تاریخ

محمد (ص) الگوی فهم و درایت(2-2)نامه های ارسالی به سران جهان

محمد (ص) الگوی فهم و درایت(2-2)

نامه به سران کشورها نمونه دیگری از درایت پیامبر(ص)

بعد از گذشت شش سال از هجرت پیامبر وپس از استقرار دولت اسلامی در شهر مدینه  پیامبر برای پادشاهان آن زمان ، نامه دعوت به اسلام را نوشت .

اولین پادشاهی که پیامبربرای او نامه نوشت نجاشی پادشاه حبشه بود که او مسیحی واز اهل کتاب بود مضمون نامه این بود.

نامه پیامبر به نجاشی چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه.

سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمان رواست و از هر عیبی منزه است و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در امان‌اند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی می‌دهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمه‌ای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بی‌شریک دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت می‌کنم ، من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم؛ خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت.»

نجاشی پس از خواندن نامه مهرآمیز و روشنگرانه و خیرخواهانه پیامبر قدری با سفیر پیامبر مذاکره کرد و چنین گفت:

«گواهی می دهم که او همان پیامبر است که «اهل کتاب» در انتظارش هستند.

من حاضرم نبوت پیامبر را به عموم مردم هم ابلاغ کنم، ولی در شرایط فعلی زمینه این کار فراهم نیست. اگر امکان داشت خودم به سوی او می‌شتافتم.»

نجاشی در پاسخ نامه پیامبر ، نامه ای متواضعانه و با این مضمون نوشت نوشت:

«گواهی می دهم شما فرستاده خدا و شخصی راستگویید که کتاب‌های آسمانی، او را تصدیق می کنند ؛ پس در حضور پسرعموی شما جعفر بن ابیطالب اسلام آوردم و با تو بیعت کردم.»

 

نامه پیامبر(ص) به جریج بن متی ملقب به مقوقس پادشاه مصرواسکندریه چنین است:

متن عربی

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد رسول الله الی المقوقس عظیم القبط سلام علی من اتبع الهدی اما بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام، اسلم تسلم، یؤتک الله اجرک مرتین فان تولیت فانما علیک اثم القبط یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ان لانعبد الاالله ولانشرک به شیئا ولایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون.

 

بنام خدای بخشنده ی مهربان

از محمد فرستاده ی الله به مقوقس بزرگ قبط

درود بر کسی که از هدایت تبعیت نماید اما بعد؛ پس من تو را به اسلام دعوت می کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی –و اگر اسلام بیاوری- خداوند دو مرتبه به تو پاداش می دهد و اگر روی برگردانی پس گناه قبطیان بر عهده ی توست.

ای اهل کتاب پیش آیید به سوی سخنی که مساوی – و پذیرفته شده است – در میان ما و شما که نپرستیم مگر الله را و شریک قرار ندهیم برای او چیزی را و بعضی از ما بعض دیگر بجز الله را پروردگار نگیرد پس اگر روی برگردانید –پس خداوند به مسلمین میفرماید :شما-بگویید شهادت می دهیم که ما مسلمان هستیم».

آنگاه که نامه او آماده شد، حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: کیست که نامه مرا برای صاحب مصر ببرد – هر کس چنین کند – پاداش او بر خداست، حاطب بن ابی بلتعه این مسئولیت را قبول کرد، و نامه را بعد از مدتی در اسکندریه مصر به مقوقس رسانید. حاطب پس از ورود به کاخ مقوقس از دور نامه را نشان داد، مقوقس او را به حضور خواند و چون نامه حضرت را خواند گفت: اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله)است چرا به قومش که مخالف او هستند و حتی از مکه بیرونش کردند نفرین نمی کند، تا گرفتار شوند، این کلام را دو بار تکرار کرد و ساکت شد.

حاطب گفت: آیا عقیده نداری که عیسی بن مریم رسول خداست؟ گفت: چرا، گفت: پس چرا وقتی قومش او را گرفته و توطئه قتل او را در سر داشتند نفرین نکرد که خدا هلاکشان کند، تا اینکه خدا او را از میان مردم برداشت؟ گفت: احسنت، تو حکیمی – و – از جانب حکیمی آمده ای.

حاطب گفت: پیش از تو مردی (فرعون) بر این سرزمین حکومت می کرد؛ او بی هوده گفت: من خدایم، -و لذا- پروردگار از او انتقام گرفت، تو از او عبرت بگیر مبادا که تو گرفتار شوی و دیگران از هلاکت تو عبرت گیرند این پیامبر (صلی الله علیه و آله) مردم را به توحید دعوت کرد، از همه سخت تر بر او قریش بودند و از همه دشمن تر یهود و از همه نزدیک تر و مهربان تر، نصاری، به جان خودم قسم بشارت عیسی به محمد صلی الله علیه و آله مانند بشارت موسی علیه السلام بر عیسی علیه السلام است، و دعوت ما تو را به قرآن مانند دعوت توست که اهل تورات را به انجیل دعوت می کنی.

هر قومی که زمان پیامبری را درک کنند امت او هستند.

 

نامه پیامبراسلام (ص) به هرقل پادشاه روم

 

«بسم الله الرحمن الرحیم من محمد بن عبد الله إلی هرقل عظیم الروم: سلام علی من اتبع الهدی، أما بعد فإنی أدعوک بدعوة الإسلام أسلم تسلم یؤتک الله أجرک مرتین، فإن تولیت فعلیک إثم جمیع الآریسیِّین”. {قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ} آل عمران:64»

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان. کسی که پیرو راستی گردد گزند نمی‌بیند. اسلام بیاور تا سالم بمانی و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدی، گناه اریوسیان ( فرقه ای از مسیحیت که بوسیله اسقف اریوس در سال 310 میلادی پایه گذاری شد و معتقد به مخلوق بودن حضرت عیسی و نفی الوهیت او بودند) بر گردن تو خواهد بود. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.

 

نامه پیامبر(ص) به منذر بن ساوی

بسم الله الرحمن الرحیم، من محمد رسول الله إلی المنذر بن ساوی، سلام علیک، فإنی أحمد إلیک الله الذی لا إله إلا هو، وأشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً عبده ورسوله. أما بعد: فإنی أذکرک الله عز وجل، فإنه من ینصح فإنما ینصح لنفسه، ومن یطع رسلی ویتبع أمرهم فقد أطاعنی، ومن ینصح لهم فقد نصح لی، وإنّ رسلی قد أثنوا علیک خیراً، وإنی قد شفعتُکَ فی قومکَ، فاترکْ للمسلمین ما أسلموا علیه، وعفوتُ عن أهل الذنوب فاقبل منهم، وإنک مهما تصلح، فلن نعزلکَ عن عملک، ومن أقام علی یهودیة أو مجوسیة فعلیه الجزیة[

به نام خداوند بخشنده مهربان

از محمّد فرستاده خدا به منذر بن ساوی. درود بر تو. ستایش می‌کنم به سوی تو خدایی را که جز او معبودی نیست. شهادت می‌دهم معبودی جز خدای یکتا نیست و نیز گواهی می‌دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، اما بعد، من خدای عزّ و جلّ را به یاد تو می‌آورم، همانا آن که خیرخواهی می‌کند، برای خویش خیرخواهی می‌کند و هر کس فرستادگان مرا فرمان برد و پیرو آنان شود مرا فرمان برده است و هر که خیر آنان را خواهد برای من خیرخواهی کرده است. فرستادگان من ثنای خیر بر تو می‌فرستند و من تو را در قومت شفاعت کردم، پس برای مسلمانان، آن چه را که بر آن تسلیم شدند واگذار و گناهکاران را بخشیدم پس از ایشان بپذیر. و تو هر قدر که اصلاح کنی هرگز تو را از مقامت بر کنار نخواهیم داشت و هر که بر آیین یهود یا مجوس باقی‌ماند، باید جزیه پرداخت کنند.

منذر در جواب پیامبر نوشت :یا رسول الله من نامه شما را بر اهل بحرین خواندم کسانی که پسندیدند ایمان آوردند چون در سرزمین ما مجوسی ویهودی وجود دارد ؛ پس منتظر نامه بعدی در این ارتباط هستم .

 

*نامه حضرت محمد (ص) به حارث نماینده قیصر در دمشق

حارث از جانب قیصر روم در دمشق حکومت می کرد، شباع بن وهب نامه ی حضرت (صلی الله علیه و آله) را در شام به او رسانید متن نامه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد رسول الله صلی الله علیه و آله الی الحارث بن ابی شمر، سلام علی من اتبع الهدی و آمن و صدق و انی ادعوک ان تؤمن بالله وحده لاشریک له و یبقی لک ملکک.

شباع بن وهب – نامهرسان – می گوید: چون به دربار حارث رسیدم دو سه روزی منتظر ماندم تا نامه حضرت (صلی الله علیه و آله) را به او برسانم، به دربان گفتم: من فرستاده رسول خدایم، گفت: نامه را فقط در فلان روز می توانی به او برسانی ؛ آنگاه حاجب ، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و از اسلام از من سؤ ال می کرد، من درانجیل صفت این پیامبر را خوانده ام، فکر می کردم که در شام مبعوث می شود، اکنون می بینم که در حجاز مبعوث گردیده من به او ایمان آوردم و تصدیقش می کنم، ولی می ترسم که حارث مرا بکشد، او مرتب مرا احترام می کرد و از اسلام آوردن حارث اظهار یأس می نمود و می گفت: او از قیصر می ترسد.

روزی حارث از اندرون، به کاخ آمد و نشست وتاجی در سر داشت، به من اجازه داد ، من نامه حضرت (صلی الله علیه و آله) را به او دادم، آن را خواند- و -به دور انداخت و گفت: چه کسی می تواند حکومت را از من بگیرد، من به جنگ او خواهم رفت هر چند که در یمن باشد، آنگاه گفت: لشکریان آماده شوند، افراد مسلح تا شب از مقابل او می گذشتند، گفت: این لشکریان را که دیدی -هیبت و عده شان را- به –اطلاع – صاحبت برسان، و سپس، جریان را برای قیصر روم نوشت ، نامه وی موقعی به قیصر رسید که هنوز دحیه کلبی از روم خارج نشده بود، قیصر حارث را از لشکرکشی به مدینه منع کرد و او را مأموریت ویژه ای داد، حارث پس از دریافت دستور قیصر، به فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: چه زمانی می خواهی بروی؟ گفت: فردا، دستور داد صد مثقال طلا به او دادند، دربان او نیز مقداری پول و لباس به او داد و گفت: سلام مرا به رسول الله صلی الله علیه و آله برسان و بگو من تابع دین او هستم.

شباع بن وهب چون به مدینه آمد، جریان را به آن حضرت (صلی الله علیه و آله) گزارش کرد، حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: باد ملکه حکومتش نابود بود.

می بینیم که پيامبر در اين نامه ها،خواهان  ثروت و منفعت مادي نبوده ؛ بلکه تنها درخواست پيامبر،پذيرش اسلام ودر نتيجه گشايش درهاي رحمت خدا بر روي آنان بوده است ،نگارش نامه های  پيامبر با ادبیاتی متواضعانه ومودبانه آغازشده بود که آن را از ادبيات آن دوران متمايز مي کرد وهمچنان يادآوري کرده بود که ايشان همچون حضرت موسي وحضرت عيسي يکي ديگر از پيام آوران خداوند است.

بعد از اتمام کتابت نامه ها ، پيامبر,با پيشنهاد يارانش بر انگشتر خويش مهري حک کرد به نام “محمد رسول الله

بعد از بررسی این نامه ها درآن زمان،متوجه می شویم که پیامبر مهارت خاصی در مکاتبه و خطاب قراردادن پادشاهان داشته چون با شجاعت وقاطعیت تمام ، خود را پیامبر و نبی خدا معرفی می کند زیرا از آنان خواسته بود که عقیده توحید را قبول نمایند.

منبع : سایت نبی الرحمه

ترجمه : مطلب یوسفی – اشنویه

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا