ابوبکر محمد صدیق
۴ـ مسئله چهار شاهد، قرآن کریم در آیات زیر به این موضوع اشاره میفرماید:
الف ـ «وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَهَ مِن نِّسَآئِکُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَیْهِنَّ أَرْبَعهً مِّنکُمْ»نساء/۱۵ [و از زنان شما کسانى که مرتکب زنا مىشوند چهار تن از میان خود [مسلمانان] بر آنان گواه گیرید]
ب ـ «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً» نور/۴ [و کسانى که نسبت زنا به زنان شوهردار مىدهند سپس چهار گواه نمىآورند هشتاد تازیانه به آنان بزنید].
ج ـ «لَوْلَا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ» نور/۱۳ [چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نیاوردند پس چون گواهان [لازم] را نیاوردهاند اینانند که نزد خدا دروغگویانند] پر واضح است در هر سه آیه فوق تنها از تعداد شاهدان بدون اشاره به جنسیت ایشان بحث شده، چراکه با مصطلح ( اربعه منکم) و (بأربعه شهداء) از آن تعبیر شده است، ولی این برداشت فقهی است میگوید باید چهار شاهد مزبور مرد باشند، جز «ابنحزم»که با قیاس بر آیه «مداینه» هر مردی را در برابر دو زن قرار داده و میگوید: به جای چهار مرد هشت زن نیز میتوانند شاهد ماجرای زنا باشند ولی جمهور علما دیدگاه ایشان را نپذیرفته اند. علما در توجیه مرد بودن چهار شاهد مزبور میگویند: واژهی(اربعه) به صورت مؤنث آمده و در زبان عربی هم باید شماره ۳ تا ۹ عکس معدودش باشد یعنی اگر عدد مذکر بود معدود مؤنث و اگر مؤنث بود معدود مذکر باشد ( مثلا: خمس نساء و ثلاثه رجال )، از این رو بایستی واژه « منکم » و « شهداء » در آیات مورد اشاره مذکر باشند و گرنه واژه « اربعه » به صورت مؤنث نمیآمد. این محدودیت از دستور زبان عربی نشأت میگیرد و گرنه مانعی منطقی برای تفسیر مطلق آیات در میان نیست، تعبیر موجود در قرآن خالی از حکمت نیست و میتوان گفت اشکالی ندارد اگر آن چهار شاهد زن باشند، زیرا تنها اشاره آیه به مسئله مذکر بودن همان چیزی است که بدان اشاره رفت و آن هم چنانکه گفته شد تعامل روش بیان با دستور زبان عربی است، و الا اگر قرآن با زبانی دیگر که میان صیغه مخاطب مؤنث و مذکر تفاوتی قائل نمیشد فرود میآمد جایی برای این گونه تحلیلات باقی نمیماند، از این رو بازگشت به ژرفای انسانی بودن نص قرآنی ما را با واقعیتی انکارناپذیر مواجه میسازد. بکارگیری تذکیر و تأنیث در اینجا و در کل زبان عربی نیز بخاطر تعامل با دستور زبانی میباشد که زبان عربی بر پایه آن استوار گشته است نه بخاطر ذات وماهیت چیزهای مورد اشاره، برای مثال: واژه مبارک « الله » در زبان عربی از لحاظ لفظ مذکر است نه اینکه در واقع خود ذات اقدس الهی مذکر باشد ـ خدا بس منزهتر از آن گونه پنداشتها است ـ و لذا با ضمیر مذکر «هو» که متناسب با لفظ جلاله است بدان اشاره میگردد، در آیات مورد استناد نیز چون واژه «شهداء » و «من» از حیث لفظ مذکر اند واژه « اربعه » به صورت مؤنث آمده و ارتباطی با مذکر یامؤنث بودن افراد ندارد، بنابر این بنیان خود دستور زبان که تنها دلیل فقها است فرو میریزد و از درجه اعتبار ساقط میگردد. اگر بر اساس معیار مذکر بودن بحث را ادامه دهیم بدون تردید میتوانیم بگوییم سایه تفسیر آیه « مداینه » در اینجا نیز در قالب قیاس به چشم میخورد وتأثیر گذاشته است، چون ابن حزم ـ که پیشتر بدان اشاره رفت ـ و ابن قدامه حنبلی مذهب میگویند: ” عطاء ” و ” حماد ” هم در شهادت زنا در برابر هر مرد دو زن قرار میدهند قرآن کریم در بحث تعیین مسئولیت و تکلیف زن و مرد هر دو را در یک جایگاه قرار میدهد، پس مسئولیتشان در دادگاه نیز بسان یکدیگر است و این گونه تفاوت قائل شدن میان ایشان هیچ سودی برای آن حقیقت قرآنی در بر ندارد و تأثیری بر آن نمیگذارد.
۵ ـ شهادت زوجین علیه یکدیگر، آیه ۶ تا ۹ سوره نور از شهادت زوجین علیه یکدیگر بحث به میان میآورد، در آیات مزبور شوهر همسرش را به ارتکاب زنا متهم میکند و نمیتواند از طریق چهار شاهد اتهام را علیه وی اقامه نماید و لذا قرآن کریم روشی را برای اثبات زنا زوجین ارائه میدهد که میفرماید «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ. وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ وَیَدْرَأُ. عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ. وَالْخَامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ.» [و کسانى که به همسران خود نسبت زنا مىدهند و جز خودشان گواهانى [دیگر] ندارند هر یک از آنان [باید] چهار بار به خدا سوگند یاد کند که او قطعا از راستگویان است. و [گواهى در دفعه] پنجم این است که [شوهر بگوید] لعنتخدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. و از [زن] کیفر ساقط مىشود در صورتى که چهار بار به خدا سوگند یاد کند که [شوهر] او جدا از دروغگویان است. و [گواهى] پنجم آنکه خشم خدا بر او باد اگر [شوهرش] از راستگویان باشد.] چنانکه از سبب نزول آیات بر میآید ابتدا شوهر علیه همسرش اقامه دعوا نموده و او نیز از خود به دفاع برمیخیزد، چون “هلال بن امیه ” علیه همسرش اقامه دعوا کرد و وی را به زنا با مردی متهم نمود، از سوی دیگر زن حامل نطفه مرد است و اگر این اتهام ثابت گردد پارهها آثار قانونی و اجتماعی بر آن مترتب میگردد که مهمترینشان موضوع ارث و حق پدری و مادری است. اگر شوهر راست گفت و اتهام زنا علیه همسرش را اثبات نمود فرزند به دنیا آمده به وی نسبت داده نمیشود، از میراث او محروم گردیده و برای همیشه از یکدیگر جدا میشوند. و اگر عکس این نیز ثابت شد شوهر به عنوان دروغگو قلمداد شده و اعتبار اخلاقی و اجتماعیش را از دست میدهد. بنابر این حساسیت و سرنوشت ساز بودن اتهام مزبور واضح و مبرهن است و علاوه بر آن قرآن مجید شهادت و سوگند خوردن زوجین را در یک میزان قرار داده و تفاوتی میانشان قائل نشده است. آیا واقعاً این چند نصوص قرآنی که بدانها اشاره شد مساوات فقهی و قانونی زن و مرد را به اثبات نمیرسانند؟ بیایید نصوص مزبور را معیار قرار داده و سایر موارد گواهی دادن را بر آن قیاس کنیم که به باور من بسیاری از اشکالات و پرسشهای پیچیده را برایمان حل نموده و مارا به شاهراه قرآن رهنمون میگردد، هرگونه تحلیل و تأویلات دیگری جز دور شدن از روح قرآن چیز دیگری دربر ندارد و واقع گفتمان دینیمان نسبت به زنان نیز با این تؤری جور در میآید و تطابق کامل دارد. برای تقویت و روشن شدن بیشتر این مطلب سنت صحیح و الهی پیامبر بزرگوار (ص) را نیز ورق زده و به احادیثی در این زمینه اشاره مینماییم :
شهادت دادن از منظر سنت:
۱ـ [عائشه (رض) روایت میکند که: پیامبر خدا (ص) در اتاق من مشغول شب زنده داری بود که صدای یک نفر صحابی به اسم ” عباد ” در مسجد به گوشش رسید، فرمود: ای عائشه! آیا این صدای عباد بود؟ عرض کردم: بله ، فرمود: خدایا! عباد را مورد رحمت و مهربانی خودت قرار ده.] تنها شاهد این موضگیری عائشه است و پیامبر بر اساس پاسخ مثبت وی برای عباد طلب رحمت میکند که دعایی بسیار سترگ و ارزشمند است، زیرا ایشان افراد بخصوصی را از آن دعای ویژه بهرهمند ساخته و دارای دو معنی بوده است: خشنودی پیامبر از آن شخص و شهید شدن وی. در صحیح بخاری نمونه دیگری از این قبیل وجود دارد، امام بخاری میگوید: مردی به اسم ” عامر بن أکواع ” در جنگ ” خیبر ” برای لشکریان شعر میسرود، پیامبر که اشعارش را پسندیده بود فرمود: این شاعر کیست؟ در پاسخ میگویند: عامر بن أکواع است، فرمود خدا وی را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار دهد, یکی از اصحاب به پیامبر میگوید: کاش میانمان باقی میماند و موجب خوشحالیمان میگشت دقیقا همین طور هم بود چون عامر در همان جنگ به درجه رفیع شهادت نائل آمد، در اینجا نیز اختصاص عباد به دعای رحمت معنایی ویژه دارد که تنها شاهد آن یک زن (عائشه) میباشد.
۲ ـ حادثه دلخراش و تکاندهندهی «افک» در گفتگویی که میان پیامبر (ص) و حضرت علی(رض) درگرفت علی خطاب به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! چرا خودت را نگران میکنی خدا که همه درهای رحمت خویش را به روی تو نبسته و زنان دیگری هستند بهجای عائشه آنها را به همسری برگزینی، از “بریره” خدمتگذارت سؤال کن او میتواندپرده از روی حقایق بر دارد، پیامبر خدا بریره را صدا زد و از وی پرسید: تو هیچ گونه حرکت مشکوکی از عائشه دیدهها؟ در پاسخ گفت: سوگند به کسیکه تو را به حق فرستاده هیچ گونه رفتار ناشایستی از ایشان مشاهده ننموده ام. اعتماد پیامبر به یک زن پیش خدمت در ماجرایی حساس که مسئله شرف و شخصیت در میان است جای بحث و تأمل است و در سخنان امام علی نیز هیچ گونه اشکالی دیده نمیشود. در حادثه افک پیامبر خدا از چند نفر دیگر که با عائشه ارتباط داشتند راجع به رفتار و منش وی پرس و جو میکند، از جمله ” زینب بنت جحش” که هووی عائشه است ایشان در پاسخ میگوید: ای پیامبر خدا چشم و گوش خود را نگه میدارم، به خدا قسم جز نیکوکاری چیز دیگری از عائشه ندیده ام. این سؤال و تحقیقات اشکال نداشتن شهادت زن در ذهن پیامبر را میرساند، اگر آیات سوره نور نیز در پاکی و برائت عائشه فرود نمیآمدند گواهی دادن آن دو زن جهت اثبات برائت ایشان کافی بود، در حالیکه در حادثه مزبور حد قذف در حق دو مرد و یک زن به اجرا در آمد.
۳ ـ ابن عباس (رض) میگوید: پیامبر خدا سوگند مدعی و شهادت یک نفر ( اعم از مذکر یامؤنث بودن) را پذیرفته است.
۴ ـ عائشه (رض) نقل میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود: عقد نکاح جز در صورت وجود سرپرست و دو نفر شاهد دادگر انعقاد نمییابد ( و یا به قول برخی فقها صحت نمیپذیرد )، پس اگر میانشان اختلاف و درگیری به وقوع پیوست قاضی ولی بیسرپرستان است. چنانچه ملاحظه میشود در حدیث مزبور تنها شرط عدالت برای شاهدان معتبر و اشارهها به مذکر یا مؤنث بودنشان نشده است. البته که ممکن نیست بگوییم پیامبر خدا از یادش رفته، بنابر این اعتبار کردن شرط مرد بودن در موضوع شهادت نیازمند تجدید نظر و صدور رأیی آزادانه میباشد.
۵ ـ امام مسلم از عمر بن خطاب (رض) نقل میکند که: روزی پیامبر خدا (ص) فرمود: هر مسلمانی بمیرد وچهار نفر بر رفتار و شایستگیش شهادت دهند خداوند وی را وارد بهشت میگرداند، گفتیم اگر سه نفر شهادت دهند چه؟ فرمود: اگر سه نفر هم شهادت دهند همین طور است، گفتیم دو نفر چه؟ فرمود: دو نفر نیز همین طور است. ولی در مورد شهادت یک نفر از او نپرسیدیم. در اینجا بحث از تعداد شاهدان و آن هم ثابت نمیماند، و اصلا اشارهها به مذکر و مؤنث بودن در میان نیست و تعبیر” أربعه من المسلمین ” عام است و همه مسلمانان را دربر میگیرد… نتیجه گیری: از مجموع آیات و احادیث مزبور به این نتیجه میرسیم که میان نصوص شریعت و برداشت مجتهدین و فقها(فقه) فاصله و تفاوت زیادی به چشم میخورد. از این رو آیا حق نداریم بپرسیم علت قبول نکردن شهادت زن در امر نکاح، طلاق و حدود و سپس در دهها مسائل دیگر از کجا نشأت گرفته است؟ به اعتقاد ما علت آن از آگاهی اجتماعی دوران تدوین فقه بر میخیزد که اجازه اظهار نظر بیشتر را به ایشان نداده است چون افکار عمومی آن دوران چنان چیزی را طلبیده و بسیاری اوقات هم حکومت و قدرت نقش بسزایی در بقای آداب و تقالید موجود داشته زیرا بقای آنها طولانی بودن عمر حکومتشان را به دنبال داشته و اکثرا دانشمندان و مجتهدان نیز مورد تعرض حکام و فرمانروایان مستبد قرار گرفته و موجبات انواع آزار و اذیت را برایشان فراهم نموده اند، و از سوی دیگر در میان مردم و افکار عمومی افراد به ظاهر عالم و در واقع توخالی بسیاری وجود داشته اند که مانع سر راه دانشمندان فرهیخته و وارسته قرار گرفته و نگذاشتهاند آراء و دیدگاههایشان را ابراز نمایند، و همواره جامعه اسلامی را طوری پرورش دادهاند که مسائل و موضوعات تازه را با حذر و احتیاط شدید بپذیرند. بسیاری از مجتهدان بلندپایه همچون: ابو حنیفه، مالک، شافعی، احمد بنحنبل، ابنتیمیه، دانشمندان اهل بیت و افراد بیشمار دیگری مورد تعرض شدید دستگاههای حکومتی قرار گرفته و شکنجهها گوناگونی متحمل شدهاند، لازم است ما با این حقیقت انکارناپذیر آشنا شویم تا ببینیم که عقلانیت سیاسی تاریخ گذشته چگونه نوع تفکر و اندیشه را تحت تأثیر خویش قرار داده است به گونهها که پس از گذشت نه قرن از دوران تدوین فقه هنوز هم نمیگذارد در زمینه شهادت زن که امروزه صدها اشکال و شبهه را به دنبال داشته هیچ گونه تغییر و اصلاحی ایجاد شود، برخی به جای تجدید فقه و بازگشت به منابع معرفتی و اصیل اسلامی خود را سرگرم تأویل و تحلیل پارهها اصطلاحات نموده اند که اساس آنها مورد انتقاد شدید قرار گرفته است. تاکنون نیز هیچ کدام از نویسندگان فقه اسلامی جز استاد محمد الغزالی (رح) کسی جرأت نقد و بررسی حدیث [ النساء ناقصات عقل و دین ] را به خود نداده چون امام بخاری (رح) آن را روایت کرده است، حال آنکه استاد ناصرالدین البانی (رح) دهها احادیث صحیحین را مورد نقد علمی قرار داده و پرده از روی ضعف سندشان برداشته است. هدف از این بیانات کاستن از ارزش و جایگاه صحیح بخاری و مسلم نیست زیرا بزرگی و اعتبار آنها انکار ناپذیر است ولی آیا نباید راجع به سخنی که تناقض و ناهمخوانی واضح و مستقیم با قرآن دارد بحث و بررسی کرد و صحت و سقمش را زیر سؤال برد؟ ولذا برای اصلاح تئوری و چارچوب فکری و فقهیمان نیاز شدیدی به مراجعه به محتوا و متن نصوص داریم نه اینکه تنها دنبال تصحیح اسنادشان باشیم، لذا ما از دانشمندان و فقهای فرهیخته درخواست مینماییم همچنانکه دهها تحقیق پیرامون زنجیره اسناد نگاشته شده درباره متون نیز دهها نوشته و تحقیق علمی را به رشته تحریر در آورند تا افرادی ناآگاه و کماطلاع مصطلحات و پیامها را منحرف نکرده و بجای اصلاح به تخریب دست نزنند. تجدید و بازنگری فقه نیز درخواستی علمی و منطقی است و با روح و پیام شریعت هماهنگی کامل دارد. علاوه بر آن باید جنبشهای اسلامی معاصر به جای فقه تدوین شده کنونی از زبان فقهی واقعگرایانه و سازگار با نیازمندیها و شرایط موجود استفاده نمایند، این امر فراخوانی است در راستای تجدید فقه اسلامی در چارچوب مکتب اسلام که رسیدن به این هدف سترگ بازنگری معرفتی ریشهها را میطلبد تا از تنگنای مصطلحات متداول بیرون رفته و گفتمان فقهیمان در پاسخ گفتن به پرسشهای تازه توانایی بیشتری را داشته باشد. جهان معاصر دچار تغییرات زیادی گشته و باید گفتمان اسلامی نیز همزمان با آن تغییر و تحولات در فکر تجدید و نوسازی چارچوب فکری و فقهی خود باشد و گرنه به بخشی از فرهنگ و میراث تاریخ گذشته مبدل شده و کارایی خویش را از دست میدهیم. در زمان گذشته زن مانند امروز در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی تأثیر گذار نبود ولی امروزه بسان مردان در میادین مختلف مشغول فعالیت است و محصولات خوب و فراوانی نیز به بار آورده است. باید گفتمان و دیدگاه فقهی زن در این دو مرحله جدا از یکدیگر باشند و الا بیگانگی و دوری از هم پدید میآید که تمامی جداییها نیز افراد را به حاشیه تصمیمات و حرکتها میراند و عواقب آن هیچ سودی برای جنبشهای اسلامی فعال دربر ندارد. به امید دستیابی به اهداف و آرمانهای مقدس اسلامی و بازگشت فقه به جایگاه اصلی خویش.
—-
منابع:
۱ ـ قرآن کریم.
۲ ـ تفسیر فی ظلال القرآن ج۲ ـ سید قطب.
۳ ـ تفسیر فتح القدیرج۴ ـ امام شوکانی.
۴ ـ احکام القرآن ج۱ ـ ابن العربی.
۵ ـ ارشاد الساری الی صحیح البخاری ج۶ ـ امام قسطلانی.
۶ ـ مختصر صحیح البخاری.
۷ ـ مختصر صحیح مسلم.
۸ ـ السنن الکبری للبیهقی ج۷ .
۹ ـ المفصل فی احکام المرأه و البیت المسلم ج۵ ـ عبدالکریم زیدان.
۱۰ ـ الوجیز فی اصول قانون الاثبات ـ ضیاء شیت خطّاب. ۱۱ ـ الرحیق المختوم ـ مبارکفوری.
ترجمه از کردی: احمد عباسی