اندیشهمناسبت ها

روز جهانی کودک (۲-۱)

روز جهانی کودک

عذرخواهی :

از اینکه مقاله “روز جهانی کودک” با تاخیرچند روزه بارگذاری شد از محضر شما خوبان عذرخواهی می کنیم !!

 

مطالبی که پیش رو دارید یکی از خطبه‌های علامه‌ دکتر یوسف قرضاوی که به مناسبت روز جهانی کودک ارائه داده است و در جزء چهارم خطبه‌های ایشان قرار دارد. بنده هم که به مناسبت روز جهانی کودک (۲ اکتبر سال۲۰۱۱ میلادی مصادف با ۱۶ مهرماه ‌۱۳۹۰ هجری شمسی) آن را ترجمه نموده بودم آن را تقدیم خوانندگان بزرگوار می‌نمایم باشد که مفید واقع افتد:

بسم الله الرحمن الرحیم

اما بعد:

مسلمانان گرامی‌:

جامعه‌ی جهانی در طول این هفته‌ی گذشته به مناسبت روز جهانی کودک[۱] کنگره‌های تشکیل دادند، این اقدام عملی شایسته و بسیار به‌جاست، جهانیان به خاطر کودک -این مخلوق صغیر و ضعیف- جلسات تشکیل می‌دهند و در پیمان‌نامه‌های دولتی به حقوق او اقرار و اعتراف می‌کنند و به خاطر حفظ حقوق او مؤسسات تشکیل می‌دهند.

ما مسلمانان به طریق اولی باید رعایت کودک و حقوق او را مد نظرداشته باشیم زیرا هیچ دین و برنامه‌ا‌ی به اندازه‌ی اسلام به این مخلوق صغیر اهتمام نداده است. هرکس فقه اسلامی را مطالعه کند این عنایت و اهتمام را درابواب مختلف فقهی به عیان لمس می‌کند به عنوان نمونه در باب عقیقه، حضانت و سرپرستی، رضاع و شیرخوار، ختنه و درجاهای گوناگون ازفقه اسلامی، احکام فراوانی متعلق به کودک و مطالبات و حقوقش یافت می‌شود. هرکس قرآن و سنت را بررسی نماید، اوج عنایت به این مخلوق صغیررا در آن می‌یابد. بنابراین برما واجب است که به کودکانمان اهمیت دهیم؛ چون آنان بزرگترین سرمایه‌ی ما هستند. سرمایه فقط طلا، نقره، نفت و گاز نیست، بلکه سرمایه و ثروت و اقعی همان سرمایه‌ی انسانی است. انسان عظیم‌ترین، نفیس‌ترین و نایاب‌ترین سرمایه‌هاست هر چیزی که در جهان هستی و جود دارد برای انسان آفریده و مسخر شده است [۲] هرگاه به مادیات اهتمام دهیم و انسان را اهمال کنیم در حقیقت اوضاع را معکوس نموده‌ا‌یم و حقایق را و ارونه و و اژگون ساخته‌ا‌یم. اولین گام اهتمام به انسان همان اهتمام به کودکان است. راستی چرا اسلام زنا را حرام نموده و ازآن به فاحشه، مقت و بدترین کردار تعبیر نموده است و عقوبت برای فاعلان آن در نظر گرفته است و در این راستا سختگیری رابه کاربرده است و متقابلا ً نکاح را مشروع و حلال گردانیده و راههای که به ایجاد خانواده‌ی صالح منتهی می‌شود گشوده است؟

اسلام به منظور عنایت به نوزادان و کودکان این احکام را مقرر نموده است، زیرا انسان برخلاف سایر جانداران، اعم ازحیوانات و پرندگان، دوران طفولت طولانیتری رامی‌گذراند، و این دوران هر اندازه طولانی‌ترباشد مقتضی و نیازمند رعایت و عنایت بیشتراز جانب و الدین، خانواده و اطرافیان می‌باشد، بنابراین لازم است که کودک درکانون گرم خانواده و جایگاهی امن و سالم بزرگ شود. کودک نیازمند است که در سایه‌ی این سرپرستی و درسایه‌ی پدری و ظیفه‌شناس و مادری مهربان و برادری عاطفی و خویشاوندانی که ازاوحمایت کنند و فضای لبریز از صله‌ی رحم پرورش یابد، آری… به همه‌ی اینها نیاز دارد! و بر آورده شدن این نیازها فقط در محیط گرم خانواده که ثمره‌ی ازدواجی سالم است، تحقق می‌یابد.

اگر انسان ها همچون سایر حیوانات به شهواتشان سپرده شوند تا هر طورکه میل، علاقه، هوا و هوسشان آرزوکرد بر همدیگرسوار شوند، دراین حالت هیچ کودکی پدر و نسب خود را نمی‌شناسد و محیطی سالم را نمی‌یابد که درآن رشد کند و به مدارج عالی برسد.

پس و جود این لانه‌ی انسانی (خانواده) الزامی است بر این اساس است که اسلام ازدواج رامشروع و امری پسندیده می‌شمارد و زنا را به شدت تحریم گردانده تا اطفال رشد و نمو صحیح داشته باشند. و بر این اساس است که اسلام فرزند را متعلق به فراش می‌داند، هرگاه همبستری بر مبنای ازدواجی صحیح باشد فرزند به پدرش نسبت داده می‌شود و این فرزند منسوب به ازدواج و ارتباطی مشروع می‌باشد، بدون تردید این کاربرای حفاظت از نسب است برای حفاظت ازحق فرزند درنسب.بعضی از فقها تا جایی مبالغه نموده‌اند که با و جود مسافتها فاصله‌ی بین پدرومادرنسب را اثبات نموده‌اند. و در فقه آمده:اگرمردی طفلی را به خود نسبت دهد (ادعا کند که این طفل فرزند او می‌باشد) مادام که عقل و عرف این ادعا را بپذیرد- یعنی سن و سال آن مرد در حدی باشد که همچنین فرزندی داشته باشد و کسی او را با دلیل تکذیب نکند – واجب است که تصدیق شود، و اگر کودک قدرت تکلُّم داشته باشد اقرار و اعتراف او نیز درباره‌ی این نسب لازم است. همه‌ی این اصول و قواعد برای حفاظت از طفل و نسب طفل می‌باشد. اسلام به خاطر عنایت و اهتمام به کودک ازدواج را مقرّر نموده و مردم را به آن تشویق و ترغیب می‌نماید. از جمله هلاکت و شقاوت و بلا و مصیبتی که اُمّت‌ها به آن مبتلا می‌شوند آن است که زنا و فحشا در بین آنان منتشر شده و کودکانی متولد شوند که نیاکان، پدران و نسبشان معلوم و مشخص نباشد.

زهی مصیبت!

به همین خاطر در فقه باب و سرفصلی و جود دارد که (باب اللقیط) نام دارد، لقیط یعنی طفلی که از خانه گریخته یا گم شده باشد یا از خانواده ربوده شده و به سن تمیز نرسیده و در سرراه یا در بازار یا در جنب مسجد و … پیدا شده، کسی هم نه او و نه خانواده‌ی او را نمی‌شناسد و معلوم نیست که فرزند کیست و پدر و مادرش چه کسانی هستند؟ و یا کودکانی که در جنگ، اعضای خانواده را از دست داده‌ و نسب خود را نمی‌شناسند و نمی‌دانند فرزند چه کسانی هستند. اسلام این گونه کودکان را به حال خودشان و انمی‌گذارد و فراموششان نمی‌کند. بلکه احکام و قوانینی مخصوص برای آنان در نظرگرفته است. هنگامی که کودکی از این قبیل، را نزد خلیفه‌ی دوم عمربن خطاب (رضی الله عنه) آوردند، به مردی که کودک را پیدا کرده بود گفت: او را با خود ببر، سرپرستی و حضانتش برعهده‌ی تو و نفقه و مخارجش برعهده‌ی ما (یعنی نفقه و مخارجش بر عهده‌ی جامعه و دولت). اگر کسی که این چنین طفلی را یافت و بر اثر فقر و تنگدستی نتوانست از عهده‌ی مخارجش بر بیاید بر تمام جامعه واجب است که نماینده‌ا‌ی از جانب دولت و از جانب و لی امر برگزینند تا این انسان را تحت تکفُّل قرار دهد، حتی اگر این کودک از حرام به و جود آمده باشد (یعنی و لد زنا با شد) چون در این مورد او گناهی ندارد و از حق حیات و زندگی و از حق رعایت و از حق پرورش و آموزش باید برخوردار باشد. اسلام قبل از تولُّد به کودک اهتمام نموده، آنگاه که دستور به مردان می‌دهد که هنگام ازدواج همسری خوب برای خود برگزینند و نیز به زنان و اولیای آنان دستور می‌دهد که در ازدواج مردی را انتخاب نمایند که دینداری و اخلاقش در معرض اتّهام نباشد. اسلام بعد از تولد نوزاد نیز به اواهتمام می‌ورزد، بعد از تولد فرزند، اسلام از پدرش می‌خواهد که در گوش او اذان بگوید تا اولین کلمه‌ا‌ی که به گوش نوزاد آشنا می‌شود کلمه‌ی توحید(لااله الا الله و محمّد رسول الله) باشد. نوزاد این کلمات را درک نمی‌کند امّا این کلمه دارای اسرار و رموزی بوده، همچنین دلالات و اشاراتی دارد، چون زمانی که بزرگ شد می‌توانیم به او بگوییم: اولین کلمه‌ا‌ی که شنیده‌ا‌ی، کلمه‌ی توحید بوده است. همانطور که آخرین کلمه‌ا‌ی که انسان در حال احتضار و در بستر مرگ می‌شنود، کلمه‌ی توحید است. پس با توحید به استقبال زندگی می‌آید و با توحید از زندگی جدا می‌شود. و در روز هفتم یا چهاردهم یا بیست و یکم و یا هر روزی که برایش میسر باشد به عنوان عقیقه حیوانی را برای نوزاد ذبح کند آنچنان که در حدیث آمده: «عَقَّ رَسُولُ اللهِ عَن الحَسَنِ و الحُسَینِ شَاتَینِ یَومَ السَّابِعِ» [۳] پیامبر دو گوسفند را برای حسن و حسین در روز هفتم عقیقه نمود. یعنی گوسفند را برای اعلام شادی و خوشحالی تولدشان ذبح نموده است. طفل پسر باشد یا دختر هدیه و نعمتی خدایی است، خداوند متعال می‌فرماید:‏ «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ و الْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثاً و یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً و إِنَاثاً و یَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ»[۴] ‌‏ مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خدا است. هرچه بخواهد می‌آفریند. به هر کس که بخواهد دخترانی می‌بخشد و به هر کس که بخواهد پسرانی عطاء می‌کند. و یا این که هم پسران می‌دهد و هم دختران. و خدا هر که را بخواهد نازا می‌کند. او بس آگاه و توانا است. ‏

به همین دلیل اسلام مردم جاهلی را از زنده به گورکردن دختران و ننگ شمردن زنان باز می‌دارد: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ و جْهُهُ مُسْوَدّاً و هُوَ کَظِیمٌ ‌‏ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا یَحْکُمُونَ» [۵]‏ ‏«(دختران را مایه ننگ و سرشکستگی و بدبختی می‌دانستند) و هنگامی که به یکی از آنان مژده تولّد دختر داده می‌شد (آن چنان از فرط ناراحتی چهره‌اش تغییر می‌کرد که) صورتش سیاه می‌گردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه می‌شد. ‌‏ از قوم و قبیله (خود) به خاطر این مژده بدی که به او داده می‌شد خویشتن را پنهان می‌کرد (و سرگشته و حیران به خود می‌گفت:) آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیر خاک زنده بگور سازد ؟ هان! چه قضاوت بدی که می‌کردند!»

آنان این نعمت را کفران و ناسپاسی می‌کردند و بین زن و مرد فرق قائل می‌شدند، آیا جز این است که مرد هم از زن متولد می‌شود؟ آیا انسان بدون و جود مرد و زن توان ادامه‌ی زندگی را دارد؟ اصلاً آیا انسان بدون و جود زن و مرد معنی دارد؟ راستی اگر زن نباشد مرد کجاست؟ آیا همه‌ی انسان‌ها از مادر (زن) متولد نشده‌اند؟ امّا آنان به این موجود ضعیف ظلم می‌کردند و آن را زنده به گور می‌کردند‏: «وَإِذَا الْمَوْؤُودَهُ سُئِلَتْ ‌‌‏* بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» [۶]‌‏ «و هنگامی که از دختر زنده ‌بگور پرسیده می‌شود. ‌‏ به سبب کدامین گناه کشته شده است‌ ؟» [۷]‏ به کدام دلیل این کار را انجام می‌دادند؟

 ازترس این که مبادا در زمان تنگدستی کنونی مزاحم لقمه‌ی او شود: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ و إِیَّاهُمْ» [۸]و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی (کنونی) مکشید.

ویا از ترس فقر و تنگدستی در آینده اورا می‌کشتند »وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ و إِیَّاکُم» [۹] «و (از آنجا که روزی در دست خدا است) فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید. ما آنان و شما را روزی می‌دهیم (و ضامن رزق همگانیم) رازق صغیر و کبیر، کوچک و بزرگ همانا خداوند است.»

این یکی از جنایت‌های جاهلیت بر کودکان بود، آنان به دختران کوچک ظلم کردند، اسلام آمد و او را اکرام نمود و تولّدش را نعمت شمرد و به کسی که چند دختر دارد و در پرورش و ادب آنان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد مژده‌ی بهشت داد[۱۰].

تحت تأثیر این رهنمودهای حکیمانه‌ی آیین اسلام است که می‌بینیم یکی از شاعران مسلمان در تعریف و تمجید دخترانش شعر می‌سراید و می‌گوید:

لَوْلاَ بُنیَّاتٌ کَزُغْبِ الْقَطَا          رُدِدْنَ مِنْ بَعْضٍ إلَى بَعْضِ

 لَکانَ لِی مُضْطَرَبٌ و اسِعٌ       فِی الأَرْضِ ذاتِ الطُّولِ و الْعَرْضِ

 و إنما أوْلاَدُنَا بَیْنَنا              أکْبَادُنَا تَمْشِی عَلى الأرْضِ

 لَوْ هَبَّتِ الرِّیحُ عَلى بَعْضِهِمْ   لاَمْتَنَعَتْ عَیْنی مِنَ الْغَمضِ

اگر دخترانی که مثل جوجه‌ی مرغ سنگخواره هستند و به روی همدیگر می‌افتند و با هم رفت و آمد دارند، نبودند ـ برای من این سرزمین با این چنین و سعتی، تنگ می‌شد و به شدّت در اضطراب بودم ـ همانا فرزندان ما جگر گوشه‌های ما هستند که بر روی زمین راه می‌روند ـ اگر بادی بر یکی از آنان بوزد، از ناراحتی چشمانم به خواب نمی‌رود.

این است کاری که اسلام انجام داد، این دلها را به جای آن دلها به و جود آورد، آن دلهای قسی و سختی که حتی از سنگ هم سختتر بود، به اندازه‌ا‌ی سخت بود که پدر را و ادار می‌کرد که با دست خود و به شیوه‌ا‌ی فجیع و فضیح فرزند و ثمره‌ی دل خود را بکشد و او را زنده به گور و در زیر خاک پنهان کند: «أَلاَ سَاء مَا یَحْکُمُونَ» [۱۱] هان! چه قضاوت بدی که می‌کردند!

اسلام برای اعلان خوشحالی و شکر نعمت و نیز اثبات نسب فرزند ـ اعم از پسر و دختر ـ عقیقه را مشروع کرده است. همچنانکه پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) به ما دستور می‌دهد که فرزندانمان را نامگذاری کنیم و نام خوب برای آنان انتخاب کنیم چون حق او است که اسم داشته باشد، البته نه هر اسمی بلکه اسمی نیکو که بعد از اینکه بزرگ شد به خاطر اسمش متضرّر و اذیت نشود. زیرا که بعضی از نام‌ها برای صاحبش ضرر و زیان به بار می‌آورد. پس بر و الدین لازم است که نامی نیک برای فرزندش، نام‌های که معنی حمد و شکر و عبادت و بندگی پروردگار می‌رسانند ـ مانند عبدالله و عبدالرحمان و … ـ انتخاب کند و یا او را به نام انبیاء و پیامبران و اولیاء و صالحین و نام آوران و قهرمانان نامگذاری کند و یا نامی خوش معنی و نیکو و پاک برای او برگزیند و این کاری است که بر پدر واجب است.

سپس قرآن قضیه‌ی ارضاع و شیردادن مادران به فرزندانشان را مطرح می‌کند، به و یژه زمانی که زن و شوهر می‌خواهند از همدیگر جدا شوند، چون بعضی اوقات زن هنگام طلاق و جدایی می‌خواهد که به همسرش نیرنگ بزند و فرزندی که ازو دارد اهمال کند و به دست فراموشی بسپارد، به همین دلیل قرآن در ضمن آیات طلاق می‌فرماید: «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ»[۱۲]…. مادران (اعم از مطلّقه و غیرمطلّقه) دو سال تمام فرزندان خود را شیر می‌دهند، هرگاه یکی از و الدین یا هر دوی ایشان خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی شوند…. .

لفظ این آیه خبر، امّا به معنی امر و دستور است. پس مادران مأمور به شیردادن به فرزندانشان هستند. امروزه بسیاری از مادران خود را بر فرزندشان ترجیح می‌دهند. زن ترجیح می‌دهد خود همچنان مثل آهو خوش اندام بماند و لی پستان را برای فرزندش آویزان نکند و سینه اش را در اختیار او قرار ندهد و با این کار فرزندش را از این غذای پاستوریزه ربّانی، که خداوند در سینه‌ی او جای داده تا رزقی صاف و گوارا برای این طفل صغیر جریان داشته باشد، محروم می‌کند و او را از شیر خشک تغذیه می‌کند، اما بسیار بعید و محال است که شیر مصنوعی جای شیر طبیعی ربّانی ـ شیر مادرـ را برای کودک پر کند. رضاعت فقط یک شیر دهی مجرد محض نیست؛ بلکه چسپاندن فرزند به سینه‌ی مادر است، او به فرزندش فقط شیر نمی‌دهد بلکه به او مهر، محبت، عاطفه، رحمت و دلسوزی می‌بخشد؛ این به خود چسپاندن فرزند است که مادر بودن را معنی می‌بخشد و حضانت و سرپرستی را نه به پدر، بلکه به مادر می‌دهد.

عبدالله بن عَمْرو روایت می‌کند: «أَنَّ امْرَأَهً قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِی هَذَا کَانَ بَطْنِی لَهُ و عَاءً و ثَدْیِی لَهُ سِقَاءً و حِجْرِی لَهُ حِوَاءً و إِنَّ أَبَاهُ طَلَّقَنِی و أَرَادَ أَنْ یَنْتَزِعَهُ مِنِّی فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسلّم: «أَنْتِ أَحَقُّ بِهِ مَا لَمْ تَنْکِحِی» [۱۳] زنی به پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) گفت: ای پیامبر خدا این پسرم، شکمم برای او محافظ، پستانم برایش مشک و خیک و آغوش و دامنم برایش بالش بوده است، حالا پدرش مرا طلاق داده و می‌خواهد او را از من بگیرد؟! پیامبر (ص) فرمود: مادام که ازدواج نکرده‌ا‌ی حضانت و سرپرستی او حق تو است.

در زمان خلافت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه)، عمر بن خطاب(رضی الله عنه) با همسرش ام عاصم برسر حضانت پسرشان منازعه داشتند و عمر می‌خواست پسرش را از مادر طلاق داده شده‌اش جدا کند، قضاوت را پیش ابوبکر صدیق بردند، ابوبکرفرمود: بوی و بستر و زیر انداز و آغوش ام عاصم برای پسرت از تو بهتر است. و همچنین فرمود: مادر مهربان‌تر و عاطفی‌تر و دلسوزتر و با شفقت‌تر است؛ بنابراین حق حضانت و سرپرستی را به مادر، تا هنگامی ‌که ازدواج نکرده است، داد.

سپس بعد از مادر قرابت و خویشاوندی مادری از قرابت و خویشاوندی پدری برتر است، چون آنان دلسوزتر و مهربانترند و همه‌ی این کارها و قواعد و قوانین برای رعایت و عنایت به طفل صغیر است. قرآن کریم رضاع (شیردهی) را بحث می‌کند و می‌فرماید: «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ و علَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ و کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ و سْعَهَا لاَ تُضَآرَّ و الِدَهٌ بِوَلَدِهَا و لاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ و عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا و تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا» [۱۴] مادران (اعم از مطلّقه و غیرمطلّقه) دو سال تمام فرزندان خود را شیر می‌دهند، هرگاه یکی از و الدین یا هر دوی ایشان خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی شوند، بر آن کس که فرزند برای او متولّد شده (یعنی پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را (در آن مدّت به اندازه توانائی) به گونه شایسته بپردازد. هیچ کس موظّف به بیش از مقدار توانائی خود نیست، نه مادر به خاطر فرزندش، و نه پدر به سبب بچّه‌اش باید زیان ببیند (بلکه حق دیدار از فرزند برای هر دو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است. چنانچه پدر بمیرد یا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد) بر و ارث فرزند چنین چیزی لازم است (و در صورت دارا بودن، باید آنچه بر پدر فرزند، از قبیل خوراک و پوشاک و اجرت شیرخوارگی لازم بوده است بپردازد) و اگر (والدین) خواستند با رضایت و مشورت همدیگر (کودک را زودتر از دو سال) از شیر بازگیرند گناهی بر آنان نیست.

می‌بینیم که کار را به یکی از پدر و مادر و اگذار نمی‌کند، گاهی مادر از شیر دادن به تنگ می‌آید و بی حوصله می‌شود و یا پدر از دادن نفقه و اجر و کرایه خسته می‌شود بنابراین قرآن مسؤلیت را به هر دو و اگذار می‌کند و لازم است که هر دو با هم با رضایت کامل بر انجام این کار به توافق برسند، و با همدیگر مشورت کنند و از کسانی که در این زمینه تخصُّص و تجربه و آگاهی لازم را دارند نظر خواهی کنند که آیا اگر قبل از دو سالگی کودک را از شیر جدا کنند، برای کودک زیانی در پی ندارد؟ بعضی اوقات کارشناسان می‌گویند: برای کودک ضرر ندارد چون رشدش خوب و مناسب است و کودک در صحت و سلامت به سر می‌برد، و بعضی اوقات می‌گویند احتیاج به شیر دهی بیشتر دارد. همه‌ی اینها بیانگر عنایت خداوند به کودک است.

 امام فخر رازی می‌گوید: بنگر به احسان پروردگار نسبت به طفل صغیر، هر شرطی را که برای جداکردن کودک از شیر مادر قرار داده فقط برای دفع زیان و ضرر از او می‌باشد و در آخر هم با و جود تمام این شرایط اجازه‌ی صریح به جدا کردن نداده بلکه با لفظ « فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا – گناهی بر آنان نیست» اجازه داده است. این نکته نشانگر این است که انسان هر چه ناتوانتر و ضعیفتر باشد رحمت و عنایت خداوند نسبت به او بیشتر است. به درستی که خداوند برای مخلوقاتش از پدر و مادر هم مهربانتر است و برای بندگان خود از مادر نسبت به فرزندش بسی مهربانتر است.

شیردهی و گرفتن از شیر و سرپرستی و نفقه هر کدام به جای خود لازم و ضروری و مطلوب است چون هر کدام جزئی از رعایت این مخلوق است. رعایت کردن کودک از جنبه جسمی با تغذیه‌ی خوب و از جنبه حفظ سلامتی با مراعات کردن چیزهای که سلامتی عمومی و طب پیشگیری در روزگار ما می‌طلبد، لازم است. امروزه چیزهای فراوانی برای حفظ سلامت بچه لازم است همچون و اکسن زدن در و عده‌های معین و مشخص که باید رعایت شود. بر پدر و مادر واجب شرعی است که در چنین کارهایی اهمال و کوتاهی نکنند؛ زیرا که چه بسا این سهل انگاری‌ و بی‌توجهی‌ها کودک را دچار فلج اطفال می‌کند و نسبت به کودک جنایت بزرگی است. به مقتضای قانون اسباب و مسببات تو می‌توانی از این گونه بیماری‌ها پیشگیری کنی، مثلاً او را به دایره‌ی آزمایش و بررسی کودکان، یا بیمارستان، یا مؤسسات مربوطه و یا مرکز بهداشت ببری تا از داروهای لازم در کودکی استفاده کند و در بزرگی و پیری دچار معضلات بزرگ نشود. همه‌ی اینها رعایت کردن کودک است، رعایت بهداشتی سلامتی، رعایت مادی و رعایت عاطفی. کودکان نعمت‌های پروردگار هستند و برای این نعمت بزرگ لازم است خدواند را سپاسگزاری کنیم. پیامبران از خداوند خواسته‌اند که به آنان اولاد و ذریه عنایت فرماید، ابراهیم (علیه الصلاه و السلام) بعد از آنکه به سن پیری رسیده بود، می‌گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ» [۱۵]‏ پروردگارا! فرزندان شایسته‌ای به من عطاء کن. (فرزندانی که بتوانند کار دعوت را به دست گیرند و برنامه مرا تداوم بخشند). ‏ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم. و شکرخدای را برای این نعمت به جای می‌آورد و می‌گفت:‏ ‏«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی و هَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ و إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاء» [۱۶] ‏ سپاس خدائی را که با و جود پیری و سنّ زیاد، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. بی‌گمان پروردگار من دعا (و نیایش همگان) را می‌شنود.

‏و زکریّا (علیه الصلاه و السلام): «إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِیّاً ‌‏ قَالَ رَبِّ إِنِّی و هَنَ الْعَظْمُ مِنِّی و اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً و لَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ‌‏ و إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن و رَائِی و کَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ و لِیّاً ‌‏ یَرِثُنِی و یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ و اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً ‌‏[۱۷] در آن هنگام که پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهانی ندا داد. ‌‏ گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکم‌ترین اعضای تن من است) سستی گرفته است، و شعله‌های پیری (تمام موهای) سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کرده‌ام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید باز نگشته‌ام‌؛ (هم اینک نیز مرا دریاب). ‌‏ (پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمی‌بینم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش. ‌‏ از من (دین و دانش) و از آل یعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا (در گفتار و کردار) مورد رضایت گردان. ‏

اینچنین می‌بینیم که پیامبران درخواست فرزند می‌کردند. فرزند نیز جزو نعمت‌هاست، و بر هر نعمتی شکری لازم است. این شکرگزاری چگونه و به چه روشی انجام می‌گیرد؟ شکر این نعمت با مراعات، تأدیب و پرورش دادن نیکو در بچگی به جا می‌آید، هر کس در بچگی خوب تعلیم داده نشود در بزرگی پیشرفت نمی‌کند، ادب نمودن در بچه گی همانند کندن نقش روی تخته سنگ است. چاره‌ا‌ی جز این و جود ندارد. کودکان ثروتی هستند که باید نگهبانش باشیم و نعمتی هستند که باید شکرگزاری شود و امانتی هستند که باید به خوبی از آن محافظت شود و و دیعه‌ا‌ی هستند که خداوند پیش ما قرار داده است. پس واجب است محافظ امانت باشیم. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ الله عَنْهُمَا یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلّم – یَقُولُ:«کُلُّکُمْ رَاعٍ و کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، و الرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ و هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، و الْمَرْأَهُ رَاعِیَهٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا و مَسْئُولَهٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا، و الْخَادِمُ رَاعٍ فِی مَالِ سَیِّدِهِ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ». قَالَ: و حَسِبْتُ أَنْ قَدْ قَالَ: «وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی مَالِ أَبِیهِ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، و کُلُّکُمْ رَاعٍ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»[۱۸]. عبدالله بن عمر – رضی الله عنهما – می گوید: رسول الله – صلى الله علیه وسلّم – فرمود: «هر یک از شما نگهبان است، و در قبال و ظایفش مسئول است. رهبر جامعه نگهبان است و مسئول زیر دستانش می‌باشد. مرد نگهبان خانواده است و در مورد و ظایفش نسبت به خانواده و زیر دستانش مسئول می باشد. زن در خانه شوهر نگهبان است و در مورد و ظایفش مسئول است. خدمتگذار نگهبان اموال صاحبش است، و از او در مورد اموال صاحبش و مسئولیت‌های دیگرش، سئوال خواهد شد». راوی می گوید: به گمانم آنحضرت – صلى الله علیه وسلّم – این جمله را نیز افزود که «مرد هم نگهبان مال پدر خود می‌باشد و در آن مورد مسئول می‌باشد. و همه شما نگهبان هستید و از شما در مورد و ظایفتان، سئوال خواهد شد».

این کجا و آنچه که ما امروزه می‌بینیم کجا؟! پدرانی را می‌بینیم که تمام همّ و غمشان داشتن فرزند است، امّا بعد از فرزنددارشدن از مشکلات فرزندانشان هیچگونه خبری ندارند و از آنان نمی‌پرسند که چه مشکلی دارند؟ نمی‌دانند آیا تندرست هستند یا مریض؟آیا قوی و نیرومند هستند یا ضعیف؟ آیا به مدرسه می‌روند یا نه؟ آیا قبول می‌شوند یا رفوزه؟ آیا درستکار هستند یا منحرف و بدکار؟ با چه کسی دوست هستند و با چه کسی رفت و آمد دارند؟ مادرانی را می‌بینیم که هیچ اهمیتی به فرزندانشان نمی‌دهند و آنان را به خدمتگذار و یا مربی هندی یا فیلیپینی و یا کسانی دیگر از این قبیل می‌سپارند که نه از جهت قومیّت و نه از جهت دین و نه از جهت زبان و نه از جهت عرف و نه از جهت مفاهیم و نه از جهت آداب و رسوم با ما همخوانی ندارند!با و جود اینکه از هیچ جهتی با ما همخوانی ندارند و لی ما گرانبهاترین سرمایه‌ی خودمان ـ فرزندانمان ـ را به آنها می‌سپاریم و نمی‌دانیم که چگونه با فرزندانمان تعامل و رفتار می‌کنند.

منابع

 [۱]- دوم اکتبر سالهای میلادی.

[۲]-سعدی میگوید:

ابروباد و مه و خورشید و فلک درکارند = تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار= شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری. (مترجم).

[۳] – به روایت بیهقی در (السنن الکبری: ۹/۳۰۳ ) و همچنین روایت شده که پیامبر برای حسن و حسین در روزهفتم عقیقه کرد و هردوی آنها راختنه نمود (السنن الکبری:۸/۳۲۴).

[۴] – سوره‌ی شوری / ۴۹-۵۰٫

[۵] – سوره‌ی نحل / ۵۸-۵۹٫

[۶] – سوره‌ی تکویر / ۸-۹٫

[۷] – برخی از عربها در دوره جاهلی ، دختران خود را به دلائلی زنده بگور می‌کردند ، از جمله: از ترس فقر و تنگدستی ، و خوف از ننگ و عار زنا ، و هراس از اسارت دختران در جنگها و به صورت کنیز درآمدن ایشان. امّا دختر زنده بگور می‌تواند نماد مظلومیّت بوده و گفت:« هر موجود زنده و مستعدّی که ظالمانه نابود شود ، و هر استعداد زنده‌ای که خفه گردد و هر حقی که از میان برود ، موءوده است و از آن سؤال و بازخواست می‌شود» به نقل از تفسیر نور (مترجم )

[۸] – سوره‌ی انعام / ۱۵۱٫

[۹] – سوره‌ی اسراء / ۳۱٫

[۱۰] – امام احمد، بخاری، مسلم و نسائی از ام المؤمنین عائشه روایت کرده‌اند که پیامبرفرمود:« من ابتلی من هذه البنات بشئ ٍ فأحسن الیهن کنّ له سترا ً من النار» یعنی هر کسی که خداوند اورا به و سیله‌ی دختران امتحان نمود و او نسبت به آ نان نیکی کرد باعث حفظ او می‌شوند از آتش دوزخ. ( فیض القدیر مناوی: ۶/۲۱ رقم حدیث ۸۲۷۸).

[۱۱] – سوره‌ی النحل/۵۹٫

[۱۲] – سوره‌ی بقره /۲۳۳٫

[۱۳]- به روایت احمد و ابو داود و اسنادش حسن است (شرح السنه بغوی با تحقیق شعیب الارناؤوط ۹/۳۳۳ به شماره‌ی ۲۳۹۹، سنن أبی داود – (۶ / ۱۹۸) و به روایت بیهقی در (السنن الکبری ۸/۴ـ۵).

[۱۴] – سوره‌ی بقره / ۲۳۳٫

[۱۵] – سوره‌ی صافات/ ۱۰۰ـ۱۰۱٫

[۱۶] – سوره‌ی ابراهیم/ ۳۹٫

[۱۷] -سوره‌ی مریم / ۳- ۶٫

[۱۸] – به روایت احمد ، بخاری ، مسلم، ابوداود و ترمذی از ابن عمررضی الله عنهما (فیض القدیر مناوی:۵/ ۳۸ شماره‌ی ۶۳۷۰). 

ترجمه:  عبدالرحمن جعفری

                                                     ادامه دارد

نمایش بیشتر

رحمن جعفری

@استان کردستان - سقز @نویسنده و مترجم @دعوتگر و فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا