تاریخ

زندگانی ام المؤمنین ماریه قبطی

ماریه دختر شمعون قبطی که پادشاه اسکندریه (مقوقس)درسال هفتم هجری او را همراه خواهرش (سیرین)و برادر پیرش و هزار مثقال طلا و بیست دست لباس نرم ولطیف آن زمان و همچنین یک قاطر ویک الاغ به وسیله حاطب پسر ابی بلتعه برای پیامبر خدا فرستاد .

سفیر پیامبر، حاطب برای آنها از اسلام تعریف نمود و آن را بر آنها عرضه نمود که در نتیجه  ماریه وخواهرش اسلام را پذیرفتند وبرادر آنها نیز بعدها مسلمان شد .

ماریه رضی الله عنها در قریه (حفن) از توابع انصنا مصر بدنیا آمده بودند؛ این همسر پیامبر صلی الله علیه وسلم مانند سایر ازواج ایشان نبود،چرا که او یک کنیز بود که مُقَوقِس پادشاه مصر او را به پیامبر صلی الله علیه وسلم بخشیده بود و این اتفاق بعد از صلح حدیبیه به وقوع پیوست، ماریه رضی الله عنها ابتدا بر آیین نصرانیت بود اما بعدها اسلام آوردند، ” الطبقات الکبری ” ( ۱ / ۱۳۴ – ۱۳۵ ).

محمد بن سعد در طبقات می‌گوید:«پیامبر صلی الله علیه وسلم  نامه‌ای به مقوقس، بزرگ قبطی ها، یعنی جریح بن مینا فرزند پادشاه اسکندریه، توسط حاطب بن ابی بلتعه فرستاد. مقوقس با سفیر پیامبر صلی الله علیه وسلم برخورد مؤدبانه‌ای کرد و نزدیک بود که مسلمان شود، امّا این کار را نکرد و هدایایی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستاد که در میان آنها کنیزی به نام ماریه قبطیه بود. وقتی جواب او به پیامبر رسید، فرمودند : به خاطر حکومتش از مسلمان شدن خودداری نموده است، امّا حکومتش دوام نخواهد یافت.» البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۳۴۰٫

ماریه دختری سفید پوست وخوش چهره بود واز زیبایی بهره کافی داشت؛ وقتی او و سایر همراهانش به مدینه رسیدند؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم به حاطب دستور داد که آنها را به منزل حارث پسر نعمان که در همسایگی پیامبر خانه داشت ببرد وآنان را همان جا اسکان دهد.

پیامبر صلی الله علیه و سلم  هنگامی که ماریه را دید وی را پسندید -پس وی را به نکاح خود در آورد – در سال هشتم هجری ماریه پسری را به دنیا آورد که پیامبر وی را ابراهیم نام نهاد ….پیامبر بعدها ماریه را آزاد نمود و او دیگر کنیز نبود و به عنوان یک زن آزاده زندگی می نمود …پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم  ابراهیم – و مادرش – را دوست می داشت وبه وی عشق می ورزید ….

ابراهیم ، هیجده ماه پس از تولدش وفات نمود و این حادثه ماریه را عزا دار وغم گین کرد…

 پیامبر صلی الله علیه و سلم  در سال دهم هجری وفات نمود و ماریه بعد از فوت آن حضرت داغ فرزندش برایش تازه شد و مدام از ابراهیم یاد می نمود؛ ام المومنین ماریه در زمان خلافت حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه وفات نمود؛ خلیفه خود بر جنازه ماریه نماز میت خواند و وی را در گورستان بقیع دفن نمود .

انس پسر مالک در باره ماریه خاطره ای را به شرح زیر تعریف می کند: روزی پسر عموی ماریه به مدینه آمد و به دیدار ماریه رفت ؛ وقتی به پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر رسید آن حضرت،  علی رضی الله عنه را نزد ماریه فرستاد تا  ببیند این مرد غریبه کیست ؟! وقتی علی، پسر عموی ماریه را دید متوجه شد که او فردی خنثی است . پس علی پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم برگشت وماجرا را برای آن حضرت تعریف نمود که پیامبر صلی الله علیه و سلم  فرمود : بگذارید نزد ماریه بماند.

حضرت عایشه در باره شخصیت و جایگاه ماریه می گوید : من در زندگیم به هیچ یک از همسران پیامبر به اندازه ماریه رشک نبرده ام ؛ ماریه زن زیبا یی بود و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به وی توجه می نمود واین مرا آزار می داد ،هنگامی که ماریه رضی الله عنه تازه وارد مدینه شده بود و در منزل حارث زندگی می کرد ، پیامبر صلی الله علیه و سلم مرتب به دیدن وی می رفت واین، آتش حسادت من را نسبت به وی  بر می افروخت و وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم  دید که ما از این دیدارهای وی با ماریه بدمان می آید وی را به یکی از حجره های خویش آورد و این کار پیامبر صلی الله علیه و سلم  بیشتر ما را ناراحت می نمود .

ابن منده می گوید : ماریه قبطی پنج سال بعد از فوت پیامبر دار فانی را وداع نمود در ماه محرم در سال پانزدهم هجری خلیفه دوم حضرت عمررضی الله عنه بر جنازه وی نماز خواند ودر گورستان بقیع وی را به خاک سپرد.” الاستیعاب ” لابن عبدالبر ( ۴ / ۱۹۱۲ ).

خداوند از وی راضی باد .

تهیه و نگارش : سه وزه حیدری

نمایش بیشتر

سه وزه حیدری

@ مترجم وشاعر @ آذزبایجان غربی - مهاباد ☑ کارشناسی روانشناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا