دعوت اسلامیسیره نبوی

این رایحەی خوش بر من باقـی ماند!

رایحەی خوش

ترجمە: کریــم تاران

امام ابن حجر در کتاب فتح الباری از امّ عاصم همسر صحابیِ گرانقدر عُتبه بن فرقد السُّلمـی روایت می کند که گفت: چهار زن بودیم کە در نکاح عُتبە بن فرقد قرار داشتیم، هر کدام از ما سعی می کرد کە از بقیە هووهایش خوشبوتر و خوش عطرتر باشد! هرچند عُتبه هیچ عطر و رایحەای را استفادە نمی کرد، اما از همەی ما خوشبوتر بود! و هر وقت کە بین مردم می رفت، می گفتند: رایحەای خوشتر از بوی عُتبەبن فرقد استشمام نکردەایـم!

دلیل را از ایشان پرسیدم و گفتم: ما هرچند تلاش می کنیم باز تو از ما خوشبوتری و دلیل این چیست؟
گفت: در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلّم به کهیر و مرض پوستی گرفتار شدم، خدمت پیامبر رسیدم از این مرض برایش گفتم، امر کرد که همەی لباس هایم را غیر از آنچه که ستر عورتم کند، از بدن درآورم، لباس هایم را درآوردم و خدمتش نشستم؛ در کف دو دستانش دمید و شکم و پُشتم را با دستان مبارکش سایش کرد، از آن روز این عطر و رایحەی خوش بر من ماندە است!

پیامبری مبارک، حتی قبل از آنکه به پیامبری مبعوث شود!

آمنه هنگامی که حامله بود در خواب نوری را از خود می بیند که کاخ و قصور بصری در سرزمین شام را نور و روشنایی بخشید!
قحطی و خشکسالـی دیار و سرزمین بنی سعد را فرا گرفته بود، آنگاه که محمد را برای شیر دادن آوردند، به محض رسیدنش برکت فراوان شد، تا جایی که مردم در طایفه بنی سعد می گفتند حلیمه را بپایید که کجا و چگونه گوسفندان و شترش را می چرانَد!؟ چون گمان می کردند که آن برکت و ازدیاد از خواص علوفه و چراگاه است؛ زیرا نمی دانستند این برکت از آن کودک شیرخواریست کە در آیندەای نەچندان دور، سیّد ٲنبیاء و مرسلین می شود!

هر چیزی به او دلبسته می شود، ٲُحُد کوهیست و صخرەای، اما دوستدار محمد است؛ پاک و منزە خدایی کە عشق محمد را در دل صخرەها نهاد.
تنەی درخت بە او مهر می ورزد، ٲنین و نالان می شود تا از منبر پایین نیاید و در آغوشش نگیرد، ساکت نمی شود؛ و این حالِ یک درخت است، پاک و منزه پروردگاری که همه چیز را دوستدار محّمد کرد!

زنی با فرزند خُردسالش خدمتش می رسد و می گوید: یارسول الله پسرم به سن پنج سال رسیده و هنوز حرفی نمی زند، دست مبارکش را روی سینەی بچە می گذارد و می پرسد: من کِییَم؟
بچە جواب می دهد: تو رسول خدایی!
و بعدهـا یکی از بهترین خُطبای عرب می شود!
داخل خیمەای می شود، پسری را می بیند کە بر اثر تاربینی و کم سوییِ چشمانش، نمی تواند میخ را بکوبد، دستان مبارکش را بر چشمانش می مالد؛ به سن هشتاد سالگی می رسد، و ازبس که چشمانش تیزبین است نخ سوزن را در اولین بار در سوراخش فرو می برد!

پیامبری عظیم و مبارک، برای امتی عظیـم و مبارک،
پس سرتان را خوب بالا بگیرید!!

نویسندە: ادهـم شرقاوی

از طريق
کریم تاران
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

کریم تاران

استان آذربایجان غربی - میاندواب نویسنده و مترجم فعال دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا