اصحابتاریخ

دوستی میان مهاجرین و انصار

دوستی میان مهاجر و انصار

اگر قرآن داستان دوستی میان مهاجران و انصار را حکایت نمی کرد و اگر فرموده های پیامبر و گواهی تاریخ به تکرار آن نمی پرداخت، ما هم از این داستان ها غیر از خیال و اندیشه نویسندگان را تصور نمی کردیم. آن هم به خاطر این است که اندیشیدن به این افکار و اندیشه ها در صدر همه افکار انسانی بوده است. دنیایی که خیال و وهم را پشت سر گذاشت و دست همتش را بالا برد و برای پیشبرد اهدافش تلاش کرد. در سایه تلاش ایشان اصحابش همه زندگی و مال خود را فدایش کردند، که در هیچ زمان و دورانی این چنین نبوده و تاریخ هیچ ملتی چنین ازخود گذشتگی را در خاطره ها ضبط نکرده و چنین رویدادی رخ نداده است. پس باید سرگذشت و سیره پیامبر را با چشمی بیدار مطالعه کنیم تا درس عبرتی برایمان باشد.

داستان از آنجا شروع می شود که مهاجران از مکه مکرمه به طرف مدینه منوره به راه افتادند و سفر و هجرت آغاز شد. به این صورت که بعد از رسیدن به مکان تازه و دور شدن از سرزمین مادری، باید با جوی تازه از مردمی ناآشنا و زندگی نو روبرو شوند. این سفر سخت و طاقت فرسا، مشکلات و گرفتاری های زیادی را برایشان درست کرد که کوچکترین آن عبارت بود از:

احساس غربت دوری از شهر و دیار خود و دلتنگی برای خانواده هایشان و جاماندن مال و دارایی در مکه و همچنین نداشتن درآمد و مشکلات اقتصادی، جدا از این همه بیماری و مشکلات روحی بود که بعد از دوری از وطن و خو نگرفتن با آب و هوای تازه برایشان پیش آمد که باعث بیماری های روحی و روانی شد.

این همه غم دوری و دلتنگی از خانواده و وطن که در درونشان به غم و احساس غربت بزرگی تبدیل شده بود. هیج چاره ای نمانده، جز اینکه درمانی برای پیشگیری آن پیدا می شد تا این کمبود را برایشان جبران کند و گذشته پر مخاطره شان را فراموش کنند، احترام و کرامتشان را برگرداند تا احساسی پیدا شود که هیچ ناراحتی برای برادران انصارشان ایجاد نکنند.

پیامبر(صلی الله علیه و سلم) اولین اقدامی که بعد از ساخت مسجد انجام داد، این بود که قانونی مبنی بر برادری میان مهاجران و انصار وضع کرد.

شروع این برادری در منزل انس بن مالک بود، آن هم پیوند ایمانی مبنی بر عقیده و باور میان هر یک از مهاجران و انصار بود که همه را به همدیگر متصل می کرد، احساس مهربانی و مودت، دوست داشتن همدیگر را در میانشان بیشتر کرد. این یک پیروزی بزرگ برای آنان بود که با مال و دارایی‌شان آنان را یاری و پناه دادند. این دوستی و برادری خاص در برابر برادری میان مسلمانان به طور عام است، به خاطر اینکه هیچ پیوند و برادری فامیلی نداشتند، از همدیگر ارث می بردند؛ چنان که خداوند می فرماید: «ولکل جعلنا موالی مما ترک الوالدان و الاقربون و الذین عقدت ایمانکم فاتواهم نصیبهم.» (النساء:۳۳)

برای مدت مدیدی مسئله ارث در میانشان رایج بود، تا مهاجران به جامعه مدینه خو گرفتند و برادری و مودت بیشتر شد و به جامعه آنها عادت کردند. خداوند نیز در رزق و روزی و معاملات و خرید و فروش آنان برکت انداخت و کار و سرمایه و بازارشان گرم شد. سپس خداوند حکم میراث را در میانشان به اتمام رساند و قانون میراث به شکل اولش بازگشت.

آن هم در فرموده خداوند وجود دارد: «واولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله» (الانفال:۷۵)

یعنی: «کسانی که با یکدیگر خویشاوندند برخی برای برخی دیگر سزاوارترند (وحقوق آنان) در کتاب خدا (بیان شده است و حکم خدا بر آن رفته است و) بیگمان خداوند آگاه از هر چیزی است.»

منابع سیره نام بعضی از برادران مهاجر و انصار را برایمان روشن می سازد که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) پیمان اخوت را میانشان بست؛ برادری میان عمر بن خطاب و عتبان بن مالک و میان ابوعبیده جراح و سعد بن معاذ و میان زبیر بن عوام و سلام بن سلام بن وقش و در میان طلعه بن عبیدالله و کعب بن مالک و در میان مصعب بن عمیر و ابو ایوب خالید بن زید، خدا از همه آنها راضی باشد که این دوستی و برادری تا نود نفر رسید.

هنگامی که تاریخ را مرور می کنیم، این برادری و مودت سدی در برابر نژادپرستی و قبیله گری در میان اقوام شد. ثروتمند و فقیر، سیاه و سفید، آزاد و برده، همه را یکجا جمع کرد. طوری که این برادری و مودت توانست پدیده قبیله گری و نژادپرستی و افتخار به رنگ و نژاد و طایفه را از میان بردارد و خنثی کند، تا به جای آن بذر برادری دینی ریشه ای را بکارد.

بسیاری از رویدادها و کارهایی که میان اصحاب روی می داد، در تاریخ بی نظیرند یا اصلا وجود ندارند. برادری که از ایمان و عقیده ای پاک سرچشمه بگیرد، باید به این شکل ماندگار بماند. برای مثال برادری میان عبدالرحمان بن عوف و سعید بن ربیع؛ وقتی که سعید نیمی از مال و دارایی خود را به عبدالرحمان بخشید تا برای خودش نگه دارد. حتی گفت من دو همسر دارم، می توانم یکی را طلاق دهم تا تو بتوانی با او ازدواج کنی. اما عبدالرحمان از او تشکر کرد و کارش را قابل احترام توصیف کرد و گفت: ای برادرم، خدا برکت به مال و دارایی ات بدهد. فقط می خواهم بازار را به من نشان بدهی.

عبدالرحمان بعد از مدت کمی به کار مشغول شد و بعد از تلاش بسیار یکی از ثروتمندان مدینه شد.

حدود مرز این برادری از اینها فراتر رفت، چنان که بسیاری از انصار عرض پیامبر(صلی الله علیه و سلم) کردند که زمین و باغ و زمین کشاورزی که دارند را میان مهاجران تقسیم کنند. اما پیامبر(صلی الله علیه و سلم) خواست این کمک و برادری دوام داشته باشد، بدون اینکه انصار ضرری ببینند و فرمود: زمین و باغ را برای خود نگه دارید، ولی از برداشت محصول بهره مندشان کنید.

این کار جوانمردانه انصار تأثیر عمیقی در دل مهاجران گذاشت و احساس و وجدان آنان را بیدار کرد. این چه ایمان و عقیده ای است که آنان را اینطور تربیت کرده؟! حتی به پیامبر(صلی الله علیه و سلم) گفتند: ای پیامبر خدا؛ ما هیچ کس را مانند اینان ندیدیم که در فقر و تنگدستی چنین سخاوتمندانه ببخشند و براستی ما فکر می کنیم همه اجر و پاداش برای آنهاست.

با این همه از خود گذشتگی و مهربانی و مودت که میانشان وجود داشت، باعث شده که خداوند بزرگ آنها را با آیاتی از قرآن کریم وصف کند.
«والذین تبوءا الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجه مما اوتو و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون» (الحشر:۹)

پیامبر(صلی الله علیه و سلم) هم این بزرگی و احترام انصار را گرامی داشت و مدحشان کرده و درباره آنها فرموده است: «لو ان الانصار سلکوا وادیا او شعبا، لسلکت فی وادی الانصار» (رواه البخاری)

یعنی: «اگر انصار راهی را به سوی دیاری طی کنند، من هم همان راه را خواهم رفت -با آنها خواهم بود»

روشن است پیامبر دوستشان داشته و از ایشان راضی بوده است:
«الانصار لایحبهم الامومن ولا یبغضهم الا منافق؛ فمن احبهم احبه الله و من ابغضهم ابغضه الله» (رواه البخاری)

یعنی: «هر کس آنها را دوست دارد، خدا دوستشان می دارد، هر کس آنان را دوست نداشته باشد،
خدا دوستشان نخواهد داشت.» همچنین برای فرزندان و نوه هایشان دعا کرده است تا انسان های پاک و خداشناسی باشند: «اللهم اغفر للانصار.» (رواه احمد)

خدایا انصار و فرزندان و همسران و همه نوادگانشان را مورد عفو و رحمت خود قرار بده. تا زمانی که پیامبر در قید حیات بودند، در میان آنان زیست و در میان آنان وفات فرمود و در آنجا نیز به خاک سپرده شده: «لو لا الهجره لکنت امرا من الانصار» (رواه البخاری)
یعنی: «اگر هجرت نبود، من یکی از انصار می شدم.»

در این متن، ما تنها گوشه ی کوچکی از بزرگ منشی و جان برکفی این دانش آموختگان مکتب رسول الله را بیان کردیم.

انصار یارانی از اهل قرآن و الگویی نیکو بودند. دنیای پر از اوهام و خرافه را به زندگی واقعی و پر معنا تبدیل کردند و سرلوحه انسانیت شدند. راستی که بی مثال بودند ،چون به خاطر خدا برادریشان دوام داشت و دنیای فانی را از یاد بردند. حال ما که دنباله رو مکتب آنها هستیم، چقدر تلاش کردیم در زنده کردن این اخلاق زیبا موثر ‌باشیم و در پیاده کردن آن چقدر سعی خود را کرده ایم و کردار و رفتارمان بر اساس الگو گرفتن از سیره آنها چگونه بوده است؟!

منبع: ده نگی ئیسلام
ترجمه: ژیان ابراهیم پور
ویراستار: سوزی میحراب

نمایش بیشتر

ژیان ابراهیم پور

استان آذربایجان - سردشت مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا