تاریخ

ابوذر غفاری رضی الله عنه (۲-۲)

جایگاه ابوذر در دل صحابه

از علی درباره ابوذر سؤال شد. گفت: علمی کسب کرده که دیگران از آن عاجزند، بر حفظ دینش حسابگر و حریص است، مشتاق یادگیری است، زیاد سؤال می‏کند و دیگران از درک همه علمی که نزد اوست عاجز هستند[۱۱].

علی می‏گوید: «کسی نماند که در راه خدا به سرزنش دیگران اهمیت ندهد جز ابوذر». سپس به سینه خودش نیز زد و گفت: من نیز(این چنین) نیستم[۱۲].

بعد از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مدینه برای ابوذر از نور رسول الله و صدای ایشان خالی شد و مجالست با آن حضرت به پایان رسید و ابوذر مدینه را ترک کرد و به روستا رفت و در مدت خلافت ابوبکر و عمر در آنجا ماند.

در خلافت عثمان به دمشق رفت و دریافت که مردم به دنیا رو آورده و مرفه شده‏اند. ابوذر به نصیحت و تذکر دادن آنها پرداخت.

وقتی عثمان او را احضار کرد، ابوذر از او خواست به او اجازه بدهد به «ربذه» برود، عثمان به او اجازه داد.

جواب کسانی که تصور می‏ کنند عثمان ابوذر را به «ربذه» تبعید کرده است

متاسفانه دیده ‏ام بسیاری از کسانی که در مورد زندگی صحابه نوشته ‏اند در مکتوباتشان ذکر کرده ‏اند که عثمان بن عفان ابوذر را علی رغم میل باطنی به «ربذه» تبعید کرد! و این کار ناپسند و ظلم بزرگی است، عثمان عادل ‏تر و فاضل تر از آن است که با اصحاب گرامی رفتاری انجام بدهد که مستحق آن نیستند یا عمل ناپسندی در ارتباط با آنان انجام بدهد، بلکه عثمان ابوذر را مخیر کرده است؛ به دلیل اینکه زید بن وهب می‏ گوید: از ربذه عبور کردم و به ابوذر گفتم: چرا به اینجا آمده ‏ای؟ گفت: من در شام بودم، من و معاویه این آیه را بیاد آوردیم و در حافظه نگه داشته بودیم{ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ } (التوبه: ٣۴).

«اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مى ‏خورند ، و (آنان را) از راه خدا بازمى ‏دارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى ‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى ‏کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!».

معاویه گفت این آیه راجع به اهل کتاب نازل شده است و من گفتم: این آیه درباره ما و آنها نازل شده، معاویه این موضوع را به عثمان نوشت و عثمان نیز به من نامه نوشت که: نزد من بیا؛ من نزد عثمان رفتم و مردم به دور من جمع شدند ؛ طوری که گویی مرا نمی ‏شناختند. از این موضوع به عثمان شکایت کردم؛ او مرا مخیر کرد و گفت: به هر کجا دوست داری برو[۱۳].

عبدالله بن صامت می ‏گوید: همراه ابوذر و عده‏ ای از طایفه غفار از دری که دیگران بر عثمان وارد نمی ‏شدند، بر ایشان وارد شدیم؛ به همین دلیل عثمان از ما ترسید؛ ابوذر نزد ایشان رفت و سلام کرد، ابوذر بدون مقدمه گفت: گمان می ‏کنی من جزو آنها(خوارج) هستم ای امیرالمؤمنین؟ به خدا سوگند من از آنان(خوارج) نیستم و آنها را نیز ندیده ‏ام و اگر به من دستور بدهی دو رگ بدنم را قطع کنم، اطاعت خواهم کرد تا مرگ مرا در بر گیرد.

عثمان گفت: راست می ‏گویی، من برای کار خیری به دنبال تو فرستاده ‏ام تا به نزد ما در مدینه بیایی – و در اینجا پیش ما بمانی- ابوذر گفت: نیازی به آن ندارم؛ آنگاه از عثمان اجازه خواست به ربذه برود. عثمان گفت: مجاز هستی به آنجا بروی. به مأموران دستور می ‏دهیم، شیر شتر و گوسفندهای صدقه که صبح و غروب ازآنجا عبور می ‏کنند را به شما بدهند.

ابوذر گفت: نیازی به آن همه ندارم؛ چرا که برای ابوذر چند شتر از آنها کافی است. سپس از آنجا خارج شد و گفت: ای جماعت قریش دنیا برای شما ؛ آن را بگیرید، ما نیازی به آن نداریم و ما و دینمان را رها کنید[۱۴].

غالب القطان می ‏گوید به حسن بصری گفتم: آیا عثمان رشی الله عنه ابوذر را تبعید کرد؟ گفت: نه پناه بر خدا[۱۵].

هرگاه گفته می ‏شد عثمان ابوذر را به آنجا فرستاده و تبعید نموده بر محمد بن سیرین بسیار سنگینی می نمود و می ‏گفت: ابوذر خودش به آنجا رفت و عثمان او را نفرستاد[۱۶]. 

صفحاتی نورانی از زهد و عبادت ابوذر 

ابوذر در (الربذه) زندگی زاهدانه و ساده خود را ادامه داد و با همان حالتی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) او را ترک کرد حیاتش را ادامه داد.

ابوبکر بن المنکدر می ‏گوید: حبیب بن مسلمه امیر شام سیصد دینار برای ابوذر فرستاد و گفت: با آن نیازهایت را برآورده کن. ابوذر گفت: آن را به او باز گردانید؛ آیا کسی را از ما نیازمندتر نیافته است؟ ما سایه ‏ای داریم که در زیر آن پناه گرفته ‏ایم و چند گوسفند و خدمتکاری که در خدمت ماست، من می ‏ترسم بیشتر از  این برای خودم  بردارم!

جعفر بن سلیمان می ‏گوید: مردی بر ابوذر وارد شد و به چهار طرف منزلش نگاه کرد و گفت: وسایل هایت کجاست؟ گفت: ما خانه ‏ای داریم که کالاهای نیک را به آنجا می ‏فرستیم! گفت: مادام که در اینجا هستی باید اسباب و وسایلی داشته باشی؛  گفت: صاحب منزل نمی ‏گذارد در اینجا بمانیم.

عبدالله بن سیدان روایت می ‏کند که ابوذر گفت: در مال انسان سه نفر شریکند: قدر الهی، بدون اینکه از تو اجازه بگیرد مالت را (چه خیر و چه شر) با از بین بردن آن یا مرگ تو، از تو می‏ گیرد. دوم: وارث که منتظر است  سرت را بر بستر مرگ بگذاری؛ آن گاه مالت را برباید؛ در حالی که ناتوان هستی و کاری از دستت بر نمی آید. سوم: خودت . پس تا می ‏توانی از دوتای دیگر ضعیف ‏تر مباش. خداوند می ‏فرماید: { لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ } (آل عمران: ٩٢). «هرگز به (حقیقت) نیکوکارى نمى ‏رسید مگر اینکه از آنچه دوست مى ‏دارید، (در راه خدا) انفاق کنید و آنچه انفاق مى ‏کنید، خداوند از آن آگاه است».این شتر که بیشتر از دیگر اموالم آن را دوست دارم برای خود نگه داشته ‏ام[۱۷].

اما ابوذر آن شتر را نیز صدقه داد.

ثابت البنانی می ‏گوید: ابودرداء خانه ‏ای درست کرد. ابوذر از کنار آن عبور کرد. گفت: این چیست؟ خانه ‏ای درست می‏ کنی که در نهایت خراب خواهد شد. این که تو را در خرابه‏ ای ببینم برایم بهتر است از اینکه تو را در این حالت ببینم[۱۸] .

ابواسماء می‏ گوید: نزد ابوذر در «الربذه» رفتم. همسر سیاه پوست و ژولیده ‏اش در کنار او بود و بوی خوشی از او استشمام نمی ‏شد. خطاب به من گفت: آیا می ‏بینید همسرم به من چه توصیه ‏ای می ‏کند؟

او به من می‏ گوید که به عراق بیایم، که وقتی به آنجا آمدم، مردم با دنیا و اموالشان به طرف من بیایند! در حالی که دوست عزیزم(رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم) به من گفت: در مقابل پُل جهنم راهی لغزنده وجود دارد و ما وقتی از آن می ‏گذریم اگر بار سبکی داشته باشیم بهتر نجات می ‏یابیم تا اینکه بار سنگینی داشته باشیم[۱۹].

از وصیت ها و نصیحت های گرانمایه ابوذر

سفیان ثوری می‏ گوید: ابوذر نزد کعبه ایستاد و گفت: ای مردم؛ من جندب غفاری هستم به سوی این برادر ناصح مهربان خود بشتابید. مردم دور او جمع شدند، گفت: آیا یکی از شما اگر قصد سفر داشته باشد توشه و کالاهای لازم را بر نمی ‏دارد؟ گفتند: بلی. گفت: پس سفر قیامت دورترین سفر است،آنچه برایتان لازم است را با خود ببرید . گفتند: چه چیز برایمان لازم است؟ گفت:

برای امور بزرگ آخرت حج کنید؛ در روز گرم روزه بگیرید چون دنیای پس از مرگ طولانی است. دو رکعت نماز شب به خاطر تاریکی قبر بخوانید. سخن خیر را بگویید و در کلمه شرّ سکوت کنید به خاطر وقوف در آن روز بزرگ. مالتان را صدقه بدهید تا از سختی ‏آن نجات یابید. عمرت را به دو قسمت تقسیم کن قسمتی از آن در طلب روزی حلال، و قسمت دیگر در طلب آخرت.  اینکه آنچه برای تو زیان دارد و سودی به تو نمی ‏دهد را ترک کن ،مال را دو درهم قرار بده: درهمی که در راه درست برای خانواده ‏ات خرج می‏کنی، و درهمی که برای آخرتت پس انداز می‏کنی. آنگاه با صدای بلند گفت: ای مردم طمع و حرصی که هرگز به آن نمی ‏رسید شما را از بین برده است.

نافع طاحی می ‏گوید: به ابوذر رسیدم به من گفت: اهل کجا هستی؟ گفتم: عراقی هستم. گفت: عبدالله بن عامر را می‏ شناسی؟ گفتم: بلی. گفت: او ملازم و همراه من بود، بعد خواستار پُست امارت شد. وقتی به بصره رفتی او را می‏ بینی و او می‏ گوید: نیازت چیست؟ به او بگو مرا رها کن. من فرستاده ابوذر نزد شما هستم. او به شما سلام رسانده و گفت: ما خرما می ‏خوریم و آب می‏ نوشیم و همانند شما زندگی می ‏کنیم.

وقتی به بصره رفتم و او را دیدم خطاب به من گفت: آیا نیازی داری؟ گفتم: مرا رها کن خدا تو را اصلاح کند. سپس گفتم: من فرستاده ابوذر نزد شما هستم – وقتی این جمله را گفتم ترسی قلبش را در بر گرفت- او سلام رساند و گفت ما خرما می ‏خوریم و آب می ‏نوشیم و همانند تو زندگی می‏ کنیم. او سرش را در گریبان فرو برد و بسیار گریه کرد[۲۰].

کوچ ابدی فرا رسید

بعد از زندگی مملو از زهد و بخشش و عبادت ابوذر در بستر مرگ خوابید تا روحش را به خالقش تسلیم کند و به حبیب خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و اصحابش در بهشت بر روی تخت ها مقابل هم ملحق شود.

امام ابن کثیر مرگ ابوذر را چنین توصیف می‏ کند؛ ابوذر به «الربذه» رفت و در آنجا اقامت گزید تا اینکه در ماه ذی الحجه سال سی و دو هجری در حالی که تنها زن و فرزندانش در کنارش بودند جان به جان آفرین عطا کرد. آنان توان دفن جسد ابوذر را نداشتند تا عبدالله بن مسعود و جمعی از همراهانش از عراق به آنجا رفتند، در هنگام مرگ به نزدش رسیدند و به آنان توصیه کرد که چگونه او را دفن کنند.

برخی می‏ گویند: بعد از مرگش به آنجا رسیدند و غسل و کفن و دفن وی را بر عهده گرفتند و به خانواده ‏اش دستور داد گوسفندی برای آنان ذبح کنند و از آنان پذیرایی کنند و عثمان بن عفان خانواده‏ ابوذر را به خانواده خود ملحق کرد[۲۱].

این چنین خداوند مؤمن را در خانواده ‏اش حفظ می‏ کند همانگونه که او خداوند را در آشکار و پنهان حفظ می ‏کند و در شادی و تلخی اوامر او را اطاعت می ‏کند.

خداوند از ابوذر و سایر اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) راضی و خشنود باد.

 

 [۱۱] – ابن سعد ۴/۲۳۲ به نقل از سیر اعلام النبلاء ۲/۶۰٫

 

[۱۲] – ابن سعد ۴/۲۳۱ به نقل از سیر اعلام النبلاء ۲/۶۴٫

 

[۱۳] – ابونعیم ۱۳۹، باب تثبیت الامامه.

 

[۱۴] – طبقات ابن سعد ۴/۲۳۲، تاریخ المدینه ابن شبه ۳/۱۰۳۶-۱۰۴۱، الحلیه ابونعیم، ۱/۱۶۰٫

 

[۱۵] – تاریخ الاسلام ذهبی و ابن شبه ۳/۱۰۳۷، اسناد آن حسن است.

 

[۱۶] – ابن شبه ۳/۱۰۳۷، اسناد حدیث حسن است.

 

[۱۷] – صفه الصفوه ۱/۲۴۶-۲۴۸ با تصرف.

 

[۱۸] – سیر اعلام النبلاء، امام ذهبی ۲/۷۴٫

 

[۱۹] – ابن سعد ۴/۲۳۶، احمد ۵/۱۹۵ راویان آن موثق هستند.

 

[۲۰] – صفه الصفوه، ۱/۲۴۶-۲۶۷ با تصرف.

 

[۲۱] – البدایه و النهایه، ۷/۱۷۲٫

تهیه و تدوین : عبدالله علی پور

 

برای مطالعه بخش نخست این مطلب اینجا را کلیک فرمایید

نمایش بیشتر

عبدالله علی پور

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - نقده @ شغل : دعوتگر دینی و فعال اجتماعی - مدیر کانال تلگرامی @sozimihrab

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا