تاریخ

بهار آمد تا …

 

نویسنده:  فهیم کاظمیان

 

بهار آمد تا خلعت رنگین خود را بر هستی بگستراند و شکوفه را به عقد شاخه ها درآورد و نرگس ها وگل پونه ها را به رقص و پای کوبی و روح را به وجد و سما بخواند و این جهان را طرحی نو در اندازد.

 بهار آمد تا ترنم باران پاک کند برچهره اندوه ها را، نقش زند بر تار و پود هستی طرح عشق و امید و محبت را.

بهار آمد تا درختان به خواب‌رفته، از باران وضویی سبز گیرند و نماز همدلی را دوش به دوش و همراه با نظام هستی برپا کند و به آنان که از حرص و حسد کورند و چندین سال نوری ازهم دورند بیاموزد حدیث سنگ و ثمر را.

بهار آمد تا آسمان سیاه و سفید ما را با مداد رنگیش رنگین کمانی از مهر و وفا، صلح و صفا، اخلاص و اخوت و محبّت را نقش زند، پرکند دشت و دمن را از یاس و سمن، سرسبز کند چهره بی‌رنگ هستی را، گلها را خندان کند به دیدار پروانه.

بهار آمد تا شکوفه زدن درختان، سر از خاک بیرون کشیدن دانه‌ها، آواز هزاردستان و چکاوکها و رقص و پایکوبی گلها، خودآرایی دشت و دمن و خودنمایی درختان و جنگل و کوهها، حرکت ابر و باد و مه، جاری شدن جوی و جویبارها و زنده شدن دوباره‌ی طبیعت و حشر و نشر جمادات، نباتات و حیوانات، فراخوانی باشد به سوی معاد کبری، که همه دست به دست هم بدهند تا از طرف خالق قادر و توانای خود با فصاحت و بلاغت هرچه تمام تر تفسیر کند آیه‌ی«وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَهً مَّیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ» را و به نمایش بگذارند صحنه‌ی معاد و قیامت و حشر و نشر حساب و کتاب و میزان را.

بهار آمد تا به وابسته و دلبستگان دنیا و به کسانی که از قافله آخرت غافلند و دانه‌ای که در زیر خاک می کارند به حیات دوباره‌اش ایمان دارند ولی به دانه خود (میت) که زیر خاک می‌رود حیات دوباره‌اش را انکار می‌کنند بیاموزد: «این حیات نو ز بعد برگ ریز هست دلیل بر وجود رستخیز» و به مسافران فریب‌خورده ره گم  کرده و به کسانی که نمی دانند از کجا آمده‌اند، آمدنشان بهره چه بود و به کجا می‌روند آخر، آیه‌ی «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى» را یادآور شود و تفسیر کند، با روییدن دانه‌های خفته در خاک: حدیث مرگ و زیستن را که ما از خاکیم و در خاکیم و باز برآییم زخاک. 

بهار آمد تا به برف بیاموزد حدیث آب‌شدن، حرکت کردن، جاری‌شدن، تازه و نوشدن، شستن از آلودگی‌ها، پاک‌شدن، تغییر و تحول ایجادکردن، نافع‌بودن و در آخر تبخیرشدن و به دریا پیوستن «که ما ز بالاییم و بالا می‌رویم       ما زدریاییم و دریا می‌شویم»

 بهار آمد تا کوه در و دشت، بحر و برها، دره‌ها و دریاچه‌ها شاخ و ساقه، برگ ها بید و اسپیدار، گل و گلبرگ ها، چمن جنگل نیزارها، پرنده، چرنده، درنده، مارها، ذره‌ها، سلول و اتم بارها، آسمان، کهکشان، ثابت و سیاره‌ها، همه و همه از اعماق و ژرفنای وجودشان فریاد برآورند که «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ». 

والسلام

نمایش بیشتر

فهیم کاظمیان

استان آذربایجان غربی مویسنده و مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا