اندیشهشبهات

باطن گرایان وحرف گرایان (2)

باطن گرایان وحرف گرایان

نقد وبررسی پدیده ی اجتهاد میان،تأویل تحریفی وتفسیرظاهری

( باطنی ها و ظاهریها ی جدید)

 فرازی از کتاب: الإجتهاد والفتوی نویسنده: پروفسور علی محی الدّین القره داغی 

روش اوّل تأویل باطنی جدید یا تأویل منحرف:

علاوه بر نام فوق، می توانیم آن را تأویل انحرافی سکولاری نیز نام نهیم ، چون امروزه سکولارها به آن برمی خیزند.

روش ومنهج مورد پیروی آنان در این تأویل، برپایه های زیر استوار است:

اوّلا: تاریخمندی نصّ دینی: تمامی آنان متفق القولند که“گفتمان الهی گفتمانی است تاریخمند”     

 (نگا:نصرحامدابوزید،”النص،السلطة،الحقیقة”(ص/33).

مقصود به این مصطلح که در کتابهای آنان رواج یافته و به وفور دیده می شود این است که: مخاطبان نصوص دینی -تجلی یافته «درقرآن وسنّت» و متضمّن احکام شرعی-تکلیفی یاوضعی-شامل و اجب وحرام، صحت وبطلان، وامثال اینها-تنها  کسانی هستند که درزمان فرودآمدن وحی مخاطب آن بوده اند.درنتیجه هرکس که بعد از آنان می آید حق فهم و درک دیگری ازنصّ دارد، ومی تواند آن را  برمعنای دلخواه خود حمل کند، هر چند بر خلاف ظاهر باشد. مثلادرزمینه ی میراث می گویند، آیه ی﴿ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ ﴾النساء/176. تنها ویژه ی آن مقطع تاریخی بوده، لذا نسل های بعدی درهر دوره وزمانی تفسیر ویژه خود که متناسب آن عصر باشد ازآن دارند. مانند مناسب بودن مساوات فرزندان دختروپسردرارث برای عصرما!؟

(به کتابهای این افراد که دکرشان رفت، ونقد آنهان،استاذ ،دکتر، عبدالمجید النجار”القراءة الجدیدة للنص الدینی”(ص/18و19)مراجعه شود.)

عبد المجید الشّرفی درحق”مؤمن”(باورمند)ی که درشرایط واوضاع جدید زندگی می کند می گوید:”اگرباورمند امروزی معتقد باشدتفاصیل واجبات، عبادات ومعاملات-که خیلی کم هستند-امروزه هیچ کاربردی ندارند در واقع سخن بدی نگفته و این باورش هیچ زیانی به او نمی رساند. یعنی اگر معتقد باشد این احکام تنها اثری باقی مانده از مقتضیات جامعه ی دوران رسول الله هستند، و مربوط به سرزمین ساده ی حجازوشرایط زیست آن دوران بوده، ونشأت گرفته ازروابط میان افرادآن سرزمین بوده اند و ربطی به جامعه ی مدرن امروزی در شرق وغرب عالم

ندارند” [عقیده اش هیچ مشکلی ندارد                                                                                                                                 (نگا:عبدالمجید الشرفی،”الإسلام بین الرسالة والتاریخ”(ص/91).

دراین صورت، هرگاه محیط جغرافیایی وشرایط زمانی و مکانی تغییر پیدا کرد تکالیف شرعی نیزخود بخود منحل خواهند گردید.

  محمد الشرفی نیز می گوید:”حدود موجوده درقرآن وسنّت، وتطبیق آنها به این کیفیت، ویژه ی آن دوران بوده است.  راهکاری بوده که اجرایش در آنوقت کمترین مقدار شرّ و زیان برآن مترتّب می گردید، زیرا علیرغم وحشی گری! که درآنها وجود داشت می توانست جامعه ی آن زمان را از آنچه که بدتر وخشونت آمیزتروفجیع تراست نجات دهد، سپس سبب دیگری را-به نظر خودش-برای اجرای حدود درآن زمان ذکر می کند که “عدم وجودزندان درآن دوران-چنانکه قبلا گفتیم- درسرزمین عربستان است”.                                                                  

( نگا: محمد الشرفی، “الإسلام والحریة للإلتباس التاریخی” (ص/89).[1]

  بنابرهمین مبنا، دکترعبدالمجیدالشرفی به صراحت می گوید:” تنفیذ واجرای مجازات معینی-چنانکه درقصاص ودزدی وغیره مرسوم است- از باب خضوع وتسلیم در مقابل اوامرالهی بشمار می آید وربطی به زمان ومکان ندارد بلکه نشأت گرفته ازمقتضیات وضرورتها ونیازهای جامعه واخلاق است،  این امور هم متغیر وغیرمستقرهستند وتحت تأثیرعوامل متعدد فرهنگی واقتصادی وسیاسی قرارمی گیرند”.( نگا: عبدالمجید الشرفی، پیشین،(ص/85)[2]

بنا براین، زمان وظروف وامثال آنهادرزمینه ی تفسیر وتطبیق برنصّ حاکم اند، حتی در میدان عبادات نیز مسئله چنین است، یعنی آنها نیزدربرابرشرایط اجتماعی تسلیم وخاضع هستند.( نگا: پیشین(ص/62و63).[3]

تا آنجا که یکی از آنان گفته: “مبادی اعتقادی و اخلاقی که در مکه بر پیامبر (ص)فرود آمده اند رسالت اصلنامیده می شوند،اماآنچه درمدینه فرودآمده رسالت فرع ودوّم بوده و ویژه ی زمان خود هستند، در نتیجه انسان قرن بیستم فقط ملزَم به رسالت اصل است!”. (این ادعا سخن محمود محمدطه درکتابش بنام “الرسالة الثانیة من الإسلام” است،(ص/10) واین کفر آشکار است، به همین خاطر حکم ارتدادعلیه وی صادر گردید.)

این تفسیرکه سکولارها آن راتاریخمندی نص نامیده اند، یک تفسیر باطنی است وآنان دراین امرهیچ ابداع ونوآوری نکرده اند، چرا که  فرقه های باطنی دین گریز در این زمینه بر اینها پیشی جسته اند. جهت روشن شدن مطلب سخن یکی از اینها را مثال می زنم وآن را با سخن باطنی های پیشین مقایسه می کنم، وی می گوید:” هدف ازنماز وسایر عبادات تنها تحقق بخشیدن به اهداف آن، یعنی ارتقای بُعد روحی ومعنوی است که اگرآن را تحقق بخشیدیم نیازی به تنفیذ امر نصّ و ادای  عبادات نداریم! فراتر از این، امر به آن درحق آن فرد لغو وبیهوده خواهد گردید!؟” 

[4]. محمود محمد طه، رسالة الصلاة.

واین عین سخن باطنی های دین گریزاست که در رابطه با حکم نماز و غیره آن را برزبان آورده اند.                   

نگا:”الفرق بین الفرق”بغدادی(ص/382) که تفصیل آن خواهد آمد.

خلاصه ی سخن: استنباط احکام شرعی درنظر اینان- ازجمله عبادات وحدود-براساس تسلیم دربرابر مفاد نصوص والتزام به معانی متجلی در نوعی از”عبارة النصّ”(آنچه که نصّ درعبارت خود برآن دلالت می ورزد) شکل نمی گیرد وتکمیل نمی شود، بلکه از نظر آنان بایددرروح وهسته ی آن نگریست وتحقیق کرد و مقاصد نهفته درآن را مدّ نظر قرار داد، پیامبر(ص) به شکل معینی نماز می خواند مسلمانان نیز به او اقتدا می کردند، امّا این بدین معنی نیست که مسلمانان امروز نیز مجبور باشند در تمامی شرایط وظروف، زمان ها ومکان ها، این چنین نمازبخوانند و با تکیه به این فرض که نماز یک فعل واحد است ودرطول مقطع دعوت هیچ تغییری درآن رخ نداده است، به این صورت و  شکل ملتزم باشند.                                                                                                                       

نگا:عبدالمجید شرفی ،”الإسلام بین الرسالة والتاریخ”(ص/61و62).

ریشه ی  فراخوانی این آقایان به سوی نظریه ی تاریخمندی نصوص دینی به امور زیر برمی گردد:

  1. اینها فلسفه ی فیلسوف اطریشی [به احتمال قوی منظورش کارل پوپر است ]را پایه ی نظریات خود قرارداده اند که ویژه ی لغت و زبان عربی است و براین اصل استوار است که:” مدلول لغت، همان است که درذهن گیرنده طبق ساختار فرهنگی او استقرار می یابد، نه برحسب معناهای که لغت آنها را می رساند وهر کلمه ای در خارج ازذهن وی برای آن وضع شده است”وازآنجا که آگاهی فرهنگی برحسب اختلاف زمان ونسلها واشخاص دائما در تغییر است  مدلول لغوی یک نصّ واحد هم برحسب این متغیرات همواره در تغییرخواهدبود. نصرحامدابو زید در کتاب”النص، السلطة، الحقیقة”(ص/33، وص/80 وپس از آن) به شرح وبیان این فلسفه پرداخته است.

دکترعبدالمجید النجار می گوید: “چنانچه این فلسفه برنصّ شرعی تطبیق شود باعث به هدررفتن بسیاری ازاحکام اساسی وفرعی دینی می گردد، چون به مقتضای اساس فلسفه ی لغوی امکان این تأویل وجود داردکه اهل هر زمانی آنهارا طبق آگاهی از فرهنگ[واقتضای شرایط فرهنگی ] – که طرفدار آن هستند- فهم ودرک کنند”.

نگا: أ،د، عبدالمجید النجار،”القرائة الجدیدة”(ص/23).

  اگراین فلسفه درمیدان واقع تطبیق گردد معنای ثابتی–نه حقیقی ونه مجازی – برای کلمات وجمله ها باقی نخواهد ماند واثری ازآنچه که خداوند متعال برای قرآن اراده کرده -که به زبان عربی آشکار است- باقی نخواهد ماند، خداوند در وصف کتابش می فرماید:﴿ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾ النحل/103. و اين ( قرآن ) به زبان عربي گويا و روشني است.

ومی فرماید:﴿ ‏وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا‏﴾طه/113. ‏ همچنين قرآن را به زبان عربي فرو فرستاديم و در آن بيم دادن و ترساندن را ( به شيوه‌هاي گوناگون ) بازگو كرديم ، تا اين كه ( مردمان از كفر و معاصي ) بپرهيزند ، يا باعث يادآوري و بيداري ( و مايه‌ي پند و عبرت ) ايشان شود .  ‏ ‏

شایان ذکراست که، تحقق لغوی زبان قرآن وبیان وعیدآن، وامکان تحقق تقوی [به وسیله ی آیات آن] درروشنایی این فلسفه هرگزامکان پذیر نیست، زیرا هرکس آن را طبق آگاهی وفرهنگ خویش دریافت وفهم خواهد کرد.خداوند درآیه ی دیگری می فرماید:﴿ ‏إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏﴾ یوسف/2. ‏ ما آن را ( به صورت ) كتاب خواندني ( و به زبان ) عربي فرو فرستاديم تا اين كه شما ( آن را ) بفهميد ( و آنچه را در آن است به ديگران برسانيد ) . ‏

یعنی برای فهم وتعقل فرود آمده است ومی فرماید:﴿ ‏وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏*‏نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‏*‏عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ*‏بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ‏‏*﴾ الشعراء/192تا195.

‏ اين ( قرآن ) فرو فرستاده‌ي پروردگار جهانيان است ( و همه‌ي سرگذشتهاي مذكور در آن راست ، و احكام آن تا روز قيامت برجا و واجب‌الإجرا است ) . جبرئيل آن را فرو آورده است . ‏‏ بر قلب تو ، تا از زمره‌ي بيم دهندگان باشي .  ‏‏ با زبان عربي روشن و آشكاري است . ‏ ‏

2-منقاد نمودن لغت درمقابل قانون ریاضی نیوتن:

 این قانون در مورد حدود وپایان ها بحث می کند؛ ازآن رو که این قانون حد اقصی(بیشترین) وحد ادنی (کمترین) را -بدون اینکه از آنهاتجاوزکند- تعیین می کند.

عدّ ای از این نوباطنیان درشرح این نظریه می گویند: برخی ازاحکام شرعی حدّ ادنایی دارند که تنازل ازآن امکان پذیر نیست، مانند مرتکب زنا شدنِ مردی که زن دارد که اصلا جایز نیست، امّا این مطلب حدّ اعلای نیز دارد که می توان از آن تنازل کرد مانند زنای غیر زوجین(مرد و زنی که شریک زندگی ندارند).

  ومانند حدّاقلّ میراث زن که یک سوّم است، وامکان دارد در حدّ اعلی به نصف ارتقا پیدا کند،وغیره.

(محمد شحرور”الکتاب والقرآن”(ص/453و454و459و493) مراجعه شود. من نمی دانم دکتز محمد شحرور قاعده ی حد ادنی میراث زن(ثلث) وحد اعلای آن (نصف) را از کجا وکدام نص اقتباس کرده است زیرا قرآن به صراحت قایل است اگر مردفرزند داشته باشد همسرش از او یک هشتم می گیرد واگر بدون فرزند باشد یک چهارم. (مترجم))

  ازخوانش اوّلیه ی[ این نظریه ی انحرافی] چنین پیداست که تسلیم وخاضع نمودن نصوص در برابر این قانون از نظر لغوی و علمی امری مقبول وپسندیده نیست، زیرا قانون نیوتن ویژه ی قضایا ی مادی است، ازدیگرسو، ربط دادن معانی کلمات ویژه ی مربوط به احکام شرعی به حد اقصی وحدّ ادنی ، معنای جز عدم تحدید معنای کلمه به طور مضبوط ندارد،  تا بدینوسیله زمینه ی بازی با احکام شرعی و الهی وفق هوای نفسانی فراهم گردد.

3-تأویل مقاصدی یا روح قرآن: باطن گرایان جدید در راستای یافتن راهی جهت نفوذ  در میان مسلمانان و رواج نظریات شان، این مصطلح را طوری بکار برده اند که هدفشان از آن  ربط دادن احکام شرعی به مقاصد آن -درسایه ی احتفاظ به مدلولات  لفظی- نیست؛ چنان که این امر نزد علمای مقاصدی واصولی مقرراست، بلکه می خواهند مقاصد را بطور کامل بسان ابزاری قرار دهند، تا اعتبار و ارزشی برای احکام درذات آنها باقی نماند، طوری که اگرمقاصد[موردنظر]آنهاتحقق یافت حتماً مقصود[شریعت] نیز تحقق یافته باشد.

  مثلا[می گویند] فلسفه  ی تشریع حدود شرعی، بازداشتن افراد ازارتکاب جرم ومعاصی است، واین بازدارندگی به هروسیله ی که این هدف را تحقق می بخشد به وجود آید فرق نمی کند،خواه از راه زندانی یا مجازات مالی یا…        فلسفه ی تشریع عبادات روحی نیزتحقق بخشیدن به رفتار نیکو و اخلاق بلند است، اگر این مقصد ازهرکانال دیگری غیراز عبادات تحقق یافت مقصد شریعت تحقق یافته ونیازی به انجام عبادات وجود ندارد و هکذا در سایر امور.

یکی از پیروان این اندیشه در این زمینه می گوید:”تأویل مقاصدی ازنگاه دینی مناسب ترین نوع تأویل نصوص است، ونباید مبحث تحلیل کلمات به طول بیانجامد بلکه باید به دنبال تحقیق روی معانی نهفته درروح قرآن باشیم، و هر مسئله ای را به حسب قراردادن آن درضمن مقاصد فرا گیر الهی مورد بحث قراردهیم، مقتضای این تحقیق وبررسی دخالت دادن عامل زمان است، ممکن است قاعده ای برای زمان معینی صالح باشد امّا به مرور زمان وبه دلیل تغییر اوضاع صلاحیّت خودرا ازدست دهد در آن صورت باید بسوی غیر آن روی آوریم”.                        نگا: محمد الشرفی ،”الإسلام والحریة للإلتباس التاریخی”، (ص/138).

 دیگری درمورد حد دزدی می گوید:” عبور ازآن وتبدیلش به مجازات دیگری هیچ اشکالی ندارد، مادام هدف مورد نظر از راه های دیگری تحقق پذیر باشد”.                                                                 

نگا:عبدالمجید الشرفی،”الإسلام بین الرسالة والتاریخ”، (ص/70)[5]

  باطنگرایان جدید تمام توان خویش را مبذول می دارند تا قواعد وضوابط لغوی واصولی را در هم کوبیده و در پی آن نصوص و احکام شرعی را نابود گردانند، یعنی یگانه همّ آنان رها شدن از قید نصوص واحکام است مادام راهی برای نیل به این مطلب بیابند، تا جای که به قانون ریاضی نیوتن وغیره پناه برده اند به امید اینکه به فریادشان برسد و اهداف آنان را تحقق بخشد، اما تمامی این تلاشها – بویژه نزد دانشمندان ومتخصصان  شریعت- نافرجام وشکست خورده ازآب درآمد، چون ضوابط وقواعد اصولی ولغوی ازاستحکام و قوّت ساختار وبنیان آن چنان قوی برخوردار هستند، که لغت بدون رعایت ضوابط آن -حتی درسطح دیالوگ وگفتگوی عادی هم- نمی تواند وسیله ی تفاهم [میان انسانها ] باشد تاچه رسد به گفتگوهای رسمی. آیا معقول است دولت فرمان ومنشوری یا قانون ولایحه ای صادرکند وانگهی این تأویل گران بنام تأویل مقاصدی یا اخضاع دربرابرقانون نیوتن یا غیره، آن را به میل ودلخواه خود تأویل کنند؟آیا جرئت وجسارت همچون کاری را دارند؟

ادامه دارد


برگردان : محمد ملا زاده

از طريق
محمد ملازاده
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

محمد ملا زاده

@نویسنده و مترجم @آذربایجان غربی - پیرانشهر @فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا