تاریخ

جنگ جهان ها…( واکاوی چرایی جنگ جویی انسان ها )

نویسنده:عظیم عثمانیان 

چندی پیش برای تماشای تئاتری همراه دوستم رهسپار سالن نمایش شدیم.

سناریوی نمایش در ارتباط با عواقب جنگ بود.معضلات و اثراتی که هر جنگ بر افراد به صورت خاص و بر جامعه به صورت عام می گذارد .گفتگویی در یکی از صحنه ها درگرفت که  چنان ذهنم را درگیر کرد که تا پایان نمایش در همان نما غرق ماندم.

در این نما یکی از بازماندگان جنگ با فریاد همراه با بغض نفرت آلود گفت:همه ی جنگ ها ،جنگ جهانی هستند حتی جنگی که بین دو نفر رخ می دهد جنگ جهانی است ؛ چون هر انسان برای خودش یک جهان آرزو،امید ،فکر و هدف دارد.

پس هرگاه دو انسان جنگشان شد دو جهان دچار جنگ می شوند و میلیون ها آرزو و هدفی که زخم جنگ می خورند و چه بسا در جنگ می میرند.

بیشتر که نگاهم را به این جمله معطوف کردم دیدم چقدر راست می گوید؟ جهان ها مدام در چهار سوی دنیا درگیر جنگ می شوند و این جنگ ها چقدر بی سر و صدایند نه کشوری له و علیه آن موضع می گیرد و نه جلسه ای از شورای امنیت تشکیل می شود؟  ولی غافل ازآنکه بزرگی و وسعت تخریب آن چقدر وسیع  است. دو تن از بهترین مخلوقات به جهان های یکدیگر حمله ور می شوند.

هر چه سعی کردم نمی شد که این جمله را از یاد ببرم و یا به هزاران موضوع دیگر که در کور سوهای حافظه ام مدتهاست بایگانی شده و انبوهی خاک بر آن نشسته و دیگر فرصتی برای ظهور ندارند،ملحق کنم.

جنگ است آن هم جنگ جهان ها،هزاران جنگ جهانی و میلیون ها حمله ی جهانی هر روز در همین زمین خاکی در حال انجام است.

امروزه پیش بینی جنگ جهانی آسان ترین کار است چون هر لحظه جنگ  جهان هاست.به وسعت غرب تا شرق ،جنوب تا شمال از مدرن ترین شهرها تا به دور ترین کوره دهاتها.

سال( 2015.م ) هم که انگار اوج جوشش جنگ خواهی است و جنگ را  بسیار خوش می پندارد.

در سایه جنگ میخواهی قدمی در هوای آزاد برداشته باشی و نفسی عمیق از اکسیژن بوستانی بر جان بدمی ولی انگار جنگ و یاد جنگ آنجا هم ول کن نیست و مدام کلام جنگ جان را می خراشد.

این سو چند پیرمرد از تلفات امروز جهان می گویند و دیگری هم به تایید او با خوشحالی می گوید((حاجی دیگر پایان جهان است)) گوشم آنجاست و نگاهم پیش پسر بچه ای که کوله ای سنگین بر پشتش و لبخندی بر لب که امروز آموزگار درس دوستی و صلح برایش گفته ولی همین جا تمام آن درس یادش رفت چون پدربزرگ ها دارند روایت جنگ می کنند.

حتی آن سو هم زنان کوچه ،گرد هم آمده و جنگ را از دعوای دیشب نرگس خانم با مادر شوهرش تا تحولات تروریستی منطقه و چالش های جهان مورد واکاوی قرار می دهند.

اگر در تمام مسیر هم پسر بچه با جنگ مواجه نشود عصری هنگام بازی با همسالانش، بچه ها برای ترساندن همدیگر از جنگ و افراط و خشونت خواهند گفت. حتی اگر بخواهی از جنگ و سخن جنگ هم بگریزی دوباره یادآوری جنگ به دنبال توست. انگار مردم جنگ را دوست دارند حتی اگر درگیرش هم نباشند نسبت به جنگ بی وفا نیستند و مدام دارند ذکر خیرش را می کنند.

ما حتی پرندگانی را هم که از سرزمین جنگ گریخته و ازخانه ی جنگ، لانه ترک کرده و اینجا به دنبال آرامش هستند را به یاد خاطرات جنگ می اندازیم .

آنها هم دیگر متوجه شده اند که مهاجرت سودی ندارد و زیستن با بشر که تمام توجه اش جنگ شده،را باید همین طور تحمل کنند.

تلویزیون که تماشا می کنی مجری های خبر چنان با آب و تاب از جنگ و کشتار می گویند که مردم به جای تنفر بدان جذب می شوند.

فضای مجازی هم خودش میدان جنگ است دلاوری های جنگ و جنگاوری آنجا هرچه بهتر و در اندک زمان در اختیار کاربران قرار می گیرد و حتی زیر هر پستی جنگی است جنگی جهانی که افراد تک تک یا همراه هم به جهان های یکدیگر حمله ور می شوند و خرسندند که جنگ بالا بگیرد و جان می گیرند از جنگ.

نمی دانم چه شد؟؟  چرا و چطور ما این گونه جنگ دوست ، شیفته  و دل باخته ی جنگ شدیم.تمام زندگیمان از سری با جنگ گره خورد؟

جنگ از ما بین همسران که نزدیک ترین هایند آغاز و در بین ملل گسترش یافت،جهان به جنگ آراستیم .حالا بماند که زمین را گرفتار جنگ کرده ایم ما زمان را هم در دام جنگ انداختیم ، از گذشته جنگ می گوییم و برای آینده آن پیش بینی می کنیم و شاید هم کتاب های تاریخ ما را در جنگ رها کردند، آنجا که صفحاتش را ورق زدیم و دیدیم در ازای مدح هر ده صفحه جنگ حتی کمتر از یک صفحه به دوستی و صلح و آبادانی پرداخته شده بود. انگار آفریده شده ایم که بجنگیم!!!

 

علت و چرایی جنگ ها؟

از قدیم الایام گفته اند که دنیا خیلی کوچک است ؛ که اشتباه همین جا بود.

 شاید هم علت خیلی از این جنگ جهان ها همین باشد. انسان است که دیگر فکر می کند  چون دنیا کوچک است و کوچک هم بین همه تقسیم شود چیزی دستگیرش نمی شود و اینگونه شد که همه سعی دارند پای به جهان های همدیگر بگذارند که سهمی از این دنیاهای کوچک را تصاحب کنند و همین تفکر رایج باعث شد در تمام سطوح به همدیگر حمله ور شویم.

 علیرغم تمام  این ها که در سرمان فرو رفته، دنیا خیلی هم بزرگ است آنقدر که همین کره ی زمین جوابگوی خواست ها و دنیاهای همه ی انسانهاست.آنطور که کسی هم دنیای دیگری را تنگ و محدود نمی کند و جای کافی برای بی نهایت جهان، در همین جهان وجود دارد.

 شاید آنقدر که  بشر برای تصاحب و حمله بر جهان دیگرکسان تلاش کرده و آنقدر که سلاح فکر و سلاح فیزیکی و جنگ افزار برای حمله به جهان اشاخص دیگر تدارک دیده،اگر به همان اندازه برای پا گذاشتن به کرات دیگر و دنیاهای جدید بر علوم و فنون سرمایه گذاری و تلاش می کرد ،الان جناب انسان بر روی چندین کره ی دیگر هم دنیاها داشت . ولی همان بهتر که ندارد و الا آنجا هم برای تجاوز و حمله به جهان های هم می کوشیدند و پیام جنگ را آنجا نیز صادر میکردند و جهان هستی را بیشتر درگیر زیاده خواهی خود می کردند.

 همین بیچاره زمین دارد تحمل می کند کافیست وبهتر است دیگر مریخ و ماه و… را وارد بازی بچگانه ی انسان نکنیم.

 

جنگ با که؟؟؟

 در این جنگ جهان ها که امروز رواج یافته ، مهم نیست با که بجنگیم فقط مهم این است که از قافله ی جنگ عقب نمانیم

با اوضاع ذکر شده تمام افراد دشمن محسوب می شوند حال یکی دو تا از آنها را بر می گزینیم اگر هم کسی پیدا نکردیم علیه جهان خودمان می جنگیم.

 انگار جنگ به ارزش تبدیل شده صرف اینکه بجنگی تو هستی و وجود داری مهم نیست با که می جنگی!!!

 ما انسان ها در گفتار ؛ همه خود را علیه جنگ در هر سطحی می دانیم ولی در عمق ؛ روز به روز عشقمان به جنگ فزونی می یابد دلیلش هم این حجم ابزارها و سلاح هایی هست که هر روز در حال گسترش هستند تا از خانه مان گرفته تا کل جهان هر که را مایل بودیم مورد حمله قرار دهیم .

تاریخچه جنگ

نمی دانم ما آفریده شدیم برای جنگ و یا که جنگ آفریده شد برای ما و اینکه جنگ قبل ما بود و ما وارث آن شدیم یا که از خودمان جنگ را به ارث می گذاریم؟؟

ولی یقین این است که داستان جنگ از جنگ شروع شد

 هر وقت ما انسان ها  خواستیم که خود را حق نشان بدهیم به هر طریقی یا با لینک کردن خودمون حتی به خدا تا اینکه جهانمان را  از جهان دیگر اشخاص محترم تر و ارزشمند تر بدانیم و حتی شد که ادعای خدا بودن زمین هم کردیم تا شده بتوانیم به جهان فردی حمله ور بشویم و ملاک حقانیت مان در جنگها شد چماق و آنوقت بود که جنگ به اعتراف مردم تمام کننده ی نهایی شد .

 این در حالی هست که خدا به حقانیت خدا بودنش هیچ وقت سعی نکرد با ما جنگ کند و به جهان همه ی ما نگاه یکسان داشت و جهان تک تک انسان ها رو به رسمیت شناخت.

 و این چنین  شد که به لطف انسان ، زمین و آسمان رنگشان شد رنگ جنگ، صدا، صدای جنگ و هر آنچه دیده می شد بوی جنگ.

 شاید  گفتن از بی مهری جنگ  در روحیه کسی موثر نباشد چون آنچه امروز عادی تر از هر چیز همین جنگ است که عادی مثل : نوشیدن شیر از پستان مادر یا طلوع هر صبح خورشید از شرق شده است .

 حالا اگر در جنگ قربانی هم باشد هر جسدی جهانی است که بر زمین می افتد و شاهد فروپاشی جهان هایی هستیم که هیچ نهادی برای از بین رفتن این جهان ها همانند جلسات بین المللی حفاظت از زمین نشست فوق العاده برگزار نمی کند.

 ارث جنگ برای نسل های آتی کودکانی است که خشم و نفرت  در وجودشان نهادینه شده و سرشار از جنگ رسیده از گذشتگان اند.

 جنگ ها در می گیرند چون نه این آن می شود که او می خواهد و نه او آن می شود که دیگری می خواهد ،دقیق شبیه بازی بچه هاست . بچه ها از کودکی یاد می گیرند همه چیز را بگویند من می دانم ، مال من است و من می گویم و..

این احساس ها به تدریج رشد می کنند و به ما انسان ها خوی جنگ می دهند.

 جنگ ها عمق دارند عمق جنگ ها ناشی از عمق حماقت انسانهایی است که تنها گفتمانشان جنگ است.

 جنگ به قیمت مرگ جهان ها و مرگ برایشان لذت بخش است.سفید را به جان سیاه می اندازند از سویی و از دگر سو قانون حمایت از سیاه و ضد برده داری وضع می کنند   ادیان ، افکار و ملت ها را به تحریک حس های مذهبی و وطندوستی وارد جنگ هایی طولانی و قومیت ها را درون جغرافیای وطنشان و حتی افراد درون خانواده ها را دچار جنگ جهان ها میکنند و چه بسا این جنگ برایشان وارونه شده و گنج می گردد.

 بارها خداوند مهر گستر خواست که با ادیان متعادل ترمان کرده و از جنگ دورمان کند ولی انسان که دیگر استاد جنگ شده بود ادیان را هم در خدمت جنگ جهان ها قرار داد.

 انسان ها هم جنگ دوست هستند و هم یکدیگر را به جنگ طلبی متهم می کنند. خدا جهنم را آفریده بود برای آن دنیا ولی از آنجا که انسان رغبت آن داشت با جنگ جهان ها دنیا را پیش از موعد به جهنم مبدل ساخت.

 به امید آنکه تمام انسان هاو جهان شان را محترم بدانیم و با هیچ جهانی جنگ نکنیم واز جنگ نگوییم و جنگ را نپوییم تا جهان مان سرشار از صلح و دوستی شود و به جای گلوله گل نثار هم کنیم.

 والسلام

نمایش بیشتر

عظیم عثمانیان

نویسنده . مترجم . شاعر. فعال مدنی آذربایجان غربی. ارومیه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا