌آوردند (امّا ایمان اضطراری و اجباری به درد نمی‌خورد). آیا تو (ای پیغمبر!) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیآورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است). این در دوران مکی بوده و در دوران مدنی آنچه که در سوره بقره نازل شده (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ‏) (البقره:۲۵۶)،اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است،
سبب نزول این آیه دورنمای اسلام در مورد مبارک شمردن و بزرگداشت آزادی و پافشاری بر این قانون را بیان می دارد. اوس و خزرج در عصر جاهلی هرگاه زنان را از حامله شدن منع می نمودند، رسمشان بر این بود که اگر زنی حامله می شد، می بایست فرزندش را یهودی می کرد؛ اینچنین در میان این دو قبیله تعدادی فرزند یهودی پدید آمدند. اسلام آمد و خداوند بوسیلەی آن، آنها را تقدیر نمود و نعمتش را بر آنها کامل نمود.
با آمدن اسلام برخی از والدین خواستند فرزندانشان را به اسلام که آئین آنها و آئین امت در آن زمان بحساب می آمد، بازگردانند و از یهودیت خارجشان نمایند، علیرغم شرایطی که در آن به یهودیت درآمده بودند و علیرغم جنگی که در میان اسلام و یهودیت وجود داشت، اسلام وادار کردن هیچ کسی از آنها را مبنی بر خروج از آئینی و ورود به آئینی دیگر و لو دین اسلام باشد را روا ندانست و فرمود: (اجباری در دین نیست) و آنهم در زمانی که دولت بیزانس می گفت: یا باید مسیحی شده، یا کشته می شوید و حال آنکه مصلحان دینی در فارس به شنیع ترین تهمت ها متهم می شدند و …
قانون آزادی و اصل آن، نتیجه پیشرفت در جامعه، یا انقلابی که به آن فراخواند، و یا رشد و شکوفایی بوجود نیآمده بود، بلکه آزادی در آن زمان قانون و اصلی والا در جامعه محسوب می شد…
قانونی از آسمان آمد تا مرتبه و مقام ساکنان زمین را والا نماید، اسلام آمد تا با قبول و تثبیت این قانون و اصل، بشریت را مترقی نماید؛ قانون آزادی اعتقاد و آزادی دین از مهم ترین آنها بود. ولی قانونی که اسلام تثبیت نمود مشروط و همچنین مقید است، طوریکه دین بازیچه دست مردم نشود…. همانطور که یهودان می گفتند: (آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ {۷۲})  (آل عمران)

جمعی از اهل کتاب (به همکیشان خود) گفتند: بدانچه بر مسلمانان نازل شده است، در آغاز روز ایمان بیآورید، و در پایان روز بدان کافر شوید، تا شاید (از قرآن پیروی نکنند و از آن) برگردند.
صبح ایمان بیآورید و در آخر روز بهش پشت کنید و چنین بگویید: ما ویژگی های دین محمد را چنین و چنان دیدیم، چیز به درد نخوری نیافتیم بنا بر این رهایش کردیم…
یا می گفتند: امروز ایمان بیآورید و فردا کافر شویید.. یا بعد از یک هفته از آن روی گردانید.. با این آئین جدید با زشت ترین شیوه برخورد کنید..
این برخورد و سخنان آنها نسبت به دین اسلام بود و لذا خداوند سبحان خواستند این دین چنین بازیچه دست کسی نشود و مورد اهانت و تحقیر واقع نشود و اگر کسی پس از قناعت و آگاهی و با بصیرت وارد آن شد باید به آن التزام داشته باشد، و الا دچار ارتداد خواهد شد، پس در اسلام آزادی نخستین، آزادی دینداری و اعتقاد است.

” آزادی اندیشه “
اما آزادی دوم، آزادی اندیشه و فکر است.. و همچنین نگریستن..
اسلام مردم را به نگریستن در هستی و تفکر فرا می خواند : (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا) (سبأ:۴۶)، بگو: من شما را تنها یک نصیحت می‌کنم، و آن این است که: خالصانه برای خدا، دو نفر دو نفر، و یا یک نفر یک نفر، برخیزید (و اندیشه‌های خفته را زنده کنید). سپس (درباره‌ی محمّد که سالها با او بسر برده‌اید فکر خود را به کار گیرید و) بیندیشید (قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ) (یونس:۱۰۱)، بگو: بنگرید (و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید) در آسمانها و زمین چه چیزهائی است؟! (أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ {۴۶}) آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته‌اند تا (از دیدن آثار گذشتگان و مشاهده‌ی ویرانه‌های کاخهای ستمگران) دلهائی به هم رسانند که بدانها (وظیفه‌ی خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند، و گوشهائی داشته باشند که بدانها (اخبار جبّاران، و ندای وجدان، و فرمان یزدان را) بشنوند؟ چرا که این چشمها نیستند که کور می‌گردند، و بلکه این دلهای درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند. اسلام به کسانی که از شک و گمان تبعیت می کنند حمله نموده و فرموده: (وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً {۲۸}) (النجم). و ظنّ و گمان هم (در بخش اعتقادات، به کسی سودی نمی‌رساند، و انسان را) بی‌نیاز از حق نمی‌گرداند.
و به کسانی که چنین ایده داشته و می گفتند: (إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ {۲۲}) (الزخرف) ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم و ما نیز بر پی آنان می‌رویم (و راه بت‌پرستی را در پیش می‌گیریم). نیز حمله نموده و آنها را همچون حیواناتی به حساب آورده که فقط بفکر پر کردن شکمشان هستند و بلکه آنها را از حیوانات هم گمراه تر و پست تر قرار داده است.. و به تقلید کنندگان کورکورانه و کوته فکران نیز تاخته و همه آنها را به تفکر و اندیشیدن و بکار گیری عقل و درک و نگریستن و نگاه به کتاب هستی فرا خوانده است و در میان مردم فریاد بر آورده و چنین فرموده است: (قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ {۱۱۱}) (البقره).
و گویند: جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد هرگز (کس دیگری) به بهشت در نمی‌آید. این آرزو و دلخوشیهای ایشان است (و جز مشتی یاوه و سخنان ناروا نمی‌باشد). بگو: اگر راست می‌گوئید دلیل خویش را بیاورید.
و بر کسانی که از هوا و هوس پیروی نموده و کسانی که کورکورانه از پدران و متکبران و رؤساء تقلید نموده، تاخته و به کسانی که روز قیامت چنین می گویند، حمله نموده است: (إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا {۶۷}) (الأحزاب) و می‌گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود پیروی کرده‌ایم و آنان ما را از راه به در برده‌اند و گمراه کرده‌اند. و برای اثبات عقیده اسلامی به دلایل عقلی اعتماد و تکیه نموده است؛ لذا علماء دینی چنین فرموده اند: “براستی عقل اساس نقل صحیح است” موضوع وجود خدا بر اثبات دلایل عقلی استوار است و موضوع نبوت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در مرحله اول جز با دلایل عقلی اثبات نمی شود؛ عقل است که می گوید: این شخص فرستاده خداست و دلایل بر درستی و صدق آن اقامه می شوند، و معجزات بر صحت آن دلالت خواهند نمود، و عقل می گوید: این شخص کذاب و دجال است و دلیلی برای ادعای خود ندارد، و معجزه ای کارهایش را تأیید نمی نماید، این جایگاه و احترام عقل و تفکر در آئین اسلام است.
و اینجاست که نتیجه و ثمره آزادی اندیشه و دانش در اسلام آشکار می شود، دانشمندانی را داشته ایم که با هم اختلاف رأی و نظر داشته، برخی از علماء دیدگاه و رأی برخی دیگر را اشتباه بحساب آورده، و بعضی بر نظرات بعضی دیگر رد داشته و آن را نپذیرفته اند، و هیچ کس هم در این کار ایراد و اشکالی نمی بیند. در یک کتاب، معتزلی و سنی را می بینیم، و کتاب کشاف پیشوای معتزلی که امام زمخشری است را داریم که اهل سنت از آن استفاده می کنند، و ایرادی را هم در کار نمی بینند.. در حد امکان طرفین از منابع هم بهره برده اند؛ فردی از أهل سنت و از عالمان معتزلی شخصی مثل ابن منیر، می آید و حاشیه ای بنام “الانتصاف من الکشاف” بر کتاب کشاف می نویسد، یا امام حافظ ابن حجر کتابی بنام “الشافی فی تخریج أحادیث الکشاف” تألیف می کند. و اینچنین علماء از کتابها و نظرات همدیگر بهره برده اند، و همه این موارد بر آزادی اندیشه و دانش در میان امت اسلامی دلالت دارد.
آزادی بیان و نقد اسلام به آزادی بیان و نقد نیز اعتراف نموده است و حتی آنرا بیشتر و اولی تر از آزادی قرار داده است؛ چون بیان و نقد را امر واجبی قرار داده است، مخصوصاً اگر مصلحتی از مصالح امت اسلامی و مصلحتی اخلاقی و آداب و رسوم عمومی به آن تعلق بگیرد. آزادی بیان یعنی اینکه شما حقگو باشی و در مورد الله از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای ترس و واهمه نداشته باشی، امر به معروف و نهی از منکر را عملی کنی، و به خیر و نیکی دعوت نمایی و به شخص نیکوکار بگویی: احسنت و بارک الله، و به شخص بدکار بگویی: شما کار بدی کردی از آن دست بردار، و این کار اگر شخص دیگری نباشد آنرا انجام دهد از حق به واجب تبدیل می شود. و یا اینکه سکوت کردنت موجب آسیبی به امت اسلامی یا فسادی کلی شود، آنوقت باید حق بگویی و از گزندی که احتمالاً بهت می رسد هراسی نداشته باشی: (وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ {۱۷}) (لقمان)، و به کار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن، و در برابر مصائبی که به تو می‌رسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمّی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید.
این است آنچه اسلام به آن رسیده است، بنابراین جزء اسلام نیست اینکه نگذاری مردم نفس بکشند، یا اینکه دهان آنها را ببندی و نگذاری بدون اجازەات سخن بگویند، و یا اینکه نتوانند جز با اجازه کتبی شما ایمان بیآورند، همانطور که فرعون به ساحرانش گفت: (آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ) (طه:۷۱)، آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، بدو ایمان آوردید؟!
فرعون از مردم خواست که ایمان نیآورند جز با اجازه او و سخن نگویند مگر با اجازه رسمی از مقامات بالا.

اسلام آمد و راه تفکر و اندیشیدن بر مردم را هموار کرد و حتی به آنها دستور می دهد که حتماً فکر کنند و آزادی اعتقاد و اندیشه را حق مسلّم آنها دانسته، و حتی بر آنها واجب دانسته آنچه را بهش معتقد نبوده، هرگز به آن گردن ننهند و التزام و تعهدی در رعایت آن نداشته باشند و بر کسانی که دارای ایمان و اعتقاد هستند واجب کرده که از عقیده خویش پاسداری نمایند تا دین به کلی از آن خداوند گردد، و این کار اگر بقیمت بکارگیری شمشیر و بکارگیری اسلحه ای که از آزادی حمایت و پاسداری کند، تمام شود. و اسلام ظلم و ستم را ممنوع نموده تا فتنه بر پا نشود، یعنی هیچ کسی در عقیده و دینش دچار فتنه و مصیبت نشود.
خداوند متعال در اولین آیەای که در مشروعیت قتال و جهاد نازل شد، می فرماید: (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (۳۹) الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ) (الحج:۳۹)، در مشروعیت قتال فرموده است: (وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً) (الحج:۴۰)، معنی: اجازه (ی دفاع از خود) به کسانی داده می‌شود که به آنان جنگ (تحمیل) می‌گردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدّتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیده‌اند و خون دل خورده‌اند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه‌ی خود اخراج شده‌اند (و از مکّه وادار به هجرت گشته‌اند) و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله‌ی بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همه‌جاگیر می‌گردد و صدای حق را در گلو خفه می‌کند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشتهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود، تخریب و ویران می‌گردد.
اگر خداوند مسلمانان ایمان دار را وادار به دفاع از آزادی و آزادی های عمومی نمی نمود، هیچ انسانی نمی توانست بر روی زمین خداوند را پرستش کند و کلیسایی وجود نمی داشت و معبد و مسجدی نمی بود، و هیچ پرستشگاهی وجود نمی داشت که در آن یاد خداوند فراوان شود، این است اسلام که این آزادی ها را آورده است… آری آزادی…
اما آزادی حقوق و ارزش ها است و هرگز ترویج و گسترش بی بند و باری و فساد و فحشا در جامعه نیست.

آنچه را امروزه عده ای گمان می کنند که آزادی فردی است، آزادی نیست.. اینکه بروی زنا کنی و مشروبات الکلی بنوشی، و هر طور که دلت خواست مرتکب گناهان بزرگ و هلاک کننده شوی، سپس در مورد کارهای دیگر که متعلق به مصلحت (نه آزادی) است انتقاد نکنی، چیزی که به آن معتقدی نگویی، به نیکوکار نگویی احسنت و به کچل نگویی: تو کچلی، نه.. فقط تو دارای آزادی شخصی هستی.. آزادی تباه نمودن نفست، تباه نمودن اخلاقت، تباه نمودن درونت، تباه نمودن عبادتت، تباه نمودن خانواده ات، در این موارد تو دارای آزادی می باشی.
اگر این معنی آزادی است اسلام به آن اعتراف نخواهد نمود.

 نویسندە: دکتر یوسف قرضاوی
مترجم: عبدالله رشی مقدم – مهاباد

نمایش بیشتر

عبدالله رشی مقدم

@ نویسنده و مترجم @ ساکن : آذربایجان غربی - مهاباد @ شغل : امام جماعت و خطیب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا