تاریخسیره نبوی

در مسیر هجرت

هجرت

خداوند متعال پیامبرش را براساس آیین حق و حقیقت و هدایت به سوی مردم فرستاده و پیمان پیروزی و سرفرازی و حمایت را به ایشان داده است. حمایت پروردگار بزرگ برای ایشان نیز به صورت های مختلف بوده است؛ برای نمونه معجزه ها و رویدادهایی که از تصور و توان و تحمل و عقل انسان به دور بود.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از این کە قرآن بزرگترین معجزه ی ایشان بوده، چندین معجزه و رویداد غیر منتظره و نامتعارف و ناشناختە هم از ایشان رخ داده کە همه ی آنها را با عنوان معجزه شناسانده اند. این معجزات پیش از هجرت، در میانه ی هجرت و حتی بعد از هجرت نیز دیده شده اند. در این مقاله چندین معجزه که در زمان هجرت، خداوند سبحان برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نمایان کرده است را بیان خواهیم نمود.

ابوبکر صدیق(خدا از ایشان راضی باد) این چنین در مورد اتفاقی کە در هنگامه ی هجرت روی داد، سخن می فرمایند: آن شب تا چاشتگاه بە راه ادامه دادیم، هر چقدر توجه می‌کردم، می‌دیدم راه امن و امان است و کسی در آنجا رفت و آمد ندارد، سنگی بزرگ دیدیم کە تا آن وقت آفتاب به آن نرسیده و هنوز سایه آن برقرار بود، تصمیم گرفتیم کنار آن قدری استراحت کرده و سپس بە راه خود ادامه دهیم، سعی کردم گوشه ای از آن سایه را برای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) تمیز کرده تا استراحت بفرمایند. سپس زیراندازی را پهن کرده و به ایشان گفتم: ای پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) اکنون می‌توانید بخوابید، من مواظب و نگهبان خواهم بود و ایشان به استراحت پرداختند. بعد از آن ابوبکر چنین می‌فرماید کە بعد از اندکی چوپانی از آنجا عبور کرده است کە از ایشان تقاضای مقداری شیر کرده است و در این هنگام پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) بیدار می‌شوند و از آن شیر می‌نوشند و سپس می‌فرمایند: (آیا هنگام رفتن نیست؟) گفتم: بله. ابوبکر می‌گوید: بعد از آن که حرکت کردیم و آفتاب در حال غروب بود، دیدیم که سراقه بن مالک ما را تعقیب کرده است.

داستان سراقه پسر مالک

داستان سراقه پسر مالک نیز یکی از معجزه های بزرگ زمان هجرت به شمار می‌رود که دلیلی شد برای آن که سراقه از یک دشمن سرسخت اسلام، به یک دنباله رو و گوش به فرمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تبدیل شود. سراقه می‌گوید: زمانی که پیامبر(صلی الله و علیه و آل و سلم) از مکه به قصد هجرت به مدینه خارج شدند، قریش صد شتر را به عنوان جایزه برای کسی که پیامبر(صلی الله و علیه و آل و سلم) را به مکه بگردانده و تحویل آنها دهد، مشخص کردند. می‌گوید: زمانی که من در خیمه و چادر قبیله ی خود نشسته بودم، یکی آمد و گفت: به خدا قسم سه سوار را دیدم که از کنار من گذشتند، من فکر می‌کنم آنها محمد و همراهانش بودند. می‌گوید: با چشم به او اشاره کردم که حرفش را ادامه ندهد. بعد گفتم آنها از فلان طایفه هستند که چیزی را گم کرد اند و دنبال پیدا کردنش هستند. گفت: احتمالاً همین طور باشد و دیگر حرفی نزد.

سپس سراقه ادامه می‌دهد و می‌گوید بعد از آن سراغ آنها رفتم و خواستم آنها را تحویل قریش دهم، اما تا نزدیک آنها شدم، اسبم روی دو پایش ایستاد و مرا به زمین کوبید. بعد دانستم که این رویداد عادی نیست و از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) تقاضای دعا کردم.

سراقه قبلش آمده بود آنها را تحویل قریش دهد، اما بعد از کمی دلش آرام می گیرد و از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) تقاضای ببخشش و امان می‌کند و آنها از او می‌خواهند کە خبر آنها را بە قریش نداده و هیچ کس را از دیدن آنان باخبر نسازد و او نیز به ایشان قول می‌دهد که نزد هیچ کس از آنان سخنی نگوید. این خبر نیز بعد از فتح مکه و مسلمان شدن سراقە پخش می‌شود.

این چنین ابتدا سراقه با دلی لبریز از کینه و دشمنی با پیامبر(صلی الله و علیه و آل و سلم) و با آرزوی بدست آوردن صد شتر به طرف آنها حرکت کرد، حتی هیچ کس از قبیله ی خود را از این جریان باخبر نکرد تا جایزه تماماً مال خودش شود. اما به جای آن جایزه دستاورد دنیا و قیامت را یکجا برای خود به دست آورد و ایمان آورد.

رویداد مشهور دیگری که در چادر ام معبد اتفاق افتاده‌ و در کتابهای حدیث و سیره‌ ذکر شده، این است که، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهان و دوستانش در کنار چادر ام معبد اتراق کردند و از ام معبد درخواست خوراک نمودند، اما با بررسی این واقعه‌، اسنادش نامعتبر و ضعیف به نظر رسثده، بە جز این قسمت از آن که صحابی گرانقدر، قیس پسر نعمان سکوتی این گونه بیان می‌نماید: “زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) بە راه افتادند،  قصد داشتند به صورت پنهانی در کنار چادر ابومعبد اتراق کرده و خوراکی تناول کنند. ابومعبد گفت: سوگند بە خدا هیچ گوسفندی نداریم، به جز یک گوسفند که باردار است و هیچ شیری ندارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن گوسفند کدام است؟ آن را آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا کردند که پروردگار مهربان به آن برکت دهد. بعد از آن، گوسفند شیردار شد و از آن دوشیدند و خوردند. بعد از آن فرمودند: تو همان کسی هستی که قریش می‌گویند از دین پدران خود بیزاری می جویی؟ فرمود: بلی، آنان چنین می‌گویند. فرمودند: گواهی می‌دهم که آن چه به خاطر آن از دین آبا و اجدادیت گذشته ای، حق و حقیقت است. ایشان نیز گفتند: دنباله‌رو شما خواهم بود و مسلمان خواهم شد. پیامبر (صلی الله علیه و آل و سلم) فرمودند: نە، فعلا ایمانت را پنهان دار، تا وقتی که می‌بینی ما اینجا را ترک کرده ایم و نام ما در جهان آوازه داده است، سپس آن وقت اسلام آوردنت را آشکار کن. او نیز بعدها به پیامبر پیوستند.

این داستان خود دارای معجزه ای آشکار بود که ابومعبد با چشمان خودش دید و به آن ایمان آورد. نتیجه این است که در راه هجرت پیامبر و دوست شفیعش چندین معجزه و رویداد پیش آمد و خداوند بلند مرتبه پیامبرش را از شر دشمنان و کافران مصون نگه داشت و در امان به مدینه منوره رساند.

منبع: سایت صدای اسلام
مترجم: مینا قرنی دولت آباد
سوزی میحراب

از طريق
مینا قرنی
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

مینا قرنی دولت آباد

استان آذربایجانغربی - مهاباد نویسنده و مترجم دارای ذوق شعر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا