تاریخ
کیک زندگی مادربزرگ!

کیک زندگی مادربزرگ!
پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که همه چیز ایراد دارد، مدرسه، خانواده، دوستان و…
مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید: کیک دوست داری؟ پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. روغن چطور؟ پسر: نه! مادر بزرگ: حالا دو تا تخم مرغ چی ؟ پسر: نه!
مادربزرگ: از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور؟ پسر: نه مادربزرگ، حالم از همه شان به هم می خورد.
مادر بزرگ: بله، همه این چیزها به تنهایی بد به نظر می رسد اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود. جریان زندگی هم به همین ترتیب عمل می کند
ارسال : حمید محمود پور
خیلی جالب بود ممنون