اصول

سید قطب : آنچه در سایه‌ی قرآن دیدم! (2-2)

 

نویسنده : شهید سید قطب / مترجم : دکتر خرم دل

حق در آئین خدائی و در ساختمان وجود، چیز اصـیلی است‌. و آن نه یک جهش آنی و زودگذر، و نه یک تصادف غیر منتظره و بی‏جهت است‌. بلکه پـروردگار متعال حق است و بس، و از ذات بـزرگوارشـان هر موجودی پیرایه‌ی وجود به تن می‌کند:

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).

این بدان سبب است که تنها خداوند، پروردگار حقیقی است و بلند مرتبه و بزرگوار می‌باشد و خدایان دیگر باطلند. (لقمان/۳۰)

خداوند این جهان را بر اساس حق آفریده است و با آن باطل و پوچ آمیخته نمی‌گردد:

(مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ).آن را جز بر اساس حق و از روی حکمت نیافریده است. (یونس/۵)

(رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ).

پروردگارا این کائنات را پوچ و بی‌سود نیافریده‌ای‌، تو از هر عیب ونقصی‌پاک و منزهی‌. (‌ال عمران/١١٩)

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ).

حق اگر پـیرو آرزوهـا و خواسـتهای ایشـان شـود، آسمانها و زمین و آنچه در آنها است تباه گردد. (‌مومنون/ا٧)

حق بناچار باید آشکار و نمایان‌گردد و پیروز و چیره شود، و باطل باید مغلوب‌گردد و شکست خورده از میدان بدر رود … اگر ظاهر امر جز این باشد، سرانجام چنین خواهد شد وپیروزی حق حتمی است‌:

(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ).حق را به جان باطل اندازیم‌، بر آن پیروز شود و باطل از میدان بدر رود. (‌انبیاء/۱۸)

خیر و صلاح و نیکوکاری نـیز چون حق اصـیلند، و همانند ‌زمین‌ پایدارند:

(أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).

خداوند از ابرهای آسمان‌، آب فرو می‌باراند و درّه‌ها و رودخانه‌ها هر یک بـه اندازه‌ی گنجایش خویش بـرای رویش گیاهان و بهره‌وری درختان از آب آن در خود می‌گنجانند و روی ایـن سـیلابها، کـفهای زیــاد و بی‌سودی قرار می‏‎گیرد، همچنین است آنـچه از طـلا و نـقره و غیره جـهت تهیه‌ی زیـنت آلات روی آتش ذوب مـی‌نمایند، کـفهائی هـمانند کـفهای آب بـرمی‌آورد- پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی زند – اما کفها، بی‌سود و بیهوده باشد و هر چه زودتـر از مـیان رود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار است‌، خداوند این چنین مثالی زند. (‌عقائد باطل‌، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هر چه زودتر از میان رود، ولی ادیان حقیقی آسـمانی‌، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار می‌باشد. (‌رعد/١٧)

(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الأرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَهِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ).

بنگر خداوند چگونه مثلی زده است‌، گفتار نیک و سخن حق (‌ایمان – لا اله الا اللهُ ….) هـمانند درخت خـوبی است که اصل آن ریشه در زمین دارد و استوار باشد و شاخ و برگ آن سر به آسمان کشیده باشد و هـر آن و هر زمان (‌یا در فصل معیّن‌) با اجازه‌ی خداوندیش‌، تر و تازه بوده میوه بـدهد و فـائده بـرساند. و سـخن بـد و گفتار ناهنـجار (‌کفر و شرک‌)‌، همانند درخت بـدی است که رگ و ریشه‌ی آن از زمین کنده شده باشد و (‌در دست گردبادها و عوامل طبیعی‌) آرام و قرار نداشـته بـاشد. خـداونـد کسـانی را که ایـمان آورده بـاشند بـا بـاور استواری که دارند از تـزلزلهای فکری و گرفتاریهای دنیوی و اخروی نجات می‌دهد، و ستمکاران را سر در گم و سرگشته می‌نماید، خداوند هر آنچه را بخواهد به انجام می‌رساند و عملی می‌سازد. (‌ابراهیم/۲۴-۲۷)

آیا چنین اندیشه‌ای چه یقین و اطـمینانی را بوجود می‌آورد؟ چه آرامش و سکونی به دل می‌دهد؟ چه ایمان و باوری نسبت به حق و خیر و صلاح ایجاد می‌سازد؟… و این واقعیّت کوچک چه نیرو و تسلّطی را در ضمیر ایجاد وچه قوّت قلبی به انسان خواهد داد؟ زیر سایه‌ی قرآن، از این مرحله‌ی زندگی گذشته و پای به مرحله‌ی یقیـن صادقانه و باورقاطعانه گذ‌اشتم … و مطمئن گشتم که هیچگونه اصـلاحی برای ساکنان ایـن زمین و هیچ آسایشی نصیب این بشریّت نـمی‌گردد و ترقی و تعالی و برکت و طهارت و همگامی و هماهنگی با قوانین جهان و فطرت حیات … حاصل نمی‌شود مگر با برگشت به سوی خدا.

برگشت به سوی خدا – ‌چنانکه از قرآن پیدا است – یک شکل و یک راه بیشتر ندارد، تنها یک راه نه بیش از آن‌، و آن برگشت دادن همه‌ی امور زندگی‌.به آئین خدائی و منهج الهی است‌که مقررات آن را خداوند در کتاب خود قرآن مجید برای بشریت روشن‌کرده است . . .

و اینکه بشریت در زندگی خود، تنها این‌کتاب را حکم قرار دهد، و در امور خویش داوری را فقط به پیشگاه آن ببرد. در غیر این صورت‌، جز فساد در زمین و بدبختی مردم و اقامت در لجنزار سـیاه تـیره روزی و متابعت جهالت‌، نخواهد بود و به جای خداپـرستی آرزوپرستی رواج خواهد داشت‌:

(فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنَ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).

چنانکه دعوت تو را نپذیرفتند، بدان که ایشـان بـدنبال خـواسـتها و آرزوهـای خـود مـی‌روند، چه کسـی سرگشته‌تر و گمراهتر از کسی است که پیروی از هوی و هوس کند و بـه راهـی رود که خدا او را بـدان سـو رهنمونی نکرده باشد؟ تردیدی نیست خداونـد گروه ستمکاران را توفیق نمی‌دهد و هدایت نمی‌نماید.(‌قصص/۵۰)

داوری بردن به آئین پروردگاری‌، که درکتابش قرآن قوانین آن ذکر شده است‌، نه سنت است و نه مستحبّ و نه محل انتخاب وگزینش‌. بلکه پیروی از قانون ایـن آئین‌، ایمان است و پیروی نکردن از آن بی‌ایمانی‌:

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ…).

چون خدا و پیامبرش فرمانی صادر کنند، هـیچ مـرد و زن مسلمانی اختیار گزینش و پیروی از امر دیگری جز آن را ندارد.(احزاب/۳۶)

(ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَهٍ مِنَ الأمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ).

سپس تو را بر راه روشنی از کار و بار دین قرار دادیم‌. تو از آن آئین خدائی دستور بگیر و از آن مسـیر الهـی راه برو و از خواستها و آرزوهای کسانی کـه نـادانـند پیروی مکـن‌. ایشـان در پیشگاه خـدا کـاری بـرای تـو نمی‌توانند بکـنند و عذابـی را از تـو بـدور نـمی‌دارند. ستمکاران‌، گروهی یـاوران گروه دیگرند، و خدا هـم یاور پرهیزکاران است‌. (‌جاثیه/۱۸،۱۹)

پس‌کار جدّی است … کار اساسی عقیده است … کار مربوط به خوشبختی یا بدبختی ایـن بشریت مطرح است …

این بشریت – ‌که ساخته‌ی خدا است – قفل‌های فطرتـش جز باکلیدهای ساخت خدا باز نمی‌شود، و بیماریهایش بهبودی نمی‌یابد و دردهایش آرام نـمی‌گیرد مگر با دوائـی که از دست خدای بزرگوار دریـافت دارد. پروردگارکلیدهای گشایش هر در بسته‌ای و دوای هر نوع بیماری را تنها در ییروی از آئین خداونـدی به ودیعت نهاده است‌:

(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ….).

چیزهائی از آیات قرآن فرو فرستیم که وسیله‌ی بهبودی (‌و نجات از درد و بـیماری شک و تـردید و کـفر و سرگشتگی‌) است‌، و برای مـومنان رحمت بـه ارمـغان می‌آورد. (اسر‌اء/۸۲)

(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ….).این قرآن مردم را به راهی رهنمون گردد که از هـر راه دیگری راست‌تر و درست‌تر (‌برای رسیدن به سـعادت حقیقی در دنیا و آخرت‌) است‌. (اسر‌اء/۹)

مـا ایـن بشریت نـمی‌خواهدکه قفل را به پـیش سازنده‌اش و بیمار را به پیش خالقش ببرد، درباره‌ی امور نفسانی وکارهای انسـانی و خوشبختی و بدختی خویش‌، نمی‌خواهد همان راهی را پـیش‌گیردکه در مورد امور دستگاهها و ابزارآلات مـادی ناچیز و بی‌ارزش که در نیازمندیهای روزانه‌ی کوچکش مورد استفاده قرار می‌دهد، ییش‌گرفته است و بدان عادت یافته است‌.

چه بشریت می‌داند که برای بازسازی و راه‌انـدازی فلان دستگاه‌، باید از مهندس‌کارخانه‌ای دعوت به عمل آورد که دستگاه را ساخته است‌، ولی ایـن روش و قاعده را بر خود انسان منطبق نمی‌سازد، تا انسان را به کارخانه‌ای برگرداندکه از آن بیرون آمده است و جز از پروردگار زیبانگاری دستور نگیرد و فرمان نپذیردکه این دسـتگاه شگفت‌انگـیز را به وجود آورده است‌، دستگاه شگفت و بزرگ و ارزشمند و سر و ساماندار و ریزه‌کار پیکره‌ی انسان‌، دسـتگاهی‌که راه درون شو و بیرون شو آن را نمی‌داند جز آنکه او را آفریده و پرورده است‌:

(إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ…).خداوند به راز خلقت مردمان و ضربان قلب آنان آشـنا است‌. مگر می‌شود کسی که آنـان را آفریده است‌، بـه حال ایشان آشنا نباشد، در حالی که خداونـد بسـیار دقیق و آگاه است‌؟. (‌ملک/١٣،۴‌ا)

بدبختی بشریت‌گمراه از همین جا بوده است‌. بشریت بیچاره و سرگردانی‌که روی ترقی و تعالی و هدایت و راحت و سعادت را نخواهد دید مگر آنگاه‌که سرشت انسان را به سازنده‌ی بزرگوارش برگرداند، همانگونه که یک دستگاه نـاچیز و بی‌ارزش را به پـیش سازنده‌ی کوچکش برمی‌گرداند.

برکنار داشتن اسلام از مقام پیشوائی و امر رهبری بشریّت، بلاشک واقعه‌ی خوفناکی در تاریخ بشریّت بوده است و بلای‌کمرشکنی در زنـدگی انسـان محسوب گشته است‌، بلائی‌که بشریت همانند آن را هرگز به خود ندیده است‌

اسلام امر رهبری را وقتی بدست‌گرفت‌که زمین دچار تباهی شده بود و زندگی‌گندیده و رهبریها فاسد شده‌، و بشریت بدبختی‏‏ها از دست ایـن رهبریهای مـتعفّن چشیده بود، و:

(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ).فساد و تباهی بسبب کـار ناشایست مـردم در دریـا و خشکی پیدا گشته است‌. (روم/ا۴)

اسلام با این قرآن و با اندیشه‌ی نوی‌ که قرآن به ارمغان آورده بود، و با آئینی‌که از این اندیشه یـاری جسـته بود، زمام رهبری را بدست رفت‌. این‌کار تولّد تازه‌ای برای انسان بود، تولّدی‌که در حقیقت بسی بزرگتر و برتر از تولّدی بودکه با آن به زنـدگی‌گام نـهاده و سرآغاز حیات او بوده است‌. این قرآن اندیشه‌ی نوی از وجود و زندگی و ارزشـها و نظامها برای بشـریت پدیدار کرد، همانگو‌نه که واقعیت اجتماعی مـنحصربفردی را بدو دادکه پیش از اینکه قرآن آن را ایجاد نماید، حتی تصور آن هم برایش مشکل بود. بلی، پاکی و زیبائی‌، بزرگی و تعالی‌، ‌گستردگی و سادگی‌، حقگوئی و حقجوئی‌، هماهنگی و همگامی‌، همه‌ی اینها بگو‌نه‌ای به حقیقت پیوست‌که اگر اراده‌ی خدا نبودکه در زیر سایه‌ی قرآن و طریقه و آئین آن بوقوع پیوندد، بر دل بشریّت نمی‌گذشت‌.

سپس این بلای خردکننده وکمرشکن یعنی‌کنار زدن اسلام از امر رهبری، بوقوع پیوست‌. پـیشوائـی را از دست اسلام بدرکردند تا جهالت بار دیگر در شکلی از اشکال‌گوناگون‌که دارد بر بشریّت فرمانروائی‌کند. این شکل‌، اندیشه‌ی مادیگرائی بودکه بشریت امروزه بدان سرگرم و شادمان است همانگونه ‌که ‌کودکان از داشتن لبـاسهای تـازه و رنگارنگ و عروسکها و اسـباب بازیهای جوراجور، ذوق زده و خوشحال می‌گردند.

در دنـیا، دسته‌ای ازگـمراه‌کنندگان مکّار و دشـمن بشریّت هستندکه آئین الهی را درکفّه‌ای‌، و نوآوریهای انسان در جهان ماده را درکفه‌ی دیگری قرار می‌دهند، آنگاه به بشریّت خواهندگفت‌: برگزین! یکی از این دو راه را برگزین‌: یا راه خدا را در زندگی پیشه‌گیر و ا‌زهر آنچه ساخته و پرداخته دست انسان در عالم ماده است دوری گزین‌، یا از ثمره‌ی دانش و شناخت انسان بهره‌ور شو و از راه خدا بدور باش‌. این عمل‌، فریب کثیف بس مزوّرانه و دغل بازی پست ماهرانه است‌. چـه اصـلا ً طرح مساله بدینگونه نیست … آئین خدائـی هـرگز دشمن اخترا‌عـات و ا کتشافات و نـوآوریهای انسـان نمی‌باشد. بلکه مروج ا‌ین نوآوریها و رهنمون آنها در مسیر صحیح و درست است‌. تا انسان بتواند در مقام خلیفه گری وظیفه خویش را به نحو احسـن روی کره زمین به انجام رساند، آن مقامی را که خدا بدو سپرده و برانجام آن توانائیش داده است‌. از نیروهای مستور و پنهان نیز آن اندازه بدو عطاء فرموده است که بتواند به وظیفه وا‌جب خود اقدا‌م ورزد. از قوانین و سنن جهانی نیز آن مقدار بـه زیـر فرمانش کشیده است و در اختیارش گذاشته است که او را در راه انجام این واجب یار و مددکار باشد.

خداوند میان آفـرینش انسـان و آ‌فـرینش ایـن جـهان هماهنگی برقرار کرده ا‌ست تـا بـر زندگی و کار و نوآ وری توا‌نا شود. اختراع و نوآوریهایش نیز پرستش‌، و عبادت خدا بشـمار می‌آید و وسـیله‌ای از وسایل سپاسگزاری بر نعمت‏های خدائی مـحسوب مـی‌گردد و نشانه تقید به رعایت شرط پیمان خلافت است که بـه موجب آن باید در چهارچوبی کار کند و حرکت نماید که خدا را خشنود سازد و رضایت او را فراهم آ‌ورد.

آنان که آئین الهی و راه خدائی را در کفه‌ای‌، و نوآوریهای انسان در جـهان مـاده را در کفه دیگری می‌گذارند، حقیقتاً بدخواه و بداندیشند. هرگاه بشریت خسته و کوفته و گمرا‌ه و سرگشته‌، از راهی که پـیش گرفته و از سرگردانی و ویلانی‌، بیزار و گریزان گردد و بخواهد به ندا‌ی ساربان دلسوز و رهبر مشفق‌، گوش فرا دهد و خود را از مهلکه بدر کند و در کنف حمایت خدا‌وندگا‌ر بغنود، بر او تاخت می‌آورند و او را می‌تارانند.

از این سو، دسته‌ی دومی هم هسـتندکه خیر خواه و نیک‌اندیشند اما خرد دوراندیش و فراگیر و همه جا نگر ندارند و دارای درک و فهم عمیق نیستند. اکتشافات و اختراعات انسانها در زمینه‌ی نیروها و قوانـین طبیعی‌، اینان را مات و مبهوت نمو‌ده است و پـیروزیهای انسانها در جهان ماده‌، ایشان را واله و شیداکرده است‌، این شیفتگی و سرگشتگی که دل از دستشان بدر برده است و آنان را سراپا محو تماشای خود نموده است‌، در آئینه‌ی اندیشه و شعور آنان چنین وانمودکرده است‌که میان نیروهای طبیعی و ارزشهای ایمانی جدائی افکنده شود و تاثیر واقعی این ارزشهای ایمانی‌که در خود جهان و اساس زنـدگانی انکارناپذیر است‌، نـادیده انگاشته شود و قوای طبیعی و قوای ایمانی از هم مجزا گردند!

این‌گروه برای قوانین طبیعی خط سیری قرار می‌دهند و برای ارزشهای ایمانی‌، مسیر جداگانه‌ای قائلند، و معتقدندکه قوانین طبیعی بدون متاثر شدن از ارزشهای ایمانی به خط سیر خود ادامه می‌دهند و مثمر ثمر خواهند بود، خواه مردم ایمان داشته باشند و خواه ایمان نداشته باشند، خواه آئین خدائی را در ییش‌گیرند یا از آن دوری‌گزینند، خواه از قوانین الهی دستورگیرند و راه شریعت در پیش‌، خواه از قانونهای ساخته‌ی انسانها پیروی نمایند و به فرمان خواستها و آرزوهای خود لبیک گویند!

این طرز تفکر،‌گمانی بیش نیست‌. چه این کار جدائی افکندن میان دو نوع قانون خدائی است که در اصل هیچیک از آن دو از هم‌گسـیخته نیست‌. ارزشـهای ایمانی همانند سایر قوانین طبیعی، بخشی از قوانین و سُنن خدا در جـهان بوده وکاملآ همسانند و رابطه استواری میان آنها برقرار است و نتائج آنها مرتبط و متداخل می‏‎باشد. اصلآ در اندیشه و احسـاس شخص مؤمن مجوزی نمی‌توان یافت‌که بر طبق آن بتوان میان این دو جدائی انداخت‌.

این همان اندیشه‌ی راست و درستی است‌که چون در زیر سایه‌ی قرآن بغنوی، قرآن آن را در نفس ایجادکند و بدان ارمغان دارد. چنین اندیشه‌ای به وجود می‌آورد آنگاه که سخن می‌راند از اهل‌کتاب و پیروان‌کتابهای آسمانی در روزگاران‌کهن‌، و از دوری کردن آنـان از دستورهای آن‌کتابها و سرانجام و نتیجه‌ی این انحراف‌ها:

(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالإنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لأکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ).

اگر اهل کتاب (‌اعم از یهود و نصارا) ایـمان مـی‌آوردند (‌به اسلام و پیامبر اسلام‌) و پرهیزگاری می‌نمودند و از گناهان اجتناب می‌ورزیدند، بدکرداری‌ها و گناهانشان را محو مـی‌کردیم و نـادیده می‏‎گرفتیم و آنـان را وارد بهشت پر نعمت می‌کردیم‌. اگر ایشان قوانین تـورات و انجیل و آنچه بر ایشان از جـانب خدایشـان فرستاده شده است (‌قرآن‌)‌، پا برجا می‌داشتند، پروردگار روزی آنان را توسعه می‌داد و از بالا و پائین بر ایشان نـعمت می‌بارید وازآن بهره‌ورمی‌شدند. (مائده/۶۵،۶۶)

قرآن اینگونه اندیشه‌ای را ایجاد می‌کند آنگاه که از وعده‌ی نوح به قومش سخن می‌راند:(فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا).

و (‌به قوم خود) گفتم‌: از پروردگار خویش آمـرزش بخواهید و او پـیوسته آمـرزنده بـوده است‌، تـا بـاران رحمت و نعمت بیکران را از آسمان بر سرتان ریـزان و باران کند و با اعطاء دارائـی و فرزندان (‌کـه دو زیـنت دنیویند) یاریتان دهد و دستگیریتان نـماید، و بـاغها و رودخانه‌ها نصیبتان گرداند. (نوح/۱۰،۱۲)

قرآن این اندیشه را ایجاد مـی‌کند آنگاه‌که درباره واقعیت نفسانی مردم و واقعیت خارجی آنان‌که خدا بدیشان روا می‌دارد سخن می‏‎گوید و میان این واقعیت درونی و بیرونی ارتباط برقرار می‌سازد:(اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).

خـداونـد آنـچه را که بـه دسـته‌ای روا داشـته بـاشد، دگرگون نـمی‌سازد، مکـر آنگاه که رفتار خویش را دگرگون سازند. (رعد/١١)

ایمان به خدا، پرستش پیوسته و دائمی او، پـا بر جا داشتن شریعت و آئین الهی‌، همه‌ی اینها اجراء قوانـین خداوندی است‌، قوانینی‌که در زندگی دارای تاثیر فعال مثبت بوده و از همان منبعی سرچشمه می‌گیرندکه همه‌ی قوانین دیگر جهان‌که آثار واقعیتشان را باحس و تجربه مشـاهده می‌نمائیم‌، سرچشـمه‌گرفته‌انـد و بیرون تراویده‌اند.

بعضی مواقع‌، امور ظاهر فریبی ما راگول می‌زنند تـا مساله‌ی جدائی و دوگانگی میان سنتهای جهانی را باور داریم‌، مثلآ وقتی‌که می‏‎بینیم چـنگ زدن بـه قـوانـین طبیعی با وجود پـیروی نکردن از ارزشـهای ایـمانی نتیجه‌بخش و منتهی به پیروزی می‌گردند، دچار چنین وسوسه‌ای خواهیم شد. نـتائج ایـن افـتراق و جدائـی اندازی چه بسا در آغاز امر ظاهر نشود، ولی سرانجام پیداگردد. این امر عیناً برای اجتماع اسلامی بوقوع پیوسته وگریبانگیر آن شده است‌. زیـرا خط صعود اسلام‌، از نقطه‌ی تقاطلع قوانین طبیعی با ارزشهای ایمانی و بهره‌گیری از آن در زندگانی‌، شروع شد. و خط سقوط اسلام از نقطه‌ی انفصال این دو آغازگشت‌، و هر اندازه زاویه‌ی این افتراق‌، گشاده‌ترگردید، سقوط اسلام بیشتر و شیب آن تندتر شد تا آنجاکه نسبت به هردوی قوانین طـبیعی و ارزشـهای ایـمانی سـهل‌انگاری و بی‌توجهی نشان داد، و در نتیجه به پست‌تـرین نـقطه رسید و بر حضیض مذلت نشست‌…

در سوی دیگر، امروزه تمدن مادی قرارگرفته است‌،‌که به پـرنده‌ای مـی‌ماندکه با یک بال پـر قـدرت و نیرومندی به پرواز درآمده باشد و بال دیگرش شکسته باشد، به همان انـدازه که در نوآوریهای مـادی اوج می‌گیرد و بالا می‌رود، از لحاظ ارزشـهای معنوی و انسانی‌، تنزل می‌کند و پائین می‌افتد.

مردم به اند‌ازه‌ای از ایـن بابت دچار پـریشانی و سرگردانی و بیماریهای روانـی و دردهای اعصاب شده‌اندکه خردمندان از دست آن به فریاد آمده‌انـد و یک زبان داد می‌زنند. تنها راه چاره و درمان یگانه، راه یافتن به آئین خدائـی و چنگ زدن به دستورهای آسمانی است‌.

آئین خدا و شریعت الله که برای سعادت مردم گذارده شده است‌، بخشی از قانون همگانی حاکم بر جـهان است‌. اجراء این دین‌، بلاشک اثر مثبتی در ایجاد رابطه و هماهنگی کار مردم وکار جهان دارد … چه دین جز میوه‌ی ایمان نیست و نمی‌تواند جدا از تنه‌ی بزرگ خود پا بر جا بماند، زیرا دین وضع‌گشته است تـا در جامعه‌ی مسلمانان به مرحله‌ی اجراء درآید و در سـاختن اجتماع اسلامی سهیم باشد. دین نیز با اندیشه‌ی گسترده‌ای که آئین اسلام نسبت به جهان بزرگ و جهان انسان دارد، به تکامل خود رسیده است و با استمداد از آنچه‌که این اندیشه‌ی سترگ از قبیل‌: تقوای درونی‌، پاکی احسـاس‌، کوشش و اهتمام فراوان‌، رفعت اخلاق‌، راسـتی و درستی در رفتار وکردار … بیانگر آن است‌، به رشـد کافی وکمال وافی خود رسیده است‌. بدین مـنوال‌، تکامل و هماهنگی میان‌کلیه‌ی قوانین خدائـی ظاهر و هویدا می‌گردد، خواه قوانینی که آنها را قوانین طبیعی می‌نامیم‌، و خواه قوانینی که آنها را ارزشهای ایـمانی نام می‌دهیم … چه هر یک گوشه‌ای از قوانین خدائی بوده‌که این جهان را در برگرفته‌اند.

انسان هم نیروئی از نیروهای جـهان است‌، وکردار و خواست و پرستش وکوشش او نیز نیروهائی هستندکه دارای اثر مثبتی در پهنه‌ی این جهان پهناورند و با قانون دربرگیرنده‌ی هستی در ارتباط می‏‎باشند و همگی با هماهنگی‌کامل به‌کار اشتغال دارند، و چون با همدیگر گرد آیند و همگام شوند، کاملآ نتیجه می‌دهند و سودمند می‌افتند. ولی اگر از هم جداگردند و با یکدیگر همگام نشوند، نتائجشان تباهی‌گیرد و آشفتگی بر آنها حاکم‌گردد و همه‌ی حیات با آن به تباهی رود و بدبختی و بد بیاری میان مردم انتشار یابد وگریبانگیر ایشان شود:

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).ایـن بـدان سـبب است کـه پروردگار نـعمتی را که بـه دسـته‌ای عـطا کرده بـاشد آن را بـاز نمی‏‎گیرد و دگرگونش نمی‌سازد مکر آنکه کردار و رفتار خویش را تغییر دهند. (انفال/۵۳)

لذا میان‌ کردار و درک انسان و میان وقوع حوادث جهان‌،‌ که بنابه قانون ‌گسترده و همه‌جاگیر خدائی رخ می‌دهند، پیوند استواری برقرار است‌. هیچ انسـانی از گسیختگی این پیوند سخن نمی‌گوید و مردم را برای اخلال این هماهنگی فرا نمی‌خواند و آنان را از قوانین خدائی روان در پیکر جهان بدور نمی‌دارد، مگر آن کس‌که دشمن بشریت باشد و بخواهد او را از هدایت و رهنمونی خدائی برماند و بتاراند. بر بشریت لازم است که چنین‌ کسی را از خود براند و از سر راهی‌که به سوی پروردگار بزرگو‌ارش در پیش ‌گرفته است‌، به دور دارد …

اینها بخشی از خاطرات و انفعالاتی است‌که به هنگام زیستن در زیر سایه‌ی قرآن بر دل گذشته است‌. امید است خداوند به وسیله‌ی آنها به مردم بهره رساند و آنان را به سوی خودرهبری فرماید.

(وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ).جز آنچه را که خواست خدا باشد، نمی‌توانید خواستار باشید و بدان برسید. (‌انسان/۳۰، تکویر/٢٩)

                   بخش نخست همین مقاله

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا