داستان

پدر و مادرمان را پشت گوش نیندازیم

داستان هایی آموزنده درباره اطاعت از  پدر و مادر

برادر بزرگوار آیا می دانید که بهشت و دوزخ نزد خودت است؟ بله خوب فهمیدی پدر و مادرت!
پیامبر خدا -صلی الله علیه و سلم- می فرماید: پدر و مادر دروازه میانی بهشت هستند. می‌توانی آن دروازه را ضایع کنی و یا حفظ نمایی. یعنی با اطاعت از والدین، دروازه  حفظ و با نافرمانی آنها، آن دوازه ضایع می شود. علما گفته اند: یکی از درهای بهشت “باب الوالدین” یعنی در پدر و مادر است.

بله در روز قیامت عده ای را صدا می زنند که بیایید و با احترام از این در وارد بهشت شوید. اما آنها چه کسانی هستند که این قدر مورد لطف خدا قرار خواهند گرفت؟ آنها کسانی هستند که به پدر و مادرشان نیکی کرده اند.

ای کاش کسانی که نسبت به والدین خود بدرفتار هستند، این لطف و نعمت بزرگ خدا را احساس می کردند و از این کار زشت خود دست برمی داشتند. حال به چند داستان در این زمینه اشاره می‌کنیم.

داستان اول: خانە سالمندان و آسایشگاە

پدری پیر و سالخورده که هفتاد سال از سنش می گذرد و بیمار است. هر کدام از پسرهایش بهانه ای می آورند تا پدر را به دیگری موکول کند… فرزندان از این دست بدست کردن پدرشان خسته و کلافه شده بودند. پس به اتفاق همدیگر تصمیم گرفتند او را به خانه سالمندان ببرند.
پدرشان را برداشتند که به خانه سالمندان ببرند! پدر با دست و پاهای لرزان و صدایی آهسته و چشم گریان خطاب به پسرانش گفت: پسرهای عزیزم مرا کجا می برید؟!
آن ها با مهربانی مملوء از بغض گفتند: پدر جان برای معالجه و مداوایت، تو را به بیمارستان می‌بریم! پدر رنج دیده هیچ وقت فکر نمی کرد که روزی از خانه سالمندان سر در بیاورد، اما او ماند و یک دریا اشک و آه و حسرت!
بعضی وقت ها پیش خود بدرفتاری های بچه هایش را زمزمه می کرد و با آه و ناله و اشک می گفت: چقدر سخت است دوری از خانواده!

اما اطمیتان داشته باشید این آه و ناله ها بی پاسخ نخواهد ماند و بالاخره خشم خدا را به خروشان می شود؛ چرا که احترام والدین یک دستور الهی است، آنجا که می‌فرماید: «و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا…»

برادر بزرگوارم؛ منزلت و جایگاه پدر و مادر بسیار بزرگ است. خداوند به جز نیکی با پدر و مادر هیچ کار نیکی را با توحید ذکر نکرده و شرک و نافرمانی آنها را نیز همراه هم ذکر است.

یک داستان دردآور دیگر

راوی داستان می گوید: کنار دریا بودم، ناگهان پیرزنی را دیدم کنار دریا نشسته بود، آفتاب غروب کرده و هوا تاریک بود. به اتفاق خانواده در حالی که سوار ماشین بودیم، آرام آرام به او نزدیک شدیم… خطاب به او گفتم: مادر جان منتظر کسی هستی؟ گفت: بله منتظر پسرم هستم… رفته و کمی دیگر برمی گردد…

آن شخص می گوید: در سخن آن پیرزن شک داشتم، چون وقت خیلی دیر بود و اصلاً فکر نمی کردم این دیر وقت کسی اینجا دنبال او بیاید. می گوید یک ساعت تمام منتظر ماندم؛ ولی هیچ کسی دنبالش نیامد… پس بار دیگر پیش پیر زن رفتم و از او پرسیدم: چی شد؛ پسرتان نیامد؟ او باز هم سخن قبلیش را تکرار کرد… ناخودآگاه چشمم به ورقه ای در کنارش افتاد. گفتم: مادر جان اگر اجازه بدهید می خواهم نوشته این ورقه را بخوانم.

گفت: بفرما؛ اتفاقا پسرم این کاغذ را اینجا گذاشت و گفت هر کسی پیشت آمد ورقه را به او بده. می گوید وقتی نوشته را خواندم، نزدیک بود از خود بی خود شوم. نوشته بود: هر کسی این پیرزن را پیدا کرد، لطفا او را به خانه سالمندان برساند!

واقعا بسی جای تعجب است، شاید فکر کنید این یک داستان خیالی است، نه واقعی است… البته اگر از کارمندان بیمارستان ها و دادگاه ها در این باره سؤال کنید، از این هم تعجب آورتر را برایتان بازگو خواهند نمود.

بد نیست به سیره پر افتخار بزرگ ترین و پاک ترین بندگان خدا یعنی پیامبران -صلوات الله و برکاته علیهم- نگاهی داشته باشیم تا یادآور شویم که رفتار آنها با پدر و مادرشان چگونه بوده است؟ یکی از آن‌ها، پیامبر خدا نوح است. او از خداوند می خواهد از گناهان پدر و مادرش و همچنین اهل ایمان گذشت کند. آری یکی از وظایف مهم او دعا برای والدینش بود و این حتی بزرگ ترین پیامی است که آن پیامبر اولوالاعزم به مردم یادآور می شود.

ابراهیم -علیه السلام- پدرش بت پرست است؛ ولی هنگامی که با او درباره توحید وارد بحث می شود، با زیباترین الفاظ و بهترین ادبیات که تمام ادبای جهان را به چالش می کشد، با او سخن می گوید… می خواهم بدون وقفه صفحات قرآن را ورق بزنیم تا به سوره مریم برسیم و آنجا را ایستگاهی برای تازه نمودن توحید و نیز فرهنگ گوش دادن به سخن و چگونه واکنش نشان دادن در برابر کسی که نمی خواهد ریخت ما را ببیند قرار دهیم. خداوند در این سوره چندین داستان آموزنده و پر اندرز بیان می کند و یکی از آنها داستان ابراهیم -علیه سلام- است که با الفاظی با پدرش وارد سخن می شود که پر از محبت و مهربانی است: “ای پدر جان! ای پدر خوب و نازنین…! با وجود اینکه پدرش بت پرست است، باز هم از گفتن کلمه‌ی پدر سر باز نمی زند.

چنین پدری پسری مانند اسماعیل -علیه سلام- دارد. وقتی پدرش می گوید: پسر عزیزم من خواب دیدم و در خواب به من دستور داده شده تا تو را ذبح کنم! چه می گویی؟ پدری که بعد از سال‌ها از زندگی خداوند پسری به او داده است، آن هم در سنی که بسیار نیازمند چنین پسری است، ولی با این خبر غیر منتظره مواجه می شود! در جواب پدر پیر و مجرب و بت شکنش، با ایمان و اعتقاد قاطع می گوید: ای پدر جان آنچه به تو دستور داده شده اجرا کن، ان شاء الله از صابران خواهم بود. در آن هنگام لطف و مهربانی خدا به جوش می آید و قوچی را برای ابراهیم می فرستد و مهر اطاعت و تسلیم فرمان خدا را بر پرونده آنها می زند که بدون شک پرونده اعمال هر کسی مهر خدا رویش نباشد -و به تبع او رسول خدا- فاقد اعتبار و ارزش است.

در همین سوره خداوند چگونه از یحیی و عیسی یاد می کند!
درباره یحیی می فرماید: «با پدر و مادرش نیک رفتار بود و زورگو و سرکش نبود.»
و درباره عیسی می فرماید: «و مرا در مورد مادرم نیکو سرشت گردانیده و زورگویی و تندخو قرارم نداده است.»

اجازه بدهید یک داستان دیگر را نقل کنم:
من سال ۱۴۲۵عازم حج بودم، موضوعی را با عنوان علمتنی الحیاه مطرح کردم و از هر کدام از همراهان خود خواستم معجب ترین و تأثیرگذارترین چیزی که در زندگی برایشان پیش آمده بیان کنند.

یکی از برادران که اردنی بود گفت: پارسال کارمند شرکتی بودم، حقوق ماهانه ام ۳۲۰۰ دینار بود و بجز آن حقوق که ماهانه از شرکت می گرفتم، پس انداز دیگری نداشتم. ولی با این وجود راضی بودم. ادامه داد و گفت: موضوع کار در شرکت در برابر حقوق بالا را با پدر و مادرم در میان گذاشتم، آنها از من خواستند این مبلغ را به ایشان هدیه دهم تا بتوانند فریضه حج را انجام دهند و این دقیقاً سال ۱۴۲۴ بود. گفت ۳۲۰۰ دینار را به آنها تقدیم کردم بدون آنکه پس انداز دیگری داشته باشم. با آن مبلغ ویزا را گرفتم و به سوی خانه خدا بدرقه شان کردم. گفت بعد از دو هفته از سفر حج برگشتند، در حالی که شغلم را تغییر داده بودم. ناگهان مدیر شرکت سابق با من تماس گرفت و گفت: امانتی پیش من داری، بیا تا آن را تحویلت دهم. پیش مدیر شرکت رفتم و با خود گفتم شاید مبلغ ناچیزی باشد، اما پاکتی به من داد، وقتی آن را باز کردم دیدم ۳۲۰۰ دینار بود، سبحان الله درست همان مبلغی که برای پدر و مادرم خرج کرده بودم!!!

بله هرچقدر برای والدین خرج کنید، خداوند از فضل و لطف خود آن را از جایی به تو باز می گرداند که به ذهنت هم خطور نکرده است و اهل تقوی در زندگی به بن بست نمی رسند، نیکی به پدر و مادر از بارزترین نشانه های تقوا و نیز بزرگتربن اعمال نیک است. ولی متأسفانه برخی از برادران در این زمینه بخل می ورزند.
برادران؛ چقدر ناسپاسی و عار است از پدر و مادر انتظار بیش از حد داشت، خواه از نظر مالی و یا غیر مالی.

ادامه دارد
ترجمه: علی اجاقی – بوکان
منبع: طریق الاسلام
ویراستار: سوزی میحراب

از طريق
علی اجاقی
منبع
sozimihrab
نمایش بیشتر

علی اجاقی

@استان آذربایجان غربی- بوکان @@ نویسنده و مترجم @@ دعوتگر و فعال دینی و اجتماعی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا