شخصیت هاگفتگو

گفتگویی صمیمی با لقمان حسن پور-دبیر موفق آموزش و پرورش سردشتی 

لقمان حسن پور

اشاره

در باره جایگاه معلم در قرآن ذکر این نکته کافیست که خداوند تبارک و تعالی خود را معلم معرفی نموده است و در نخستین آیاتی که بر قلب محمد صلی الله علیه و سلم نازل شد خداوند جل جلاله خود را اکرم و بزرگوار معرفی نمود و بارزترین دلیل کرامت بزرگواری اش را آموزش انسان به وسیله قلم قلمداد فرمود…

در سوره الجمعه رسالت اصلی پیامبر بزرگوار اسلام نیز چیزی جز آموزش کتاب و حکمت به انسان های سرگردان عنوان نشده است

معلمی از دیدگاه بسیاری از بزرگان اگر شغل باشد شغلی است که انبیای عظام بدان پرداخته اند..

معلمان، از آنجا که با آموزش و تربیت کودکان از پنج شش سالگی سروکار دارد و در شکل گیری شخصیت و عقلانیت بچه های معصوم نقش اصلی را بر عهده دارد بی شک شایسته اکرامند و جا دارد ما و بویژه نسل نو از نزدیک با خاطرات و زندگانی آن معلمان موفق و درد آشنا آشنا شویم ؛ چرا که عده ای از معلمان ما با تلاش های مستمرشان تاریخ درخشانی را رقم زده و از این جهت که  روزی پشت نیمکت نشسته و دانش آموز بوده ایم ، معلمان بر همه دَین دارند …

این جانب – رسولی کیا- تابستان امسال مهمان یکی از این معلم های خدوم و دلسوز و خیلی دوست داشتنی سردشتی شدم … با تلفن نشانی دقیق روستای محل سکونت کاک لقمان حسن پور را پیدا کردم … روستای محل سکونت او- کولسه- در کنار سد تازه احداث و در دل جنگل های با صفای سردشت قرار دارد…

آقای حسن پور در مزرعه کوچکی که در داخل جنگل داشت از ما به گرمی استقبال نمود… بسیار صمیمی و ساده و گرم به میزبانی ما پرداخت…

او را مردی سختکوش و مصمم و بااراده و پی گیر یافتم … با همسر و بچه هایش خیلی صمیمی و شاد بود…

ناهار را به اتفاق استاد بزرگوار احمد ابراهیمی (بازنشسته آموزش و پرورش) در باغ کاک لقمان نوش جان کردیم و  شب را در روستای کولسه به سر بردیم … روبروی منزل آنان مسجد بزرگ و با معماری جدیدی بود که بنا به اعتراف مردم روستا به همت و پیگیری های کاک لقمان احداث شده است…

لقمان آن قدر دوستدار مردم و فرزندان سردشت است و برایشان دلسوزی کرده و می کند که می توان گفت: همه سردشتی ها او را می شناسند…

وقتی با او  وارد بحث و مذاکره شدم دیدم که او بسان یک گنجینه و دایره المعارف می ماند که جادارد معلمان جوانی همچون من! و سایر دعوتگران دینی از نزدیک با زندگی این مرد بزرگ و متواضع و فرهنگ گونه آشنا شوند که قطعا برایشان سودمند خواهد بود ….

به او پیشنهاد کردم که گفتگویی را با سایت وزین سوزی میحراب  ترتیب دهد … که بدون تعلل اعلام آمادگی نمود و پذیرفت…

آنچه در سطور زیر می خوانید ماحصل این مهمانی به یادماندنی و گفتگوی متفاوت با کاک لقمان حسن پور است…

اولاً توصیه می کنم حتما مصاحبه را تا آخر بخوانید چرا که لقمان سخن های ناگفته زیادی دارد ثانیاً سفارش می کنم از روستای کولسه و شخص کاک لقمان که در میزبانی و مهمان نوازی زبانزد است دیدن کنید!! 

       



۱ – لطفا مختصری از بیوگرافی خودتان شامل( نام و نام خانوادگی، سال و محل تولّد ،  سال ازدواج و تعداد فرزندان و محل سکونت) را برای خوانندگان «سوزی محراب» بیان فرمایید.

پاسخ : به نام خدا  

بنده لقمان حسن پور  متولّدچهاردهم مرداد سال یکهزار و سیصد و چهل و پنج ۱۳۴۵/۰۵/۱۴  از روستای کولسه ی علیا از توابع شهرستان سردشتِ آذربایجان غربی هستم

در  مهرماه سال ۶۳ ازدواج نموده ام.

۴ پسر به نام های ایوب و مهدی و یاسر و صلاح الدین دارم.

از تولّد تا کنون ساکن روستای کولسه ی علیا بوده ام.



۲ – آنچه لازم می دانید، در خصوص چگونگی تحصیل در مقاطع تحصیلی و مقاطعی که در آنها تدریس نموده اید و محل های تحصیل و مدرک یا مدارکی که اخذ نموده اید، را توضیح فرمایید.

پاسخ: دوران ابتدایی را در روستایمان گذرانده ام.  دوران راهنمایی و دبیرستان  را در مدارس سردشت تحصیل کرده ام. در بهار سال تحصیلی ۶۰-۶۱ در دبیرستان آزادی سردشت موفّق به اخد دیپلم تجربی گردیده ام. پس از آن به مدّت ۵ سال در کار حمل و نقل کالا با قاطر در مرز های  کشورِ همسایه(عراق) بوده ام. اردیبهشت ۶۵ به سرباری رفته ام. پس از گذراندن دوره ی آموزش نظامی در پاییز همان سال ( سال تحصیلی ۶۵-۶۶)  به مدّت  ۲۸ ماه به عنوان سرباز معلّم در روستای خودمان خدمت کرده ام.  در سال ۶۷ به صورت متفرقه دیپلم اقتصاد اجتماعی  گرفته ام. پس از آن به مدّت ۶ سال با حقوق میانگین ماهیانه ۳ الی ۴ هزار تومان در روستای محل زادگاهم در ابتدایی تدریس کرده ام. در این فاصله از طریق آموزش ضمن خدمت در تربیت معلم شهید رجایی ارومیه فوق دیپلم آموزش ابتدایی را اخذ کرده ام.

…… سر انجام پس از ۲۵ ماه دوباره به آموزش و پرورش باز گشته ام. پس از آن از طریق آموزش فراگیر پیام نور سقز در مدّت سه سال لیسانس مدیریت و برنامه ریزی از علوم تربیتی را گرفته ام.در فاصله ی سالهای ۸۴ تا ۸۶ بدون استفاده ار مأموریت تحصیلی فوق لیسانس آموزش بزرگسالان  را از دانشگاه شهید بهشتی تهران  اخذ نموده ام.

اینجانب تمام  ۶ پایه  تحصیلی ابتدایی و تمامی دروس سه سال راهنمایی و تمامی دروس اقتصاد اجتماعی و علوم انسانی دوران دبیرستان را بارهای بار تدریس کرده ام؛  چرا که از سال ۶۰ تا کنون به  حکم ضرورت مجبور شده ام که به ۵ بردار و سه پسرم و همچنین تعدادی از بچّه های روستایمان تمامی دروس سه پایه ی راهنمایی و چهار پایه ی دبیرستان(اقتصاد اجتماعی و علوم انسانی ) را در چندین بار متوالی به صورت خصوصی و متفرقه درس بگویم؛ برای نمونه دو پسرم ایوب و مهدی را که فوق لیسانس دارند هیچ گاه به مدرسه نفرستاده ام بلکه تا رفتن به دانشگاه  به صورت متفرقه زیر دست خودم درس خوانده اند.

به مدّت ۵ سال  در مدارس راهنمایی و دبیرستان ، مربّی و معاون پرورشی بوده ام. به مدّت ۵ سال در دانشگاههای آزاد و پیام نور سردشت برای دانشجویان تدریس کرده ام. از سال ۶۵ تا کنون به صورت مرتّب در سردشت و ربط و نلاس و روستاهای دور و بر سردشت کلاس های رایگانِ آموزش خانواده  و آموزش اخلاق و آموزش قرآن و آموزش احکام برای خواهران  و حتّی جبرانی برای دانش آموزان داشته ام.

هم اکنون که در بیست و هشتمین سال خدمتم قرار دارم، در روستای (ره ش هه رمی) از توابع سردشت معلّم ۶ دانش آموز در ۳ پایه ی تحصیلی هستم.


۳ – در زمانی که جنابعالی در حال تحصیل بودید، روابط ما بین عوامل آموزشی( شاگرد – معلّم، اولیاء و سایر مسئولان) چگونه بود؟

پاسخ : در آن زمان مردم برای معلّمان ارزش و اعتبار بیشتری قایل بودند. دانش آموزان از معلمشان خیلی حساب می بردند. بحث تنبیه بدنی موضوعی جا افتاده بود و کمتر کسی به آن اعتراض می کرد. معلّمان روی یاد دادن دانش آموزان بیشتر حساس بودند و اجازه نمی دادند که دانش آموزی بدون اینکه استحقاق داشته باشد، به پایه ی بالاتر برود.

اولیا به معلمان می گفتند: «این دانش آموز را پیش شما آورده ام؛ گوشتش برای شما و استخوانش برای من.» به علامت اینکه شما نسبت به تصمیم گیری برای فرزند من اختیار کامل داری.

امتحانات پنجم ابتدایی و سوم راهنمایی نهایی بودند و تقریبا این نهایی بودن های امتحانات خیلی خوب دانش آموزان را برای ورود به مقاطع بعدی غربال می کردند. امّا آن زمان هم مانند اکنون بیشتر بر روی حافظه تأکید می شد.  دانش آموزان هرگز به خودشان اجازه نمی دادند که به معلّمان بی احترامی بکنند و یا توصیه هایشان را نادیده بگیرند.


۴ – از اینکه معلّم بوده ای(هستی) چه احساسی داری؟  

پاسخ : بنده همیشه عاشق معلّمی بوده ام و آن را بزرگترین افتخار زندگیم می دانم. اگر نبود بی مهری ها و نامردمی ها و بی برنامگی ها و باند بازی ها و… که در طول این ۲۸ سال شاهد آنها بوده ام و با مغز استخوانم آنها را چشیده ام، تا اخر عُمر به عنوان معلّم آموزش و پرورش باقی می ماندم؛ امّا راستش را بخواهی در این شرایطی که حالا در آن هستیم، خدا خدا می کنم که هر چه زود تر عطای این نوع معلّمی را به لقای زشت و کریهش ببخشم. البتّه لازم به ذکر است که، بنده تصمیم دارم که تا آخرین لحظه ی زندگیم همچنان  اوّل متعلّم و بعد معلّم باقی بمانم  و از این طریق اگر خدا بخواهد توشه ای هر چند ناچیز برای آخرتم ذخیره کنم. هم چنانکه مشهور است، من معلّمی را کار پیامبران الهی می دانم و معتقد هستم که مأموریت معلّمان از جنس مأموریت پیامبران است.


۵ – آیا شما به معلّمی به عنوان شغل و محل و وسیله ی ارتزاق می نگرید؟اگر نه چه دیدگاهی در این خصوص دارید؟

پاسخ: رفیقی داشتم که می گفت:« والله راستش را بخواهی من از سر بی کاری و از سر ناچاری معلّمی را به عنوان شغل انتخاب کرده ام. من نیز به او عرض کردم که اوّلا معلّمی شغل نیست، ثانیا اگر اختیار کامل دستم بود، شما و امثال شما را تنها به خاطر گفتن همین چند جمله لا اقل مدّتی از معلّمی بر کنار می کردم تا تنبیه شوید و دیگر اینگونه در باره ی این وظیفه ی مقدّس سخن نگویید. 

یک زمانی حقوق ما ۱۰۰ هزار تومان بود.  آن زمان در جواب کسانی که می گفتند: حقوق معلّی کم است( اگر چه راست می گفتند.) عرض می کردم:« من حاضرم اگر دستم به دهانم برسد، ۱۰۰ هزار تومان هم پول بدهم تا بگذارند معلّم شوم. حالا که من معلّم هستم، این پول را نمی دهم و ۱۰۰ هزار تومان هم پول می گیرم. پس در حقیقت من ۲۰۰ هزار تومان پول می گیرم. درست است که یک معلّم باید برای گذراندن زندگی درآمدی و حقوقی داشته باشد؛ امّا نظر من این است که مادامی که معلّم جایگاه رفیع خودش را می داند و به درستی وظیفه ی مقدّسش را انجام می دهد، نمی توان ارزش کارش را با مادیات مقایسه کرد؛ بلکه در مقابل کار او تنها خداست که می تواند پاسخگویش باشد. اگر کسی در کسوت معلّمی فکر کند که تنها برای این درس می گوید که بتواند در آمدی داشته باشد که با آن  شکم خود و بچّه هایش را از عزا در بیاورد، به خودش به عنوان معلّم و به مقام شامخ معلّمی توهین کرده است. معلّمی نه شغل بلکه عشق و هنر و  وظیفه ای مقدّس است که هر کس را که نشاید، نباید  بدین عرصه و بارگاه راه داد.


 ۶ – نظر شما در این خصوص که می گویند:«آموزش و پرورش از اهداف عالیه و اساسی خودش دور افتاده است و دانش آموزان آنچه را مدّ نظر است نمی آموزند.» چیست؟

پاسخ: در حقیقت مدارس امروزی به عنوان زندان هایی برای کشتن استعدادهای دانش آموزان و میراندن انگیزه ی  همه ی معلّمان  و به خصوص معلمان واقعی  و دلسور و مسئول عمل می کنند؛ زندان هایی که زندانبانان آنها کوچک ترین برنامه ای برای بهبود این اوضاع اسف بار و درد ناک  زندانیانشان ندارند؛  دلیل بسیار روشن و غیر قابل انکار این ادّعا این است که در جوامع پیشرفته معلّم جلودار جامعه و از هر نظر الگوی تمام عیار سایر اقشار است؛ امّا در جامعه ی ما مقلد ترین قشر همان معلّمان هستند؛ آن ها از همه ی گروه ها و اقشار، حتّی( با کمال احترام) از راننده ۳f ها هم الگو می گیرند و تقلید می کنند؛ اعتماد به نفس معلّم ما به حدّی پایین است که حتّی می ترسد خودش را با دیگران مقایسه کند چه رسد به اینکه بخواهد برای آنان جلوداری بکند….

آیا چنین معلّمانی می توانند دانش آموزان با عزّت نفس و مستقل تربیت کنند؟ البته اگر هدف اساسی آموزش و پرورش تربیت افراد مطیع و سر به زیر و آقا بله قربانگو باشد، ما از اهدافمان دور نمانده ایم و کارمان بیست بیست است!!


۷ – مطالعه ی روزانه و تحقیق و پژوهش را چه اندازه برای معلّمان لازم می دانید؟ آیا خودت اهل این مطالعه هستی یا فقط اهل مطالعه را دوست داری؟!

پاسخ : اصولا اگر معلّمان ،محقّق و پژوهشگر و اهل مطالعه نباشند، چه کسان دیگری وظیفه اشان به این کارها می خورد؟ ذات نا یافته از هستی بخش نمی تواند که هستی بخش باشد؛ اگر معلّم اهل تحقیق و مطالعه و پژوهش نباشد، نمی تواند در توسعه ی انسانی و نهایتاً توسعه ی پایدارِ مملکتش نقشی داشته باشد؛ اگر معلّم به وسیله ی تحقیق و پژوهش و مطالعه ، به روز نماند، پس از مدّتی سوادش از مُد می افتد و دیگر کارایی لازم را از دست می دهد و نه به درد خودش می خورد و نه به درد دانش آموزانش.

بنده اهل مطالعه هستم و تقریبا به آن معتاد شده ام، قدیم قدیم ها اگر به مسافرت می رفتم، حد اقل دو سه کتاب را با خودم همراه می بردم از ترس اینکه نکند مسافرتم طول بکشد و بی کتاب بمانم! اگر مدّتی بر اثر ترافیکِ کاری نتوانم مطالعه کنم، این بخش از عمرم را عمر مفید به حساب نمی  آورم.

اگر کتابی را مطالعه می کنم، به اندازه ی نوشتار کتاب روی آن حاشیه می نویسم؛ گاها کتابی را که می خوانم خلاصه نویسی هم می کنم؛ از قضا بزرگ ترین مشکل من در مطالعه همین موضوع است؛ یعنی نمی توانم کتابی را مطالعه کنم ولی بر روی آن حاشیه ننویسم و نکات مهم آن را یاد داشت نکنم.

اگر کتابی را سه بار مطالعه کرده باشم، سه بار بر روی آن حاشیه نوشته ام!



   ۸  – آیا معلّمانِ امروزی اهمّیّتی به مطالعه ی روزانه و تحقیق و پژوهش و به روز شدن می دهند؟ اگر اهمّیّت نمی دهند، علّت را در چه می دانید؟

پاسخ: هستند معلمان زحمتکش و تلاشگری که هنوز هم دانش آموزان و دانشجویان از کلاس داریشان لذت می برند و بر علم و دانششان افزوده می شود ولی معلّمانی هم پیدا می شوند که به خودشان زحمت نمی دهند که بخشی از اوقاتشان را صرف اصلی ترین وظیفه اشان (تحقیق و پژوهش و مطالعه) بکنند، این گونه معلّمان نه تنها تلاش نمی کنند از زمانه جلو بیفتند، حتّی برای عقب نماندن از دیگران و به روز ماندن هم نمی کوشند.

عوامل بسیاری در این کار دخالت دارد؛ امّا بنده اصلی ترین علّت را در سیاست های حاکم بر آموزش و پرورش می دانم؛ آموزش و پرورش ما سیستمی نُخبه کُش  و انگیزه ستان است و هیچ حمایتی از معلّم به روز و محقّق و پژوهشگر به عمل نمی آورد؛ برای مثال اگر به ضوابط مندرج در بخش نامه ی انتخاب معلّم نمونه نگاه کنیم،  کسی می تواند معلّم نمونه شود که ترفندهای امتیاز گرفتن را از دیگران بهتر آموخته باشد و بیشتر نور چشمی مسئولان و بله قربان گوی آنان باشد.


۹ – فکر می کنید که ریشه ی اصلی مشکلات آموزش و پرورش ما به چه چیزی بر می گردد؟

پاسخ: من ریشه ی اصلی تمام مشکلات آموزش و پرورش را در نگاه مخصوص سیاستگذاران مملکت می بینم؛ نگاهی که در آن حتّی در شعار هم آموزش و پرورش جزو اولویت های چندم آنهاست؛ برای مثال در بودجه های سالانه برای همه چیز  بودجه هست الّا برای سرانه ی دانش آموزان و حقوق معلّمان و تجهیز مدارس واین قبیل کارها.

به نظر می رسد که عَمداً می خواهند آموزش و پرورش را ایزوله و مُنروی نگه دارند.


۱۰ – مؤثّرترین معلّم یا معلّمان در زندگی شما چه کس یا کسانی بوده اند؟

پاسخ: جناب خوانچه سپرالدّینی در دوران دبیرستان معلّمِ ادبیات مان بود؛ خودم را بسیار مدیون ایشان می دانم.

آقای احمد رضوانی (مشاور مدرسه)در دوران ابتدایی مرا بسیار تشویق می کرد.

مرحوم حسین قادر زاده که معلّم دینی ما بود نقش مهمی در بخش عقیدتی بنده داشت.

جناب محمدِ پناهی معلّم کلاس پنجمم بود، او مرا مانند فرزندش حمایت می کرد.


۱۱ – تلخ ترین و شیرین ترین خاطره ی دوران تدریس یا تحصیلتان را برایمان تعریف کنید.

پاسخ :

تلخ ترین خاطره

در روستای کولسه ی علیا – محل سکونتم- یک کلاس ۳۶ نفری داشتم(۱۳ دختر و ۲۳ پسر) که از اوّل ابتدایی تا پنجم ابتدایی دانش آموز کلاس من بودند.(۵ سال ابتدایی همراه خودم بودند.)آن زمان امتحان پنجم ابتدایی نهایی بود.  وقتی کلاس پنجم شدند، مدرسه ی ما حوزه ی برگزاری امتحانات نهایی پنجم بود و اینجانب را هم به عنوان مسئول حوزه انتخاب کرده بودند. در آخرین روز امتحان به عنوان آخرین سخن برای دانش آموزانی که ۵ سال بود با هم بودیم، برایشان سخنرانی می کردم و آخرین توصیه هایم را برایشان می گفتم. ناگهان کُل کلاس منفجر شد و بغضشان ترکید و همه با هم با صدای بلند شروع به گریستن کردیم، در همین لحظه سایر عوامل اجرایی حوزه امتحان سر رسیدند و این صحنه را دیدند و هر کس به فراخور حال خودش چیزی گفت… این خاطره برای من در حین شیرینی بسیار ناگوار و دل آزار بود.

شیرین ترین خاطره

در روستای کولسه ی پایین تمام دروس پایه ی سوم راهنمایی یک کلاس ۲۳ نفره(۱۰ پسر و ۱۳ دختر بالغ و باز مانده از تحصیل) را به تنهایی اداره می کردم. دانش آموزان بسیار مؤدّب و با اخلاق و درس خوانی بودند و اصلا اذیّتم نمی کردند. من نیز خیلی برایشان زحمت کشیدم. در پایان سال تحصیلی  در حالی که امتحانشان نهایی بود همه ی آنها با معدّل بالا قبول شدند الّا یکی از پسرها که، دو تجدید داشت؛ هر وقت فیلم آن دانش آموزان را  نگاه می کنم، از شدّت خوشحالی بی اختیار به گریه می افتم و این خاطره را جزو بهترین خاطرات دوران تدریسم  به حساب می آورم.


۱۲ – توجّه تصمیم گیرندگان مملکت برای آموزش و پرورش را در چه درجه ای ار اولویت و اهمّیّت قرار می دهید و چه راهکاری برای در رأس قرار دادنِ آن پیشنهاد می کنید؟

پاسخ : به نظر من لازم است که تصمیم گیرندگان برای آموزش و پرورش اوّلین اولویتشان برنامه ریزی برای آموزش و پرورش باشد؛  از بودجه ی همه ی وزارتخانه ها و اُرگان ها بکاهند و بر بودجه ی آموزش و پرورش بفزایند به گونه ای که آنچنان جایگاهی برای آن قایل شوند که دانش آموزان ما در هنگام انتخاب رشته اولویت اوّلشان معلّم شدن باشد؛ معلّم از نظر مادی محتاج نباشد که به شغل دوم و سوم بپردازد. ملاک اصلی رتبه بندی معلّم ، محقق و پزوهشگر و اهل مطالعه بودنش باشد و…


۱۳ – به نظر شما بحث شایسته سالاری و به کار گیری نیروهای مجرّب و کارآ چه جایگاهی در آموزش و پرورش ما دارد؟

پاسخ: آنچه من  با چشم خودم و  عملاً در دوران ۲۸ ساله ی خدمتم دیده ام و  از دیگران شنیده ام  به من می گویند که، تنها چیزی که در آموزش و پرورش ما محلّی از اِعراب ندارد، شایسته سالاری و به کار گیری نیروهای مجرّب و کارآ است.  کمتر کسی را سُراغ دارم که به اندازه ی بنده  برای تحصیل و تدریس انگیزه داشته باشد؛ امّا مدّتی است که احساس می کنم داشتن این میزان انگیزه و علاقه برای تحصیل و تدریس نه تنها امتیاز محسوب نمی شود و خریداری ندارد، بلکه مایه ی درد سرهای بسیاری هم برای طرف می شود؛ به همین دلیل متاسّفانه کم کم نا امید شده ام  و انگیزه ام برای تحصل و تدریس افت قابل توجّهی کرده است. (البتّه می توان بخشی از آن را به حساب پیری هم نوشت.)



۱۴ – لطفا آخرین سخن و توصیه اتان را  برایمان بیان فرمایید.

پاسخ : فلسفه ی وجودی انسان در ۴ چیزی متجلّی می شود:

ا – رشدکردن و رو به جلو گام نهادن  و شکوفا شدن استعدادهای انسانی بشر و هر روز بهتر از دیروز شدن و به سوی کمال روانه شدن  او.

۲ –  لذّت بردن بشر از زندگی و اینکه غم و اندوه گذشته و ترس و دلهره و اضطراب از آینده  نتواند  زندگی را به کامش تلخ کند و به جهنم تبدیل نماید.

۳ – اگر انسانیت انسان محقّق شد، برای لذّت بردن از زندگی لازم است که انسانها به جای دشمنی با یکدیگر و خیانت به همدیگر  در خدمت هم باشند و به یکدیگر خدمت کنند و کمک رسانند و زمینه ی آرامش دیگران را فراهم نمایند.

۴ – اگر انسانی رشد یافته با خدمت به هم نوعانش توانست از زندگی لذّت ببرد، با مرگ نابود نمی شود بلکه آثار عمیق کارهایش پس از مرگش نمایان می شوند و پس از مرگش برای دیگران معلوم می شود که با از دست دادن او چه کارهایی بر زمین می مانند و چه ضررهایی متوجّه جامعه می شوند.

سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز            مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.

 فاکتور اصلی و مهمِّ توسعه ی پایدار در یک جامعه،  انسان تربیت شده، توسعه یافته و به مقام انسانیت رسیده است. این مهم هرگز محقّق نمی شود الّا با استفاده از فاکتورِآموزش همه جانبه و مستمر و مادام العمر  اظهرٌ من الشمس است که بار اصلی  عملی شدن این دو فاکتور(انسان توسعه یافته و آموزش مستمر) بر دوش آموزش و پرورش یک کشور قرار دارد. اگر ملّتی عقلش را به کار انداخت و تمام منابع و معادن و ذخایر مادی و معنوی و معدنی و انسانیش را در خدمت تربیت انسان توسعه یافته و آموزش او قرار داد، بهشتی در دنیا برای مردمانش بوجود می آورد که مقدّمه ی ورود به بهشت آخرت خواهد شد. امّا اگر در جامعه ای هر کس به فکر خویش باشد و کوسه به فکر ریش، به اصطلاح مرسوم سنگ روی سنگ بند نمی شود و انسانها به جای  رشد و ترقّی  عقب گرد می کنند و در جا می زنند وبه جای لذّت بردن از زندگی همواره در رنج و عذابی جانکاه زندگی می گذرانند و به جای خدمت به هم نوعان  بلای جان هم می شوند و در یک کلام  با ندانم کاریهای خود در این دنیا جهنّمی برای خودشان خلق می کنند که در پایان به جهنّم آخرت متصل می شود.  بگذارید رُک و پوست کنده و صادقانه  و با اطمینان خدمتتان بگویم که، هیچ مشکل و مُعضلی در جامعه بوجود نمی اید الّا اینکه بخش عمده ی آن مشکل از آموزش و پرورش ناشی شده است. و هیچ مشکل و مُعضلی حل و بر طرف نمی شود الّا اینکه دست به دامان آموزش و پرورش شویم.

❎ از اینکه وقتتان را در اختیاربنده قرار دادید و صبر و حوصله به خرج دادید، بینهایت متشکّر و ممنونم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته   

❎ مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا      

نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا