اندیشه

مواضع سکولارها در باره قرآن کریم و اسلام (۲-۱)

عقل‌گرایی فلسفی از منظر دین (بخش سوّم)

محمّد ملّازاده

 سکولارها و قرآن کریم:

الحمد لله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی سیّدنا محمّد وعلی آله واصحابه واتباعه اجمعین الی یوم الدّین. در دو شماره‌ی قبل به پاره‌ای از دیدگاههای عقل‌گرایان پیرامون وحی، دین و حکومت دینی پرداختیم. به حول و قوّه‌ی الهی در این قسمت نیز به بررسی مختصری پیرامون «قرآن کریم و عقل‌گرایان سکولار» خواهیم پرداخت.

مدّتی بود این اندیشه در ذهنم جولان می‌کرد که پیرامون این موضوع مطلبی به نگارش درآورم لیکن گرفتاری روزمرّه و نبودن فراغت اجازه اقدام را به من نمی‌داد تا اینکه چند روز پیش یکی از منادیان پر سر و صدای نظریه‌ی انسانی و تاریخی کردن وحی و دین، و طرفدار قرائت انسانی در پرتو دانش هرمنوتیک از وحی و نص، «نصر حامد ابوزید» درگذشت. فوت نامبرده ابتدا مرا بر آن داشت مطلب مستقلّی در مورد افکار و اندیشه‌های انحرافی این به اصطلاح نواندیش دینی! به نگارش در آورم از این‌رو می‌گویم افکار انحرافی، چون به قول دکتر عبدالصبور شاهین: «نامبرده در بیشتر از ۳۰ مورد از نوشته‌هایش به انکار مسلمات دین برخاسته است.»(۱) اما بعد از کمی تأمّل در موضوع به این نتیجه رسیدم که بهتر است با یک تیر چند هدف را نشانه گرفته و به نوشتن همان مطلبی که ‌قبلاً در نظر داشتم اکتفا نمایم. چرا که طرفداران قرائت و فهم سکولار و انسانی از دین، از دکترحسن حنفی کهنه ‌ماتریالیست مصری و دکتر محمد عابد الجابری مغربی(۲) و دکتر محمد ارکون جزایری و …گرفته تا عبدالکریم سروش و محمد مجتهدشبستری ایرانی وغیرهم، همگی از یک آبشخور آب خورده و می‌خورند و یک هدف را دنبال می‌نمایند که انسانی نمایاندن دین و وحی و از محتوا خارج کردن آن، و نسبی و تاریخی پنداشتن احکام قرآن و کلیّت دین است. لذا اگر قرار است باب نقد این افکار گشوده شود بهتر است به‌جای نقد فرد، نقد متوجه اندیشه شود که در این صورت شامل همه‌ی کسانی که آن را تبنّی می‌کنند خواهد شد. روی این اصل در این نوشتار به نقد نحوه‌ی نگرش این دنباله‌روان فلاسفه‌ی غرب (به ویژه فوکو و‌ هایدگر) به «نص» (قرآن) پرداخته‌ام.

قبل از گشودن باب موضوع، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر می‌رسد؛ چرا که ذکر این نکات، راه رسیدن به مقصد و گرفتن نتیجه را بر ما هموار می‌گرداند.

نکته‌ی اول: اگر به قرآن و سنّت رسول الله (ص) و اجماع اصحاب (رضوان الله علیهم اجمعین) و تابعین، و اتباع تابعین (رحمهم الله) و میراث فکری و فرهنگی علمای مسلمان اعم از اصولیّون، فقها، مفسّرین، محدّثین وغیرهم -از صدر اسلام گرفته تا به امروز- مراجعه کنیم می‌بینیم که همگی بر این اندیشه، متّحد و متّفق القول بوده و هستند که: «قرآن کلام الله منزّل است» و هیچ یک از اندیشمندان مسلمان، شکی در خدایی بودن قرآن به دل راه نداده‌اند. و اگر اختلافی میان آنان وجود داشته بر سر این بوده که آیا قرآن – که وحی و کلام الله منزّل است- مخلوق است یا قدیم، اگر مخلوق است آیا صفت قائم به ذات باری تعالی(صفت کلام) مخلوق است که در این صورت خداوند به محل حوادث در می‌آید و با قدمت ذاتی او منافات دارد، یا فقط الفاظ و حروف متلوّ و مقروء- که هیچ کسی (جز نصر حامد ابو زید وهمفکرانش که می‌گویند: قرآن از جهت الفاظ مقدس است ولی از جهت مفهومی پیوسته متغیر و لذا نسبی است) قائل به قدیم بودن آنها نیست – مخلوق‌اند؟ و. . ؟ اما در این امر، که قرآن کلام منزّل خداوند است و خداوند توسط جبریل آن را بر قلب رسول الله (ص) القاء کرده است همگی متفق بوده و هستند.

نکته‌ی مهم و اساسی دوّم: درست در نقطه‌ی مقابل مسلمانان در طول تاریخ اسلام همواره کسانی- از مشرکان عرب گرفته تا خاورشناسان و مبشّران مسیحی و فریب‌خوردگان و شیفتگان امروزین سفسطه‌های آنان – وجود داشته‌اند که وحیانی و خدایی بودن قرآن کریم را – بدون اقامه‌ی دلیل و برهان بر ادعای خود- انکار کرده و در آن به ایجاد شبهات پرداخته‌اند. قرآن کریم در آیات فراوانی به صراحت از این مطلب پرده برداشته و ما مطمئن هستیم که این فرایند (شبهه‌سازی علیه قرآن) تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت ولی طبق مژده‌ی قرآن اگر جنّیان نیز به مدد آنها بیایند کاری از پیش نخواهند برد.

نکته‌ی سوم: در طول تاریخ بشریت؛ همواره دو راه – نه بیشتر- فرا روی بشر قرار داشته است. اوّلی راه انبیاء (صلوات الله علیهم اجمعین ) که خداوند (جل جلاله) آن را برای بشر ترسیم کرده و منادیان و راهنمایانی بر آن قرار داده تا انسانهای سرگشته و گمراه را بسوی شاهراه سعادت دارین دعوت کرده و از کژراهه نجات دهند. و دومی به تعبیر قرآنی: راه دشمنان انبیا که در فرهنگ قرآنی از آن به “جاهلیت” تعبیر شده است و هیچ فرق نمی‌کند این راه، راه فلاسفه و عقلانیها باشد یا راه مدّعیان دروغین نبوّت، یا راه پدیدآورندگان نحله‌ها و ادیان، مانند دینهای محصول افکار انسانهایی که نبوتِ آنها ثابت نیست چون آورندگان دین هندو و زرتشت و کنفوسیوس و…و خواه راه پیروان ادیان و نحله‌های توحیدیی به انحراف کشانده شده‌ی چون مسیحیّت و یهودیّت، یا افکار و اندیشه‌های طرفداران بسیاری از فرقه‌های باطنی، عقل‌گرا، فلسفی، اسلامی و غیره، و خواه مکاتب فکری و فلسفی معاصر که بر پایه‌ی فلسفه و اندیشه‌ی انسانی یا معجونی از وحی و فلسفه بنا نهاده شده و برخی از آنها نام دینی و تجربه‌ی دینی یدک می‌کشند و پدیدآورندگانشان خود را متأله و دیندار و نواندیش و اصلاح‌طلب دینی می‌نامند همه‌ی این‌ها در یک کلمه «جاهلی» بوده و در اصطلاح قرآنی در شاخه‌ی «دشمنان انبیاء» قرار داشته و دارند.

اگر کسانی از این تعابیر چنین استنباط کنند که حوزه‌ی فکری و فرهنگی مورد دفاع این حقیر بر پایه‌ی جدایی و دشمنی میان دین و فلسفه، یا دین و عقل، بنا نهاده شده و اساساً با فلسفه و عقلانیت سر ناسازگاری و دشمنی دارد، پیشاپیش اعلام می‌دارم که به خطا رفته و قضاوت نادرست نموده‌اند؛ زیرا از منظر همه‌ی طرفداران دین و وحی و شاگردان مکتب توحید و به تبع آنان این بنده‌ی حقیر؛ آن قسم از فلسفه و عقل‌گرایی مردود است که در تعارض با وحی و دین باشد. اما حکمت و عقلانیّتی که موازی با وحی باشد و ثوابت آن را نقض ننماید نه تنها از دید دینداران پیرو مکتب وحی مردود نیست؛ بلکه مکمّل و مبیّن و مفسّر وحی به‌شمار می‌آید و این مطلب از خلال دهها آیات قرآنی و احادیث نبوی و میراث فکری و فرهنگی علما و اندیشمندان مسلمان در طول تاریخ اسلامی مسلّم و محرز است و تقدیر و تمجیدی که در کتاب و سنت از خرد و اندیشه شده است در هیچ مکتبی نشده است.

نکته‌ی چهارم: در وحی و دین – همانند سایر مکاتب فکری و فلسفی و علمی‌– ثوابتی وجود دارد که با گذشت زمان و پیشرفت علوم و تغییر اوضاع و شرایط، تغییر نخواهند کرد. و این ثوابت در عقاید و مبادی، احکام و عبادات، وسایر آموزه‌های دینی صادق هستند و قرائت نواندیشانه و رشد و تعالی تفاسیر بشری‌ای مبتنی بر دانش هرمنوتیک، یا به‌قول فیلسوفان تازه از راه رسیده «کائن منفصل از گوینده بودن نصّ» و ایمان به تجدید معانی کلمات و مفاهیم و اصطلاحات و و. . نمی‌توانند ما را از سلطه‌ی این نصوص برهانند و مفاد و معانی ثابت آنها را تغییر بدهند و اگر طرفداران عقل‌گرایی و نواندیشی دینی این ایده‌ی ما را دگم‌اندیشی، متافیزیکی، ایدآلیستی، اورتودوکسی، ایدئولوژیک و غیره تلقی کنند در مقام تحدّی با ایشان به صراحت می‌گوییم: ما از ورای عینک نسبیّت مطلق( از این‌رو واژه‌ی نسبیّت مطلق را بکار برده‌ام چون آقایان سکولار با اینکه به امور مطلق ایمان ندارند و همه چیز را نسبی می‌دانند در اینکه همه چیز نسبی است دچار مطلق‌نگری گشته‌اند و به مطلق بودن نسبیت ایمان دارند!) ایشان به وجود و اشیاء نمی‌نگریم و در عین ایمان به مطلق و ثابت، و خارج از حیطه‌ی زمان بودن برخی از اشیاء و عقاید و احکام، برخی دیگر را متغیّر و محلّ اجتهاد می‌بینیم. و در عین ایمان و اعتقاد کامل به نسبی بودن و ظنی الدلاله بودن فهم و قرائت همه‌ی انسانهای سوای انبیاء از دین، نصوص قطعی الدلاله و قطعی الثبوت را، ثابت و تأویل‌نابردار تلقی می‌نماییم، و این نوع نگرش و بینش و فهم را علم و دین، عقل و شرع، فلسفه و وحی، گذشته و حال، تاریخ و واقع (جز سکولارهای چشم و گوش بسته‌ی مقلد غرب) تأیید می‌کنند.

نکته‌ی پنجم: یکی از ترفندهای خیلی خطرناک و بسیار کاری و برّنده‌ی این «سکولارهای مسلمان‌نُما» این است که اگر فرد مسلمان متعهد در مقابل یاوه‌گوئی‌های ایشان با استناد به نصوص قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلاله قرآن و سنت، سخنی بر زبان آورد که با آرزوهای آنان سازگاری نداشته باشد فوراً اورا به «سلفی» (واژه‌ی سلفی در قاموس آنان مساوی جمود و تحجّر است) و «تکفیری» و «ایدئولوژیست» بودن و…متهم می‌کنند و برای در منگنه قرار دادن فرد مسلمان متعهد می‌گویند تو خود را در مقام خدا (نعوذ بالله) قرار داده‌ای و به نیابت از وی احکام صادر می‌نمایی! و…از چرند و پرندگوئی‌های بی‌شمار دیگر!

آری آنها به خود اجازه می‌دهند نصوص و احکام ثابت دینی را به دلخواه خویش تأویل کرده و تغییر دهند و از معنی و محتوای اصلی تهی گردانند و این تحریف و تأویلهای فاسد و غیرمعقول خود را نوآوری و نواندیشی قلمداد نمایند! اما «فهم اصیل، صحیح و درست» میلیون‌ها اندیشمند و عالم دینی در طول تاریخ از نصوص دینی را، قرائت اورتودوکسی و ایدئولوژیک و به نیابت از خدا حکم صادر کردن، و. . تلقی نمایند زهی بی‌انصافی!

 هم اکنون بعد از این نِکات مقدماتی به سراغ اصل مطلب می‌رویم و به توفیق خداوند منّان تا آنجا که شرایط یک مقاله اجازه می‌دهد به تحلیل و نقد افکار سکولارها، پیرامون قرآن و وحی می‌پردازیم.

 

 ترفندهای سکولارهای مسلمان نما

سنّت و تجدّد:

یکی از ترفندهای مکّارانه‌ای که سکولارهای مسلمان‌نما در مبارزه با اسلام به‌کار می‌برند موضوع «سنّت» و «تجدّد» است. آنان ابتدا چنین به ذهن مخاطبان خود القا می‌کنند که هرچه مرتبط به سنن گذشتگان باشد کهنه، ارتجاعی، نشانه‌ی عقب‌افتادگی و زاده‌ی فرهنگ قرون وسطایی و ضد علم و تمدن و در نهایت مضر و غدّه‌ی سرطانی است و باید از جسم جامعه کنده شده و دور انداخته شود. و در مقابل، هرچه زاده و معلول تمدن و فرهنگِ بعد از رنسانس غرب، و در جهت مخالفت با ادیان و نصوص باشد علمی و پیشرفته و نشانه‌ی تکامل و ترقی است و تمامی فرایندهای اجتماعی چون عقاید، ادیان، مذاهب، اخلاقیات(به اعتبار حضور این امور در متن جامعه آنها را فرایند اجتماعی نام برده‌ام نه به اعتبار نشأت‌گرفتن آنها از فرهنگ جامعه چنانکه آقایان ادعا می‌کنند) و غیره را به این معیار می‌سنجند که این اندیشیدن و نگاه کردن، اندیشه و نگاهِ از ورای عینک دودی غربی به مقدسات شرقی است.

اما سؤال اصلی اینجا است: آیا هرچه ریشه در سنّت داشته باشد بی‌فایده و یا بد و مضرّ اسـت و هرچه از غرب آمده و زاده‌ی فرهنگ مادی غربی باشد خوب، مفید و ضروری و دلپذیر و عقل‌پسند؟!

آیا در پرتو تقلید از فرهنگ غربی باید به تمامی ثوابت دین و مقدسات اعتقادی پشت پا بزنیم و نمی‌توانیم میان ثوابت اصلی دینی و دستآوردهای دنیای مدرن توفیق به‌وجودآوریم؟

در واقع مبارزه و ستیز با سنّت مبارزه با مقدسات است چون به‌ قول دکتر سید حسن نصر: «سنت به معنای حقایقی است که سرچشمه‌اش از قلمرو معنوی، از خدا، و به زبان مابعدالطبیعی از حقیقتی غایی است که در هر تمدن دینی- تاریخی، جزئیات و [نحوه‌ی] انتقال ویژه‌ای داشته است. بنا بر این در سنت دو عامل هست، یکی همان حقایقی که ریشه در نظام متعالی دارد و از رهگذر اشراق بودا، نزول آواتارهای آیین هندو و دریافت نبوی در ادیان توحیدی و مانند اینها از خداوند سرچشمه گرفته است پس از آن پیوستگی سنّت است که همواره مستلزم انتقال است پیوستگی و اِعمال اصول الهی مبدئی الهی در طول سده‌ها در چهار چوب تمدن خاصی که همان وحی یا الهام اولیه، سنگ بنای آن را می‌گذارد به این ترتیب سنّت به معنای متداول کلمه نه تنها به معنای دین است بلکه دین در دل آن جای دارد. »(۳)

بنا بر این به بهانه‌ی مدرنیزه کردن به جنگ ثوابت نصوص و سنت رفتن نوعی خودباختگی فکری و اعتقادی و در دام دیگران غلطیدن است و راه اصولی ما شرقیهای مسلمان ایجاد توفیق میان ثوابت وحی(سنت) و دستآوردهای مدرنیته است نه کنار زدن سنن خودی به بهانه‌ی عصری، مدرن، پست مدرن، سکولار، و پست سکولار نشان دادن خود!؟ 

قرآن زاده‌ی فرهنگ عرب:

مهمترین پیامی که خطاب سکولار راجع به قرآن القا می‌کند این است که قرآن زاده‌ی فرهنگ عربِ زمان ظهور اسلام، و در نتیجه از نظر منشأ، انسانی است.

نصر حامد ابوزید می‌گوید: “پژوهش درباره‌ی مفهوم نص، بحثی است که قرآن را از این جهت که بزرگترین کتاب عربی؛ و اثر جاویدان ادبی است، مورد کاوش قرار می‌دهد. “(۴)

در این امر که قرآن یک اثر بزرگ و جاویدان ادبی است شک نیست ولی آیا هدف از انزال قرآن تنها بیان اعجاز ادبی آن بوده است و بس؟ آیا اخذ و استنباط در عقیده، و تشریع به معنای فرا گیر آن از قرآن، یک امر فرعی و ثانوی بوده است و قرآن امر تشریع و اعتقادات را به آرزوی انسانها واگذار کرده است تا به میل خود هرچه را خواستند و دوست داشتند از آن یا از اهواء خود و دیگران بگیرند؟ اگر قرآن یک کتاب ادبی است چگونه از عهده‌ی تأسیس و ایجاد یک فرهنگ و تمدن بر آمده است؟!

بعد می‌گوید: «”متن قرآنی در اطلاق چنین نامی بر خود، به فرهنگی که در آن شکل گرفته است وابسته و منتسب است…این نکته بسیار مهم است. متن قرآنی از آن جهت که در تلقی و ابلاغ به صورت «شفاهی» بود منتسب و وابسته به فرهنگ زمان خود است اما با به کارگیری نامهای ویژه (سوره، آیه و جزء) برای دلالت بر اجزای مختلف خویش از آن فرهنگ جدا و متمایز می‌شود. » (۵)

درست برخلاف گفته‌ی ابوزید، قرآن نه تنها «وابسته به فرهنگی که در آن شکل گرفته» نیست که آنرا از بیخ و بُن بر کند و نابود کرد. آیا فرهنگ اعراب دوران نزول قرآن غیر از یک فرهنگ منحط و شرک‌آلود جاهلی قبیله‌ای چیزی دیگری بود که قرآن آنرا از بیخ و بن بر کند و بر ویرانه‌های آن یک فرهنگ توحیدی مترقی و قابل سازش با فطرت انسانی و مبتنی بر قسط و عدل بنا نهاد؟ آیا قبل نزول قرآن تمدّنی، حکومتی، اخلاقیات و فضایلی – بجز پاره‌ای از اخلاقیات قبیله‌ای و اعتقادات شرک‌آلود- در سرزمین عربستان وجود داشت؟ و آیا نسبت دادن اسلام به این فرهنگ بادیه‌ای جز تحریف حقایق و انکار واقعیت معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟

ابوزید در این فراز از کلمات خود، دچار پارادوکس گشته و در عین ادعای وابستگی قرآن به فرهنگی که در آن شکل گرفته است، اعتراف می‌نماید «که با به کارگیری نامهای ویژه (سوره، آیه و جزء) برای دلالت بر اجزای مختلف خویش از آن فرهنگ جدا و متمایز می‌شود. » عجبا چیزی که زاده‌ی یک فرهنگ است نتیجه‌ای به بار می‌آورد که درست ضدّ آن است. این ادعای ابو زید نشأت‌گرفته از رسوبات اندیشه‌های مارکسیستی پیشین نامبرده است که علیرغم تغییر قبله هنوز آثار نهان و پیدای آن را در لابلای جملات نواندیش دینی قرن می‌بینیم!

ابوزید در فراز دیگر گوید: «برخی مدعی‌اند که متن قرآنی متن خاص است و ویژگی‌اش ناشی از قداست و الوهیت خاستگاه آن است، اما برغم این ادعا، قرآن متنی است زبانی و منسوب به فرهنگی خاصّ. این همان نکته‌ای است که امیدواریم پژوهش حاضر درباره‌ی شناخت متن قرآنی آن را روشن کند. » (۶)

در فراز دیگری گوید: «نص در حقیقت و جوهر خود یک محصول فرهنگی است، مقصود از این تعبیر، این است که در یک مقطع زمانی بیش از بیست سال در واقع و فرهنگ شکل گرفته است. » (۷)

ابو زید در این دو فراز به صراحت بیشر، پرده از ادعای خود مبنی بر انسانی بودن خاستگاه قرآن بر می‌دارد. ولی ما در مقام پاسخ چند سؤال مطرح می‌کنیم و از «شیفتگان اندیشه»‌اش انتظار داریم پاسخ آنها را به‌ صراحت بدهند.

بنا بر ادعای او که قرآن محصول فرهنگ است این سؤال مطرح می‌شود که «معمولاً همه‌ی اعضای یک جامعه‌ی وابسته به ‌یک فرهنگ، در شکل دادن به آن و تقویت و حفاظت از آن سهیم هستند. » آیا همه‌ی اعضای جامعه‌ی آن دوران شبه‌جزیره‌ی عرب در شکل دادن به این متن فرهنگی سهیم بوده‌اند؟ یا تنها سران قبایل و شعرا و ادبای جاهلی عرب؟ یا به تنهایی محمد (ص) – که از همان ابتدای جوانی از فرهنگ حاکم بر قومش بریده بود- آنرا پدید آورده و شکل داده است؟ فرض اوّل و دوم که همه‌ی مردم آن وقتِ شبه جزیره ‌یا تعدادی شعرا و ادبا آنرا بوجود آورده باشند به هیچ وجه صادق نیست و هیچ کسی تا به حال چنین ادعای نکرده است. فرض سوم نیز که محمد آفریننده و شکل‌دهنده‌ی آن باشد، باطل است زیرا نه شخص محمد(ص) چنین ادعای کرده است و نه سیاق و عبارت قرآنی آن را می‌پذیرد. و خداوند خود در چندین آیه همه‌ی انسانها از جمله رسول خدا را به اضافه‌ی جنیان، به مبارزه طلبیده است که حدّاقل یک آیه‌ی مثل آنرا بیاورند که تا به‌ حال علیرغم تلاشهای فراوان نتوانسته‌اند مثل آن‌را یا مثل یک آیه از آن را بیاورند.

اضافه بر این تابه‌حال هیچ نویسنده و خالق اثری، به توبیخ و تهدید خود برنخاسته است. اما محمد(ص) چندین بار در قرآن مورد تهدید و توبیخ واقع گشته است. و میان «کلام قرآن» و «کلام محمد» فرق و فاصله‌ی زیادی وجود دارد که همه‌ی اینها کلام محمد نبودن قرآن را تأیید می‌کنند.

حال سؤال این است که هدف سکولارها و فریب خوردگانشان از طرح این مباحث چیست؟

در پاسخ گوییم: هدف از همه‌ی این تلاشهای نافرجام این است که ادّعای ناتوانی قرآن در پاسخگوئی به نیازهای عصر را بر کرسی نشانده و احکام قرآنی را تاریخ مصرف گذشته (تاریخی) قلمداد کنند و از این کانال بلای بر سر قرآن و اسلام بیاورند که مسیحیها و یهودیها بر سر دین و کتاب مقدس خود آوردند.

تاریخی کردن:

دکتر احمد ادریس الطعّان در مقام تعریف از تاریخی کردن فراگیر می‌گوید: «تاریخی کردن یعنی: خاضع نمودن وجود و هر آنچه که در آن است در برابر یک نگرش و دید مادی زمکانیی (زمانی و مکانی) استوار بر حتمیّت و نسبیّت و صیرورت» و در پرتو این تعریف از تاریخی کردن مطلق، تاریخی کردن نصّ را این چنین تعریف می‌کند: «خاضع نمودن نصّ بطور مطلق برای زمان، مکان و مخاطب» ودر مقام توضیح این تعریف می‌گوید: «بنا بر این، تاریخی کردن نصّ در نزد سکولارها یعنی مرتبط کردن آن با واقع و ظروفی که در آن فرود آمده است تا آنجا که مسئله‌ی اسباب نزول را معادل و مساوی تاریخی کردن و تعبیری از حقیقت و معنای آن قرار داده‌اند. » در نتیجه: «تعالیم مقدسه‌ی قرآن مرتبط به ظروف تاریخی آنها هستند. » (۸) «عقاید اسلامی و قالب بندی آنها دارای نقش و اثر تاریخی هستند. » (۹)

هم اکنون بعد از مشخص کردن معنا و مفهوم تاریخی کردن در منظومه‌ی فکری آقایان، شایسته است مفهوم تاریخی کردن نص(قرآن) را شفافتر از دهان سکولارها دریابیم به دیگر تعبیر، جایگاه قرآن در منظومه‌ی اندیشه‌ی سکولارها چیست؟ و آیا قرآن در منظومه‌ی خطاب سکولاری برای هر زمان و مکانی صلاحیت دارد؟

برای پاسخ به این سؤالات به منابع سکولارها مراجعه، و پاسخ را از آنها می‌گیریم.

محمد ارکون می‌گوید: «منظور من از این قرائت (قرائتی که در یک سخنرانی مطرح کرده است) این است که مشکله‌ای طرح شود که در سابق بصورت عملی و به این شکل مطرح نشده است، آنهم تاریخی بودن قرآن، و تاریخی بودن ارتباط آن به ‌یک لحظه‌ی زمانی و تاریخی معین است، آنجا که عقل ابزار و عمل خود را به شیوه‌ی معیّن و طریقه‌ی محدد ممارسه می‌کرد. » (۱۰)

اما فیلسوف نواندیش ما ابوزید گامی ‌فراتر رفته و در مقام توضیح معنای تاریخی کردن نص می‌گوید: «تاریخی کردن متعلق به نص یعنی مرتبط کردن آن، به آن لحظه‌ی تاریخی که در آن صادر شده است. » (۱۱) و سرانجام خطاب علمانی در ارتباط با تاریخی کردن هرچه به پیش می‌رود تشدید می‌یابد تا سرانجام، سر از نفی صلاحیّت قرآن برای هر زمان و مکانی در می‌آورد می‌گوید: «این سخن که قرآن برای هر زمان و مکانی صلاحیت دارد یک هوس متافیزیکی»(۱۲) یا وهمی بزرگ یا صیغه‌ی است که به صورت مطلق صادر شده (۱۳) یا جمود فکری(۱۴) است.

واما نتیجه‌ای که سکولارها می‌خواهند از این ادعا بگیرند چیست؟ برای پاسخ این سؤال به خطاب آنها مراجعه کرده جواب را از نصوص کلام آنان بیرون می‌آوریم.

«از آنجا که اسلام و قرآن هر دو رویداد و تاریخی بوده»(۱۵) پس قرآن«خطاب تاریخی بوده …و متضمن معنای مفارق جوهری و ثابت نیست. » (۱۶) و عناصر جوهری ثابت در نصوص وجود ندارد بلکه هر قرائتی به معنای تاریخی و اجتماعی خود جوهر ویژه‌ای دارد که آن را در نص کشف خواهید کرد. »(۱۷)

سپس یکی دیگر از این به اصطلاح نواندیشان سکولار با صراحت تمام پرده از نیّات و مقاصد رفقا بر می‌دارد و می‌گوید: «مخاطبان رسالت قرآنی انسانهای معینی در قرن هفتم میلادی بوده‌اند و این رسالت متضمن پدیده‌هایی انعطاف‌پذیر و ذوب شدنی است که با فرهنگ آن عصر متناسب می‌باشند مانند پدیده‌ی بهشت، ابلیس، شیطان، ملائکه، طوفان، عمر نوح و…اینها پدیده‌های هستند که از تصورات جدید بعید به نظر می‌آیند. » (۱۸)

 آنگاه، محمد ارکون از این سخن عبدالمجید نتیجه گرفته و می‌گوید: «بنا بر این، استشهاد به آیات قرآن از سوی علما و رهبران فکر اسلامی خاضع و تسلیم یک استراتژی توجیهی است (استراتژی تبریر و بحث از مشروعیت ) که مشکلات فراوانی ببار می‌آورد چون مسلّمات قرون وسطایی را به عصر حاضر انتقال می‌دهد، بنا بر این بر علما و اندیشمندان لازم است در کنگره‌ها و کنفرانسهایشان از استدلال به این نصوص خودداری ورزند، زیرا اینها نصوصی هستند گفته شده در جوّی که تماماً با جوّ کنونی مختلف بوده است و به خاطر اسباب دیگری که کاملاً با اسباب کنونی مختلف است. » (۱۹)

دقت در این عبارات به وضوح برای ما روشن می‌نماید که این به اصطلاح نواندیشان مسلمان! در یک حرکت خزنده و متکامل، در پی انکار تمامی مسلّمات و ثوابت دین و مفاد نصوص وحیانی و حذف و کنار زدن آنها هستند و تفکری که القاء می‌کنند کاملاً «الحادی» و «دین‌ستیزانه» است اما لباس «نفاق» و «دین» را به تن کرده به تعبیری دیگر آنان کاملاً و به صورت تمام‌عیار مقلّد اساتید اسلام‌ستیز غربی خود هستند ولی افکار اسلام‌ستیزانه‌ی آنها را در قالب «نواندیشی دینی» مطرح می‌کنند با این وصف اگر واژه‌ی «کُفــــر» برای آنها به‌کار برده شود از خود ناراحتی نشان می‌دهند. دکتر عبدالصبور شاهین در این زمینه بیان جالبی دارد و می‌گوید: «تعجب‌انگیز این است که این سکولارها نمی‌پذیرند که به صفتِ «کُفــــر» توصیف شوند، هرچند این صفت برای آنها ثابت است و خود به این امر قناعت کامل دارند که از کفره‌ی فجره هستند چون در دشمنی‌شان با «نص» (قرآن ) فجور ورزیده‌اند. » (۲۰)

آنچه از نصوص کثیره‌ی قرآن و سنت استفاده کرده و می‌کنیم اینکه «کفرِ نفاق، بدتر و خطرناکتر از کفرِ صریح است. » به دیگر تعبیر، این منافقانِ مسلمان‌نمای سکولار، ماتریالیست‌تر از ماتریالیستهای سابق هستند ولی به‌جای لباسِ «الحاد» لباسِ «نفاق» را به تن کرده‌اند؛ چون آنان جرأت و جسارت ابراز عقاید و اندیشه‌های خود را به صراحت داشتند ولی این آقایان جسارتش را ندارند.

این مطلب که «نصوص» در یک مقطع تاریخی خاص فرود آمده‌اند مسلّم است اما نتیجه‌ای که از آن می‌گیرند – پس تنها برای آن مقطع تاریخی به دردبخور و جواب‌دهنده بوده‌اند- مسلّم نیست. خطاب سکولاری کلام خدا و کلام انسان را یکی گرفته و به ‌یک دیده به هر دو نگاه می‌ورزد و از این نقطه غافل مانده (یا تعمّداً تغافل ورزیده‌اند) که، مثل هم انگاشتن کلام مطلق خداوند که نشأت گرفته از علم مطلق اوست و محدود به زمان و مکان نیست با کلام محدود انسانی نشأت گرفته از علمِ محدود به زمان و مکان او، خطای نابخشودنی و قیاس مع‌الفارق است. یا لابد خدای مورد اعتقاد آقایان خدایی است (نعوذ بالله) درست مثل و مانند انسان.

و اگر نصوص تاریخی هستند سرنوشت احکام اعتقادی، عبادی و ارزشهای اخلاقی چه خواهد بود؟ پاسخ این سؤال را شیفتگان مدرسه‌ی فکری آقایان …باید بدهند.

                                                                                       ادامه دارد

پاورقی ها:

————–

  1. نگا مقدمه‌ی عبد الصبور شاهین بر کتاب العواصم من قواصم العلمانیه. ص۶٫
  2. نامبرده هم چندی پیش در گذشت.
  3. در جست وجوی امر قدسی دکتر سید حسن نصر. ص ۲۵۹٫
  4. مفهوم النص متن عربی. ص/۱۲
  5. معنای متن ص۱۱۳
  6. معنای متن. ص ۶۰
  7. النص والتأویل (عربی) ص۲۷
  8. به نقل از محمد ارکون تاریخیه الفکر ص ۱۳
  9. حسن حنفی الوحی والواقع بنقل از: العلمانیون والقرآن الکریم احمد ادریس الطعان ص۳۳۲
  10. ارکون. الفکر الإسلامی قراءه علمیه. ص۲۱۲
  11. نصر حامد ابوزید. النص والسلطه والحقیقه. ص۷۱
  12. الطیب تیزینی النص القرآنی ۱۱۵٫
  13. پیشین(۱۵۲)
  14. انور خلوف، القرآن بین التأویل والتفسیرص۱۷٫
  15. ابوزید، نقد گفتمان دینی ص۹۹
  16. النص والسلطه والحقیقه ص۳۳٫
  17. نقد الخطاب الدینی ص۱۱۸
  18. عبد المجید شرفی؛ الاسلام بین الرساله والتاریخ. ص۴۵ .
  19. ارکون. تاریخیه الفکر العربی الاسلامی ص. ۲۱۱و۵۵ و۸۶٫
  20. العواصم من القواصم العلمانیه. مقدمه ص ۶٫

محمد ملا زاده

نمایش بیشتر

محمد ملا زاده

@نویسنده و مترجم @آذربایجان غربی - پیرانشهر @فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا