اصول

واپسین حج پیامبر صلی الله علیه و سلم (حجه الوداع)

ترجمه :محمد محمودی  

الحمد لله رب العالمین ، الصلاه والسلام على أشرف المرسلین،  محمد وعلى آله وصحبه والتابعین. اما بعد :

  هنگامی کە کار دعوت و ابلاغ رسالت به پایان رسیده بود  و جامعه‌ای نوین بر پایهٔ اثبات اُلوهیت خدای یکتای بی‌همتا و نفی اُلوهیت دیگر خدایان تأسیس شده بود و مبانی نبوت حضرت ختمی مرتبت و رسالت خاتم‌النبیین استوار گردیده بود، گویی ندایی از درون قلب رسول‌خدا (ص) ایشان را ندا درمی‌داد  که دوران اقامت آن حضرت در عالَم دنیا نزدیک است ؛ چنانکه وقتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم معاذ (رض)را در سال دهم هجرت ، می‌خواست به یمن اعزام کند، در ضمن سخنانشان به او گفتند:

«یا معاذ، إنک عسى أن لا تلقانی بعد عامی هذا و لعلک أن تمر بمسجدی هذا و قبری».

«ای معاذ ، تو چه بسا پس از امسال دیگر مرا ملاقات نکنی و شاید وقتی از اینجا بگذری آرامگاه مرا در کنار مسجدم بیابی!؟»و معاذ از ته دل در غم فراق رسول خدا (ص) گریست.

خداوند چنین خواسته بود که نتایج دعوتی را که آن حضرت بیست و چند سال در راه بارور کردن نهال آن رنج‌های گوناگون بر خویشتن هموار گردانیده بودند ،را به رسول‌گرامی خویش نشان بدهد .

نبی‌اکرم (ص) در اطراف مکه با افراد و نمایندگان قبایل مختلف عرب نشست و برخاست داشت و آنان از آن حضرت احکام دین و معارف اسلامی را فرا می گرفتند و او از آنان گواهی می گرفت که نسبت به ادای امانت الهی کوتاهی نکنند  و بدینگونه رسالت خداوند را تبلیغ فرموده و از مراتب خیرخواهی نسبت به امت خویش فروگذار نکرد.

پیامبر (ص) اعلام کردند که قصد ادای ا حجّ  پربرکت و پرآوازه را دارند.. جمعیت انبوهی وارد مدینه شدند و همگی خواستار آن بودند که در این سفر حج به رسول‌خدا (ص)اقتدا کرده و بپیوندند. 

چگونگی حج پیامبر (ص)

حج ؛ چهارمین عبادت اصلی اسلام و آخرین آیین شعائری و عبادتی کاملاً مشخص و معینی است که از طرف خداوند متعال مقرر و ترسیم گردیده است؛ زیرا بنا برصحیح ترین روایت در اواخر سال نهم هجری تشریع شده است.

خداوند متعال در سوره آل عمران ۹۷)

ۗ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ

 و حجّ این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس (حجّ خانه‌ی خدا را به جای نیاورد ، یا اصلاً حجّ را نپذیرد، و بدین وسیله) کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چه خداوند از همه‌ی جهانیان بی‌نیاز است.

رسول خدا(ص) “مدینه” را به قصد “مکه” ترک گفت تا ادای حج نموده وبه مسلمانان دین و مناسک حجشان را تعلیم دهد وبا ادای امانت و اخذ شهادت از آنها  آخرین توصیه های خود را به امتش عرضه فرماید وهمچنین با گرفتن عهد و پیمان از مسلمانان آثار جاهلیت را زدوده و زیر قدم های خود پایمال کند.

این حج عملا قائم مقام هزارها خطبه و هزارها درس قرار گرفت ، گویی مدرسه ای متحرک و مسجدی سیار و یک پایگاه گشتی بود که در آن آموزش می دید و غافل، از غفلتش آگاه می شد و تنبل، هوشیار شده و ناتوان در آن نیرومند می گردید.

ناگفته نماند پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم به جز این حج؛ حج دیگری انجام نداده است.

این حج، را «حجه البلاغ» نامیده انذ چون پیامبر در آن تمامی شرایع دین را به صورت قولی و عملی به مردم ابلاغ کردند و همچنین «حجه الاسلام» نامیده اند ؛ چرا که تمامی اصول اسلام را به مردم شرح و توضیح دادند و اساس شرک را نیز منهدم نمودندهمچنین عده ای آن را «حجه الوداع» زیرا در مراسم حج با مردم تودیع و خداحافظی کرد ..

 

خداوند متعال می فرماید :ۚ  الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ مائده(۳)

 امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. امّا کسی که در حال گرسنگی ناچار شود (از محرّمات سابق چیزی بخورد تا هلاک نشود) و متمایل به گناه نباشد (و عمداً نخواهد چنین کند، مانعی ندارد) چرا که خداوند بخشنده‌ی مهربان است (و از مضطرّ صرف نظر می‌کند و برای او مقدار نیاز را مباح می‌نماید).

هنگامی که این آیه بر پیامبر (ص) نازل شد جمعی از اصحاب(رض) گریستند! گویی فهمیده بودند که نزول این آیه شریفه اشاره است به قرب و نزدیکی اجل و بازگشت پیامبر اکرم (ص) به سوی خدایش.

عالم بزرگ “ابن کثیر” (رحمه الله) می فرماید: وقتی این آیه نازل شد، عمر بن خطاب گریست؛ پیامبر اکرم (ص) از او پرسید: چرا گریه می کنی؟  گفت : سبب گریه من آن است که تاکنون همواره دینمان رو به ازدیاد بود ؛ اما اینک که کامل شد ، می دانم که هیچ چیز کامل نمی گردد مگر آنکه رو به نقصان می گذارد! که آن حضرت فرمودند: راست می‌گویی!

  روز شنبه، پنج روز مانده به پایان ماه ذیقعده ، پیامبر (ص)آمادهٔ سفر شدند؛ گیسوانشان را شانه کردند و روغن زدند و پیراهن پوشیدند و عبا بر دوش گرفتند و شتر قربانی خودشان را قلاده به گردن بستند  و بعد ازظهر آن روز به راه افتادند،  پیش از نماز عصر به ذوالحُلَیفه رسیدند ، نماز عصر را دو رکعت گزاردند و آن شب را در آنجا ماندند و  صبح روز بعد، به اصحابش فرمودند:

«أتانی اللیله آت من ربی فقال: صل فی هذا الوادی المبارک و قل: عمره فی حجه».

«دیشب پیکی از جانب خدایم نزدم آمد و گفت: دراین وادی پربرکت نماز بگزار و نیت کن که یک عمره و یک حج را با هم برگزار کنی!»

پیامبر (ص)پیش از آنکه نماز ظهر را بگذارد برای احرام بستن غُسل کردند؛ آنگاه،حضرت عایشه با دستان خویش با ذَریره و دیگر عطریاتی که مُشک نیز در آن بود، سر و بدن ایشان را خوشبو گردانید، به اندازه‌ای که عطریات لابلای گیسوان آن حضرت و محاسن ایشان برق می‌زد  و بدون آنکه سر و صورتش را بشوید ، آن عطریات را به حال خود واگذاشت و پیراهن بر تن پوشیدند و رِدا بر دوش گرفتند و آنگاه نماز ظهر را دو رکعت اقامه کردند و سپس در همان مکانی که نماز گذارده بود احرام حجّ و عُمره را بست و حج و عمره را با هم نیت کردند و لبیک گویان به انجام مناسک پرداختند.

 آن گاه از آن مکان خارج شد و بر ناقهٔ قَصواء سوار شد، در حالی که همچنان لبیک اللهم سر می‌داد به بیابان رسید..

پیامبر(ص) مسیر خودش را ادامه داد تا به نزدیکی مکه رسید ، در مکانی بنام ذی‌طُوی شب را سپری نمود  آنگاه بامداد روز یکشنبه چهار روز گذشته از آغاز ذیحجهٔ سال دهم هجرت نماز صبح را ادا کرده و غسل کردند و وارد شهر مکه شدند.

 جمعاً هشت روز سفرش به طول انجامید که زمان متوسطی برای طی این مسیر محسوب می شود.. وقتی وارد مسجدالحرام شدند ، خانهٔ کعبه را طواف کردند؛ آنگاه سعی صفا و مروه را به جای آوردند ، اما از احرام خارج نشدند ، چون حجّ ایشان حجّ قران بود و قربانی خودش را از آغاز عمره به همراه آورده بود.

 پیامبر (ص)پس از ادای مناسک در بالای مکه در منطقهٔ حَجون فرود آمدند و در آنجا اقامت کردند و جز برای طواف حج، دیگر به طواف خانهٔ کعبه نیامدند.

پیامبر (ص)به همراهانش که قربانی به همراه نیاورده بودند دستور دادن که اِحرامشان را اِحرام عُمره در نظر بگیرند و خانهٔ کعبه را طواف کنند و سعی صفا و مروه را به جای آورند ، آنگاه کاملاً از احرام خارج شوند.

همراهان پیامبر خدا(ص)دچار تردید شدند آن زمان که آن حضرت فرمودند:«لو استقبلت من أمری ما أستدبرت ما أهدیت ولو لا أن معی الهدی لأحللت»

«اگر این ترتیبی را که پیش آمد از پیش می‌دانستم قربانی با خود نمی‌آوردم و اگر  قربانی به همراه خود نیاورده بودم ، از اِحرام در می‌آمدم!»

با شنیدن این سخن، کسانی که قربانی با خود نیاورده بودند از اِحرام درآمدند و سخن آن حضرت را شنیدند و از ایشان اطاعت کردند.

رسول خدا در روز هشتم ذی حجه که روز تَرویه نام دارد قصد منی کردند و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح روز بعد  را در بیابان منی اقامه نمودند.

 آن گاه قدری درنگ کردند تا خورشید طلوع کرد. از آنجا تا سوی بیابان عرفات به راه افتادند. در عرفات ، مشاهده کردند که بنا وچادری برای ایشان در نَمِره برپا کرده‌اند.

 در آن جا منزل کردند، وقتی آفتاب از نیمروز گذشت، دستور داد شتر قَصواء را برای ایشان آماده کردند و بر آن سوار شدند و به میانهٔ بیابان عرفات آمدند و در حالی که یکصد و بیست و چهارهزار یا یکصد و چهل و چهار هزار تن از مسلمانان در اطراف آن حضرت گرد آمده بودند ، در میان مردم برای ایراد خطابه ایستادند و این خطبهٔ جامع را اِلقا کردند:

«أیها الناس، اسمعوا قولی، فإنی لا أدری، لعلی لا ألقاکم بعد عامی هذا بهذا الموقف أبدا»

«ای مردم؛ سخن مرا بشنوید ؛ که من نمی‌دانم ، شاید دیگر سال های آینده شما را در این مکان نبینم!»

«إن دماءکم وأموالکم حرام علیکم کحرمه یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا».

«خونها و اموال شما باید محترم شمرده شود و باید حُرمت آنها را نگاه دارید، همانند حُرمت امروز ، در این ماه و در این شهر»

«ألا کل شیء من أمر الجاهلیه تحت قدمی موضوع  و دماء الجاهلیه موضوعه ٔ وإن أول دم أضع من دمائنا دم ابن ربیعهٔ بن الحارث و ربا الجاهلیهٔ موضوع  و أول ربا أضع من ربانا ربا عباس بن عبدالمطلب، فانه موضوع کله…).

«هشدار! ، که هر آنچه مربوط به جاهلیت است بی‌اعتبار است و زیر پاهای من جای دارد. خون های ریخته شده در جاهلیت فرو نهاده است و غیرقابل قصاص و خونخواهی است و نخستین خونی که از ما ریخته شده که آن را قصاص نخواهیم کرد، خون ابن‌ربیعه پسر حارث است؛ همچنین، رِبای دوران جاهلیت از اعتبار ساقط است و نخستین ربایی که آن را از موارد ربای خودمان از درجه اعتبار ساقط می‌گردانم ، ربای عباس بن عبدالمطلب است که تماماً بی‌اعتبار است…!»

«فاتقوا الله فی النساء، فإنکم أخذتموهن بأمانه الله، واستحللتم فروجهن بکلمه الله، ولکم علیهن ألاَّ یوطئن فرشکم أحداً تکرهونه، فإن فعلن ذلک فاضربوهن ضرباً غیر مبرح، ولهن علیکم رزقهن وکسوتهن بالمعروف».

«حال که چنین است ، در ارتباط با زنان خدا را در نظر بگیرید ؛ که شما آنان را با امانت خدا برگرفته‌اید ،و رابطه ویژه با انان را با حکم خدا برای خودتان حلال کرده‌اید! این حق شما بر گردن آنان است که هرگز کسی را که شما خوش ندارید ، به خانه و زندگی تان راه ندهند ؛ اگر چنین کاری کردند ، می‌توانید آنان را تنبیه کنید ، البته به طوری که به آنان آسیبی نرسد! حق آنان نیز بر گردن شما آنست ، که در حدّ متعارف خوراک و پوشاک آنان را تأمین کنید».

«وقد ترکت فیکم ما لن تضلوا بعده إن اعتصمتم به ؛ کتاب الله».

«باری، من در میان شما یادگاری برجای نهاده‌ام که پس از آن گمراه نشوید ، اگر به آن تمسّک پیدا کنید؛ کتاب خدا!»

«أیها الناس، إنه لا نبی بعدی، ولا أمه بعدکم. ألاَ فاعبدوا ربکم وصلوا خمسکم وصوموا شهرکم وأدوا زکاه أموالکم طیبه بها أنفسکم، وتحجون بیت ربکم ، وأطیعوا ولاه أمرکم، تدخلوا جنه ربکم» .

« ای مردمان! پس از من پیامبری دیگر نخواهد آمد و پس از شما امتی دیگر نخواهد بود؛ هشدار؛ که خدایتان را پرستش کنید و پنج نمازتان را بگذارید و یک ماه روزه ا‌تان را بگیرید و زکات اموالتان را با میل و رغبت ادا کنید و خانه خدایتان را زیارت کنید و زمامدارانتان را فرمان ببرید ؛ تا به بهشت خدایتان وارد شوید!»

«وأنتم تسألون عنی؛ فما أنتم قائلون؟»

«باری، از شما راجع به من خواهند پرسید؛ شما چه خواهید گفت؟»

مردم جواب دادند: شهادت می‌دهیم که شما تبلیغ دین و ادای رسالت و خیرخواهی نسبت به ما را به نحو احسن انجام داده‌اید!؟

آنگاه با انگشت سبّابهٔ خویش در حالی که به سمت آسمان اشاره می‌کردند، توجه مردم را به خویشتن جلب کردند و سه مرتبه گفتند: «اللهم اشهد» بار خدایا، شاهد باش!

آن کسی که سخنان پیامبر (ص)را با صدای بلند در بیابان عرفات، به مردم می‌رساند، ربیعه بن اُمیه بن خلف بود.

پس از فراغت پیامبر (ص)از ایراد خطبه در بیابان عرفات در میان انبوه مسلمانان ، این آیهٔ شریفه بر آن حضرت نازل گردید:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً».

«امروز دینتان را برایتان کامل گردانیدم ، و نعتم را بر شما تمام کردم ، و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب کردم!»

پس از اتمام خطبه ، بلال،  اذان گفت و سپس اقامه گفت و پیامبر (ص)نماز ظهر را با آن جماعت انبوه اقامه نموددند… بلافاصله ، بلال اقامهٔ نماز عصر را گفت و آن حضرت نماز عصر را گزار نمودند و بین دو نماز، سنت راتبه نخواندند… آن گاه سواره بسوی موقف آمدند و شکم ناقهٔ قصوای را به صخره‌های دامنهٔ جبل‌الرحمه چسبانیدند و حیوانات قربانی را پیش روی خویش قرار دادند و روی به قبله کردند و همچنان سراپا ایستادند تا وقتی که خورشید غروب کرد و زردی آفتاب تا حدودی از میان رفت و قرص خورشید پنهان شد.

رسول اکرم(ص) اُسامه را پشت سرش سوار کرده بودند و شتابان تاختند تا به مُزدلفه رسیدند، در آن جا نمازهای مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه برگزار نمودند و در فاصلهٔ دو نماز به ذکر و تسبیح نپرداختند… آن گاه استراحت کردند تا وقتی که سپیده دم طلوع کرد ، نماز صبح را هنگامی که هوا به خوبی روشن شد با یک اذان و یک اقامه گزاردند ؛ آنگاه بر شتر قَصواء سوار شدند و به مشعرالحرام رفتند و رو به قبله ایستادند و دعا کردند و تسبیح و تکبیر و تهلیل سر دادند و همچنان سر پا بودند تا این که روز کاملاً بر آمد…

آن گاه از مُزدلفه پیش از آنکه خورشید طلوع کند به سوی منی شتافتند و فضل بن‌عباس(رض) را پشت سرشان سوار کردند و رفتند تا به بَطن مُحسِّر رسیدند. اندکی دیگر تاختند ، آنگاه راه میانه‌ای را که به جمرهٔ کُبری منتهی می‌گردید در پیش گرفتند ، تا به جمرهٔ کبری که در کنار آن در آن زمان درختی که بود  و آن را جمرهٔ عقبه و جمرهٔ اُولی نیز می‌نامید‌ند ، رسیدند.

حضرت رسول (ص)جمرهٔ عقبه را با هفت سنگریزه رمی کردند و با پرتاب هر سنگریزه الله‌اکبر می‌گفتند… سنگریزه‌ها نه خیلی ریز و نه خیلی درشت بودند ..

آن گاه به قربانگاه رفتند و با دست خودشان ۶۳ شتر را نَحر کردند و مابقی قربانی‌ها را که ۳۷ رأس بود – جمعاً یکصد قربانی- به حضرت علی (رض)دادند و او آنها را ذبح کرد… پیامبر (ص)نیز امام علی (رض)را در قربانی خویش شریک کردند ، سپس دستور فرمودند ؛ از گوشت هر یک از شتران قربانی یک قطعه جدا کنند و در دیگی بگذارند و از گوشت آن قربانی‌ها خوردند و آب گوشت آن را نیز تناول کردند.

آن گاه پیامبر ‌خدا بر شتر خود سوار شدند و به سوی خانهٔ کعبه سرازیر شدند و نماز ظهر را در مکه گزاردند و سپس به سراغ فرزندان مطلّب رفتند که بر سر چاه زمزم ایستاده بودند و حاجیان را آب می‌دادند و خطاب  به آنان گفتند:

«انزعوا بنی المطلب، فلولا أن یغلبکم الناس على سقایتکم لنـزعت معکم».

« ای فرزندان مطلّب، به آب کشیدن از زمزمه ادامه بدهید که اگر نبود خوف اینکه مردم عملا سِمَت سقایت را از دست شما  بازبگیرند، من نیز همراه شما از زمزم آب می‌کشیدم!»

پس فرزندان مطلّب سطلی به دست رسول الله دادند و آن حضرت از آن زمزم نوشیدند…

در روز عید قربان، «یوم النَّحر» دهم ذیحجّه ، نیز پیامبر اکرم هنگامی که آفتاب گسارده بود ، در حالی که بر اسبی خاکستری رنگ سوار بودند و حضرت علی صدای آن حضرت را با تکرار سخنانشان به مردم می‌رسانید و مردم بعضی ایستاده و بعضی نشسته بودند ، به ایراد خطبه پرداختند و در این خطبه برخی از سخنان خطبهٔ روز پیش را تکرار کردند ؛ چنان که بخاری و مُسلم از ابوبکر(رض) روایت کرده‌اند که گفت:رسول خدا در روز عید قربان برای ما خطبه خواندند و فرمودند:

«إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات والارض، السنه اثناعشر شهراً منها أربعه حرم؛ ثلاث: ذوالقعده و ذوالحجه و المحرم، ورجب مضر الذی بین جمادی و شعبان».

«گردونه زمان همواره با همان وضعیتی که در روز آغاز آفرینش آسمانها و زمین داشته است گردنده است. سال دوازده ماه دارد که چهار ماه آن ماه های حرام‌اند: ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب مُضَر که میان جمادی و شعبان قرار دارد».

 

سپس  فرمودند: اکنون کدام ماه است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آن حضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این ماه را با نام دیگری بنامند. فرمودند:مگر ذیحجّه نیست؟ گفتیم: چرا! گفتند:اینجا کدام شهر است؟ گفتیم : خدا و رسول او دانایند! آن حضرت سکوت کردند ، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این شهر را با نام دیگری بنامند. فرمودند: مگر این شهر، مکه نیست؟! گفتیم: چرا! فرمودند : «فأی یوم هذا؟» امروز چه روزی است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این روز را با نام دیگری بنامند که فرمودند:مگر روز نَحر نیست؟! گفتیم: چرا؟ فرمودند:

«فإن دماءکم وأموالکم وأعراضکم علیکم حرام کحرمه یومکم هذا فی بلدکم هذا فی شهرکم هذا».

«اینک ، خون های شما و اموال شما و آبروهای شما محترم است و حریم حرمتش را باید همچون حرمت امروز در این شهر و در این ماه رعایت کنید!»

«وستلقون ربکم فیسألکم من أعمالکم. ألا، فلا ترجعوا بعدی ضلالاً یضرب بعضکم رقاب بعض».

«باری، خدایتان را ملاقات خواهید کرد و او راجع به اعمال شما از شما پرس و جو خواهد کرد ؛ بنابراین، پس از من به قهقرا نروید و گمراه نشوید و گردن یکدیگر را نزنید!»

«ألا هل بلِّغتُ؟»

«به هوش باشید، آیا پیام خدا را به شما رسانیدم؟»

مردم گفتند: آری ای رسول خدا (ص) گفتند:

«اللهم اشهد! فلیبلغ الشاهد الغائب، فرب مبلغ أوعى من سامع».

«بارخدایا، شاهد باش! این پیام مرا حاضرین به غایبین برسانند ؛ چه بسا کسی که با واسطه پیام را دریافت می‌کند فراگیرنده‌تر از آن کسی باشد که بی‌واسطه می‌شنود!»

در روایتی دیگر آمده که آن حضرت، ضمن ایراد خطبه فرمودند:

«ألا لا تجنی جان إلا على نفسه ؛ ألا لا یجنی والد على ولده ولا مولود على والده! ألا إن الشیطان قد یئس أن یعبد فی بلدکم هذا أبداً، ولکن ستکون له طاعه فیما تحتقرون من أعمالکم فسیرضی به».

«هشدار که هرکس هر جنایتی بکند جز بر خویشتن نکرده است! هشدار که دیگر هیچ پدری بر فرزندش جنایت نمی‌کند و دیگر هیچ فرزندی بر پدرش جنایت نمی‌کند! هشدار که شیطان برای همیشه ناامید شده است از اینکه در این شهر شما او را بپرستند ؛ اما همچنان در ضمن اعمالی که آنها را کوچک می‌شمرید از شیطان فرمانبرداری می‌کنید و او به همین مقدار راضی می‌شود!»

پیامبراکرم (ص)ایام تشریق را در مِنی ماندند و به ادای مناسک و تعلیم احکام شریعت و ذکر خدا و برقراری سنت‌های قربانی مطابق آیین ابراهیم  و زدودن آثار و نشانه‌های شرک پرداختند.

چنانکه ابوداود به سند حسن از سرّاء بنت نَبَهان روایت کرده است پیامبر اکرم (ص)در بعضی از ایام تشریق نیز خطابه ای ایراد فرموده‌‌اند  و گفتمد: پیامبر اکرم در یوم الرؤس (روز یازدهم) برای ما خطبه‌ای ایراد کردند و فرمودند : «ألیس هذا أوسط أیام التشریق؟» مگر امروز روز میانی ایام تشریق نیست؟!

 خطبهٔ رسول اکرم(ص)در این روز همانند خطبهٔ ایشان در روز عید قربان بود و ایراد این خطبه پس از نزول سورهٔ نصر بوده است.

 

در یوم‌النحر دوم ، روز سیزدهم ذیحجّه پیامبر (ص)از مِنی کوچ کردند و در خیف بنی‌کنانه در وادی اَبطَح منزل گزیدند ، و بقیهٔ آن روز و آن شب را در آنجا اقامت کردند ، و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در آنجا گزاردند. آنگاه اندکی خوابیدند ، و سپس بر مرکب خویش سوار، و بسوی خانهٔ خدا رهسپار شدند و طواف وداع را انجام دادند، و به مردم نیز دستور دادند طواف وداع به جای بیاورند.

پیامبر بزرگ اسلام ، همینکه از ادای مناسک حج فراغت یافتند ، به سرعت بسوی مدینهٔ منوّره رکاب کشیدند ، نه برای آنکه در آنجا قدری از رنج سفر بیاسایند، بلکه به سوی مدینه می‌شتافتند تا بار دیگر مبارزه و کار و کوشش را برای خدا و در راه خدا از سر بگیرند.

 

والحمد لله ربّ العالمین،،،،

 

۱ رواه أحمد (۲۱۰۴۲) وصححه الألبانی، انظر مختصره السلسله الصحیحه (۲۴۹۷).

 

۲ رواه البخاری (۱۴۳۶).

 

۳ الرحیق المختوم لصفی الدین المبارکفوری (۱/۳۵۸).

 

۴ زاد المعاد لابن القیم (۳/۵۱۸).

 

۵ البخاری، کتاب المغازی، رقم ۴۴۰۷٫

 

۶ السیره النبویه لابن کثیر (۴/۴۲۷).

 

۷ انظر: السیره النبویه للندوی، ص۳۸۶٫

 

۸ زاد المعاد لابن القیم(۲/ ۹۷): مؤسسه الرساله بیروت- ط۱۴: ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۶م.

 

۹ صحیح البخاری (۵/۴۳۸).

 

۱۰ البخاری، کتاب الحج، باب التلبیه رقم ۱۵۴۹٫

 

۱۱ انظر: السیره النبویه للندوی، ص۳۸۷٫

 

۱۲  نصبت قدماه: انحدرت.

 

۱۳ صعدتا: ارتفعت قدماه عن بطن الوادی.

 

۱۴ رواه مسلم (۱۲۱۸).

 

۱۵ السیره النبویه، للندوی ص۳۸۹

 

۱۶ انظر: صحیح السیره النبویه للندوی، ص۳۸۹

 

۱۷ رواه البخاری (۱۶۵۲) ومسلم (۱۶۷۹).

 

۱۸ أی ما بقی.

 

۱۹ رواه مسلم (۱۲۱۸).

 

۲۰ الرحیق المختوم (۳۶۱).

نمایش بیشتر

محمد محمودی

نویسنده و مترجم آذربایجان غربی- سردشت فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا