اندیشه

انسان از دیدگاه قرآن(۲-۲)

کلمه‌ی الناس در قرآن

 قرآن به عنوان متونی الهی بر مفهومی دیگر از کلمه‌ی الناس تأکید می‌نماید، مفهومی خارج از حیطه‌ی ایدئولوژی و عقیده که نه در تمدن اروپایی و نه در برنامه و تفکر تندروانه این مفهوم از انسان وجود ندارد. علت عدم شناخت واقعی از انسانیت و اختلاف بر آن به خود انسان‌ها برمی‌گردد به ویژه انسان‌هایی که تفکر و ایدئولوژی خاصی آ‌نها را به جهتی سوق می‌دهد. اما در حقیقت خداوند مبرا از این کشمکش‌ها و مشکلات است زیرا نه وابسته به مسلمان بودن مسلمانان و نه وابسته به کافربودن غیر مسلمانان است[ و او الصمد و بی نیاز مطلق است]، بر همین اساس کلمه‌ی الناس در بیشتر آیات سوره‌ی الحج، شامل مسلمان و غیر مسلمان می‌شود. چنانکه در همین سوره در آیه‌ی ۵ خداوند متعال نسبت به بعضی از انسان‌ها می‌فرماید: ” ای انسان‌ها اگر شما در شک و گمان هستید نسبت به زنده شدن….”. یا آیه‌ی ۸ همان سوره که می‌فرماید: ” در میان مردم کسانی وجود دارند که بدون هیچ گونه دلیل و علم و آگاهی نسبت به ذات خداوند مجادله می‌کنند…. این چنین انسانی حق( یعنی پیام الهی) را دریافت نمی‌نماید”.

در آیه‌ی ۱۸ سوره‌ی حج خداوند می‌فرماید: ” در میان مخلوقات خداوند انسانهای زیادی نیز هستند که برای خداوند سجده می‌برند…”.

خداوند در آیه‌ی ۱۷ سوره‌ی حج به وجود گروهی از انسانهای مؤمن در میان دینهای مختلف اشاره می‌کند. به عنوان نمونه در دو آیه‌ی سوره‌ی کهف این انسانها و دیگران را آزاد نموده است که به خداوند ایمان بیاورند یا نه. همچنین طبق این دستور و برنامه در این دنیا نیز مورد اجبار و فشار قرار نمی‌گیرند، زیرا دینداری با زور و اجبار قابل عملی کردن نیست.

تمییز و جدا نمودن کسانی که خداوند را چنانکه هست به عنوان خدای واحد می‌پرستند از کسانی که برای خداوند شریک قرار می‌دهند، تنها در روز قیامت صورت می‌گیرد نه در دنیا با زور و اجبار. چنانکه خداوند متعال در سوره‌ی حج بسیار واضح و روشن می‌فرماید این دو گروه در روز قیامت از همدیگر جدا ساخته می‌شوند نه در دنیا: ” از نسل آدم کسانی از دین اسلام و یهودی و ستاره پرست و فرشته پرست و مجوس و آتش پرست و زرتشت و شریک قرار دهندگان وجود دارند که تنها به ظاهر برای خداوند سجده می‌برند، خدواند در روز قیامت آنها را [کسانی از اهل همه‌ی این ادیان که خدا را بدون شریک قراردان می‌پرستند و کسانی که برای او شریک قرار داده‌اند] از همدیگر جدا می‌کند”.

لفظ (الناس) نیز همانند کلمه‌ی (الانسان) هر دو مفهوم باوردار و بی باور را در خود دارد. حتی  جنبه‌ی مفهومی بی باوری در آن بیشتر نیز می‌باشد.

همچنانکه از این متون قرآنی برداشت می‌شود:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ (۱۳ /بقره).

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ (۲۱ /بقره).

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ (۴۴/بقره).

وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ (۱۶۴/بقره).

وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ (۲۱۳/بقره).

همچنین تنها در سوره‌ی (الناس) پنج بار کلمه‌ی (الناس) ذکر شده و خداوند در این سوره “پروردگارِ پادشاهِ خداوندِ مردم” معرفی شده است. 

سوم/ کلمه‌ی بنی آدم در قرآن

کلمه‌ی بنی آدم یا نوه‌ی آدم یا آدمیزاد. در این کلمه نیز هر دو مفهوم انسان باوردار و بی باور(مؤمن و غیر مؤمن) در متن قرآن وجود دارد از جمله: یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا (۳۱/ الاعراف).

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ (۷۰/ الاسراء).

تفاوت دو کلمه‌ی ( الناس) و (بنی آدم).

کلمه‌ی( الناس – به معنای مردم) بیست بار در قرآن ذکر شده است اما کلمه‌ی (بنی آدم – به معنای آدمیزاد) با این لفظ بسیار کمتر بیان شده است. جنبه‌ی خطابی و آوایی هر دو کلمه متفاوت است. هر دو کلمه در کردی به معنای( همه) و ( بعضی از همه) شناخته می‌شود. همه‌ی ما از انسان‌ها از نسل آدم متولد شده‌ایم و در میان انسانها نیز برخی مؤمن و برخی غیر مؤمن نسبت به قرآن می‌باشند و بخشی از جامعه‌ی انسانی می‌باشند.

بین کلمه‌ی بنی آدم و کلمات بعد از آن ارتباطی حیاتی وجود دارد. بیان قرآن به صورتی است که بنی آدم درباره‌ی خلقت و داستان آدم و حوا آگاهی پیدا کنند و همچنین از اشتباه پدر(آدم) و مادرشان(حوا) عبرت بگیرند و فریب شیطان را نخورند. معنای هر دو کلمه تفاوت بیشتری نیز میان آن دو کلمه نشان می‌دهند. خدواند همانگونه که آدم را مورد احترام و تکریم قرار داده است به همین شیوه بنی آدم را نیز مورد تکریم قرار داده است اما متأسفانه این آدمیزاد به (مردم) تغییر پیدا کرده‌اند که نه به خداوند احترام می‌گذارند و نه به یکدیگر.

چهارم/ کلمه‌ی بشر

کلمه‌ی بشر کلمه‌ی دیگری است که در قرآن کریم برای انسان به کار رفته است. این کلمه نیز در قرآن جایگاه وسیعی به خود اختصاص داده است. اگر در مفهوم و معنای این کلمه دقت نماییم متوجه می‌شویم که مترادف و هم معنی سه کلمه‌ی قبلی نیست بلکه تا حدودی با آنها متفاوت است اما این تفاوت آن را از مفهوم انسان بودن جدا نمی‌سازد. در قرآن کریم این کلمه در این آیه‌ها ذکر شده است:

قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ (۴۷/آل عمران) قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا (۱۰/ ابراهیم) قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ (۱۱/ ابراهیم) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ (۱۱۰/ الکهف).

تفاوت میان (الانسان) و (البشر)

در بعضی از آیات انسان موجودی مذمت شده می‌باشد و مورد مذمت خداوند قرار می‌گیرد به دلیل اینکه نسبت به رسالت و پیام خداوند کافر می‌گردد و همچنین اهل خسران و بسیار با عجله است.

از طرف دیگر کلمه‌ی بشر از (بشر به معنای مژده بده) آمده است. هر دو کلمه تعبیر از انسان بودن می‌کنند که در آن انسان بودن جنبه‌ی منفی کلمه را می‌رساند و بشربودن جنبه‌ی مثبت آن می‌باشد. از جهت دیگر کلمه‌ی بشر اغلب( نه همیشه) در ذهن شخص غیر مؤمن کلمه‌ای بوده که از انسان بزرگتر بوده است نه اینکه تنها انسانی همانند آنها باشد. چنانکه در جواب پیامبران به ناباوران می‌بینیم می‌فرمایند: ( من نیز انسانی همانند شما هستم و تنها تفاوت من با شما این است که من حامل وحی و پیام الهی هستم). 

پنجم/ کلمه‌ی عبد در قرآن

کلمه‌ی عبد نیز از جمله کلماتی است که محوریت آن انسان و انسان بودن است. این کلمه معمولا نزد انسان‌ها به معنای ساده بودن و حقیر بودن تلقی می‌گردد اما نزد خداوند متعال کلمه‌ی بسیار بزرگی است و این تفاوت دیدگاه قرآنی با دیدگاه انسان چیز تازه و شامل همین مورد نیست بلکه گاهی اوقات در قرآن علم خداوند نسبت به علم پیامبر نیز بیشتر نشان داده می‌شود.

کلمه عبد- به معنای بنده، در جامعه دارای این مفهوم است: انسانی با منزلت پایین و خود را حقیر نشان دادن. چنانکه در زبان کردی مشهور است که می‌گویند: (قربان! من بنده‌ی شما هستم- چاکرتم قربان، من بنده و خدمتکار شما هستم)، اما همین کلمه در قرآن مفهوم انسان با درجه‌ای بالا را دارد که هر کسی به آسانی نمی‌تواند به این مقام از عبادت و بندگی و معرفت الهی برسد. به عنوان مثال حضرت موسی که از پیامبران اولوالعزم نیز می‌باشد، از نظر معرفت و دانش خدادادی و شناخت الهی به درجه‌ی آن بنده‌ای که در سوره‌ی الکهف اشاره شده است نمی‌رسد، بنده‌ای که در ادبیات کردی به خدر یا خضر زنده معروف است. هرچند “عبد”ی دیگر وجود دارد که آن هم اولیای الهی هستند و دارای کرامت می‌باشند اما به درجه و مقام پیامبری نمی‌رسند.

بنابراین عبد در یک حال دو مفهوم متضاد یکدیگر را در خود دارد: عبدی دارای آزادی و کرامت و عبدی فاقد آزادی و برده و مملوک دیگران. 

دیکتاتورهایی آنچنانی در کشورها به وجود آورده‌اید که تنها از راه زور و اجبار دست از سر انسانها بر می‌دارند( چامسکی، کتاب ۵۰۱ و الغزو مستمر، ص۶۸). ایشان راست می‌گفت این جورج بوش بود که اجازه نمی‌داد دوست قدیمی‌اش صدام سقوط کند به همین علت او را همکاری نمود تا اینکه قیام شیعه و کرد را سرکوب نمود. عاصفه الصحرا[طوفان صحرا]، چه طوفانی؟! طوفانی که همه چیز را کنار زد غیر از دیکتاتور عراق را !( منبع: سایت کورد خال).

مفهوم و معنای این لغت در قرآن

معنای کامل این کلمه از میان معانی مختلف آن آشکار می‌گردد که این معانی در دو سوره‌ی یوسف و کهف وجود دارند. به عنوان مثال آنجا که یوسف برده‌ی زلیخا و شوهرش می‌گردد، یا در جایی دیگر در سوره‌ی کهف می‌بینیم که در هر موردی که روی می‌دهد خدر زنده علم و آگاهیش از حضرت موسی(ع) بیشتر است. بر این اساس متوجه می‌شویم که دو نوع عبد وجود دارد، عبد خدا و عبد انسان:

ا. عبد الله – به معنای بنده‌ی خدا، این بنده از نظر معرفت و دانش از مقام پیامبری بالاتر است که مثال آن بحث خدر زنده و حضرت موسی(ع) در سوره‌ی کهف است.

ب. عبد – به معنای برده و مملوک انسان. در این معنا آنچه که این برده را در جامعه می‌سازد خود انسان است. به این صورت که یک انسانی انسان دیگری را به بردگی می‌گیرد و آنقدر او را تحقیر می‌کند که هیچ گونه آزادی برای او باقی نمی‌ماند. این نوع بردگی همانند قدیم در دوران معاصر نیز در شکل و قالبی دیگر وجود دارد. به عنوان مثالی بسیار زنده و فراگیر امروز می‌بینیم که زن در فیلم‌ها به حالت کاملا لخت و عریان یا نیمه لخت به ابزار و وسیله و کالایی صرفا برای بهره‌ی جنسی و تأمین لذت جنسی گروهی از مردها قرار می‌گیرد!

معنای دیگر عبد معنای الهی آن است. در این معنا خداوند به این بنده چنان عزتی می‌بخشد که او را به مقام و کرامتی در سطح پیامبران می‌رساند!!

بنابراین در این میان می‌بینیم که انسان حق انسانیت را از انسان مقابلش می‌گیرد و او را به برده تبدیل می‌کند و در مقابل می‌بینیم که خداوند همین انسان را از مقام بردگی انسان همسان خودش به مقامی بالا می‌رساند و او را عارف می‌نماید.

 ششم/ کلمه‌ی النفس در قرآن

آخرین کلمه در این موضوع که ارتباط عمیق و ریشه‌ای یا هم معنی با مفهوم انسان و انسان بودن دارد کلمه‌ی (نفس) می‌باشد. نفس نیز از جمله کلماتی است که معانی مختلفی در خود دارد. از جمله این معانی معنای (شخص، کسی) است که در این معنا خارج از بحث ایمان و عقیده می‌باشد خصوصا در آیه‌ی۱۲۳ سوره‌ی بقره که می‌فرماید: ” بپرهیزید از روزی که کسی به جای دیگری ثواب و عقاب داده نمی‌شود( باموکی، ص۱۹). آخرین آیه‌ی سوره‌ی بقره نیز که کلمه‌ی نفس در آن وجود داشته باشد آیه‌ی ۲۸۱ است که می‌فرماید: “از روزی بترسید که به سوی خدا برمی‌گردید و در آن روز به هر کس سزا و پاداش عملی داده می‌شود که قبلا انجام داده است بدون اینکه به او ستمی روا داشته شود”.

کلمه‌ی نفس – به معنای شخص، نزد خداوند جایگاه مهمی دارد. چنانکه خداوند متعال در آیه‌ی ۳۲ سوره‌ی مائده (کسی/ شخص) و (مردم) را به هم پیوند می‌دهد و می‌فرماید که کشتن کسی به ناحق مانند این است که همه‌ی(مردم) را کشته باشی و همینطور نجات کسی همانند این است که همه‌ی مردم را نجات داده باشی.

برای این مطالب به مجموعه‌ی آیات زیر استناد می‌نمایم:

لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا(۲۳۳/بقره). وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (۲۵/ آل عمران). یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ (۱/نساء). مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا(۳۲/مائده).

غیر از این شش کلمه، نام‌ها و مترادفات و کلمات دیگری به صورت اشاره در قرآن وجود دارند که کاملا از انسان و انسانیت بحث می‌نمایند.

ای برادران که همگی ما در الناس و انسان و بشر بودن و غیره یکسانیم، بیایید همه‌ی ما در زیر یک چتر انسانی و انسان دوستی و دوستدار زندگی اجتماع کرده و متحد باشیم. کردستان بر اساس نص قرآنی و هر دو منبع ( وینیگرام) و ( کردستان مهد البشریه) گهواره‌ی دوم زندگی انسان است و در آن از اهل همه‌ی ادیان شامل مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و ایزدی و کاکه‌یی و غیره وجود دارند. به عنوان مثال در خود شهر هه‌ولیر(اربیل) از قدیم الایام تا کنون یهودی و مسیحی و کاکه‌یی زندگی کرده‌اند، با این حال هیچ گاه اجداد و نیاکان ما به آنها سخن زشتی نزده و رفتار بسیار نیکویی با همه داشته‌اند. به عنوان مثال عینی دیگر، اینکه در شهر سلیمانیه شخص ثروتمندی به نام (کریم عَلَکه) در یک سال که قحطی روی می‌دهد، ایشان خانه‌ی خود را به روی همه‌ی مسلمانان باز می‌کند، کرد نیز نسبت به او بی وفایی ننمودند بلکه در زمان حکمرانی شیخ (محمود برزنجی؟) شیخ او را به عنوان وزیر دارایی حکومتش منسوب نمودند. یا مثال دیگر از میان نمونه‌های بیشمار دیگر اینکه ورودی مسجد بزرگ “بن تبق” شهر سلیمانیه مغازه‌ی یک ارمنی بود. باور کنید آنچه از این همنشینی مسالمت آمیز اهل ادیان و گرایشات مختلف که در کردستان وجود داشت هم اکنون در اروپا و آمریکا نیز وجود ندارد. به عنوان مثال مسلمانان بوسنی و چچنی در جلوی دید دوربینهای انسان دوستان اروپایی مثل حیوانات کشته می‌شدند و ناموسشان به تاراج برده می‌شد، بگویید در آن زمان دمکراسی کجا بود؟! یا در خود حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر مگر خود جورج بوش نبود که با صدای پر از گلویش فریاد می‌زد که هر کسی با ما نباشد دشمن ماست؟! یا مگر بعد از رویداد پاریس رهبر حکومت وقت فرانسه صدا برنیاورد که از این بیشتر یا از این به بعد با رحم و مهربان نخواهیم بود؟! به من بگویید آیا قبلا هم پدران همین‌ها زمانی که یک میلیون انسان را در جزائر کشتند با رحم و مهربان بودند؟! من نیز همانند چامسکی می‌گویم: مردم اروپا و آمریکا شایسته و لازم بود که تا این حد هم متجاهل و بی فکر و ساده‌لوح نبودند بلکه حتی برای یک بار هم که شده از زمامداران و حکومتداران خود می‌پرسیدند که: افغانستان و پاکستان و سوریه و عراق و …. چه ربطی به آنها دارد؟؟

ترجمه : محمد احمدیان

نمایش بیشتر

محمد احمدیان

نویسنده و مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا