عمر پسر مختار فرزند عمر منفی ملقب به شیر صحرا در استان بطنان لیبی در شرق طبرق در روستای جنزور در سال ۱۸۵۸ میلادی از خانواده ی فرحات و از قبیله ی منفه متولد شد.
چند سالی از عمر عمر سپری نشده بود که پدرش در سفر حج دار فانی را وداع گفت و سرپرستی عمر و محمد برادرش را یکی از دوستان پدرشان بنام شیخ حسین غریانی به عهده گرفت و در مدرسه ای متعلق به علوم قرانی آنان را ثبت نام نمود.بعدها عمر را به دانشگاه جغبوبی فرستاد. و چون در همان اوایل آثار نبوغ و جدیت و استقامت و صبر و پشتکار در وی آشکار بود مورد توجه اساتید و دوستانش قرار گرفت.
لازم به ذکر است که عمر مختار به جز نبوغ در علم و معرفت دینی از علوم تجربی و زیست محیطی و علم نسب شناسی و صحرانوردی و گیاه شناسی و …. مهارتهای عجیبی داشت.
جهاد وی
در سال ۱۹۱۱ که آتش جنگ میان استعمارگران ایتالیایی و مجاهدان لیبی اوج گرفت و ارتش عثمانی در برابر قوای ایتالیایی از لیبی عقب نشینی کرد ، عمر مختار در آن زمان در واحه ی جالو بود و پنجاه و سه سال سن داشت .اما وقتی که این خبر را شنید با عجله جهت ایجاد لشکری برای رویارویی با اشغالگران به منطقه ی زاویه القصور رفته و حدود ۱۰۰۰ نفر را آماده ی جهاد نمود و در این راستا به شخص میامبر (ص) اقتدا نموده و مسئولیتهای متفاوت را با توجه به دانش و بینش مجاهدان تقسیم نمود. و معروف است که هزاران بار با اشغالگران ایتالیایی درگیر شده و چکمه پوشان فاشیست را قلع و قمع نموده و به کابوسی خطرناک برای ارتش موسولینی که قصد ضمیمه کردن خاک لیبی را به ایتالیا داشت، تبدیل شد. و مدت ۲۰ سال از عمر گرانبهای خود را در راه دفاع از دیارش سپری کرد.
عاقبت عمر مختار
سرانجام در سال ۱۹۳۱ هنگامی که عمر مختار همراه پنجاه تن از همرزمانش برای یک ماموریت شناسایی به منطقه ی سلطنه رفته بود ، ناگهان به محاصره ی نیروهای دشمن در آمد و در نبردی نابرابر بسیاری از همرزمانش به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده و ایشان هم زخمی شده و به اسارت دشمن در آمد. و چون مدت بیست سال انواع اذیت و آزارهای جسمی و روحی را از وی مشاهده کرده و چشیده بودند ، وی را به بنغازی انتقال دادند و در دادگاهی نمایشی وی را محاکمه کردند.
اما شیر صحرا با استمداد از ایمان و باوری که ریشه در درون وی دوانیده علی رغم انتظار آنان جسورانه صحبت کرده و بار دیگر آنان را را به زانو در آورد.
عمرمختار در دادگاه
افسر ایتالیایی از عمرمختار پرسید: آیا با دولت ایتالیا جنگیدهاید؟ عمرمختار: بلی.
افسر: مردم را علیه دولت تحریک نمودهای؟ عمرمختار: بلی.
افسر: میدانستی سزای اعمالت چیست؟ عمرمختار: بلی.
افسر: گفتههایت را تأیید میکنید؟ عمرمختار: بلی.
افسر: چند سال است علیه ایتالیا میجنگید؟ بیست سال.
افسر: حالا از جنگ علیه ایتالیا پشیمان نیستید؟ عمرمختار نه پشیمان نیستم.
افسر: میدانید اعدام میشوید؟ عمرمختار: بلی.
دادرس دادگاه: ناراحتم که عاقبت و سرانجامت این بود.
عمرمختار: این بهترین راه پایان زندگی است. (شهادت)
دادرس دادگاه: تمام تلاشم را برای آزادی تو به کار خواهم بست به شرطی که نامهای به همرزمانت بنویسی که دیگر علیه دولت ایتالیا نجنگند و آتش بس کنند.
عمرمختار در جوابش گفتهی مشهورش را به دادرس گفت: «انگشتی که در هر نماز برای شهادتین (اشهد ان لااله الاالله واشهد انّ محمداً رسول الله) بلند میشود، شایسته نیست به ناحق بنویسد.»
عاقبت اسطوره ی مقاومت به اعدام محکوم و در ۱۵ سپتامبر در پایگاه سلوق نزدیک بنغازی در برابر دیدگان هزاران نفر در سن ۷۳ سالگی به دار آویخته شد.
دیدگاه مخالفان و دشمنانش در مورد وی
گراتستانی یکی از افسران بلند پایه ی انگلیس در مورد عمر مختار می گوید: ایشان یکی از چهره های محبوب و خوشنام در بین مردم مناطق مختلف لیبی بوده و همچون قائدی والا مقام به وی می نگریستند.
او مردی متمدن ، متدین ، وطن دوست و صابر بر مشکلات و مصائب بود.
روبرتولونتا می گوید:
عمر مختار برای دفاع از یک حق مشروع و طبیعی خود ( دفاع از وطن )قیام کرد.
روزنامه ی تایمز بریتانی بعد از شهادت ایشان نوشت:
عمر مختار مردی مخلص دارای حماست و شجاعت فوق العاده ای بود و شخصیت مبارزش همه را معجب کرده بود.
ترجمه و گرد آوری: عبدالرحمن رسولیان بانه