ادیاناندیشه

آلودگی روحیەی دینی!

روحیەی دینی

همانا جمعیت متصوفە در زمینەهای متعددی از راە اصلی دور افتادە و مسیر انحرافی را پی گرفتەاند.
گفتنی است جز تعداد معدودی کە رو بە انقراض هستند، افراد چندانی از ایشان باقی نماندە است.
اما انعدام و نابودی متصوفە – اگر صورت پذیرد – بر اثر سربرآوردن ایمان واقعی نیست، بلکە بر اثر رخنەی الحاد و شبهاتی است کە ارزش‌ها را در هم ‌می‌کوبد و جامعە را از اندی اشتباهات محفوظ می‌دارد تا او را با اشتباهاتی غیرقابل شمارش مواجە سازد… بدون شک چنین وضعیتی اسفبار است.
باید دانست کە کنار رفتن متصوفە از نقش آفرینی در جامعە، هرگز بە معنی پایان یافتن آن مبادی و اصولی نیست کە در اندیشەی نسلهای گذشتە کاشتەاند و آن‌را با مهمترین زمینەهای فعالیت دینی درآمیختەاند؛ زیرا آن مبادی و اصول متصوفە دیگر برای همیشە در تراث گذشتگان پایدار و ماندنی است؛ اما این جای نگرانی نیست و خطر در این گزارە نهفتە نیست، بلکە آنچه نگران کنندە و هولناک است این‌کە مردم مسیر دینداری واقعی را تنها در آن میراث و متروکات شگفت‌انگیز تصوف می‌دانند. از همین رو است کە می‌بینیم بیشتر کسانی کە توبە کرده و بە سوی شریعت باز گشتە و کسانی کە از تنگناهای دنیا بیزار شدە و فاصلە گرفتەاند و یا افرادی کە بازنشستە شدەاند و … آسودگی خاطر خود را در پیوستنِ بە حلقەهای متصوفە می‌بینند.
نمی‌خواهم بی انصافی بە خرج دهم و لازم می‌دانم کە بگویم: تصوف دربرگیرنده‌ی بسیاری از انگیزشهای اسلامی بوده است. در لایه‌های آن بخشهای مختلفی از روشهای تربیتی و اخلاقی وجود دارد. دعوتگران صوفی در مهار کردن جامعه موفقیت چشمگیری حاصل کردند و برخی از آنان توانستند که اسلام را به میان ملتهای سایر قاره‌ها نیز برسانند…

همانا اگر فساد و تباهی به صورتی گسترده در تصوف سربر آورده و اعمالی زشت و کریه در لایه‌های آن رخنه نموده… باید دانست که سایر علوم دینی و لغوی نیز از این آفت محفوظ نمانده است. آری امت اسلامی از جهت‌های متعددی دچار فساد و ناهنجاری گشتە و مشکلات زیادی دامنگیر وی شده است.
علم کلام که در دانشگاه الازهر تدریس می‌شود، از منهجی بیمار برخوردار است و دیگر فایدەی چندانی در بر ندارد. دانشنامەهای فقهی نیز که از کتابهای گذشتگان نقل شدەاند، دین را بیشتر مورد تحقیر قرار می‌دهد تا بدو امتیاز ببخشد. رشته‌های بلاغە نیز که متون و شرح آنها به صورتی کاملا تقلیدی مدارسه می‌شود، هرگز به عنوان متونی ادبی قلمداد نمی‌شوند و چه بسا روحیه‌ی ادبی را نیز دچار فساد و رکود نمایند. اما باید دریافت که این انحرافات تنها در گزاره‌هایی محدود صورت گرفته است، در حالی که انگیزش‌های دینی طبق دستورات اهل تصوف همه‌ی دریچه‌ها را درنوردیده و هزاران شخص را دربرگرفته و در میان نسلهای متعددی رد و بدل شده است. حتی می‌توان گفت که دوره‌هایی بر امت اسلامی سپری شده که در مسلک تصوف قدم رنجه نموده و دین و دنیای خود را با رنگ و روی فهم و سلوکیات آن گذرانده است.
اگر تصوف به شرح و بسط بخش روحی و روانی می‌پرداخت و به تعریفات مشهور در کتاب و سنت پیامبر اکتفا می‌کرد چه بسا سود و بهره‌ی وافری را عاید جهان اسلام می‌نمود، اما متاسفانه تصوف وارد فازی همچون موضوعات غیبی شد که هیچ ارتباطی با سلوکیات وی نداشت و به افکاری القائاتی دل بست که اسلام منکر آن بود؛ در احکام نیز روی امورات و مسایل، طوری پافشاری می‌کرد که از اصول دور شدە و در نتیجه از راه مستقیم منحرف گشت.
باید دانست که ارتباط مسلمان با زندگانی از جمله مسائلی است که تصوف در خصوص آن، فتاوایی اشتباه صادر نمود؛ البتە ممکن است اشتباه در معالجه صورت گرفته باشد نه در فهم و درک موضوع؛ زیرا بسیاری اوقات فضایل در محلی قرار می‌گیرد کە رذایلی او را در بر گرفتەاند، و آن محلی کە فضیلت را دربر گرفتە چنان دقیق و مهندسی خط‌کشی نشدە کە با رذایل درآمیختە نگردد؛ بە عنوان نمونە فضایلی همچون بخشش و شجاعت را در نظر بگیریم کە بخشش چە بسا بە اسراف کشانیدە شود و شجاعت نیز بە گستاخی و بی‌پروایی تبدیل گردد.
دور گردانیدن اسراف و قدم نهادن در راستای رسیدن بە مقام بخششِ واقعی و همچنین دور گردانیدن بی‌پروایی و رسیدن بە قلەی شجاعت دو گزارە هستند کە نیازمند ریزبینی و دقتی ظریف می‌باشد تا فضیلت مورد نظر تحقق یابد و صورت پذیرد.
و همچنین ممکن است اسراف بە سوی بخالت و شجاعت نیز بە طرف ترسویی سرازیر گردند.
شعر ذیل را دقت فرمایید کە سرودەاند:
بلغت فى لومه حدا أضربە من حیث قدرت أن اللوم ینفعه!
در توبیخ وی بدین نتیجە رسیدەام کە در آن سستی بە خرج ندهم، زیرا احساس می‌کنم کە توبیخ برای او سودمند واقع خواهد شد.
این همان عملی است کە متصوفە مرتکب شدەاند، آنان مردم را از دل بستن بە دنیا و تحمل مشکلات آن بازداشتند.

پیوستە عیب‌ها و زبونیهای دنیا را برشمردە و زندگانی را زشت و ناپسند قلمداد می‌نمودند کە در نتیجە مردم خالی و صفر ماندند و از جنب و جوش ماندند.
پس از آنکە از درد پرخوری و شکم‌پارگی نجات یافتند با درد و رنج گرسنگی و بی خوراکی مواجە شدند.
این چە پزشکی است کە نمی‌تواند معالجە را صورت ببخشد مگر اینکە بیماری را از دردی بە دردی سخت‌تر و جانگدازتر تغییر رنگ ‌دهد؟
میراث اهل تصوف لبریز از این خوراک مسموم است؛ از نقطە نگاە آنان تنها در صورتی ایمان شکل می‌گیرد کە بە زندگی پشت‌پا زدە شود و آخرت نیز جز با ترک و رها نمودن دنیا تضمین نخواهد شد.
اگرچە تا آنجا کە من اطلاع دارم، تئوریسن‌های این گفتمان رخت بربندەاند، اما جرقەهایی کە از حرارت درخت افروختە شدەی آن زمان پرتاب شدە است هنوز پایدار است و عصر ما را درنوردیدە است…
افراد گناەکاری کە در صدد توبە برآمدەاند، قبل از هر گزارەای برای فاصلەگیری از زندگانی و اختلاط با مردم تصمیم گرفتەاند!! زیرا تنها آن را بە عنوان شاەراە حقیقت می‌شناسند و جز آن را در حوزەی اسلام نیافتەاند..
آن بربری‌پزی کە بربری تازە را دوبارە در کورە می‌اندازد تا بهتر بپزد، اما ناگهان می‌بیند کە بربری سوختە شدە است، بسیار احمق بە نظر می‌رسد، زیرا برای پختن بربری کافی بود کە یک دور بیشتر در کورە باقی نگذارد، اما وی آن را در کورە جا گذاشتە تا در برابر آتش سوختە گردد..
اهل تصوف طی دورەهایی طولانی توانست نسلهایی ملتهب را ایجاد نماید؛ ایشان بە بهانەی تربیتی بهتر، آنان را زیر شعلەهایی آتشین جا دادند تا اینکە همە را تبدیل بە خاکستری بی مایە نمودند در حالی کە فکر می‌کردند آنان را بە درجە کمال رسانیدەاند.
آنان با توجە بە برنامەای کە برای خود و پیروانشان ترسیم نمودند، توانستند دستگاە طبیعت سالم انسانی را بە ویرانەای کامل تبدیل گردانند!! زیرا پیوند و ارتباط آدمی با دنیا در فطرت وی ریشە دوانیدە است و اهتمام وی به امور روزمره زندگی، خیالات و وسوسه‌هایی کوتاه و متناوب ولی دائم و همیشگی در درونش به وجود می‌آورد، لذا کم‌تر کسی از آن در امان خواهد ماند.
خداوند بصیر و دانا هرگز چنین بینشی را ارائه ندادە و از کسی نخواستە کە درون و اندیشەاش را حتی در نمازهایش نیز از خیالات خالی گذارد. اما اهل تصوف بدان فراخواندەاند و طریق آن را نیز بیان داشتە و گفتەاند: خیال همچون پرندەای است کە در فضا بال می‌گشاید و هر آنجا کە شاخە درختی دلربا یابد، لانە گزیند و سکویی برای آواز قرار دهد؛ تا وقتی کە درخت دنیا هم در دل ریشە دوانیدە باشد، حتما خیالات و خاطراتی انسان را فرا گرفتە کە مناجات را آشفتە و نماز را پریشان می‌سازد. بهترین راە نجات از این بیماری قلبی عبارت است از پاکسازی قلب و بریدن آن درخت کە دیگر خود بە خود خیالات نیز برطرف می‌شوند زیرا چریدنگاهی نمی‌یابد کە بدان دل ببندد.
همانا چنین بینشی اگر چە از اخلاص والایی سربر می‌آورد، اما اشتباهات بزرگی را دربرگرفتە است؛ از جملە اینکە آن مسلمانی کە بدان فهم هر روز پنج مرتبە در برابر خداوند حضور بهم می‌رساند، کم کم نسبت بە دنیا بی علاقه می‌شود و در آیندەای نزدیک کاملا قطع رابطە می‌کند.
اسلام هرگز چنین قضایای سنگین را بدان صورت برطرف نمی‌سازد.
بە روایت صحیح از عمر بن خطاب گزارش شدە کە بیان داشتە:
” أنى لأحسب جزیه البحرین وأنا فى الصلاه “.
من در نماز هستم و مالیات سرانەی بحرین را حساب می‌کنم.
سخن سیدنا عمر و علت آن کاملا واضح و روشن است، زیرا در نماز آیاتی از قرآن تلاوت می‌شوند کە مربوط بە زندگی، پیکار و جزیە است و طبیعتا سردادن اینگونە مفاهیم در چنین مقامی بازتاب خواهد داشت و کسی نمی‌تواند منکر آن باشد.
آری اسلام متناسب با طبیعت بشری است و بدان خیالات و وسوسەها اعتراف نمودە و فطرت را همچون سیمای آب معرفی نمودە کە بر اثر وزیدن نسیم روی دریا ترنجیدە می‌گردد، لذا اعلان داشتە کە موجب ابطال نماز نمی‌شود و کسی در قبال آن بازخواست نمی‌گردد.
پیامبر (ص) فرمودەاند:
“إن الله تجاوز لأمتی ما لم تتکلم بە، و تعمل بما حدثت بە انفسها”.
خداوند متعال وسوسەهای درونی و خیالات را نادیدە می‌گیرد تا زمانی کە دهان بدان نگشاید و در عمل بازتاب ننماید.
در روایت دیگری آمدە کە پس از برپایی نماز، شیطان رو بە نمازگذار کردە و خیالاتی را جلوش می‌اندازد و می‌گوید:
یادی از فلان و بهمان کن. یعنی مواردی را در خاطرش می‌اندازد کە قبلا بە خیالش نمی‌رسید.
گفتنی است کە پیامبر (ص) چنین خیالاتی را موجب ابطال نماز ندانستند، مگر اینکە اشتباهی از نمازگذار سر دهد کە باید با اجرای دو سجدە آن‌را جبران نماید.
گویند یکی از دانش‌آموختگان بە محفل صوفی‌ها مراجعە می‌کند و از استاد ایشان می‌پرسد: کسی کە در نماز مرتکب اشتباه شود، چه حکمی دارد؟
گفت: برای ما چە حکمی دارد یا برای شما؟
پرسشگر اگر چە شگفت‌زدە شدە بود اما دید کە مفتی در ادامە بیان می‌دارد:

برای شما کافی است کە دو مرتبە سجدە ببرید.
اما برای ما لازم است کە یکصد ضربە شلاق بخورد و سپس او را در بازار می‌چرخانند و می‌گویند این سرنوشت کسی است کە در حضور سرورش مرتکب اسائەی ادب می‌گردد.
ممکن است اخلاصی کە در این فتوی وجود دارد پذیرفتنی باشد! اما رهاگذاری چنین انگیزشهایی بە حال خود کە مستقلانە احکام را صادر نماید، افراطی است کە دین و دنیا را با هم نابود می‌سازد. همچون آن خرسی کە از بس برای دوستش اخلاص داشت و از وی دفاع می‌ورزید، بە خاطر مزاحمت مگسی او را از پایی درآورد.
قبلا نیز اشارە داشتم کە عصر اینگونە بینشِ صوفیانە بە پایان رسیدە و دعوتگرانش درگذشتەاند، اما آثار منفی آن هنوز هم در حد وسیعی بر تراث روحی و فکری ما قابل مشاهدە است.
یادم هست کە قواعد علم بلاغه را از کتابی مربوط به فردی صوفی فرا گرفتم کە تمامی مثالهای مورد استناد ایشان، حاوی معتقدات صوفیانە بود.
امثال: “اللهم عبدک اتاک معترفا بذنبه، فتب علیه توبه تمحو الأغیار من قلبه”
مراد از “اغیار = دیگران” هر چیزی است غیر از خداوند متعال… و مراد از “محو = پاکسازی” قطع علاقە قلبی با ایشان است.
و مانند:
فاخلع نعال الکون کی تراه
و غض طرف القلب عن سواه
مراد این است کە گیتی همچون پوششی بر دیدگان قرار گرفتە و از شناخت خداوندگار جلوگیری بە عمل می‌آورد و جز فردی کە از گیتی بریدە باشد و همت خود را متوجه خداوند گردانیدە، کسی نمی‌تواند خود را بە مقام احسان برساند.
اشتباهات این عبارت از چند لحاظ قابل تأمل است: بی توجهی نسبت به گیتی، زندگانیِ بی حال و هوا، و پاکسازی و زدودنِ سوای خداوندگار…
این چە معنایی در بردارد؟
اگر مراد عشق وعلاقه ورزیدن به زنان وفرزندانِ پسر واموال زیاد از طلا ونقره واسبان ممتاز وچهارپایان و کشتزارها است، باید گفت کە چنین عباراتی دارای ساختاری اشتباە است، زیرا عمومیتی کە در آن بە کار گرفتە شدە موجب ابهامی گران خواهد شد.
و اما از جهت موضوع، عشق و علاقه نسبت به زنان، اگر بە طریقی مشروع دنبال گرفتە شود، هیچگونە اشکالی دینی ندارد، مشروط بە اینکە در مواقع اضطراری مانع حضور در میدان جهاد نگردد.
وقتی کە ممنوعیت زنا اعلان می‌گردد، مراد امتناع از مسالەی ازدواج نیست.
اگر فرمان صادر شدە با شنیدنِ فراخوانِ آمادە باش برای حضور در میدان نبرد باید دارایی‌ها و خانوادە را کنار گذاریم، مراد حرام گردانیدن ثروت اندوزی و فرزند پروری نیست…
اکنون دوباره به معالجەی آن اشتباهی می‌پردازیم کە در اندیشەی صوفیانه پدیدار بود.
گفتنی است کە تنها ابزار شناخت خداوند متعال تفکر و کاوش در هستی است.
پس چگونە بسان کفشی در نظر گرفتە می‌شود کە باید برای رسیدن بە آستانەی الهی، افکندە شود!؟
از نگاە نگارندە این رازِ همان بیماری است کە در بسترهای مختلفی دامنگیر اندیشەی اسلامی شدە است.
همانا نفرت و بیزاری از گیتی کە مأوای زندگانی است، برای رسیدن بە محبت الهی، روشی است در دین بنیان شدە کە هیچ پیامبری آن‌را پیشنهاد نداده و در هیچ شریعتی بدان فراخواندە نشدە است.
وقتی اسلوب قرآن مورد کنکاش قرار می‌گیرد کە چگونە ایمان را بنا می‌سازد و امت را تشکیل می‌دهد، یقین حاصل می‌گردد کە کاوش در گیتی و مزاولت زندگانی تنها روشِ برپایی دین واقعی هستند و دنیای نگهبان دین نیز تنها به همین طریق برپا می‌گردد.
این منهجی است فراگیر و دارای قدمتی تاریخی کە تمامی پیامهای آسمانی بدان ملتزم بودەاند… برای نمونە در خطاب سیدنا نوح (ع) با این پرس و جوی واضح مواجه می‌گردیم:
مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً (۱۳)
وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً (۱۴)
أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً (۱۵)
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً (۱۶)
وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً (۱۷)
ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجاً (۱۸)
وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً (۱۹)
لِتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً (۲۰)
آیا بە نمایش گذاشتن برکاتی کە در گیتی برای جامعەی بشری قرار داده شدە، توجە شما را بە خود جلب نمودند؟
از مشارق تمدن گذشتگان و از زمانی کە نخستین جامعەی بشری بر این کرەی خاکی شکل گرفت، پیامبری چون نوح بە پا می‌خیزد و خطاب بە مردم می‌گوید:
زمین براى شما بسترى گسترده است، پس در راههاى وسیع آن رفت و آمد کنید و اندوختەهای آن را دریابید.
و پس از آنکه کاروان جامعەی بشری مراحلی را در تاریخ پیمود و گذر زمان پیامها را زیر غبار مخفی گردانید، همین دستورات را در لابلای پیامهای نبی اکرم محمد (ص) می‌یابیم:

“قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُواْ یُقِیمُواْ الصَّلاَهَ وَیُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلانِیَهً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خِلاَلٌ (۳۱) اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهَارَ (۳۲) وَسَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ (۳۳) وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ”
آیا کسی کە بە این رخصت‌ها گوش فرا دادە، سپس بنا را بر آن گذاشتە کە در زندگی منزوی نشیند و در گیتی غربت گزیند و بە کشف اسرار هستی نپردازد، همچون یک دیندار محسوب می‌گردد؟
حقا کە تصوف در بیراهە پا گذاشتە و با پیگیری این مسلک، دین را مورد ستم قرار دادەاند.
امت اسلامی چون در این وادی پا نهاد، خوار و ذلیل گردید و کتاب و هدایتش نیز زیر سوال قرار گرفت.
اگر مسلمانان عمر خود را صرف کشف راز هستی می‌نمودند، چنانکە انیشتن -برای نمونه- بدان همت گمارد، اندیشەی ایشان بە عبادت می‌ماند و دلمشغولی‌های پی در پی او چون اعتکاف محسوب می‌گردید.
آری این عملکرد در ذات خود نوعی از جهاد در راە خدا است.
مجاهد هم چنانکە رسول اکرم (ص) فرمودند پاداش روزەداری متصل و شب خیزی مستمر را دارا است.
اینگونە کاوش هوشمندانە روی گیتی بسیار ارزشمندتر از تفکر مستقیم در ذات خداوند متعال است.
واقعیت این است کە پرستش و نیایش‌های صوفیانە هرگز در نتیجەی تلاشهای خستە کننده سربر نیاوردە، بلکە بر اثر خیالات و حدس و گمان بە جامعە تزریق شدە است.
پیامدهای آن نیز جز تباهی و متلاشی شدن جامعە، چیزی دیگر نبودە است.
اما کاوش‌های هوشمندانە روی نظام هستی راهی است کە سوی خداوندگار منتهی می‌گردد.
لابد این همان راهی است کە از طریق آن گنجینە و خزانەهای فراوانی مورد بهرەبرداری قرار می‌گیرند.
این واقعیت را نیز باید بپذیریم کە نفس انسانی در سایەی دینداریِ بیمارگونە هرگز نمی‌تواند مسئولیت‌های اجتماعی را عهدەدار گردد؛ در حالی کە اگر دینداری را طبق طبیعت و خوی آدمی‌ پی‌ می‌گرفت، مسئولیت‌ها را بە نحو شایستەای بە انجام می‌رسانید.
یعنی دینداریِ تبهکارانە باعث می‌شود دستگاه خُلق و خوی آدمی بهم خورد و تعطیل گردد.
اما الحاد آن دستگاه را بە حال خود واگذاشتە کە فعال و متحرک بماند، اگرچە برخی اوقات مرتکب حرکاتی سبک‌سرانە و شتابزدە می‌گردد و چە بسا با نتایجی اشتباە نیز مواجه می‌شود.
آری این همان علتی است کە باعث شدە مسلمانان طی دو قرن اخیر مسیر قهقرا را بپیمایند در حالی کە دیگران هر لحظه در حال پیشرفت هستند و در نتیجە افرادی فرومایه قدرت را در دست گرفتە و بە میل خود حکمرانی می‌نمایند. 

محمد غزالی – مصری

ترجمه : سردار شمامی – بانه ای

نمایش بیشتر

سردار شمامی

@ کردستان - بانه @ نویسنده - مترجم @ فعال دینی و اجتماعی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا