خانواده

پنج گلایه ی زنان از شوهرانشان

پنج گلایه ی زنان از همسرانشان
تقدیم به همه کسانی که در زندگی می خواهند خوشبخت باشند

 تقدیم به همه کسانی که هرچند در زندگی مشکلاتی دارند ولی می خواهند آنها را هر چه سریعتر برطرف کنند

 همچنین تقدیم به آن همسرانی که در یک سقف با هم زندگی می کنند و می دانند که راز خوشبختی هر خانواده ای در این نهفته شده است که به دستورات خداوند گوش فرا داد چون فقط اوست که ما را با هم جمع می گرداند و خوشبخت می نماید

و همچنین عشق به رسول خدا، و اطاعت از سنت های او و اطاعت از خداوند بلند مرتبه باعث می شود که ما در زندگی خوشبخت شویم و رابطه ما محکم تر باشد و بر عکس اطاعت نکردن از خداوند بلند مرتبه باعث می شود ما در زندگی دچار مشکلات و گرفتاری های زیادی شویم.
آنچه در زیر می آید چند گلایه ای است که معمولاً زنانن از همسرانشان دارند به امید اینکه همه همسران به دنبال رفع مشکل و گلایه های موجود باشند.
1)همسرم هیچ وقت به من اهمیت نمی دهد، همیشه عبوس و ناراحت به نظر می رسد و سر و صورت خود را به هم زده است، من با آن همه توجه به وی و سعی و تلاشم بر این که زندگی آرامی برایش فراهم نمایم، ولی باز همسرم رفتارهایش نادرست و سخنانش تند و اخلاقش نامناسب است، زیاد عصبانی می شود، من همسرم را با دوستان و فامیلانش خوش رو و مهربان می بینم و با همه جز من مهربان و‌ آرام است، ولی با من رفتاری تند و خشن دارد به گونه ای که در او هیچ عشق و مهربانی دیده نمی شود.
2) همسرم اوقاتش را با غیر از ما سپری می کند

همسرم تعجب نکن … هر چند که من این سؤال را دوباره و و چند باره می نمایم و هر چند بچه هایم زیاد سؤال می کنند این است که …
کجا وقت خویش را به سر می بردی در طول هفته؟؟!!
دوستانت، کارت و مسافرت ها و دید و بازدیدهایت، همه اوقاتت را پر کرده است، تنها چند دقیقه ای کم که من و بچه ها در طول شبانه روز تو را می بینیم و فرصت حرف زدن با شما را داریم !

 همسرم ، آیا دوستان و همکارانت و خرید و فروش هایت از ما مهم ترند که همه ی وقت خود را به آنها بخشیده ای؟؟!! …

 همسر دلبندم چرا آن پیامبری که از شما کارش بیشتر  و وظیفه اش خیلی مهم تر  بود، را به یاد نمی آوری ؟!پیامبر(ص) با این همه کار و وظایفی که بر دوش داشت، حق و حقوق همه اطرافیانش را به خوبی اداء می کرد…

 آیا شما آن حقی را که پیامبر به همسر ، فرزندان و اطرافیانش می بخشید به ما خواهی بخشید؟!! …
3)مشکل همسرم این است که زیادی ساکت و بی سروصدا است، حرف نمی زند، شکایتی نمی کند، مناقشه و مجادله نمی کند، تنها به سکوت اکتفا می کند، اگر بخواهم با وی گفتگو کنم در مورد چیز خاصی در زندگیمان تنها سرش را تکان می دهد و در آخر مرا مقصر همه چیز در زندگی می پندارد و مرا ملامت می نماید، بعد از مدت زیادی دوباره سکوت را بر می گزیند ؛ امری که مرا به شدت رنج می دهد.
به خدا قسم می خورم که من علی رغم مشغله فراوان هرگز او را فراموش نکرده ام ، من هرچند همه کارهایی را که مربوط به من است از جمله مرتبی و تمیز بودن منزل ، رسیدگی به فرزندانم و…. را به نحو احسن انجام می دهم و در عین حال به او هم می رسم ؛ ولی باز بی فایده است ؛ چون او هرگز روزی فرا نرسیده که حتی سخنی دلنواز و تشویق کننده ای را در گوش من زمزمه کرده باشد !

او هیچ وقت مشقت و زحمت کوچکی را در زندگیمان بر دوش نکشیده است ؛ تازه  از من هم که یک تن و تنها همه کارها را بر دوش می کشم تمجید نمی کند !

زبان تشکر و تقدیر ندارد ؛ حتی به شیوه ای ساده و خودمانی ؛ مثلاً به خودش زحمت نمی دهد که به من بگوید: این لباس به تنت زیباست و یا بابت کارهای منزل تشکر خشک و خالی نماید!!!
من چند و چندین شب را در زندگیم با درد و ناراحتی و مریضی سپری کرده ام ولی همسرم به خودش اجازه نداده که از من دلجویی نموده و حتی  دستی بر سرم بگذارد و یا اینکه دعای شفا و یا آیه ای از قرآن بر من بخواند!
بله،… من آرزو به دل مانده ام و همواره به مقایسه خودم و او می پردازم و با خود می گویم  من برای او چگونه بوده ام و اون  برای من چگونه است ؟

 من همیشه عشق و دلسوزیم را برایش رو کرده ام، همیشه باهاش خوش رو و خوش برخورد بوده ام و هر حقی را که بر گردنم داشته به نیکی اداء نموده ام و همه سعی ام بر این بوده که رضایت وی را در زندگیم جلب نمایم ولی آیا او نیز چنین بوده است؟ دریغا، دریغ از یک لحظه شاد که برایم آفریده باشد!!
4)از هنگامی که با وی ازدواج نموده ام … مرتب مرا مثل یک حیوان نگاه می کند و کاری به کارم نداره و من را به امان خدا رها نموده است ..

در ابتدا  فکر می کردم که همه همسران اینگونه اند ؛ ولی زود متوجه شدم که جریان از این قرار نیست ..

من دختری بودم که خیلی زود از مهر پدر محروم شدم و در عین حال کم تجربه بودم و با مردم نیز زیاد سروکار نداشتم و همواره خود را از همه به دور می گرفتم…. تا اینکه خدا دختر معلولی به من بخشید ، من به تنهایی و همیشه او را به بیمارستان می بردم و آنجا بود که با زنان دیگری آشنا شدم و فهمیدم که وضع من با آنها فرق می کند و من زندگی کاملاً غیر طبیعی و استثنایی دارم! که این مقایسه بر زخمم نمک می ریخت و ناراحت ترم می نمود
5) همیشه شوهرم با کوچکترین رفتاری اخلاقش عوض می شود و بدون هیچ دلیلی مرا کتک می زند و به من گوش زد می کند که حتی حق ندارم گریه کنم و سرو صدا راه بیندازم و اگر خدای ناکرده سر و صدایی داشته باشم بیشتر عصبانی می شود و درنده خوتر می شود و بعد از اتمام کتک زدنهایش ، مرا ناچار به بوسیدن سرش می کند و من باید از وی معذرت خواهی کنم و به دست و پایش بیفتم…!

ناگفته نماند که او خود یک انسان عصبی و بی حوصله است و بی دلیل و بدون حساب و کتاب به در و دیوار بد و بیراه می گوید و همیشه عصبانی است و هرگز من باعث بداخلاقی ها و عوض شدن مزاج وی نشده و نیستم ولی متاسفانه باجش را من باید بدهم و من در این میان باید فدا شوم … بله، قربانی منم…

ای همسران و ای مردان زندگی آیا از خود نمی پرسید که ریشه  این همه آه و ناله و داد و فغان من چیست؟

چرا باید این همه رنج و درد از طرف خانمهایتان که ناسلامتی شریک زندگیتانن گفته شود؟

 چرا باید شوهر به زنش این همه بی احترامی کند و این همه بی تفاوت باشد و در آخر مثل حیوانی با او رفتار نماید ؟!

آیا شما مسلمانید و دین اسلام اینگونه رفتارها را با زنان قبول می کند؟؟! آیا مسلمان پیرو اسلام اینگونه زنش را بیازارد؟!!
نویسنده : شلیر محمد
ترجمه : سه وزه حیدری

نمایش بیشتر

سه وزه حیدری

@ مترجم وشاعر @ آذزبایجان غربی - مهاباد ☑ کارشناسی روانشناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا