اندیشه

اسلام و ضرورت حکومت اسلامی (۲-۱)

عبدالرحمان سبحانی

 در رابطه با موضوع حکومت اسلامی چند سؤال مطرح است و در این مقاله ی مختصر، سعی خواهد شد بصورت مستدل به آنها پاسخ داده شود تا  بدینوسیله شبهات وارده در این خصوص،  بر طرف گردد  و اینک طرح سؤالات

 ۱– آیا اسلام و حکومت قابل جمعند ؟

 ۲– آیا اسلام نیاز مند حکومت است ؟

 ۳– اگر اسلام حکومت نداشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد ؟

  ۴– آیا کشورهای اسلامی می توانند حکومت های متعدد اسلامی تشکیل دهند و هم زمان در جهان اسلام چندین حکومت اسلامی وجود داشته باشند ؟ و  آیا راهی برای اتحاد حکومت های اسلامی و احیای خلافت اسلامی وجود دارد ؟

بی گمان در دنیای امروز ، این سؤالات برای هر انسان مسلمانی مطرح اند و هر مسلمانی می خواهد بصورت مثبت یا منفی جواب این سؤالات را بداند.

اینک پاسخ سوالات فوق
آیا اسلام و حکومت ، قابل جمعند ؟

این سؤال ، یکی از سؤال های مطرح در محافل سیاسی و اجتماعی امروز است ، به طور کلی دو پاسخ برای این سؤال وجود دارد ۱- مخالفان و دشمنان اسلام ، آنهائی که همواره در پی تضعیف و نابودی اسلام هستند و دوست ندارند اسلام در هیچ میدانی عزیز و سرفراز باشد جوابشان برای این سؤال این است که اسلام و حکومت باهم سازگار نیستند و حکومت هیچ گاه نباید اسلامی باشد چون چنانچه حکومت ، اسلامی باشد ، حقوق اقلیت های غیر مسلمان ضایع می شود چون غیرمسلمان ها نمی توانند در حکومت اسلامی نقشی داشته باشند ، فلذا روی کار آمدن حکومت اسلامی الزاما به تضییع حقوق بخشی از شهروندان جامعه می انجامد؛ بنابراین اسلام و حکومت قابل جمع نیستند .

همین رأی ، گاها بسیار مزوّرانه و حیله گرانه و عوام فریبانه با لحنی دیگر و در قالب دلسوزی برای اسلام هم مطرح می شود و می گویند: دین و سیاست از هم جدا هستند ، چون سیاست غالبا آمیخته با دروغ و نیرنگ است و چنانچه دین و سیاست باهم جمع شوند دین آلوده می گردد ! به تعبیری دیگر ،با چاقوی حمایت و دلسوزی برای دین در پی ذبح دین برمی آیند ، متاسفانه این روش منافقانه و مزورانه ی دین ستیزان ، بسیاری از مسلمانان ساده لوح را نیز فریفته و آنها نیز هماهنگ با دشمنان دین ، ندای شوم جدائی دین و سیاست را سر می دادند و عجیب تر از هر چیز این بود که حتی کسانی که لباس اهل علم را نیز به تن داشتند ساده لوحانه همین آوای شوم را سر می دادند ، و این امر کار را بسیار دشوار کرده بود چون این ترفند مکارانه ی مخالفان اسلام و دین ، عملا مسلمانان را به دو گروه متفرق کرده بود و عامّه ی مردم نمی دانستند به کدام گروه اعتماد کنند ، بویژه آنکه ادعای جدائی دین از سیاست ، یا جدائی دین از حکومت ، در لفافه ی حمایت از دین و دلسوزی برای دین مطرح می شد و همین امر مسئله را بر بسیاری از دین داران و دین دوستان مشتبه کرده بود.

آری اگر به هوش نباشیم دشمنان دین ، از ما به عنوان سپر مقابله با دین ، استفاده خواهند کرد ، متاسفانه طی یک صد سال اخیر بزرگ ترین مشکل اسلام و امت اسلامی همین قضیه بوده است ، دشمنان و مخالفان اسلام ، که در طول تاریخ اسلام ، در برابر حکومت و خلافت اسلامی زانوی مذلت خم نموده بودند ، پس از سقوط خلافت اسلامی نفس راحتی کشیدند و بر آن شدند که به هرنحو ممکن از باز گشت مجدد خلافت و حکومت بر مبنای اسلام جلوگیری کنند و برای دستیابی به این منظور خبیث ، حیله های گوناوگونی را در دستور کار قرار دادند که یکی از آن ها القای اندیشه ی شیطانی جدای دین و حکومت یا اسلام و سیاست بود .

۲- اما دوستداران اسلام و دین بر خلاف دشمنان ، معتقدند که نه تنها اسلام و حکومت یا دین و سیاست از هم جدا نیستند بلکه این دو باهم لازم و ملزوم یکدیگرند؛ به دین معنی که حکومت بدون اسلام ، سر از بیدادگری و ظلم و نابرابری و تبعیض درمی آورد و اسلام بدون حکومت به تعطیلی بسیاری از احکام دین مانند قصاص و دیات و امر بمعروف و نهی از منکر و غیره می انجامد ، آری هر حکومتی سوای حکومت اسلام حکومتی جاهلانه است ، و آیاتی همچون ( ان الحکم الا لله ) و ( أفحکم الجاهلیۃ یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون ) مهر تأیید است بر صحت این ادعا ، واضح ترین و انکار ناپذیرترین دلیل بر قابل جمع بودن اسلام و حکومت ، عمل رسول الله صلی الله علیه و سلم و خلفای راشدین رضوان الله علیهم اجمعین می باشد ، به طورکلی از هزار و چهارصد و چهل سالی که از تاریخ اسلام می گذرد فقط صد سال است که اسلام بدون حکومت می باشد و تمام مذلت ها و خفّت و خواری ها در همین صد سال بر امت اسلام فرود آمده است ، اساسا درخت اسلام وقتی شاخ و برگ می گستراند و به ثمر می نشیند که حاکمیت و حضور حاکمانه داشته باشد در غیر این صورت ثمرات لازم را نخواهد داشت و پاسخ گوی مشکلات و نیازهای جامعه نخواهد بود ، تمام مشکلات جوامع امروز اسلامی ناشی از همین قضیه است که حاکمیت در آن ها حاکمیتی اسلامی نیست ، البته باید این نکته را یاد آوری کرد که در حاکمیت اسلامی باید تمام ساز و کارها اسلامی باشد و شخص حاکم اسلامی و ولات امور التزام قطعی به اسلام و اخلاق اسلامی داشته باشند تا بدین وسیله زمینه ی حاکمیت اسلام و به بار نشستن آن فراهم آید و گرنه مشکلات کماکان وجود خواهند داشت .

سؤال دوّم : آیا اسلام نیازمند حکومت است ؟
از توضیحاتی که برای پاسخ سؤال اوّل داده شد تا حدودی به پاسخ سؤال دوم نیز رسیده ایم اما برای روشن تر شدن مطلب ، توضیحات دیگری را نیز اضافه می نمائیم ، آری اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی که در زمینه ی سیاست و اقتصاد و فرهنگ و توسعه و مدیریت ، دیدگاه خاص خود را دارد ، به طور قطع نیازمند حکومتی است که راه رسیدن به اهداف مورد نظر را هموار سازد و جامعه را به فراسوی آرمان های مقدس خود که همانا جامعه ی نمونه ی توحیدی اسلامی فارغ از هرگونه آثار تبعیض و فاصله های فاحش طبقاتی و استثمار و استضعاف است هدایت و راهبری نماید .
برخلاف القائات مسموم بدخواهان اسلام ، اسلام تنها عبارت نیست از رابطه بندگی فردی فیما بین خالق و مخلوق کە کاری بە حکومت و سیاست و اجتماع و مدیریت نداشتە باشد ، آن چنانکه بعضی ها اسلام و دین را این گونه تعریف می کنند ، همچنین اسلامی که خلع حکومت و مدیریت شده باشد هیچ زیانی برای جباران و ستمکاران و مستکبرین ندارد و نه تنها تحفه ای برای جامعه نخواهد داشت و توانائی به فریاد رسیدن مظلومان را از دست خواهد داد بلکه حتی توان دفاع از خود را نیز نخواهد داشت و عملا خنثی و حاشیه نشین و منزوی و معزول خواهد بود ، البته بدخواهان اسلام ، با هم چنین اسلامی هیچ مشکلی نخواهند داشت و اسلامی که کاری به کار ظالم و مجرم و جانی و مترف و مستکبر نداشته باشد برای همه کس قابل تحمل است و کسی هم با او کاری ندارد ، و صد البته هم چنین اسلامی پشیزی نمی ارزد .
بنابراین اسلام ، برای ارائە ی ارزش ها و خدمات انسان دوستانەی خود به شدت نیازمند حاکمیت است و اسلام منهای حکومت و حاکمیت ، چیزی در حد صفر خواهد بود .

اگر اسلام حکومت نداشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ 
چنانکە بدیهی و انکار ناپذیر است اجرای بخش بزرگی از واجبات دین بر وجود حکومت اسلامی متوقف خواهد بود و قطعاتی از پازل اسلام در بخش اجرائیات قرار گرفته است و چنانچه یک حکومت اسلامی وجود نداشته باشد هرگز این قطعات در جای خود قرار نخواهند گرفت و هرگز سیمای کامل اسلام ، متجلی نخواهد شد  و آثار مفید و مورد نظر حاکمیت اسلام ، تحقق نخواهد یافت . 
پر واضح است که اسلام ، یک مجموعه ی به هم پیوسته است و واجبات فردی و اجتماعی آن همچون حلقه های زنجیر به هم پیوسته و مرتبط اند و اجرای کامل آن نتیجه ی لازم را خواهد بخشید و چنانچه چند حلقه از این حبل الله المتین در مکان مخصوص خود قرار نگیرند کل زنجیر پاره خواهد شد و ازهم می گسلد ، به ویژە شاە حلقە ی حکومت قابل مقایسە با دیگر حلقە ها نیست و نقش سر در بدن را بازی می کند و برای موجودیت اسلام بیش از دیگر حلقەها حیاتی است ، به تعبیر دیگر حکومت اسلامی ارزندەترین نقش را در بقای اسلام ایفا می کند و چنانچه حکومت اسلامی نباشد موجودیت اسلام به چشم نمی آید و آثار ثمر بخش آن هویدا نمی گردد ، فلذا حکومت اسلامی از  اوجب واجبات است و وظیفەی قاطع هر فرد مسلمان است که به تناسب ظرفیت و توان خود برای احیا و ابقای حکومت اسلامی تلاش نماید .
چنانکه گفته شد فقدان حکومت اسلامی تعطیلی بسیاری از واجبات را به دنبال خواهد داشت ، مثلا قضاوت که رکن اصلی هر نظام اجتماعی است چنانچه حکومت غیر اسلامی باشد ، بر اساس سیستم های مدنی غیر اسلامی استوار خواهد بود و دادگستری ها به شیوەی غیر اسلامی ادارە خواهند شد و خلاف آنچه که مورد نظر شریعت اسلام است رأی خواهند داد ، بالفرض چنانچه یک حکومت لائیک در یک جامعەی اسلامی روی کار بیاید اولین کاری کە خواهد کرد برچیدن سیستم قضائی اسلامی خواهد بود ، در نتیجه مسئلەی قصاص و دیات و ارث و مناکحات و بسیاری دیگر از مسائل به شیوه ی سیستم های غیر اسلامی قضاوت خواهند شد و در نتیجه آثاری از اسلام و داوری اسلامی در حوزەی مسائل قضائی باقی نخواهد ماند، و این تنها بخشی از مشکلات ناشی از فقدان نظام اسلامی در جوامع مسلمان است  و چنانچه لائیک ها و سکولارها که دارند قدم بقدم اسلام و مسلمانان را وادار به عقب نشینی می کنند ، حکومت را در دست بگیرند ، مشکلات بسیار جدی تری فرا روی مسلمان ها قرار خواهد گرفت .
 با این توضیحات ، جواب این سؤال ، که اگر اسلام حکومت نداشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد ، کاملا پیداست ، آری اگر اسلام حکومت نداشته باشد بخش بزرگی از احکام این آیین سعادت بخش ، تعطیل خواهد شد .

آیا کشورهای اسلامی می توانند حکومت اسلامی تشکیل دهند و هم زمان در چندین نقطه از جهان اسلام حکومت اسلامی وجود داشته باشد ؟
همچنانکه هر مسلمانِ اسلام شناسی می داند ، اجرای احکام سعادتبخش اسلام و تحکیم عدل و قسط ، جز از مجرای حکومت یا خلافت اسلامی ، امکان پذیر نیست ، فلذا تلاش برای تحقق حاکمیت اسلام ، حتی فراتر از واجب کفائی است و باید فرد فرد مسلمانان ، در هر عصر و زمانی در حد توانائی خود برای تشکیل آن کوشش نمایند وگرنه گناهکار محسوب می شوند و مستوجب عقوبت أُخروی خواهند بود .

اما در شرایط فعلی جهانی که ممالک اسلامی بر اساس مرزبندی های ساختگی بە کشورهای متعدد تجزیه شده اند و امکان برپائی یک خلافت واحد اسلامی در تمامی آنها وجود ندارد ، نا گزیر باید برای اقامه ی حکومت های متعدد اسلامی در ممالک متفرقه ی مسلمان نشین اقدام کرد و روابطی را برای آنها تعریف و تنظیم کرد که در نهایت زمینه ساز خلافت واحد اسلامی در جهان اسلام شود .
تحقق چنین امری اگر چه آرمان مقدس مسلمانان است چون تضمین کننده ی عزت و سرفرازی امت اسلامی در تمام زمینه های حیات و زندگی است ، اما در عین حال ، مخوف ترین پدیده برای جهان کفر است ، چون به هیچوجە با منافع و آرمان های پلید و ضد بشری آنها هم خوانی و همسوئی ندارد ، فلذا ، دنیای استکبار با هر وسیله ی ممکن از شکل گیری آن جلو گیری می نماید ..

باور کنید هنوز خاطرات تلخ شکست های مفتضحانه ی صلیبی ها از خلافت شکوهمند اسلامی ، جهان مسیحیت را  آزار می دهد و هنوز آن را به فراموشی نسپرده اند و فراموش هم نخواهند کرد؛ گوئی همین دیروز بود که فتوحات غرور آفرین خلافت عثمانی قلب اروپا را می شکافت و در فرانسە و آلمان و منطقه ی دریای بالکان جولان می داد و عزت و اقتدار امت اسلامی را به رخ آنان می کشید ، فلذا اگر چه جهان مسیحیت در سرازیری افول قرار گرفته است و کشورهای سکولار بر ویرانه های آن بنا شده اند اما در واقع خاطرات تلخ شکست های مسلسل صلیبی ها از خلافت اسلامی ، بە همین کشورهای سکولار انتقال یافته است و به طور حتم در تمام رویکردهای سیاسی و نظامی و حتی فرهنگی آنان اثرگذار است و هنوزهم که هنوز است در سیاست گزاری ها و برنامه ریزی های کلان آنان ، ردیف مخصوص خود را دارد ، بنابراین ، اگرچه تلاش مسلمانان در کشورهای مسلمان نشین برای ایجاد حکومت اسلامی یک ضرورت است و اگر نگوئیم یک واجب عینی است ، قطعا یک واجب کفائی است ، اما نباید فراموش کرد که دنیای غرب با تمام توان خود در برابر شکل گیری همچنین حکومت هائی خواهد ایستاد و حتی الامکان از آن جلوگیری خواهد کرد ، مخافت کشورهای غربی از شکل گیری حکومت اسلامی تا حدی است کە تندرو و میانەرو را با یک دید می نگرند و هیچ کدام را بر نمی تابند ، شاهد ادعا ، این است که ، آنچنانکه علیه حکومت طالبان و تنظیم دولت اسلامی در حد یک ائتلاف جهانی اقدام کردند ، حکومت برخاسته از رأی مردم در مصر و الجزایر را نیز تحمل نکردند و از طریق تحریک و پشتیبانی از کودتا چیان ، آنها را نیز ساقط کردند..

، قابل ذکر است ، نظام فعلی ترکیه اگرچه یک نظام لائیک است  و بر اساس نظام سکولاریستی آتاتورک اداره می شود اما با توجه به اینکه تحت مدیریت یک حزب اسلامگرا اداره می شود و اصلاحاتی به سوی اسلامیزه کردن حکومت صورت گرفته است ، تاکنون چندین توطئه برای اسقاط حاکمیت اسلام گراها صورت گرفته است که در تمامی آنها ردّ پای آمریکا و اسرائیل و دولت های اروپائی به راحتی قابل ردیابی است و حکایت از این حقیقت دارد که کشورهای غربی تحت هیچ شرائطی حکومت اسلامی را بر نمی تابند .

ادامه دارد

نمایش بیشتر

عبدالرحمان سبحانی

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - اشنویه @ فعال دینی و دعوتگر اسلامی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا