تاریخ جهانسیره خلفا

هیرمان گورینگ دوست صمیمی هیتلر

دوازدهم ژانویه ( ۲۲ دی ) سال ۱۸۹۳ میلادی هیرمان گورینگ یکی از رفقای بسیار نزدیک هیتلر بدنیا آمد !

او همواره شریک لحظات خوشی و ناخوشی هیتلر بود ، دوستی آنها به سال ۱۹۲۲ میلادی بر می گردد که تاریخ پیوستن گورینگ به حزب نازی است ، این رفاقت تا سال ۱۹۴۵ میلادی سالی که جنگ جهانی دوم در آن پایان گرفت ادامه داشت ، در همان سال بود که گورینگ بر رفیق و رئیس خود : هیتلر ، شورش نمود !

گورینگ در این مدت در حزب نازی مناصب رفیعی را بر عهده گرفت که آخرین آنها فرماندهی نیروی هوایی آلمان بود ، ولی پس از ناکام ماندن آلمان در مهار هجمات هواپیماهای انگلیس بر آسمان برلین ، گورینگ به هیتلر پیشنهاد داد که آتش بس اعلام کند ، اما هیتلر که همانند کلیه تجاوزگران دنیا تنها به صدای خودش گوش فرا می داد ، پیشنهادش را نپذیرفت !

این امر باعث شد که گورینگ بر هیتلر شورش کرده و خودش را به عنوان رئیس آلمان اعلام دارد ، هیتلر او را دستگیر کرده و وی را از تمامی درجات و مناصب خلع نموده و برایش حکم اعدام صادر کرد ، ولی قبل از اجرای حکم اعدام گورینگ ، جنگ پایان یافته و هیتلر نیز در همان سال ، در سن پنجاه و شش سالگی درگذشت !

گورینگ هم در دیکتاتور مآبی دست کمی از هیتلر نداشت !

در سال ۱۹۳۳ میلادی مشهورترین نظام سرکوبگر تاریخ بشری را تاسیس نمود که بدان ( جیستابو ) می گفتند ، به معنی پلیس سری رژیم !

گورینگ ( جیستابو ) را ما فوق قانون و بالاتر از کلیه دادگاههای آلمان قرار داده بود ، او در مدت دوازده سال که ریاست ( جیستابو ) را بر عهده داشت ، بیش از سه ملیون نفر را باز داشت نموده و نیز بیش از یکصد هزار نفر را به دار آویخت !

یکی از عادات همیشگی طاغوتیان اینست که با آتش و آهن حکمرانی کرده و همواره به تجسس بر مردم و بازداشت آنها نیاز داشته و مدام دشمن تراشی می کنند !

در حالیکه این کلمات را می نوشتم به یاد داستان فرستاده کسری و عمر بن خطاب ( رض ) افتادم ، فرستاده ، دم ظهر به مدینه منوره رسیده و داشت از قصر خلیفه در بین مردم پرس و جو می کرد ، به وی گفته شد : خلیفه قصری ندارد ، ولی آدرس منزلش فلان جاست !

به منزل عمر رفته باز او را نیافت ، در راههای مدینه بدنبال وی افتاده و به هر کسی می رسید ، می پرسید : عمر را ندیدی ؟ تا اینکه به او گفتند : همین چند لحظه قبل از اینجا رد شد و به این ناحیه رفت ، همچنان در جستجوی او بود که منظره ای عجیب را مشاهده نمود ، که چنین چیزی را در هیچ جای دنیا ندیده و نشنیده بود !

نگاه کرد که عمر ( رض ) با خیال آسوده و بدون هراس از هیچ کسی ، کفش هایش را زیر سر خود گذاشته و به خواب راحت فرو رفته است !

در واقع امنیت را برای رعیت خود فراهم آورده و خودش نیز به امن و امان دست یافته است !

آنوقت بود که فرستاده کسری کلمات مشهور و تاریخی اش را  خطاب به عمر این گونه بیان داشت که : ( حکمتَ ، فعدلتَ ، فامنتَ ، فنمتَ ) با عدالت حکمرانی نموده و امنیت بر پا کردی پس با آسودگی به خواب رفتی !

راهی را که هیتلر و گورینگ برای حکمرانی انتخاب کردند ، مسیری پر مشقت و ناهموار است ، همان راه ظلم و طغیان ، که در آن همه متهمند تا اینکه بی گناهیشان ثابت شود ، ممکن است کل انسانها قاتل ، مجرم و دشمن باشند ، بدین خاطر بود که به نظامی مثل ( جیستابو ) نیاز داشتند !

ولی عمر ( رض ) راهی آسان و هموار را برگزید ، امپراتورهایی که در سرکشی و پرخاشگری ، حکومت هیتلر به پای آنها هم نمی رسید و نیز لشکریانی آموزش دیده تر در مقایسه با ارتش هیتلر با توجه روزگار خود را شکست داد ، اما او دل مردم را بدست آورده بود نه گردنشان را ، فلذا از هیچ دشمنی داخلی هراس و نگرانی در دل نداشت !


نویسنده : ادهم شرقاوی
مترجم : امید سلیمانی ـــ بانه

از طريق
امید سلیمانی
منبع
sozimihrab.org
نمایش بیشتر

امید سلیمانی

# استان کردستان- بانه @@ فعال دینی و اجتماعی @@ نویسنده و مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا