اصولحدیث

جرح و تعدیل و علم الرّجال در علوم الحدیث

علم الرّجال در علوم الحدیث

پیدایش جرح و تعدیل و علم الرّجال

در دوران پنجاه و نه سال حکومت امویان یعنی از آغاز تا عصر خلافت عمروبن عبدالعزیز مانند دوره‌های سابق نسبت به تدوین احادیث و مکتوب کردن آنها اقدامی به عمل نیامد، اما به علت انقراض عصر اکثر اصحاب که عدالت آنان مورد اتفاق بود و غالباً روایت آنان از پیامبرr بدون واسطه تحقق می‌یافت و فرارسیدن عصر تابعین که عدالت آنان نیاز به تحقیق داشت و گاهی به واسطه غیر اصحاب روایتی تحقق پیدا می‌کرد کارشناسان امور احادیث، لازم شمردند که برای اثبات صحت حدیثی، اضافه بر رعایت اصل‌های سابق «شاهد و متابع و عدم تضاد، هوش و حافظه و روایت به عین عبارت پیامبرr» اصل دیگری نیز بنام «عدالت راوی» رعایت شود، و برای تحقق این اصل قوانین جرح و تعدیل[۱] را وضع نمودند و در بین سال‌های (۹۰) و (۹۶) هجری در دوران حکمرانان شعبه دوم بنی‌امیه به وسیله دو شخصیت بزرگوار اصحاب انس‌بن مالک[۲] (م ـ ۹۳) و عبدالله بن عباس[۳] (م ـ ۹۶) مطالب مربوط به «جرح و تعدیل راوی» طرح و پی‌ریزی گردید، و چند سال بعد به وسیله شعبی[۴] (م ـ ۱۰۴) و ابن سیرین (م ـ ۱۱۰) از شخصیت‌های تابعین و در اواخر دوره تابعین به وسیله اعمش[۵] (م ـ ۱۴۸) و شعبه (م ـ ۱۶۰) و مالک (م ـ ۱۷۹) مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی یعنی صفات و ویژگی‌هایی که کسی را شایسته می‌کرد که روایت او را رد (جرح) یا قبول (تعدیل) نمایند تکمیل گردید، و در اواخر قرن دوم به وسیله ابن مبارک[۶] (م ـ ۱۸۱) و ابن عیینه[۷] (م ـ ۱۹۷) و عبدالرحمن بن مهدی (م ـ ۱۹۸) کامل‌تر گردید و در اوایل قرن سوم توضیح و شرح مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی به وسیله یحیی‌بن[۸] معین (م ـ ۲۳۳) و احمدبن[۹] حنبل (م ـ ۱۴۱) به اوج خود رسید.

و به موازات طرح مسایل جرح و تعدیل راوی و آگاهی از خصوصیات و ویژگی‌های راویان «علم الرجال»[۱۰] نیز وضع گردید، همان‌گونه که سفیان ثوری (م ـ ۱۶۱) سبب سرگرمی خود را به (علم الرجال) اینگونه بیان می‌کند: «لما استعمل الرواه الکذب[۱۱] استعملنا لهم التاریخ» یعنی: هنگامی که برخی از راویان دروغ را به کار می‌گرفتند ما هم برای اثبات دروغگویی آنها تاریخ (و علم الرجال) را به کار گرفتیم و «علم الرجال» که به معنی آگاهی کامل از شرح حال راویان و آگاهی از عقاید و اخلاق و اعمال و زمان و مکان تولد و وفات و مسافرت‌های آنان بود هیچ راهی را برای دروغگویی در روایت احادیث باقی نگذاشته بود به عنوان مثال عفیربن معدان گفته است: «هنگامی که عمربن موسی[۱۲] به «حمص» آمد و در مسجد با ما نشست و روایت احادیث را با این عبارت «استاد شایسته و واجد صلاحیت خودتان برایم روایت کرده که …» آغاز کرد، به او گفتم آن استاد شایسته ما کیست؟ او را نام ببرید تا او را بشناسیم. گفت:

خالدبن[۱۳] معدان است، گفتم تو در چه او را ملاقات کرده‌ای و این احادیث را از او استماع نموده‌ای؟ گفت در سال یکصد و هشت گفتم در کجا؟ گفت در جمع سپاهیانی که به ارمنستان اعزام شده بودند، به او گفتم: «ای شیخ از خدا بترس و دروغگویی را ترک کن. خالدبن معدان سال یکصدو چهار متوفی شده و طبق این ادعایت باید تو خالدبن معدن را چهار سال بعد از مرگش ملاقات کرده[۱۴] باشی و علاوه بر این خالدبن معدان هرگز در جمع سپاهیان اعزامی به ارمنستان نبوده است بلکه در جمع سپاهیان[۱۵] اعزامی به روم بوده است.

بعد از وضع قواعد علم الرجال و آگاهی از زمان و مکان تولد و وفات راویان احادیث و امکان یا عدم امکان ملاقات آنان با یکدیگر، برای وضع مصطلحات زیر، راه باز گردید:

۱- «مُرسَل» خبری که به وسیله غیر صحابی[۱۶] به پیامبرr وصل شود.

۲- «مُسنَد» خبری که به وسیله صحابی به پیامبرr[17] وصل شود.

۳- «مُعلّق» سقوط راوی[۱۸] این سر سلسله راویان.

۴- «مُعضل» سقوط دو راوی یا بیشتر در وسط زنجیره و به طور متوالی.

۵- «مُنقطِع» سقوط دو راوی غیر متوالی در وسط زنجیره و در دو موضع صورت گیرد.

۶- «مجهول‌العین» کسی که فقط یک نفر از او حدیثی روایت کرده است.

۷- «مجهول‌الحال» کسی که جمعی از او روایت کرده‌اند، اما درباره وثوق به او اطمینان از او سکوت کرده‌اند.

۸- «مُوضح» روشن‌کننده نام و نشان راوی.

۹- «مُبهمات»[۱۹] راویانی که به عنوان مبهمی مثلاً «مردی یا شخصی» از آنان روایت کرده‌اند.

آغاز زمزمه کتابت احادیث

تا اواخر حکومت بنی‌امیه و تا عصر خلافت عمربن عبدالعزیز، نه تنها احادیث، بلکه اصول قبول روایت آنها و قوانین جرح و تعدیل و علم‌ الرجال نیز به صورت کتاب و نوشته وجود نداشت، و تنها از راه نقل، از سینه‌ای به سینه دیگر منتقل می‌شدند، و در آن زمان، نه تنها درباره امور مربوط به احادیث، درباره هیچ یک از معارف دینی جز قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشت و مقارن آن روزگار، کم‌کم زمزمه یادداشت احادیث به گوش می‌رسید و کفّه مجوزین کتابت احادیث و همچنین معارف دیگر اسلامی سنگین‌تر می‌گردید از جمله سعیدبن جبیر[۲۰] (م ـ ۹۵) شدت علاقه خود را به یادداشت احادیث با این عبارت ابراز می‌داشت که می‌گفت:

«من در آن در حالی که در بین عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس (هر سه سوار بر شتر) راه می‌رفتم حدیثی را که از آنان استماع می‌کردم، بر تخته چوب جهاز شترم می‌نوشتم و هنگامی که پیاده می‌شدم آن را در برگ از کاغذ[۲۱] می‌نوشتم، و همچنین سعیدبن مسیب[۲۲] (م ـ ۱۰۵) به شاگردش ابن حرمله اجازه یادداشت حدیث داد وقتی که از بدی حافظه خود به نزد او شکوی کرد[۲۳]، و شعبی (م ـ ۱۰۴) عبارت[۲۴] معروف «الکتاب قید العلم» را که بخشی از حدیث مرفوع پیامبرr است، و صحابی‌ها و تابعین آن را روایت‌ کرده‌اند، او هم آن را چند بار تکرار می‌کرد، و مردم را از فایده نوشتن احادیث آگاه می‌نمود، و می‌گفت: هر گاه چیزی از من شنیدی آن را یادداشت کن حتی اگر بر دیوار[۲۵] باشد و در میان ترکه او کتابی دیده شد که درباره فرایض[۲۶] و جراحات نوشته شده بود و دو امر کلی موجب ایجاد چنین زمزمه‌ای شده بود، یکی کم شدن حافظه‌های پر قدرت و اصیل عربی با تغییر محیط‌ها و اختلاط با اقوام گوناگون و ایجاد پارازیت‌های ناموزون در فضای زندگی، و دیگری توسعه شگفت‌ انگیز جهان اسلام در آن روزگار به حدی که از طرف جنوب تا کرانه‌های اقیانوس هند و از طرف شمال تا آن سوی دریای خزر و از طرف شرق تا کاشمر در مرز چین و از مغرب تا اندلس (اسپانیا) و اعماق اروپا پیش رفته بود و «سمح‌بن مالک» فرمانده نظامی نیروهای مسلح در شمال اسپانیا در دوره خلافت «عمربن عبدالعزیز» طی دو مرتبه حمله به کشور فرانسه تا «تولوز» پیشروی کرده بود و بسیار بدیهی به نظر می‌رسید که گسترش معارف اسلامی به ویژه انتشار احادیث که خواسته پیامبرr در حدیث: «نضّر الله إمرأً سمیع حدیثاً فادّاها کما سمعها» بود در جهانی با آن همه وسعت و عرض و طول، هرگز تنها کار ضبط حافظه‌ها و بیان زبان‌ها و سیر و سفر با وسایل ابتدایی آن روزی نبود، بلکه فعالیت مستمر کاتبان و زبان قلم‌ها و ثبت کتاب‌ها و پرواز اوراق و برگ‌ها از مرکز «دارالسنه» و سایر مراکز، به دورترین نقاط جهان وسیع اسلام را می‌طلبید، و در همان شرایط که زبان در حال جامعه بزرگ اسلامی چنین نقاطی را در وسایل انتشار معارف اسلامی می‌خواست، یکی از بزرگان تابعین «عمربن عبدالعزیز» به اقتضای حکمت الهی گویی برای پاسخ به خواست زبان حال جامعه بزرگ اسلامی زمام امور مسلمین را در دست گرفت، چون علاوه بر اینکه یک تابعی پرهیزگار و یک حاکم بسیار عادل بود و از حیث نبوغ و مهارت در علوم، نخستین[۲۷] متکلم در کلام اهل سنت و از تئوریسین‌های برجسته مکتب اهل تسنن به شمار می‌آمد، صدور فرمان او مبنی بر تدوین و نگارش کتب احادیث، با اینکه بی‌سابقه بود، و در عصر خلفای راشدین نیز با وجود اقدام به آن همه «اولیات» و نوآوری‌های لازمه گسترش دایره اسلام به آن اقدام نشده بود بدون مانع اجرا گردید و قبل از هر جا این فرمان را به مدینه که به «دارالسنه»[۲۸] معروف و خودش دوازده سال امارت آنجا را داشته بود، و به عامل خود در مدینه «ابوبکر محمدبن عمربن انصاری» که علاوه بر سمت امارت سمت قضاوت را هم داشت و به گفته مالک‌بن انس از وی داناتر[۲۹] در امر قضاوت کسی وجود نداشت به عبارت زیر صادر نمود: «اُنظر ما کان من حدیث رسول‌اللهr او سنّته فاکتبه، فانی قد خفت دروس العلم و ذهاب العلماء و لایقبل الاّ حدیث[۳۰] النّبیr و لیفشوا العلم و لیجلسوا حتّی یعلم من لایعلم فان العلم لایهلک حتی یکون[۳۱] سرّاً» یعنی: «توجه کن آنچه از احادیث پیامبر خداr در آنجا موجود است، به قید کتابت درآور، زیرا من نگرانم که علم محو شود و علما از بین بروند، و جز حدیث پیامبرr چیز دیگری مورد قبول نمی‌باشد و علم را آشگار کنید، و برای گسترش آن جلساتی را تشکیل دهید، تا در نتیجه آن کسانی که بی‌علم هستند تعلیم بیابند، زیرا علم محو و نابود نمی‌شود مگر هنگامی که از مردم پوشیده می‌گردد و به صورت رازهای سرّی درمی‌آید».

عمربن عبدالعزیز در اثنای آن فرمان بر دو نکته تأکید کرده بود: «اول اینکه تنها آنچه از حدیث رسول‌اللهr برای تو ثابت[۳۲] شد آن را به قید نگارش درآور (نه حدیث غیر ثابت و نه سخن دیگران) دوم روایت احادیثی که نزد دو تن یکی عمره[۳۳] دختر عبدالرحمن انصاری و دیگری قاسم بن محمدبن[۳۴] ابی‌بکر است، حتماً به قید نگارش درآورید» زیرا این دو تن از شاگردان[۳۵] ام‌المؤمنین عایشه (رضی‌الله عنها) و از آگاه‌ترین مردم[۳۶] به احادیث روایت شده عایشه ام‌المؤمنین بوده‌اند.

عمربن عبدالعزیز نظیر همان فرمانی را که برای ابن حزم فرستاد به تمام عاملان خود در همه استان‌ها و شهرهای[۳۷] بزرگ فرستاد و نخستین کسی که در زمان حیات عمربن عبدالعزیز به اطاعت از این فرمان موفق شد دانشمند معروف حجاز و شام محمدبن مسلم‌بن شهاب زهری مدنی (م ـ ۱۲۴) بود که کتاب حدیثی را[۳۸] به نگارش درآورد، و عمربن عبدالعزیز دفاتر بسیاری[۳۹] را از رونویسی آن کتاب تهیه کرد و به همه جاهای دور و نزدیک جهان اسلام فرستاد، و زهری از این راه حق داشت که به اقدام خود افتخار کند و بگوید: «لم یدوّن هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی» یعنی: در تدوین این علم و نگارش کتاب حدیث کسی بر من[۴۰] سبقت نگرفته است، و همین زهری گفته است: «ما محدثان از نگارش امتناع می‌داشتیم[۴۱]، اما این اُمرا بودند که ما را به کتابت وادار نمودند، پس صلاح دیدیم که احدی از مسلمانان را از نوشتن باز نداریم».[۴۲]

صدور فرمان‌های عمربن عبدالعزیز در زمینه نگارش کتب حدیث برای تمام اُمرا و خلفای بعدی سرمشق گردید، و در یک زمان از تمام شهرهای بزرگ و کوچک نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و چون تاریخ شروع یکایک کاتبان و مصنفان دقیقاً با ماه و سال معلوم نبوده است، درباره نخستین کسی که به نگارش کتاب حدیث پرداخته نظرهای زیر اظهار گردیده است:

۱- ذهبی[۴۳] در شرح حال خالدبن معدان نوشته است که وی هفتاد تن از صحابی را دیده، و دانش وی نیز در مُصحفی جمع شده است آنگاه از قول سفیان‌بن عیینه افزوده است «احدی بر خالدبن معدان (در این زمینه) تقدّم ندارد، وی متوفی (م ـ ۱۰۳ یا ۱۰۴) بوده است.

۲- برخی همان ابن حزم را ـ که نخستین کسی بود عمربن عبدالعزیز فرمان نگارش کتاب حدیث را برای او فرستاد ـ آغاز‌کننده نگارش کتاب حدیث[۴۴] می‌دانند، ولی کسی از نوشته‌های او خبری نداده است و مالک‌بن انس می‌گوید من از پسر ابن حزم درباره کتبی که پدرش تدوین کرده است پرسش کردم، او در پاسخ گفت این کتاب‌ها از بین رفته‌اند.

۳- ابن حجر عسقلانی[۴۵] ربیع‌بن صبیح و سعیدبن عروبه را که هر دو بصری بوده‌اند آغاز‌کنندگان نگارش کتاب حدیث شمرده و برخی ابن جریج که مکی و سعیدبن عروبه که بصری بوده آغاز‌کنندگان تدوین کتب حدیث به شمار آورده‌اند، و در کتاب «علل احمدبن حنبل»[۴۶] از قول فرزندش آمده است که: «به پدرم گفتم اولین کسی که به تصنیف اقدام نمود چه کسی بود؟ پدرم گفت: ابن جریج و سعیدبن عروبه و سپس از قول ابن جریج نقل کرد که: «احدی قبل از من به تصنیف دانش چنان که من انجام داده بودم نپرداخت».[۴۷]

منبع : کتاب تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث

تألیف : استاد فاضل حاج ملاعبدالله احمدیان

 

[۱]- معرفه علوم الحدیث، حاکم، ص ۵۲ و کفایه، خطیب، ص ۸۱ تا ۱۰۱، عدالت و جرح و احکام آنها.

[۲]- علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۱۰۸٫

[۳]- همان.

[۴]- همان.

[۵]- همان.

[۶]- همان.

[۷]- همان.

[۸]- همان.

[۹]- همان.

[۱۰]- و آن علمی است که راویان احادیث از حیث روایت حدیث به وسیله آن علم شناخته می‌شوند علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۱۰۹، به نقل از منهل الحدیث زرقانی، ص ۱۰ و الرساله المستطرفه، ص ۹۶ و ۱۰۰٫

[۱۱]- الکفایه، خطیب، ص ۱۱۹، به نقل از صبحی صالح، ۶۶٫

[۱۲]- صبحی، ص ۶۵ به نقل از کفایه، ص ۱۱۹٫

[۱۳]- همان.

[۱۴]- صبحی صالح، ص ۶۵ به نقل از کفایه خطیب، ص ۱۱۹٫

[۱۵]- همان.

[۱۶]- قواعد الحدیث، جمال‌الدین قاسمی، ص ۱۱۴، به نقل از صبحی صالح، ص ۱۶۸٫

[۱۷]- الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص ۴۴ و شرح جمع الجوامع، جلال محلّی، ج ۱، ص ۱۷۶ و شرح نخبه، عسقلانی، ص ۱۰۵ و التدریب، سبوحی، ص ۷۳، به نقل از صبحی صالح، ص ۱۷۲٫

[۱۸]- همان.

[۱۹]- الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص ۲۲۶٫ تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۱۰۳ و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص ۷۲ از ج ۱٫

[۲۰]- تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۱۰۳ و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص ۷۲ از ج ۱٫

[۲۱]- همان.

[۲۲]- جامع بیان العلم، ج ۱، ص ۷۳ و تقیید العلم، ص ۹۹ و ۱۰۰٫

[۲۳]- همان.

[۲۴]- همان.

[۲۵]- همان.

[۲۶]- تاریخ بغداد، خطیب، ج ۱۱، ص ۲۳۲، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۳۵ و ۳۶٫

[۲۷]- فرقه‌های اسلامی، دکتر حسین عطوان، ص ۳۳۳ به نقل از الفرق بین الفرق، ص ۱۴٫

[۲۸]- علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح به نقل از تاریخ طبری، ص ۱۸۲۰٫

[۲۹]- تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۴۱٫

[۳۰]- همان.

[۳۱]- همان.

[۳۲]- همان.

[۳۳]- تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۳۰۰، صبحی صالح، ص ۳۷٫

[۳۴]- همان.

[۳۵]- همان.

[۳۶]- همان.

[۳۷]- الرساله المستطرفه،ص ۴، به نقل از صبحی، ص ۳۷٫

[۳۸]- همان.

[۳۹]- جامع بیان العلم، ج ۱، ص ۷۶٫

[۴۰]- الرساله المستطرفه، کتانی، ص ۴ به نقل از صبحی، ص ۳۸٫

[۴۱]- الاضواء، ابوریه، ص ۲۶۲، به نقل از تقیید العلم و جامع بیان العلم و فضله، ج ۱، ص ۷۷ و طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۵ به نقل از صبحی، ص ۳۸٫

[۴۲]- همان.

[۴۳]- تذکره الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۹۳٫

[۴۴]- تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۴۰٫

[۴۵]- قواعد التحدیث، جمال‌الدین قاسمی، ص ۷۰، به نقل از فتح‌الباری.

[۴۶]- علل ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۴۸٫

[۴۷]- همان.

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا