قرآن

رابطه‌ی واژه‌های حمد، مدح و شکر

رابطه واژه های حمد، مدح و شکر با هم

زندگی ما انسان ها آمیخته با ستایش ها و سپاس هاست که این ستایش و سپاس ها چند گونه اند: گاهی تنها با زبان و با هماهنگی قلب، گاهی با جوارح و اعضا و گاه در قلب شکل می گیرد. سپاس و ستایش گاه به انگیزه ی سودی که به انسان رسیده صورت می گیرد و گاه برای سود نیست، بلکه برای ارزش ها و شایستگی های اختیاری است که در فاعل مختار به خاطر دارا بودن فضل و شایستگی آن می باشد و گاه در برابر فضل و ارزش های غیراختیاری است. این ستودن ها در فرهنگ عربی بیشتر به سه واژه حمد، مدح و شکر به کار می رود که هر کدام جایگاه و کاربردهای ویژه ای دارد. در زبان فارسی شکر، یعنی سپاسگزاری و مدح به معنی ستایش می باشد و معادلی برای واژه حمد نداریم.

حالا به بررسی هر یک از این سه واژه می پردازیم.

حمد: ستایش زبانی بە انگیزە بزرگداشت می‌باشد، خواە در مقابل نعمت باشد یا غیر آن انجام می شود.

ویژگی های واژه کلمه حمد:

۱- بعضی از علما فرموده اند: تنها برای الله جل جلاله به کار می رود و بعضی دیگر گفته اند برای غیر خدا نیز به کار می رود، به دلیل آیه: «عسی ربک ان یبعثک مقاما محموداً» [اسراء:۷۹] یعنی: «چە بسا صاحب اختیارت تو را به مقامی ستوده ارتقا دهد».
«و لاتحسبن الذین یفرحون بما اتوا و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنهم بمفازه من العذاب و لهم عذاب الیم» [آل عمران:۱۸۸] یعنی: «هرگز مپندار کسانی که از خود سرمست هستند و دوست دارند بە خاطر آنچه نکرده اند، مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب برهند و (بلکه) عذابی دردناک دارند».

۲- تنها با زبان ادا می شود، بە این علت خداوند آن را با کلمات قال، قل، قالا و قالوا پیوند زنده است. خداوند خطاب به حضرت نوح می فرماید: «فقل الحمد للە الذی نجانا من القوم الظالمین» [مؤمنون:۲۸] یعنی: «بگو ستایش و سپاس خاص خداست که ما را از ستمگران نجات داد».
همچنین خطاب به حضرت محمد(صلی الله علیه و سلم) فرموده است: «و قل الحمد لله»[نمل:۹۳] یعنی: «بگو هر حمدی خاص خداست».
باز خداوند فرموده است: «ولقد آتینا داود و سلیمان علما و قالا الحمدلله الذی فضلنا علی کثیر من عباده الموءمنین» [نمل:۱۵] یعنی: «بە داود و سلیمان دانشی وسیع دادیم و گفتند ستایش و سپاس خاص خداست که ما را بر بسیاری از بندگان باایمان خویش برتری بخشید».

۳- گاهی کلمه «حمد» در برابر ارزش و فضل و شایستگی اختیاری (فاعل مختار) به کار می رود.

۴- گاهی کلمه «حمد» در برابر نعمت به کار می رود، مانند حمد گفتن حضرت ابراهیم که نعمت پسردار شدن را این گونه سپاسگزاری می کند‌: «الحمد للە الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق ان ربی لسمیع الدعاء» [ابراهیم:۳۹] یعنی: «حمد خدایی را کە با وجود سال خوردگی، اسماعیل و اسحاق را بە من بخشید کە صاحب اختیارم قطعاً دعا را می شنود‌» و در اثر آمده است که بعد از صرف غذا بگوییم: «الحمد لله الذی رزقتنا و سقانا و جعلنا من المسلمین» یعنی: «حمد و ستایش خدایی را که ما را خوراک و آب داد و ما را از مسلمانان قرار داد».

۵- گاهی کلمە «حمد» در برابر غیر نعمت بە کار می رود، مانند فرمودە خداوند: «قل الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا و لم یكن له شریك فی الملك و لم یكن له ولی من الذل وكبیره تكبیرا» [اسراء:۱۱۱] یعنی: «بگو حمد خاص الله است که فرزندی بر نگزیده و هیچ شریکی در فرمانروایی ندارد و کارسازی برای رفع مذلت نیاز ندارد، او را به شایستگی تکبیر گوی».

باز فرموده است: «یوم یدعو کم فتستجیبون بحمدە و تظنون ان لبثتم الا قلیلا» [اسراء:۵۲] یعنی: «روزی که الله شما را فرا می خواند، با حمد اجابتش خواهید کرد و می پندارید که فقط اندکی (در گور) آرمیده اید.» این آیه به ما می فهماند که روز قیامت بشر چون زنده شد، اعاده و بعث را فعل جمیل شمرده و خدا را در این باره حمد خواهد کرد».

لازم به یاد آوری است که مخالف کلمه «حمد»، «ذم» است [صفوه التفاسیر]

حمد پنج رکن دارد:

۱- حامد، یعنی ستایشگر.
۲- محمود، یعنی ستودە شدە.
۳- محمود بە، یعنی مضمون، نثر یا نظمی که با آن می ستایند.
۴- محمود علیە، مثل بخشش، یا ارزش، یا کوششی که سبب ستایش می شود.
۵- کلمە ای کە برای ابراز حمد بە کار می رود.

نکتە هایی دیگر در بارە کلمە‌ «حمد‌‌»:

«حمد‌‌» یکی‌‌ احساس‌ های پاک انسانی است، وقتی کە در مقابل کمال و فضل‌ و جلال و‌ هر زیبایی‌ قرار می گیرد، این‌ احساس به صورت عکس العمل در او پیدا می شود که کمال و جلال و ارزش را ستایش کند و این امری فطری و طبیعی است که انسان هنگامی که به امر زیبایی برخورد می کند‌، محو زیبایی آن گردد و بی‌ اختیار آن را بستاید.

همچنین وقتی که از ناحیه ای به انسان خیری می رسد‌، فطرت انسان اقتضا می کند که نسبت به آن خیر، اظهار امتنان کند. به همین علت در هیچ جامعه ای دیده نشده که پاداش نیکی را به بدی دادن، درست و‌ جایز شمرده شود‌. بلکه به اتفاق همه‌ی انسان ها‌ نیکی را به نیکی باید جواب داد و‌ خداوند می فرماید: «هل جزاء‌ الاحسان الا الاحسان» [الرحمن:٦۰] یعنی: «آیا پاداش نیکی جز نیکی است‌؟»

احساس حمد و ستایش تنها از خواص انسان نیست، بلکه‌ قرآن می فرماید: «و یسبح الرعد بحمدە» [رعد:۱۳]
یعنی: «رعد و برق با برکات و نتایج خود بە زبان حال او را حمد می کنند‌» و نیز می فرماید: «تسبح لە السموات والارض و من فیهن وان من شیء الا یسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبیحهم انه كان حلیما غفورا» [اسراء:٤٤] یعنی: «آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست، با تبعیت گریزناپذیر خود از قوانین خدا، او را تقدیس می کنند و هیچ چیز نیست مگر این که او را با حمد، تقدیس می کند، ولی شما تقدیس شان را درنمی یابید. براستی خدا بردباری است آمرزگار، هیچ چیز نیست مگر این که در حال حمد خدا را تسبیح می گوید».

توضیح این که اگر منظور تسبیح لفظی اشیاء بود، باید می فرمود؛ نمی شنوند. پس همه موجودات همان وظیفه ای را اجرا می كنند و همان خواص را از خود بروز می دهند كه خدا در طبیعت پیش بینی کرده است، مثل نفت، سنگ، ساختمان فلزات مختلف و… برای درک تسبیح موجودات کافی است به گردش شگفت آور آب در طبیعت توجه شود. [ص:۲۸٦]
در آیه اول، «حمد» به رعد و در آیه دوم «حمد» به همه چیز نسبت داده شده است. در آیه دوم کلمه بحمده، برای حال است؛ بنابراین معنی «نسبح بحمدک» در سوره بقره آیه ۳۰، یعنی تو را تسبیح می گوییم در حالی کە حامدیم. تفسیر کشاف ذیل آیه ۳۰ بقرە نوشتە است: «بحمدک» در موضع حال است.

ناگفته نماند تسبیح راجع به تنزیه خدا و پاک دانستن او از نقائص است و حمد راجع به سپاسگزاری از خداوند است. تحمید بر وزن تفعیل در آن به معنی کثرت است، چون کثرت حروف دلالت بر کثرت معنا دارد.

یکی از صفا ت الله جل جلاله «حمید» است: «انک حمید مجید». اسم پیامبر رحمت «محمد» است، راغب می گوید: محمد کسی است کە ستودە شود و جوهری گفتە است: محمد، یعنی جامع تمام محامد. زیرا تحمید یعنی، وزن تفعیل کە کلمە محمد بر آن وزن است و به معنی کثرت است. بنابراین کلمه محمد به عنوان وصف به کسی اطلاق می شود که دارای محامد بوده باشد. کلمه محمد نام پیامبر خدا، چهار بار در قرآن آمده است که در ذکر نام مبارک آن حضرت، صفات محموده اش ملحوظ است.

دوم واژه «شکر»؛ واژه «شکر» امری است که بزرگداشت نعمت دهنده را می نمایاند و به جهت بخشش او شکل می گیرد‌. این سپاسگزاری با زبان با قلب و یا با اعضای بدن و عمل صورت می گیرد. بنابراین ابراز شکر هم زبان است و هم قلب و هم جوارح و چون شکر جلوه عملی دارد، خداوند می‌فرماید: «اعملوا آل داود شكرا و قلیل من عبادی الشكور» [سبا:۱۳] یعنی: «ای خاندان داود، در عمل سپاسگزار باشید، ولی اندکی از بندگان من سپاسگزارند». می بینیم که در این آیه کلمه «اعملوا»، عمل کنید به کار رفته است. واژه شکر همیشه در برابر فاعل مختار ادا می شود، از این رو به ستایش هایی که مثلاً از طبیعت می شود، شکر نمی گویند، چون شکر در برابر کارهای اختیاری است یا مثلاً ارث بردن از مورث شامل شکر نمی شود.

شکر که به معنی سپاس و در نعمت اختیاری به کار برده می شود، در برابر خداوند و غیر خداوند گفته می شود و به عمل می آید، در روایت آمده است: «من لم یشکر الخلق لم یشکر الخالق». نقیض و مخالف کلمه شکر، کفران است. قرآن می فرماید: «أأاشكر ام اكفر» [نمل:٤۰] یعنی: «آیا سپاس می دارم یا کفران می ورزم». یا: «إنا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفورا» [انسان:۳] یعنی: «راە را بە او ارائە دادیم، خواە سپاسگزار و پذیرای آن باشد، خواه ناسپاس».
«شکر الله» یعنی او هرچه را به ما بخشیده است، در روند هدف آفرینش به کار گیریم.

در چندین آیه قرآن، خداوند خود را شاکر و مشکور نامیده است، این درحالی است کە گفتیم شکر در مقابل نعمت و سود است و می دانیم خداوند کە از کسی سود و نفع دریافت نمی کند، پس چرا خود را مشکور یا شاکر خواندە است؟ پاسخ این سوال این گونه داده شده است:

۱- خداوند بە صورت مجاز خود را شاکر و مشکور نامیده است و استعمال این واژه ها برای او، استعمال حقیقی نمی باشد و از این روست که جزای تلاش ها را شایسته و بایسته و نیکو عطا می کند.
۲- بە کارگیری کلمه شاکر و مشکور برای الله از باب مشاکله، یعنی همگونی دو تعبیر در ظاهر، نه در معنا می باشد.
۳- ابن کثیر در کتاب (نهایه ج ۲ ص ٤۹۳) نوشته است: شکر خداوند بە معنی آمرزش است.
۴- عبدالعلی بازرگان گفتە است: خدا شاکر است، یعنی خدا اهل شکر است و‌ عمل شما را بازتاب می دهد.

سوم کلمه مدح؛ مدح و حمد هر دو از حروف (ح م د) تشکیل شدە اند. مدح برخلاف حمد و شکر در مقابل غیرعاقل نیز گفتە می شود. بە عبارت دیگر با کلمە مدح زیبایی های غیراختیاری نیز ستودە می شود. مولوی گفتە است، مادح خورشید مداح خود است.
مدح بیشتر در ستایش های شعری بە کار می رود. مدح نیز مانند حمد تنها با زبان ادا می شود و جلوە اعضائی ندارد. مخالف و نقیض کلمه مدح، بدگوئی در شعر، یعنی: هجو، هجاء می‌باشد.

نسبت منطقی سه كلمه حمد و مدح و شكر به شرح زیر است:

در مفردات راغب اصفهانی آمده است: حمد خدا، به معنی ثناگویی او است در مقابل فضیلت. حمد از مدح اخص و از شکر اعم است. زیرا مدح در مقابل اختیاری و غیراختیاری انجام می گیرد؛ مانند طول قامت، زیبایی و در مقابل بذل مال، سخاوت و یا علم، مدح می کنند. ولی حمد فقط در مقابل اختیاری و شکر تنها در برابر بذل نعمت به کار می رود. پس هر شکری، حمد است؛ ولی هر حمدی، شکر نیست. (افادتکم النعمائی منی ثلاثه یدی و لسانی و الضمیر المحجبا، کشاف ج ۱ ص ۸ و المراغی ج ۱ ص ۲۹)

متعلق حمد پیوسته اعم از متعلق شکر است، از این رو نسبت بین متعلق حمد و متعلق شکر عموم و خصوص مطلق است و مورد شکر، همیشه اعم از مورد حمد است و ارتباط منطقی این دو نیز عموم و خصوص مطلق است. اما بین مفهوم حمد و شکر عموم و خصوص من وجه است. در یک جا هر دو صدق می کنند، مثل ستایش زبانی در مقابل نعمت که هم حمد است و هم شکر و در یک جا تنها شکر صدق می کند، مثلاً کرنش بردن با اعضاء بدن به انگیزه سپاسگزاری از نعمت، مانند سجده شکر و در یک جا تنها حمد صدق می کند، مانند ستایش زبانی در برابر نعمت. پس شیوه ابراز حمد تنها زبان است و متعلق حمد، یعنی چیزی که به جهت آن حمد گفته می شود، گاهی نعمت است و گاهی غیر نعمت، مثل برخی از ارزش ها و زیبایی های فردی. متعلق شکر، یعنی چیزی که سپاسگزاری بر آن کل می گیرد، تنها نعمت است‌. شیوه و وسیله ابراز شکر، هم زبان است و هم غیر زبان.

حمد به اعتبار مورد و وسیله و ابراز اخص از شکر است، چون تنها با زبان ادا می شود. شکر عکس حمد موردش اعم است. هم زبانی و هم قلبی و هم جوارحی است و متعلقش اخص، به این گونه که تنها در برابر نعمت به کار می رود. پس شکر مخالف حمد است، از جهت اعم بودن در مورد و اخص بودن در متعلق.

نویسنده: عمر قادرپور، سیمینە بوکان
 سوزی میحراب

از طريق
عمر قادر پور
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

عمر قادرپور

آذربایجان غربی - سیمینه - بوکان نویسنده و مترجم دعوتگر دینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا