تاریخ

اسلام هراسی و مسلمانان هراس‌انگیز

مساله رابطه غرب و اسلام، یکی از موضوعات مبهم و پیچیده ای است که در دوره مدرن بسیار چالش برانگیز بوده است. از یکسو در گفتمان های علمی در قالب شرقشناسی به تولید نظام معرفتی خاصی در مورد شرق و به ویژه مسلمانان منتهی شده و از سوی دیگر در عرصه سیاست، در قالب استعمار مجموعه ای از دستکاری های و دخالت نیروهای غربی در سرنوشت انسان غیر غربی را به همراه داشته است.

تحلیل گران بسیاری به مساله اسلام هراسی در غرب اشاره کرده اند، در کنه ناخودآگاه غربی، نوعی تقابل نسبت به اسلام و مسلمانان وجود دارد، تقابلی که نه تنها در هنر و ادبیات غرب (در قالب اسلام هراسی)، بلکه در الهیات مسیحی و در سیمای قدیسان قرون وسطایی غرب مسیحی هم بازنمایی یافته است.

بطور تاریخی این تقابل ناخودآگاه گفتمان فرهنگی و مذهبی حاکم بر غرب مسیحی نسبت به اسلام و مسلمانان در دو نیروی مهم اسلامی مصداق پیدا می کند: تجربه تاریخی غرب مسیحی از عثمانی، و تجربه تاریخی آنها از حکومت اندلس.

اندلس به دلیل اینکه در قلب اروپا بوده، بیش از همه تداعی تاریخی این دیگری هراس انگیز بوده، نگاهی به تندیس های کلیساهای جامع در شهری مانند کوردوبا در اندلس (اسپانیای امروز) به خوبی نشان  می دهد که مواجهه غرب با جوامع اسلامی، صرفاً یک مواجهه سیاسی نیست، بلکه یک مواجهه الهیاتی هم هست، چرا که شاهان مسیحی که اندلس را از مسلمانان پس گرفتند، به قدیسانی در تاریخ مسیحیت تبدیل شده اند.

 تجربه تاریخی غرب مسیحی و خشم عمیقی که نسبت به اسلام در ناخودآگاه گفتمان هویتی غرب مسیحی نسبت به مسلمانان در قالب اسلام هراسی هست، منجر به نوعی تمایل ذات انگارانه و تقلیل ذات گرایانه شده که اسلام و مسلمانان و خشونت را همذات و یکی تعریف می‌کند. به همین دلیل غرب مسیحی نسبت به همه ادیان شرقی تساهل و مدارا دارد، الا اسلام ،اسلام و مسلمانان برای تمدن غرب مسیحی یک تهدید بالقوه هستند.

در این ناخودآگاه فرهنگی است که اتفاقاتی مانند عملکرد نیروهایی طالبان و داعش این نوع انگاره ناخودآگاه را تقویت می کنند ، به همین دلیل این ناخودآگاه غربی همیشه تشنه ظهور و بروز کنشگران داعشی است تا بتواند عطش خود را نسبت به اسلام هراسی سیراب کند.

به نظر می رسد لازم است که از سهم خود مسلمانان در این نوع اتفاقات نیز صحبت کرد. چه اتفاقی می افتد که عده ای از مسلمانان کاری می کنند که رهبران اسلامی باید علناً از ارتباط آن کار با اسلام تبری بجویند و تاکید کنند که این نوع رفتارها، رفتارهای انحرافی هستند، سوال اینست که این مسلمانان نوکیش در غرب چرا می‌توانند چنین اعمال هراس‌انگیزی را انجام دهند، این نوکیشان ( حتی با پذیرش تئوری توطئه) چرا باید قابلیت این نوع دستکاری‌ها را توسط نیروهای غرب مسیحی داشته باشند و کاری را بکنند که غرب بتواند با آن چهره اسلام را تخریب کند.

به این سوال می توان پاسخ های متعددی داد، اما بخشی از آن، ناشی از روند تاریخی مسلمانان در تاریخ مدرن و نتایج آن در فرآیند تبلیغ اسلام در سرزمین های جدید است. به عبارت دیگر مساله اصلی خود این نوکیشان مسلمان و وضعیت آنها در غرب است. در این نوشتار قصدی برای بررسی فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها در غرب را ندارم، اما آنچه که می تواند فهم بهتری از ویژگی های این نوکیشان هراس انگیز به ما بدهد، مقایسه آنها با تجربه تاریخی در گسترش اسلام در سرزمین‌های جدید در طی تاریخ بوده است. زمانی که اسلام وارد هند یا شرق دور شد، یا زمانی که اسلام وارد آفریقا شد، آیا چنین رفتارهای هراس انگیزی در آنها نیز وجود داشت یا نه؟ رفتارهایی که توسط چند جوان مسلمان داعشی انحرافی انجام بگیرد و آبروی کل مسلمانان را به خطر بیاندازد (صحبتم بر سر مساله کاریکاتور توهین آمیز علیه پیامبر اکرم نیست، که این مساله بیانگر ضعف های بنیادین مساله آزادی در غرب است) به نظر می رسد با یک مثال بهتر بتوان این مساله را باز کرد.

تقریباً دو ماه قبل، در اطراف میدان رومر در فرانکفورت با چند جوان مسلمان اروپایی مواجه شدم که در حال تبلیغ اسلام بودند ، گفتم که من هم مسلمانم و با آنها گفتگوی کوتاهی داشتم در باب اینکه چرا تبلیغ می کنند و از نظر آنها این مردم غیر مسلمان اروپایی چگونه آدمی هستند؟ یکی از آنها گفت ما آنها را به اسلام دعوت می کنیم، تا از اهل بهشت باشند، چون آنها کافرند و اهل جهنم!

 تصویری که این مسلمانان نوکیش از اسلام در ذهنشان بود، اسلامی سلفی و شریعت مداری بود که دیگری غیر مسلمان را به عنوان یک دیگری فرودست کافر اهل جهنم می پنداشت، که باید هدایت شوند، وگرنه در قعر جهنم خواهند بود، در پس ذهنم این تصویر از تبلیغ اسلام در یک سرزمین جدید را با آنچه که از تبلیغ اسلام و مسلمانان نوکیش در سرزمینی مانند شبه قاره در متون تاریخی خوانده بودم مقایسه کردم. به نظرم منطق تبلیغ اسلام در سرزمینهای جدید، در دوره مدرن دچار تحولی عمیق شده است. تحولی که آن را آبستن ظهور اینگونه از مسلمانان هراس انگیز کرده است. به هر حال هرچقدر هم دست های پنهان سیاست در عمکردهای داعش و طالبان را در نظر بگیریم، اما نمی توان کتمان کرد که بازوی اجرایی این دستهای آلوده سیاست، جوانان مسلمان معتقدی است که باور دارند کارشان در راه خداست. به همین دلیل مساله بر سر بستر ظهور این نوع از مسلمانان است، که قابلیت هرگونه دستکاری و انحراف را دارند. 

همانطور که گفته شد به نظر می رسد بخشی از پاسخ به این مساله را در ویژگی های مسلمانان جدید و نوکیشان متاخر در غرب دید. این نوع از مسلمانان، مهمترین ویژگی شان، باور به اسلام سلفی است، اسلامی که شریعت مداری سلفی را مبنای خود قرار داده و همه امور را بر اساس آن بررسی و برنامه ریزی می کند. در گذشته اسلام در سرزمین های “کفر” قبل از همه و بیش از همه توسط دو قشر از مسلمانان رواج می یافت: صوفیان و بازرگانان. این دو قشر گفتمانی از اسلام را رواج می دادند که از یکسو اهل مداراست واز سوی دیگر تمایلی به خشونت یا هدایت خشونت آمیز ندارد.

به عبارت دیگر این دو گروه مبلغ اسلام بر حسب درکی که از اسلام داشتند و ضرورتی که از پایبندی به یک اسلام مسالمت جو برای ادامه بقا در سرزمینهای غیر اسلامی احساس می کردند، گفتمان دینی ای را رواج می دادند که امکان همزیستی بین مسلمان و غیر مسلمان را فراهم میکرد. در نتیجه این نوع مواجهه های خشونت بار رخ نمی داد و قتل عامی همانند داعش به نام اسلام صورت نمی گرفت. ضمن اینکه وجوه رحمانی اسلام آنقدر عمیق و جذاب بود که در عمل روند گسترش اسلام را سبب می شد.

به عبارت دیگر ریشه های اجتماعی و فرهنگی مبلغان اسلام در دوره سنت و در بدنه جامعه، در گروه‌های عرفا و بازرگانان بود، در مرحله بعد گروه های حاکم و فقیهان وارد می شدند. در دوره مدرن مهمترین  اتفاق این بود که زمینه و ریشه‌های گروه های مبلغ اسلام، تغییر کرد. مهمترین منبع گروه های مبلغ اسلام در کشورهای سلفی در یک ساختار قدرت های سیاسی اسلام مدرن قرار داشت که حاصل از ترکیب اسلام سلفی و حکام متکی به پول نفت بود. پول نفت به همراه اسلام سلفی و حکومت های مدرن، مهمترین بستر ظهور این نوع گروه های تبلیغی و حامیان آنها بوده است. این نوع از مسلمانان اصولا غیر خودی را نه تنها مشروع نمی دانند، بلکه آن را فرودست می پندارند. هرچند نمی توان کل اسلام در غرب را به این گفتمان فروکاست، اما به هر حال یکی از مهمترین و قدرتمندترین گفتمان های اسلامی در غرب این نوع اسلام است، و پیروان بسیاری دارد. این نوع از اسلام حتی نسبت به سایر فرقه‌های اسلامی نیز ترحمی ندارد و حتی در مواقعی با آنها شدیدتر از غیر مسلمانان برخورد می کند.

 

درحالی که از آمارهای گسترش اسلام در غرب و سرزمین های جدید خشنود می شویم، و گاه بدان افتخار می کنیم، از ریشه‌های این گفتمان جدید اسلامی در غرب که مبتنی بر جریان سلفی و پول نفت است، غافلیم و تمایزات درونی گفتمان های اسلامی جدید در غرب مورد توجه قرار نمی دهیم. به همین سبب باید دقت کرد بخشی از ظهور این نوع مسلمانان هراس انگیز در غرب، که در نهایت وجود آنها به ضرر اسلام و به نفع غرب است، ریشه در خود جهان اسلام و جریان های آن دارد. ترکیب نفت و سلفی‌گری (فرمالیسم دینی) و حکومت‌های سلفی، ریشه اصلی این نوع جریان هاست، که حتی اگر از لحاظ جمعیت شناختی محدود باشند، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی سبب تخریب چهره اسلام هستند. شاید احیای گفتمان های عرفان اسلامی در غرب و تاکید بیشتر بر وجوه رحمانی اسلام در سنت های تبلیغی و پرهیز از غرب هراسی بتواند بخشی از ریشه‌های ظهور و بروز این نوع مسلمانان هراس‌انگیز را کاهش دهد.

 

منبع: انسان‌شناسی و فرهنگ (فرا رو)

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا