اندیشه

مجازات شخص مُرتدّ در سنت نبوی

کیفر ارتداد در سنت نبوی

نویسنده:  دکتر صهیب مصطفی ئامیدی

اول. سنت قولی:

چندین حدیث درباره‌‌ی مفهوم ارتداد و کیفر مرتد ذکر شده است که شاید مهمترین آنها این احادیث باشد:

در صحیح بخاری از قول ابونعمان محمد بن فضل آمده که حماد بن زید از ایوب و او از عکرمه روایت کرده است که زندیقان و ملحدانی را نزد علی ـ رضی الله عنه ـ آوردند. او آنان را سوزاند. هنگامی که خبر به ابن عباس رسید، گفت: اگر من بودم ایشان را نمی‌‌‌سوزاندم، زیرا رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ از این کار بازداشته و فرموده است: «لاتعذبوا بعذاب الله» (همانند عذاب خدا، عذاب نکنید)؛ من آنان را می‌‌‌کشتم. پیامبر فرموده است: «من بدل دینه فاقتلوه» (هر کس دینش را عوض کرد، او را بکشید). [۱۱]

هم‌‌چنین بخاری به نقل از عمر بن حفص از قول پدرش و او از اعمش، از عبدالله بن مره به نقل از مسروق، و او از عبدالله روایت کرده است که رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمودند: «لا یحل دم امرئ مسلم، یشهد أن لا إله إلا الله، وأنی رسول الله، إلا بإحدى ثلاث: النفس بالنفس، والثیب الزانی، والمفارق لدینه التارک للجماعه». [۱۲] (خون فرد مسلمانی که گواهی می‌‌‌دهد هیچ خدایی جز الله نیست و من فرستاده‌‌ی خدا هستم، جز به این سه مورد حلال نیست: جان در برابر جان، بیوه‌‌ی زناکار و جداشونده از دین و رهاکننده جماعت مسلمانان).

ابوداوود به نقل از عایشه ـ رضی الله عن‌ها ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ روایت کرده است که فرمود: «لا یحل دم امرئ مسلم، یشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً رسول الله، إلا بإحدى ثلاث: رجل زنى بعد إحصان، فإنه یُرجم، ورجل خرج محارباً لله ورسوله، فإنه یُقتل، أو یُصلب، أو یُنفى من الأرض، أو یَقتل نفساً، فیُقتل ب‌ها». [۱۳] (خون مسلمانی که گواهی می‌‌‌دهد معبودی جز خدا نیست و محمد فرستاده‌‌ی اوست، جز به سه مورد حلال نیست: مردی که پس از متأهل شدن زنا کند، زیرا او سنگسار می‌‌‌گردد، و مردی که به قصد جنگ با خدا و رسولش بیرون شود، او نیز کشته شده یا به دار آویخته می‌‌‌شود یا از جامعه تبعید می‌‌‌گردد، و کسی که کسی را بکشد، که در برابر آن کشته می‌‌‌شود).

پس از ذکر این احادیث، لازم است آنها را بررسی کنیم و دیدگاه‌‌های مختلف را پیرامون آنها بیان کنیم تا ببینیم برای تعیین کیفر مرتد چه اندازه قابل اعتبار هستند.

حدیث اول: با این‌‌که عبارت «من بدل دینه فاقتلوه» معروفترین روایت در اثبات کیفر مرتد هست، اما از لحاظ سندی و متنی از بحث، اعتراض، تفسیر و توجیه مصون نمانده است. به برخی از این مناقشات و اعتراضات اشاره می‌‌‌کنیم.

سند این حدیث: اعتراضی که به این سند وارد شده، به عکرمه [بن عمار عجلی] مولای ابن عباس برمی‌‌گردد، زیرا از طریق دیگری روایت نشده است. [۱۴] این حدیث را بخاری، ابوداوود [۱۵]، ترمذی [۱۶]، نسایی [۱۷] و ابن ماجه [۱۸]، همگی از طریق عکرمه مولای ابن عباس روایت کرده‌‌اند. اما عکرمه [بن عمار] از تجریح و انتقاد علما در امان نبوده است. با وجودی که مؤلفان کتب صحیح از او روایت نقل کرده‌‌اند، ولی امام مسلم هیچ حدیثی را از او جز در کنار دیگران نقل نکرده است. جمال الدین ابوحجاج یوسف مزی در کتاب «تهذیب الکمال فی أسماء الرجال» می‌‌‌گوید: امام مسلم از او در کنار دیگران روایت نقل کرده است. [۱۹] امام ذهبی نیز در کتاب «سیر اعلام النبلاء» چنین چیزی را ذکر کرده و گفته است: مسلم از او در کنار طاووس در موضوع حج روایت آورده است. [۲۰] ابن حجر عسقلانی این را در کتاب «هدی الساری مقدمه فتح الباری» آورده و گفته است: بخاری و نویسندگان کتب سنن از او روایت دارند، ولی مسلم او را ترک کرده و فقط یک روایت از او در باب حج آن هم در کنار سعید بن جبیر نقل کرده است. [۲۱]

تعدادی از کتاب‌‌های زندگی‌‌نامه‌‌ و بررسی قوت و ضعف راویان، به ایرادات و انتقاداتی که از سوی علما به عکرمه [بن عمار عجلی] وارد شده، اشاره کرده‌‌اند. به پاره‌‌ای از این ایرادات در برخی کتب اشاره می‌‌‌کنیم:

حافظ جمال الدین ابوحجاج یوسف مزی در کتاب «تهذیب الکمال فی أسماء الرجال» [۲۲] در حدود هفت صفحه فضایل و امتیازات عکرمه را ذکر کرده است. اما پس از آن در حدود ده صفحه ایرادات و اتهامات علما را نسبت به او بیان کرده است. از جمله:

عمر بن قیس مکی از عطاء نقل کرده که عکرمه [بن عمار] اباضی بوده است. مصعب بن عبدالله زبیری گفته است: عکرمه افکار خوارج را داشته و مدعی بوده که عبدالله بن عباس نیز بر دیدگاه خوارج بوده است. ابوخلف عبدالله بن عیسی خراز از یحیی بکاء نقل کرده است: از ابن عمر شنیدم که به نافع می‌‌‌گفت: وای بر تو‌ای نافع، تقوای الهی پیشه کن و بر ‌‌من دروغ نبند، آن گونه که عکرمه بر ابن عباس دروغ می‌‌‌بست. جریر بن عبدالحمید از یزید بن ابی زیاد روایت کرده که نزد علی بن عبدالله بن عباس رفتم. دیدم عکرمه بر دروازه بسته شده است. گفتم: او چرا چنین است؟ گفت: این به پدرم دروغ نسبت می‌‌‌دهد.

امام ذهبی نیز در کتاب «سیر اعلام النبلاء» [۲۳] به طور مفصل به ذکر فضایل عکرمه پرداخته و پس از آن توضیح کاملی از ایرادات علما را درباره‌‌اش نقل کرده است. بخشی از این ایرادات را ذکر می‌‌‌کنیم:

ابراهیم جوزجانی گفته است: از احمد بن حنبل درباره‌‌ی عکرمه پرسیدم: آیا دیدگاهی اباضی داشته است؟ گفت: گفته شده که از صُفریها (خوارج) بوده است. پرسیدم: آیا نزد بربر‌ها رفته است؟ گفت: بله، و به خراسان آمد و نزد امیران رفت و از آنان چیزهایی گرفت.

ابراهیم بن سعد از پدرش از قول سعید بن مسیب روایت می‌‌‌کند که وی به برده‌‌اش می‌‌‌گفت:‌ای بُرد، بر من دروغ نبند، آن گونه که عکرمه به ابن عباس دروغ نسبت می‌‌‌داد.

إسحاق بن طباع گفته است: از مالک پرسیدم: آیا خبر داری که ابن عمر به نافع گفته است: بر من دروغ نبند، آن گونه که عکرمه بر عبدالله دروغ می‌‌‌بست؟ گفت: نه. اما به من خبر رسیده که سعید بن مسیب به برده‌‌اش بُرد چنین چیزی می‌‌‌گفته است؛ عکرمه در روزگار ابن عمر نه آوازه‌‌ای داشت و نه متصدی روایت بود.

هشام بن سعد از عطای خراسانی روایت دارد که به سعید بن مسیب گفتم: عکرمه گمان می‌‌‌کند که رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ در حالت احرام با میمونه ازدواج کرده است. گفت: آن خبیث دروغ گفته است؛ برو و دشنامش بده. من برای‌‌تان اصل ماجرا را می‌‌‌گویم: رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ مُحرم بود، ولی هنگامی که از احرام در آمد، با میمونه ازدواج کرد.

در انتقاد از عکرمه در کتاب «الوافی بالوفیات» صفدی [۲۴] هم ایرادات علما ذکر شده است:

ابن مدینی گفته است: عکرمه معتقد به افکار اباضیه بوده است. مصعب زبیری گفته است: او همانند خوارج می‌‌‌اندیشید. عبدالله بن حارث گفته است: نزد علی بن عبدالله بن عباس رفتم و دیدم که عکرمه بر درب خیمه بسته شده است، گفتم: آیا با برده‌‌ی خود چنین می‌‌‌کنید؟ گفت: این بر پدرم دروغ بسته است.

ابن مسیب به برده‌‌اش بُرد گفته است: به من دروغ نسبت نده، آن گونه که عکرمه بر ابن عباس دروغ می‌‌‌بندد.

هم‌‌چنین ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب» [۲۵] در توصیف عکرمه فضایلی را ذکر کرده و سپس به ذکر انتقادات و ایرادات علما درباره‌‌اش پرداخته است. به چکیده‌‌ای از این ایرادات اکتفا می‌‌‌کنیم. مؤلف گوید:

ابن لَهِیعه از ابوالاسود نقل کرده: عکرمه کم خرد و سبکسر بود. گاهی حدیثی را از دو نفر می‌‌‌شنید، ولی وقتی از او پرسیده می‌‌‌شد، آن را از یک نفر روایت می‌‌‌کرد، اگر پس از مدتی دوباره از او‌‌ همان مطلب پرسیده می‌‌‌شد، آن را از نفر بعدی نقل می‌‌‌کرد. مردم می‌‌‌گفتند: چه قدر دروغگو هست!

مصعب زبیری گفته است: عکرمه دیدگاه خارجی داشت و می‌‌‌پنداشت که سرورش ابن عباس نیز چنین بوده است. ابوخلف خزار از یحیی بکاء نقل کرده است: از ابن عمر شنیدم که به نافع می‌‌‌گفت: وای بر تو‌ای نافع، بر من دروغ نبند،‌‌ همان گونه که عکرمه بر ابن عباس دروغ بست. ابراهیم بن منذر از معن بن عیسی و دیگران آورده است که مالک، عکرمه را موثق نمی‌‌‌دانست و دستور داد تا از او روایتی نقل نشود.

ربیع از شافعی نقل کرده است که نظر مالک بن انس درباره‌‌ی عکرمه مثبت نبود و می‌‌‌گفت: به نظرم هیچ کس نباید روایاتش را قبول کند. ‌‌ حنبل بن إسحاق از احمد بن حنبل روایت دارد که عکرمه بن خالد مخزومی موثقتر از عکرمه مولای ابن عباس است. ابراهیم بن می‌سره از طاووس روایت کرده که: اگر مولای ابن عباس تقوا می‌‌‌داشت و از روایت حدیث دست می‌‌‌کشید، سواران از هر سو برای آموختن نزدش می‌‌‌آمدند.

این بخشی از دیدگاه‌‌های علما در نقد و تجریح عکرمه مولای ابن عباس بود که راوی اصلی در این حدیث است و خون و جان مردم به آن وابسته شده است. اما تنها ایراد وارد به این حدیث، همین نیست، زیرا متن آن نیز در معرض نقد و تحلیل قرار گرفته است.

متن حدیث: اگر متن این حدیث و موضوعش را واکاوی کنیم، در آن برخی از امور شگفت‌‌انگیز را می‌‌‌بینیم، از جمله:

آیا کسی در جایگاه علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ می‌‌‌توانسته ممنوعیت اسلام را مبنی بر تعذیب با آتش نداند؟ با اینکه معروف است این خلیفه‌‌ی راشد تا حد امکان در پی حفظ خون مردم بود و این در تعاملش در جنگها و بخصوص در نبردش با خوارج کاملا روشن است. [۲۶]

واژه‌‌ی زندیق و ملحد تنها در همین حدیث به کار رفته و در احادیث دیگر مشابه ندارد. این کلمه‌‌ای فارسی است، زیرا عکرمه خودش فارس بوده است و معنایش در فارسی قدیم چنین است: زندو کرو، یعنی کسی که به تداوم زمانه باور دارد. [۲۷] [برخی این واژه را مخفف عبارت «زنده کننده دین قدیم» دانسته‌‌اند. مترجم].

جمله‌‌ی «من بدل دینه فاقتلوه» را می‌‌‌توان چند گونه تفسیر کرد، چون مطلق و کلی است و با این کلیت شامل مردان، زنان و کودکان می‌‌‌شود، در حالی که فقهای حنفی با دیگران اختلاف دارند که آیا زن و کودک هم در صورت ارتداد کشته می‌‌‌شوند یا خیر؟ [۲۸]

لفظ «دینه» عام و کلی است و دین خاصی را تعیین نمی‌‌‌کند. بنابراین، طبق متون حقوقی، هر کس دینش را‌‌ رها کند و به دین دیگری بپیوندد، کشته می‌‌‌شود، این دیدگاه برخی از شافعیان است. [۲۹] [مثلا اگر یک مسیحی و یا یهودی هم مسلمان شود، طبق این لفظ عام، کشته می‌‌‌شود].

از آن‌‌چه گفته شد، روشن می‌‌‌گردد که این حدیث به تنهایی نمی‌‌‌تواند دلیلی کافی برای این قضیه‌‌ی مهم باشد که به خون و جان مردم ارتباط دارد، بخصوص وقتی که به قاعده‌‌ی «درء الحدود بالشبهات» (دفع کیفر به سبب شبهه) توجه کنیم. [۳۰]

حدیث دوم و سوم:

حدیث دوم این بود: «لایحل دم امرئ مسلم…». این حدیث نیز به طور کلی و مجمل ذکر شده است. زیرا در لفظ بخاری صفت «المفارق لدینه التارک للجماعه» آمده است و در روایت مسلم و دیگران «التارک لدینه المفارق للجماعه» [۳۱] ذکر شده است، یعنی تنها ترک دین را عامل قتل قرار نداده است، بلکه صفت دیگری مبنی بر مفارقت از جماعت را بر آن افزوده است که در بین مرتدان آن دوران پدیده‌‌ای آشکار بود. چون ارتداد در آن روزگار تغییری فراگیر و ریشه‌‌ای به حساب می‌‌‌آمد و تنها به فکر و عقیده منحصر نبود و فرد به لشکر و جماعت کفار می‌‌‌پیوست.

 حدیث سوم که با لفظ «لایحل دم امرئ مسلم… رجل زنی بعد احصان…» آمد، با روایات مختلفی ذکر شده است که در برخی الفاظش مطلق و کلی است و در برخی به صورت مقید آمده است. لذا باید بر اساس قواعد اصولی، لفظ مطلق طبق مقید تفسیر شود، بویژه زمانی که حکم و سبب یکی باشد، همانند وضعیتی که در این روایات است، زیرا از یک حکم (قتل) و یک سبب (ترک دین) یا مفارقت دین سخن می‌‌‌گویند. پس اگر قیدی در یک روایت باشد، حمل مطلق بر مقید واجب است. [۳۲]

 در نتیجه در این حدیث منظور از عبارت «التارک لدینه المفارق للجماعه» توضیح داده شده است و آن کسی که با خدا و رسولش سر جنگ دارد. پس این کیفر مخصوص افراد محارب و یاغی است. و این‌‌ همان عقوبتی است که در قرآن ذکر شده است: «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ». (مائده/۳۳) (صرفا کیفر کسانی که با خدا و رسولش می‌‌‌جنگند و برای به تباهی کشاندن جامعه می‌‌‌کوشند، آن است که به سختی کشته شوند یا به دار آویخته شوند یا دستان و پاهای‌‌شان به صورت معکوس بریده گردد یا از جامعه تبعید شوند. این برای‌‌شان خفتی در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ در انتظارشان می‌‌‌باشد).

 هرچند در حدیث به بریدن دستها و پا‌ها به صورت معکوس اشاره نشده است.

دوم: سنت عملی 

موضوع ارتداد در دوران پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به معنای دشمنی و جنگیدن با اسلام بود. هر کس به اسلام باور داشت، برای یاری آن می‌‌‌کوشید و هر کس از آن برمی‌‌گشت، برای نابودی‌‌اش تلاش می‌‌‌کرد و به مشرکان می‌‌‌پیوست. در سیره‌‌ی عملی حوادثی ثبت شده که مربوط به موضوع ماست و همگی تأکید دارند که هر کس مرتد می‌‌‌شد، سرجنگ داشت. به عنوان مثال:

ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ گفته است: شبی رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ به سوی بیت المقدس برده شد، او‌‌ همان شب برگشت و از مسیر خویش و نیز نشانه‌‌های موجود در بیت المقدس و شتران آن منطقه برای مردم سخن گفت. برخی گفتند: ما محمد را در آن‌‌چه می‌‌‌گوید باور کنیم؟! لذا از اسلام برگشتند که خداوند گردن‌‌های‌‌شان را همراه ابوجهل در بدر زد». [۳۳] این حدیث می‌‌‌رساند که آنان در جنگ بدر در صف مشرکان بر ضد پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ جنگیدند و عده‌‌ای کشته شدند.

 ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ روایت می‌‌‌کند: مردی از انصار مسلمان شد و سپس مرتد گشت و به شرک پیوست. اما بعدا پشیمان گشت و به خویشانش پیغام داد تا از رسول الله بپرسند: آیا من فرصت توبه دارم؟ خویشاوندانش نزد پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آمدند و گفتند: فلانی پشیمان شده و به ما مأموریت داده تا از شما بپرسیم آیا برایش فرصت توبه هست؟ که این آیه نازل شد: «کَیْفَ یَهْدِی اللهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللهِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ إِلاَ الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل‌‌عمران/ (۸۶-۸۹). (چگونه خداوند هدایت می‌‌‌کند مردمانی را پس از ایمان‌‌شان کفر ورزیدند و گواهی دادند که پیامبر حق است و نشانه‌‌های آشکار برای‌‌شان آمد. و خدا مردمان ستمگر را هدایت نمی‌‌‌کند. پاداش‌‌شان آن است که بر ایشان نفرین خدا، ملائکه و همه‌‌ی مردم است. در آنجاودان هستند، عذاب از ایشان کاسته نمی‌‌‌شود و به ایشان توجه نمی‌‌‌شود. جز کسانی که پس از آن توبه کردند و کردار شایسته نمودند. زیرا به یقین خداوند بسی آمرزنده و مهربان است). هنگامی که به آن مرد خبر رسید، مسلمان شد. [۳۴]

از ساختار این روایت روشن می‌‌‌گردد که این مرد مرتد به سرزمین شرک و مشرکان رفت و به صف ایشان پیوست. یعنی سرزمین مسلمانان را‌‌ رها کرد، زیرا به خویشاوندان پیغام داد. یعنی ایشان را به طور کلی‌‌ رها کرده بود، و هنگامی که نیازمند شد، به آنان پیغام داد.

از انس ـ رضی الله عنه ـ روایت شده: مردی مسیحی مسلمان شد، بقره و آل عمران را یاد گرفت. او برای پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ وحی را می‌‌‌نوشت. اما بعدا به مسیحیت برگشت و می‌‌‌گفت: محمد نمی‌‌‌داند جز آن‌‌چه را من برایش نوشته‌‌ام. خداوند او را می‌راند، و مردم دفنش کردند، اما زمین او را به بیرون پرتاب ‌‌کرد. گفتند: محمد و یارانش او را از قبر خارج کرده‌‌اند، چون از ایشان گریخته است. قبر رفیق ما را باز کنید و او را دوباره دفن نمایید. این بار برایش قبری عمیقتر کندند، اما باز هم زمین او را به بیرون پرتاب کرد. باز گفتند این کار محمد و یارانش است، چون از ایشان گریخته است. قبرش را نبش کنید و بیرونش آورید. باز برایش تا آن‌‌جا که توانستند گوری ژرفتر کنده و او را دفن کردند. این بار هم زمین او را پرتاب کرد. بدین ترتیب دانستند که بیرون افتادنش کار مردم نیست. در نتیجه او را روی زمین‌‌ رها کردند و دفن ننمودند. [۳۵]

این احادیث دلالت دارد که هر کس مرتد می‌‌‌شد، به کافران می‌‌‌پیوست و با اسلام محاربه می‌‌‌کرد. پس، ارتداد در آن زمان بیانگر تغییر فراگیر در فرد مرتد بود که از جانبداری امت اسلامی، پذیرش نظام اسلامی، احترام به قوانین دینی، انتساب فرهنگی و تمدنی به اسلام و کرنش در برابر قوانین و برنامههایش دست برمی‌‌داشت و اعلان ارتدادش به معنای بریدن کامل از تمام کیان و آرمانها و برنامه‌‌های امت اسلامی بود. ارتداد در آن روزگار صرفا به معنای بیان فکر یا آزادی بیان و اندیشه نبود، چون مرتد به دشمنان اسلام می‌‌‌پیوست. و فرمان پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به کشتن مرتد، به خاطر پیوستن وی به دشمنان بود، نه تنها به سبب بازگشت از اسلام. کیفر به خاطر خیانت بزرگ یا محاربه بود، نه صرفا به سبب ارتداد. [۳۶]

اسلام به شدت نفاق را نکوهش می‌‌‌کند و به سختی از منافقان بیم می‌‌‌دهد. حال چگونه درست است با دست خود و در بین خویش گروهی از منافقان را بپرورانیم که اسلام از دل‌‌ها‌‌ی‌‌شان بیرون شده و تنها با زور شمشیر سکوت کرده‌‌اند، و آن‌گاه موضوع‌‌شان بر ما گران آید، چون ایشان را از خویش می‌‌‌پنداریم، در حالی که در واقع بر ضد ما هستند، بدخواهی نسبت به اسلام را در درون دارند و همواره برایش نقشه‌‌ی شر می‌‌‌کشند؟! دقیقا این‌‌ همان چیزی است که اگر به صرف ارتداد، برای مرتد کیفر در نظر بگیریم، به آن منجر می‌‌‌شود. حکمت‌‌های خدا در قانون‌‌گذاری به یقین از هرگونه بیهودگی مبرا می‌‌‌باشد. [۳۷]

ادامه دارد

منبع : اصلاح ویب

                               مجازات مرتد در قرآن کریم

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. السلام علیکم. ببخشید من متوجه نمیشم اگه عکرمه اینقدر انتقاد داره چرا امام بخاری ازش نقل کرده ؟ مگر روات بخاری اصح‌ نیستند ؟ اگه اینقدر ایراد داره پس وای به حال روات کتب دیگر .
    دوم اینکه سوالی دارم آیا خوب است مرتد رو بکشیم و بعد از کشتن تازه مسلمانان مسیحی یا یهودی یا … ناراحت باشیم ؟ (حقیقتش کشتن مرتد امروزه واسه من اصلا هضم نمیشه ، طرف میگه چون قرآن با نظریه تکامل مخالفه من قبولش ندارم ، بعد ما بیاییم اون رو بکشیم ؟ بنده هرچی فکر کردم این یکی رو نتونستم هم هضم کنم )
    سوم در مورد عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح‌ توضیح دهید لطفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا