اندیشه

اسیر عادات بد نباشیم

خلاصه ی فصل سوم کتاب اثر مرکب؛ نوشته ی دارن هاردی

عادت ها

قدرتی که عادت ها در زندگی نشان می دهند، بیانگر این است که این عادت ها هرچه قدیمی تر باشند، بزرگتر می شوند و سخت تر می توان آنها را از ریشه درآورد و بعضی ها به قدری ریشه در وجود نهاده اند که نمی شود آن ها را ریشه کن کرد و برای مقابله با آن تلاش نمود؛ مانند درخت بلوطی که ریشه در عمق زمین دارد.

مخلوقات عادت ها

به گفته ی ارسطو ما همانی هستیم که به صورت مرتب انجام می دهیم، عادت ها عبارت است از: رفتاری که تا حد زیادی یا به طور کامل غیر ارادی شود.

بسیاری از مردم سوار بر اسب عادت ها شده اند و بدون اینکه بدانند که به کجا می روند، چهارنعل می تازند. اما وقت آن رسیده که افسار زندگی را به دست بگیرید و آن را به جایی که واقعاً می خواهید، هدایت کنید. مدیریت زندگی را از روی خلبان خودکار خارج کنید و به عادت هایتان اجازه ندهید که زندگی تان را رهبری کند.

روانشناسان ثابت کرده اند که ۹۵% همه ی چیزهایی که حس می کنیم و درباره آنها فکر می کنیم و بدست می آوریم، نتیجه ی عادت هایی هستند که یاد گرفته ایم. عادت ها در طول زندگی پرورش می یابند. البته یادمان باشد که در طول زندگی روزمره برخی عادتها جنبه ی مثبت دارند که به ما کمک می کنند با صرف کمترین انرژی، کارهای روزمره ی خود را انجام دهیم.

ما می توانیم از انرژی خود برای خلاقیت و ابتکار سود ببریم. عادت های ما می توانند خیلی مفید باشند، البته تا زمانیکه از نوع مثبت باشند.

افراد موفق تر لزوماً باهوش تر و نابغه تر نیستند، بلکه این عادت های آنهاست که باعث شده است کاراتر، موفق تر، آگاه تر و لایق تر و دارای مهارت های بیشتر و آماده تر باشند. با تمرین و تلاش مستمر و کافی، هر رفتاری چه خوب و چه بد در طول زمان غیر ارادی و آگاهانه می شود.

چرا خود را اسیر عادت های بد کرده ایم؟

به دلیل آنکه نیاز برای رسیدن به خوشبختی آنی می تواند شما را به انفعالی ترین و بی فکرترین موجود جهان تبدیل کند. مشکل اینجاست که نتیجه یا خشنودی آنی ناشی از عادات، بسیار دلنشین تر است نسبت به آنچه در ذهن شما نسبت به عواقب بلند مدت و خطرناک آن در جریان است.

عدم ترک عادت های بد در نهایت می تواند فاجعه ی بزرگی در زندگی ایجاد کند، تغییرات بسیار کوچک و ظاهراً بی اهمیت می تواند نتایج را به شکل چشمگیری عوض کند، حال به سوی مثبت یا منفی.

پیدا کردن جادوی درونی و یا قدرت چرایی

تصور اینکه برای تغییر عادت ها، فقط به اراده ی درونی نیاز دارید، مانند این است که برای دور نگهداشتن یک خرس بزرگ از سبد غذایی تان، رویش یک پارچه بیندازید. برای مبارزه با خرس عادت های بدتان به وسیله ی قدرتمندتری نیاز دارید. وقتی به اندازه ی کافی برای رسیدن به اهدافتان تلاش ندارید، معمولاً چنان تصور می کنید که مشکل از ضعف اراده ی شماست.

انتخاب به تنهایی برای رسیدن به موفقیت کافی نیست

آنچه که شما را از تفکر بازگشت به عادتهای بد نگه می دارد، تنها نیروی اراده نیست. بلکه به نیروی چرایی نیز نیاز دارید. انتخاب هایتان زمانی معنا پیدا می کند که بتوانید آن را با رؤیاها و آرزوهایتان ارتباط دهید.

هوشمندانه ترین و عاقلانه ترین انتخاب ها، آنهایی هستند که منطبق بر ارزش ها و اهداف والای خودتان باشند. شما باید طالب چیزی باشید که بدانید چرا آن را می خواهید؟

توجه کنید که چه چیزی شما را بیش از هر چیزی به حرکت در می آورد؟ مشخص کردن چرایی تان بسیار مهم و حیاتی است. این همان چیزی است که به شما انگیزه ی لازم را می دهد و میل و اشتیاق را در شما ایجاد می کند.

این موضوع؛ فرمولی ثابت شده برای رسیدن به اهداف بزرگ است و شما می بایست چرایی تان را بدانید و یا آن را پیدا کنید.

چرا انجام هر چیزی ممکن است؟

نیروی چرایی شما همان چیزی است که به تلاش های سخت و طاقت فرسا و پرزحمت، نیروی انگیزه ی پایداری می دهد و تا زمانی که چراهایتان نامشخص باشد، چگونه های رسیدن به اهداف، معنای خاصی ندارند. وقتی دلیل به اندازه ی کافی بزرگ باشد، آماده اید هر کاری را برای رسیدن به آن انجام دهید.

مسایل مادی نمی توانند دلایل موفقیت باشند و قلب و روحتان را برای تلاش بیشتر بکار بگیرند، هرچند که به اهداف مادی نیز رسیده باشید. چرا که پاداش واقعی رضایت و شادی و خوشبختی درونی است که هنوز کسب نشده است. زیرا آنها تنها روی بدست آوردن تمرکز دارند، نه روی راضی شدن و رسیدن به آرامش.

موفقیت بدون رضایت و کامروایی، شکست است. انتخاب به تنهایی برای رسیدن به موفقیت کافی نیست، باید عمیق تر جست و جو کنید، تا انگیزه ی اصلی را پیدا کرده و قدرت فوق العاده ی درونی تان را فعال کنید. این همان قدرت چرایی تان است.

انگیزه ی اصلی ارزش

نقطه ی دستیابی به نیروی چرایی تان، از روی انگیزه ی اصلی و درونی است که مشخص می کند چی هستید و چه می خواهید؟

ارزش های اصلی همچون GPS و قطب نمای درونی تان عمل می کند و مانند فیلتری عمل می کند که تمام نیازها و خواسته ها و تمایلات زندگی را اداره کرده و شما را مطمئن کرده که در مسیر درست زندگی تان حرکت می کنید.

انتخاب و مشخص کردن ارزش های اصلی یکی از مهمترین اقدامات در راهنمایی پیشبرد زندگی تان است. هیچ چیز مانند اینکه اعمال و رفتارتان با ارزش های درونی تان مطابق نباشد، استرس ایجاد نمی کند. تعیین ارزش های واقعی به شما کمک می کند که زندگی را ساده تر، اما کارامدتر و هدفمندتر ببینید.

وقتی از ارزش های اصلی تان کاملاً باخبر هستید، تصمیم گیری نیز آسان می شود. هر وقت با یک انتخاب روبرو می شوید، از خود سوال کنید، آیا این انتخاب  با ارزش های اصلی من مطابق است یا نه؟

میدان نبرد خود را پیدا کنید

برخی مواقع شناخت دشمن آتش درون را شعله ورتر می کند، این انگیزه های بزرگ جهت تلاش های سرسختانه زمانی است که دشمنی برای مبارزه باشد. دشمن به ما انگیزه می دهد که با شجاعت و شهامت ایستادگی کنیم. مبارزه و توانایی ها، تصمیمات را به چالش می کشد و شما را وادار می کند که روی نبوغ و توانایی هایتان کار کنید.

بدون انگیزه ای برای مبارزه، سست و تنبل می شوید و قدرت و هدفتان را از دست می دهید. تا زمانیکه انگیزه ای قانونی و اخلاقی داشته باشید، زیاد مهم نیست که انگیزه تان دقیقا چیست! برخی اوقات یک انگیزه به شما کمک می کند تا از یک احساس و تجربه ی تلخ، برای ایجاد یک پایان قدرتمند استفاده کنید. مبارزه با بیماری، مبارزه با شکست و سرخوردگی و…

گاهی علت و چرایی یک موفقیت، اهداف باشکوه و عالی نیستند، ولی انگیزه ی مقابله با دشمن، انگیزه ی بسسیار ارزنده ای برای مبارزه ایجاد می کند.

همه ی ما می توانیم انتخاب های عالی داشته باشیم و بدون متهم کردن شانس و سرنوشت و هر کس و هر چیزی و به جای اینکه اجازه دهیم تجارب دردناک گذشته، انرژی ما را تخلیه و موفقیتمان را نابود کند، از آنها به عنوان سوختی برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده بهره ببریم.

اهداف

انسان همیشه در حال حرکت است، اما سوال این است؛ به کجا؟

جواب این سوال می تواند شما را به ماورای آرزوها ببرد. تنها مهم این است که می خواهید به کجا بروید و در فکر چه اهداف و آرزوهایی هستید؟

پُل می گوید: اگر با وجود توانایی و استعداد لازم به آن پیشرفتی که دوست دارید نمی رسید، تنها دلیلش آن است که اهدافتان را به روشنی تعریف نکرده اید.

هر آنچه را به وضوح تصور می کنید، از صمیم قلب آرزو کنید، با تمام وجود باور کنید و مشتاقانه جهت رسیدن به آن تلاش کنید و بر اساس آن عمل کنید. نهایتاً می بینید که به ناچار اتفاق می افتد.

زمانی که قدرت خلاقیت خود را روی هدفی تعیین شده متمرکز می کنید، چیزی شبیه به معجزه اتفاق می افتد. انسان های موفق به این دلیل به موفقیت رسیده اند که چشم اندازی از موفقیت هایشان را ترسیم کرده اند.

تعیین اهداف چگونه کار می کند؟

شما تنها چیز هایی را می بینید و تجربه کرده و بدست می آورید که در جست و جویشان هستید. اگر ندانید که دنبال چی هستید، مسلماً به آن نیز نمی رسید. ما ذاتاً مخلوقاتی جست و جو کننده هستیم. مغز ما همیشه سعی می کند دنیای بیرون را به آنچه در درونمان وجود دارد و می بینید، مطابقت دهد. بنابراین وقتی به مغزمان دستور می دهیم در جست وجوی چیزهایی باشد که خواهانش هستیم، شروع به دیدن و درک آنها می کند و دیدن آنها را در زندگی واقعی شروع می کند. مقاصد و اهدافمان همیشه در اطرافمان وجود دارد، ولی ذهن و چشممان برای درک آنها آماده نیست.

وقتی اهدافی را تعیین می کنید، در واقع چیز جدیدی را برای جست وجو به ذهنتان می دهید تا به دنبال آن رود. انگار یک جفت چشم جدید به ذهن داده اید تا توسط آن رویدادها و منابع و ایده ها و خلاقیت های شما و… را ببیند و دنیای بیرون را با درونتان مطابقت دهد تا به سوی اهدفتان بروید و انگار آن را به صورت معجزه آسایی به زندگی خود فرا خوانده اید.

برایان ترسی می گوید: افراد موفق اهداف خیلی واضح و روشنی دارند. آنها می دانند که دنبال چی هستند و به کجا می روند. آنها اهدافشان را مکتوب می کنند و برای بدست آوردن آنها تلاش می کنند. پس از همین امروز شروع کنید و فهرستی را از مهمترین اهدافتان تهیه کنید و در یک دفترچه ثبت کنید. سعی کنید که برای تمام بخش های زندگی تان هدف داشته باشید و تنها معطوف به یک بخش نشوید. ایجاد تعادل در بخش بخش زندگی بسیار مهم است.

تعیین اهداف چگونه کار می کند؟

شما تنها چیز هایی را می بینید و تجربه کرده و بدست می آورید که در جست و جویشان هستید. اگر ندانید که دنبال چی هستید، مسلماً به آن نیز نمی رسید. ما ذاتاً مخلوقاتی جست و جو کننده هستیم. مغز ما همیشه سعی می کند دنیای بیرون را به آنچه در درونمان وجود دارد و می بینید، مطابقت دهد. بنابراین وقتی به مغزمان دستور می دهیم در جست وجوی چیزهایی باشد که خواهانش هستیم، شروع به دیدن و درک آنها می کند و دیدن آنها را در زندگی واقعی شروع می کند. مقاصد و اهدافمان همیشه در اطرافمان وجود دارد، ولی ذهن و چشممان برای درک آنها آماده نیست.

وقتی اهدافی را تعیین می کنید، در واقع چیز جدیدی را برای جست وجو به ذهنتان می دهید تا به دنبال آن رود. انگار یک جفت چشم جدید به ذهن داده اید تا توسط آن رویدادها و منابع و ایده ها و خلاقیت های شما و… را ببیند و دنیای بیرون را با درونتان مطابقت دهد تا به سوی اهدفتان بروید و انگار آن را به صورت معجزه آسایی به زندگی خود فرا خوانده اید.

برایان ترسی می گوید: افراد موفق اهداف خیلی واضح و روشنی دارند. آنها می دانند که دنبال چی هستند و به کجا می روند. آنها اهدافشان را مکتوب می کنند و برای بدست آوردن آنها تلاش می کنند.

پس از همین امروز شروع کنید و فهرستی را از مهمترین اهدافتان تهیه کنید و در یک دفترچه ثبت کنید. سعی کنید که برای تمام بخش های زندگی تان هدف داشته باشید و تنها معطوف به یک بخش نشوید. ایجاد تعادل در بخش بخش زندگی بسیار مهم است.

می خواهید به چه کسی تبدیل شوید؟

جیم ران می گوید: اگر می خواهید بهتر داشته باشید، باید به بهتر هم تبدیل شوید و اگر بزرگتر می خواهید، باید به انسان بزرگتری تبدیل شوید. موفقیت چیزی نیست که دنبالش بروید، بلکه موفقیت آن است که جذبش می کنید.

چگونگی رفتار با خودتان

سعی کنید فرایند لازم برای رسیدن به اهداف مورد نظرتان را یادداشت کنید. این فرایندها گاهی انجام دادنی و گاهی حذف شدنی هستند. تنها مانعی که میان شما و اهدافتان وجود دارد، رفتار خودتان است. برای رسیدن به اهدافتان لازم است یک سری از رفتارهایتان را در زندگی حذف و یا اضافه کنید.

فرمول رسیدن به اهداف

انتخاب یا تصمیمات + رفتار و عملکرد متناسب با آن انتخاب ها + تکرار آن رفتارها و تبدیل نمودن آن به عادت + زمان مناسب برای مرکب شدن = اهداف
ثبت رفتارها به شما کمک می کند که تشخیص دهید کدام رفتار در رسیدن به اهدافتان مناسب و لازم و کدام یکی مستلزم حذف شدن است. اولین گام آگاه شدن از نحوه ی رفتار خودتان است.

تمرین عملی:

۱- یک دفتر تهیه کنید و ۳ هدف اصلی خود را در آن ثبت کنید.

۲- رفتارهایی را ثبت کنید که شما را در رسیدن به آن ۳ هدف باز می دارد.

۳- به جای آن ها، رفتارها و عادت هایی را ثبت کنید که لازم است انجام دهید.

۴- بر تمرین و تکرار این رفتارها به گونه ای ادامه دهید تا به اثرمرکب تبدیل می شوند.

تغییر دهندگان بازی

پنج استراتژی برای ریشه کن کردن عادت های بد:

یادتان باشد که شما عادت هایتان را به صورت غریزی نداشته اید، بلکه یاد گرفته اید، بنابراین می توانید بار دیگر فراموش کنید. اگر قصد دارید مسیر زندگی تان را به مسیر جدید هدایت کنید، ابتدا باید لنگر عادت های بدی را که شما را زمین گیر کرده است، از جا بکنید.

برای دستیابی به این هدف به استراتژی جدیدی نیاز دارید که عبارتند از:

مرحله ی اول: محرک های خودتان را کشف کنید.
دوباره به فهرست عادت های بدتان نگاهی بیندازید و مشخص کنید چه چیزی آنها را تهدید می کند، برای هر عادتی، چه چیزی و چه کسی و چه جایی و چه وقتی را مشخص کنید که این عادت بدتان را تحریک می کند. آنها را بنویسید و همین کار ساده، خود آگاهی شما را به شدت افزایش می دهد.

مرحله ی دوم: منزل خودتان را پاک سازی کنید.
تمام آن چیزهایی که عادت های بدتان را بازمی گردانند، دور بریزید و از جلوی چشمانتان حذف کنید.

مرحله ی سوم: آنها را جایگزین کنید.
عادت های بدتان را را با عادت های خوب و سالم تر جایگزین کنید، یا اینکه برای همیشه آنها را دور بریزید. آنها را ارزیابی کنید و ببینید چه عادت هایی را باید جایگزین، پاکسازی و یا به طور کلی نابود کرد.

مرحله ی چهارم: آرام شروع کنید.
برای رسیدن به هدف، آرام و آهسته قدم بردارید.

مرحله ی پنجم: به درونش بپرید.
همه ی آدم ها با یک روش یکسان موفق نمی شوند. پژوهشگران کشف کرده اند که برای بعضی آدم ها که قصد دارند در زندگی شان تغییر ایجاد کنند، آسانتر آن است که عادت های بدشان را به یکباره کنار بگذارند و شخص دیگری به مرور و آرام موفق تر می شود. شما نیز خودتان را بسنجید ببینید که چگونه برایتان مسیر می شود، به یکباره و یا به آرامی؟

برخی اوقات آهسته جواب نمی دهد و باید به یکباره در آب پرید، اما در چه مواردی آهسته شروع کنیم و چه مواردی را با پرش های بزرگ آغاز کنیم؟

بازرسی عادت های بد:

توصیه نمی کنم که تمام عادت و چیزهای بد را از زندگی حذف کنید، چرا که هر چیزی در حد تعادل خوب است. برای تشخیص میزان تأثیر یک عادت، ابتدا یک عادت بد را انتخاب کنید که در حد اعتدال است، اما پیشرفت شما را خیلی کند می کند و آن را به مدت ۳۰ روز ترک کنید. با این کار می توانید آن را برای همیشه از زندگی حذف کنید.

تغییر دهندگان بازی

شش استراتژی برای ایحاد عادت های خوب: بعد از حذف عادت های اشتباهی که شما را از مسیر درست بازمی داشت، به ایجاد عادت های خوب و جدیدی نیاز دارید که شما را به هدف برساند و برای این کار به مهارت های مختلف نیاز دارید.

جان ماکتر می گوید: شما نمی توانید زندگی تان را تغییر دهید، مگر اینکه چیزهایی را تغییر دهید که هر روز انجامشان می دهید. راز موفقیت در کارهای روزمره ی شما نهفته است.

با سه هفته تمرین بر یک عادت، می توان آن را برای همیشه در زندگی داشت. کلید موفقیت آگاه بودن شماست. اگر می خواهید عادت های خوبی داشته باشید، باید روزانه حداقل یک بار به آن توجه نمایید و با این رویه موفقیت شما حتمی است.

استراتژی های لازم:

۱- خودتان را برای موفقیت آماده کنید: هر عادت خوب باید با زندگی و شیوه ی زندگی تان مطابق باشد.
۲- به اضافه کردن فکر کنید نه کم کردن: فکر کنید که چه چیزهایی را می توان در زندگی تان اضافه کرده و جانشین عادات بد شما شود و در آخر زندگی رؤیایی خود را به وجود آورید.

۳- به دنبال حس مسئولیت پذیری در دیگران باشید: اگر می خواهید عادت خوبی در خود ایجاد کنید، از خانواده و دوستان و فامیل بخواهید که شاهد شما باشند.

۴- یک شریک و همراه برای موفقیت پیدا کنید: برای افزایش شانس موفقیت، یک همراه خوب پیدا کنید. کسی که شما را در ایجاد عادت های جدیدتان متعهد نگه می دارد، شما هم در مقابل همین کار را برای او انجام دهید.

۵- رقابت در رفاقت: بهترین چیز برای افزایش عادت خوب، ایجاد رقابت دوستانه با خودتان و اطرافیانتان است.

۶- جشن بگیرید: کار مداوم بدون تفریح و سرگرمی شما را کسل و بی حوصله می کند، همیشه زمانی برای جشن و شادی برای خود داشته باشید تا بتوانید از ثمره ی موفقیت های خود در طول مسیر لذت ببرید. سعی کنید هر چند وقت یکبار به دلیل موفقیت هایتان، هدیه ای به خود تقدیم کنید و برای رسیدن به اهداف بزرگ به خود وعده ی پاداش های بزرگ بدهید.

تغییر سخت و دشوار است. اگر برای همه آسان بود، آن وقت فوق العاده بودن شما سخت بدست می آمد، در حالیکه این فوق العاده بودن است که شما را از دیگران متمایز می کند.

دکتر مارتین می گوید: ارزیابی نهایی یک فرد از جای راحت و آرامی که اکنون ایستاده است، صورت نمی گیرد؛ بلکه در جایی اندازه گیری می شود که با سختی در چالش است. وقتی با وجود سختی به تلاش خود ادامه می دهد و پیشرفت کرده و در رقابت با دیگران پیروز می شود. هرچند کاری سخت و آزردهنده باشد، مهم نیست؛ شما انجامش دهید و آنقدر آن را ادامه دهید تا جادوی اثر مرکب پاداش سخاوتمندی به شما بدهد.

صبور باشید، مغز ما قابل انعطاف است، هرگاه از مسیر منحرف شدید، ناامید نشوید و تنها دوباره به مسیر بازگردید.

خلاصه ی گام های عملی این بخش:

۱- سه مورد از بهترین عادت هایتان را مشخص کنید، همان عادت هایی که مهمترین اهداف شما را پشتیبانی می کنند، آنها را یادداشت کنید.

۲- سه مورد از بدترین عادت هایتان را تعیین کنید، همان عادت هایی که سدی در مسیر رسیدن به اهدافتان هستند. آنها را نیز یادداشت کنید.

۳- سه عادتی را یادداشت کنید که لازم است آنها را پرورش دهید که شما را در رسیدن به اهدافتان یاری می دهند.

۴- انگیزه ی اصلی خود را تعیین کنید و پیدا کنید که چه چیزی شما را در رسیدن به اهدافتان تشویق و ترغیب می کند و شما را تا آخر نگه می دارد.

۵- نیروی چرایی تان را پیدا کنید، اهدافی دقیق، ضروری، الزام آور و الهام بخش برای خود تعیین کنید تا همیشه روشنای راهتان باشد.

تهیه و تنظیم: کلثوم حسن زاده
منبع: خلاصه ی فصل سوم کتاب اثر مرکب؛ نوشته ی دارن هاردی

نمایش بیشتر

کلثوم حسن زادە

@@نویسنده و مترجم و شاعر ایران - آذربایجان غربی - سردشت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا