اندیشهشبهات

روشنفکری دینی – بخش دوم

روشنفکردینی:

  از تعاریفی که از واژه ی روشنفکر ارائه کردیم به این نتیجه رسیدیم که، در میدان واقع نمی توان یک تعریف شفّاف ،جامع ومانع ومتّفق علیه از”روشنفکر” ارائه کرد.

  بنا بر این، ارائه ی یک تعریف جامع ودقیق ومتفق علیه از مرکب موسوم به “روشنفکر دینی” نیز، به مراتب دشوارتر است، مع الوصف کسانی به ارائه ی تعاریفی از این مقوله ی مرکب برخاسته اند که نمی توان با اطمینان براین تعاریف تکیه زد. برای نمونه بنده به بیان دو تعریف می پردازم.

۱- در دانشنامه ی آزاد ویکی پدیا آمده است:

“روشنفکری دینی، یا نواندیشی دینی تفکر وشاخه ی خاصی از روشنفکری به معنای عام آن است که مرکز توجه آن را روشنگری دینی تشکیل می دهد. اندیشمند وابسته به این نحله ی فکری به “روشنفکر دینی” موسوم  است…شاید بتوان روشنفکری دینی را یک تفکر جهان شمول دانست که در سرتاسر دنیا در پی کم رنگ شدن آموزه های سنّتی دینی در برابر آموزه های جدید مدرنیته مورد توجه روشنفکران دیندار قرار می گیرد تا این گونه دین را دردنیای جدید بازتاب دهند.. 

   “منبع: انترنت، دانشنامه ی ویکی پدیا”.

از این تعریف بر می آید که مهمترین ودر عین حال اساسی ترین رسالت جریان موسوم به روشنفکری دینی کم رنگ نمودن جایگاه آموزه های دینی سنتی مبتنی بر نصوص وحیانی (نقل)وپررنگ نمودن عقلانیت وآموزه های مدرنیته وسکولاریسم در حوزه ی اندیشه ی دینی وتدین فردی است.

۲-دکترعبدالکریم سروش، در یک عبارت کوتاه درمقام تعریف روشنفکر به معنی عام کلمه می گوید: “روشنفکر کسی است که ازخطوط قرمز تجاوز کند” یعنی به خود جرئت بدهد آنهارا مورد نقد وجراحی قراردهد.

لازمه ی این تعریف این است که روشنفکری مساوی با تقدس زدای است و فرد روشنفکرکسی است که لزوما  به مقدسات اعم ازدینی وغیره باور نداشته باشد.

وی در فراز دیگری از سخنانش در همین نوشتار برای روشنفکر دینی چهار صفت قائل می شود وآنهارا تحت عنوان “تبیین مشخصات روشنفکران دیندار” چنین بیان می دارد ومی گوید:

۱-اولین صفت جوهری این روشنفکران این است که عاشق علم وفکر وهنرند فکر برای آنان موضوعیت دارد واز میان نعمتهای این عالم فکر کردن را انتخاب کرده اند…

۲-صفت دوم این روشنفکران مهاجر بودن آنان است؛ یعنی فرا تر رفتن از حوزه های تخصصی ومحدود کننده وسر کشیدن به وادیهای دیگر. ونهراسیدن از رویارویی با افقهای جدید…

۳ ویژگی سوم آنان این است که درد دین دارند چیزی که روشنفکران غیر مذهبی ندارند..یعنی تعلق خاطر والتزام به دین دارند وثانیا دین را در جامعه وعصر حاضر کارساز می دانند…

۴-درد توانای وخلوص داشتن ، هر متفکر دینی علاقه مند است که اندیشه ی دینی ناب باشدیعنی پیراسته از اندیشه های غیر دینی باشد ونیر علاقه مند است که اندیشه ی دینی توانا باشد یعنی پاسخگوی مسایل وحل کننده ی مشکلات باشد..

ودر نهایت نتیجه گیری می کند ومی گوید:

“روشنفکر دینی به هیچ وجه یک اصطلاح تناقض آمیز وبه معنای دیندار بی دین نیست. روشنفکر دینی یعنی رازدانی باخبر از دنیای غیر دینی، یعنی دیندار عصر، یعنی آشنا با انواع روشنفکریهای غیر دینی  وعالم به دین خودو….نگا: د-عبدالکریم سروش .رازدانی روشنفکری ودینداری ص۳۰۵تا ۳۳۴٫

  آنچه دکتر سروش در اینجا آورده در واقع تبیین وتوصیف است نه تعریف روشنفکری دینی، نهایتا از باب ارخاء العنان می توانیم آن را “تعریف توصیفی روشنفکر دینی” نام نهیم این صفات مطلوبند ولی اینکه، چند درصد از مدعیان روشنفکری دینی به این اصول متکی ووفدارند، این یک حرف دیگر است.

مجموعه ی موسوم به جریان روشنفکری دینی در جهان اسلام تا بحال نه تنها به این اصول وفادار نبوده که بر عکس آنها عمل کرده اند.

دکتر طه حسین در کتاب “مستقبل الثقافه الاسلامیه”می گوید:”راه قیام ونهضت، واضح ومستقیم است ودر آن هیچ پیچ وخمی وجود ندارد وآن این است که راه ومسلک اروپائیهارا در پیش بگیریم تابه شریک وهمسان آنان در خیر وشر،تلخ وشیرین،محبوب ومکروه، پسندیده ومعیوبِ تمدن  مبدل شویم . محمد قطب، قضیه التنویر فی العالم الاسلامی ص۳۳

دست آوردهای روشنفکری دینی

اگر واقع گرایانه وبه دور از هر گونه تعصب وتبعیضِ ، دشمنانه یا جانبدارانه ، به جریان موسوم به روشنفکری دینی در جهان اسلام بنگریم به خوبی به این حقیقت- بل واقعیت- پی می بریم که این جریان دست آوردی جز شبهه سازی در دین ودر شبهه انداختن دینداران، وتضعیف بنیانهای اعتقادی وسست نمودن اخلاقیات دینداران وکم بها جلوه دادن مقدسات، ولاابالی گری نسبت به عبادات واحکام دینی ودنباله روی  از غربیها وترویج افکار واندیشه های سر گردان کننده سر برافراشته در آن دیار،و.. هیچ ثمره ای نداشته است که در اینجا به نقل قولی از دکتر مراد وهبه –یکی از طرفداران پروپا قرص روشنفکری غربی  ومروجین پر طمطراق آن اشاره می کنم، نامبرده دست آوردهای روشنفکری را در ده چیز “المقولات العشر” جمع بندی کرده ومی گوید:ازنگاه روشنفکران:

۱-انسان حیوانی است طبیعی اجتماعی، وی جزئی از طبیعت است، واین طبیعت است که اورا تقویت می کند وزاد وتوشه می دهد، انسان از حیوان نزدیک تر است تا از خدا، او “خلیفه الله” نیست، بدین معنی که اورا آفریده ومورد تکریم قرار داده باشد، وازروح خود در وی دمیده، وبرسایر مخلوقاتش فضل وبرتری بخشیده باشد..سعادت وخوشبختی انسان دنیایی محض است که آن را در عاطفه وشهوت -تنها این دو– می یابد.

۲-همه ی توجهات واهتمامات انسان معطوف به قضایای جهان کنونی وطبیعی محسوس  می شوند، نه جهان آخرت وعالم ماوراء الطبیعه.

۳- باید در دین منحصرا برحدود دین طبیعی توقف کنیم، آنهم طراوش اندیشه ی انسان وساخته ی عقل بشری است نه یک امرآسمانی خارج از طبیعت، احساس دینی آمیزه ای از خوف خرافی وآرزوی تغییر ظروف وشرایط درد آور وتأسف برانگیز است.

۴-آزادسازی عقل ازقدرت وسلطان دین، وبکار گیری آن بدون طلب همکاری از چیز دیگری غیر خودش، وقایل شدن به سلطنت مطلقه برای عقل، طوریکه هیچ سلطنتی جزسلطنت عقل برعقل وجود نداشته باشد.

۵-قراردادن علم بجای متافیزیک، وملاحظه وتجربه را در رأس همه ی وسایل معرفتی قرار دادن، وازاین دو بسوی غیرآنها-ازطُرُق ووسایل معرفت شناختی- مانند معرفت “نقلی”  و “وجدانی” [برگرفته از نصوص وحیانی واحساس درونی] تجاوز نکردن.

۶-توجه به این امرکه اندیشه ورزی کاردماغ  است…واین دماغ است که فکررا ازخود ترشح می کند همچنانکه کبد صفرارا از خود تراوش می کند. وچیزی بنام نفس(روح) در درون انسان وجود ندارد.

۷-به راه انداختن شک در مشروعیت مطلق، زیرا تنها انسان ملاک ومعیار مطلق است وبس.

۸-استنباط اخلاق از طیبعت انسانی، ومنحصر کردن علاقه ی آن به خوشبختی واخذ لذّت (جسمی)، نه فضایل ونیازهای روحی ، واولویت دادن به احساسات فیزیکی(جسمانی) وترجیح دادن آنها بر مفاهیم اخلاقی وعقلانی، .. اخلاق ساخته ی دست خودمان ومیوه ی خبرگی ماست و به حالات فیزیکی ما نسبت داده می شود.

۹-قرار دادن مسائل “اجتماعی” بجای مسایل “دینی” به مثابه ی راهی برای تحقق بخشیدن به سعادت وخوشبختی دنیوی ،با استفاده از”عاطفه وشهوت”، این طبیعت است که انسان را بوجود آورده، وجامعه ضامن سعادت ومسئول خوشبختی اواست.

۱۰-برگشت دادن قوانین به اصول فیزیکی وتاریخی،وآزادسازی تاریخ از سنن(وقوانین) الهی ، وتفسیر نمودنش طبق قوانین طبیعی یا مفاهیم اخلاقی سرچشمه گرفته از طبیعت انسانی.

این است که جریان روشنفکری در نهایت انسان را به یک موجود وحیوان طبیعی تبدیل می نماید، وهمه ی روابط میان او وخدا، ودین را قطع می گرداند!؟  معرکه المصطلحات .

محمد عماره ص۵۸و۵۹٫به نقل از مراد وهبه مدخل الی التنویر ص۲۵تا۷۰ چاپ قاهره وکویت .سال ۱۹۹۴٫

آنچه که  د، محمد عماره به نقل از، د، مراد وهبه راجع به دست آوردهای روشنفکری ذکر کرده است بسیار مختصر وکلی به نظر می رسد، لذا ضروری می دانم -هرچند مختصر – به بیان وتوضیح برخی از مفاهیم ومدعیات روشنفکران دینی بپردازم ودر پایان خلاصه ای از حاصل تجارب خویش با مقلدان وطرفداران آنها را پیوست کنم.

 ازمقولات روشنفکران دینی

 روشنفکران  دینی مفاهیم ومصطلحاتی ازروشنفکران مغرب زمین وام گرفته وعین آنهارا تکرار وباز خوانی می کنند وبعنوان رأی خویش در میان جامعه بویژه جوانان ترویج می دهند که اشاره به چند مورد از آنها بامختصرتوضیحی خالی از فایده نیست. 

۱-عقل یگانه مصدر معرفت است:

 روشنفکران دینی در مورد عقل بسیارغلو می کنند تاجایی که آن را یگانه مصدر معارف بشری معرفی می نمایند، وآن را پیامبردرونی ومعنوی  می خوانند و..

 هیچکس منکر اهمیت و جایگاه عقل نیست، چون بدون شک عقل مناط تکلیف وکاشف وحی ووسیله ی تمییزاست، لیکن آنچه برای یک فرد مؤمن پذیرفتنی نیست، معرفی کردن عقل بعنوان یگانه مصدر معرفت، یا قراردادن آن در تقابل با وحی است، کاری که مدعیان روشنفکری دینی انجام می دهند. ادنی تأمل درآیات بینات قرآن اهمیت ومکانت عقل در دین اسلام را نشان می دهد، خداوند متعال خردرا “عقل” و”لبّ” و”نهی” نام نهاده است، امّا چون عقل در عملکردش مستقل نیست، وفعل”قلب”بشمار می رود، صیغه ی اسمی یا مصدری آن “عقل”در قرآن نیامده، ودر تمامی ۴۹موردی که مادۀ عقل ومشتقات آن در قرآن آمده فقط به صیغه ی فعل آمده است که بیانگر عدم استقلال آن درعملکرد است .

خداوند در آیات عدیده به”تفکر”و”تدبر”و”تعقل”فرا می خواند. و در نکوهش کسانی که  خرد ورزی را تعطیل نموده اند می فرماید:﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‏﴾ الانعام/۱۸۹٫

‏  ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و ( در جهان ) پراکنده کرده‌ایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است .  ( این بدان خاطر است که ) آنان دلهائی دارند که بدانها ( آیات رهنمون به کمالات را ) نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدانها ( نشانه‌های خداشناسی و یکتاپرستی را ) نمی‌بینند ، و گوشهائی دارند که بدانها ( مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را ) نمی‌شنوند . اینان ( چون از این اعضاء چنان که باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند ) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشته‌ترند ( چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‌گذارند ، ولی اینان راه افراط و تفریط می‌پویند ) . اینان واقعاً بی‌خبر ( از صلاح دنیاو آخرت خود ) هستند .

ومی فرماید: ﴿ ‏أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا‏﴾ فرقان/۴۴٫ ‏ 

  آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان ( چنان که باید ) می‌شنوند یا می‌فهمند ؟ !  ( نه ! آنان تفکّر و تعقّل ندارند ) . ایشان همچون چهارپایان هستند ، و بلکه گمراه‌تر .

ودر نکوهش اعراض کنندگان از تدبر در قرآن کریم، آنهارا دل قفل خورده  معرفی می کند که بد ترین حالات تعطیل کردن مصادر معرفت شناسی است، ومی فرماید:﴿ ‏أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا‏﴾محمد/۲۴٫

‏‏‏ آیا درباره‌ی قرآن نمی‌اندیشند ( و مطالب و نکات آن را بررسی و وارسی نمی‌کنند ؟ ) یا این که بر دلها قفلهای ویژه ی آن است ؟  ‏

‏  بطورقطع ویقین ما منکر اهمیت عقل نیستیم، لیکن می گوییم حوزه ودایره ی کار آن محدود است ونمی تواند در همه جا رأی بدهد مثلا درحوزه ی غیبات عقل سر گردان است وهیچ کاربردی ندارد، ونفیا واثباتا نمی تواند حکم صادر کند، اما اشکال کار روشنکفران دینی وسایر عقل گرایان در این است که حتی در این میدان نیز عقل را بر وحی مقدم می دارند وچون نمی توانند از راه آن به نتیجه ای برسند به انکار غیبیات  رو می آورند!؟.

  عقل به مثابه ی کلید است هرکلیدی ویژه ی قفلی است ونمی توان بواسطه ی یک کلیدهمه ی قفلهارا باز کرد،دایره ی عملکرد عقل نیز معقولات است ودر غیر معقولات حق میدان داری ندارد.مولانای روم گوید:

 صدهزاران زاهل تقلید ونشان            افکندشان نیم وهمی درگمان

که به ظن تقلید واستدلال شان             قایم است وجمله پرو وبالشان

شبهه ای انگیزد آن شیطان دون          درفتند این جمله کوران سرنگون

  پای استدلالیان چوبین بود               پای چوبین سخت بی تمکین بود

غیرآن قطب زمان دیده ور               کزثباتش کوه گردد خیره سر

پای نابینا عصا باشد عصا                تانیفتد او سر نگون برحصا

محمد ملا زاده

ادامه دارد

از طريق
محمد ملازاده
منبع
sozimihrab
نمایش بیشتر

محمد ملا زاده

@نویسنده و مترجم @آذربایجان غربی - پیرانشهر @فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا