تاریخ

پیامبر شخصاً انتقام زنی را عهده دار می شود

پیامبر (ص) به یاری یک زن می شتابد
پیامبر(ص) هنگامی که از جنگ بدر بازگشت یهودی ها را جمع کرده و ایشان را به دین اسلام دعوت کردند و خطاب به آنان در بازار بنی قینقاع فرمودند : (ای جماعت یهود! اسلام بیاورید قبل از آنکه آنچه بر قریش آمد بر شما نیز اصابت کند و بدان دچار شوید) (کنایه از شکست قریش در بدر بود)

 یهودیان در جواب گفتند: بر خود نبال که یک نفر از قریش را کشته ای در جنگ؛ تو هرگز با امثال ما در نیفتاده ای!

 خداوند خطاب به ایشان می فرماید : به آنها که کافر شدند بگو، از پیروزی موقّت خود در جنگ احد، شاد نباشید! در دو گروهی که در میدان جنگ بدر با هم روبرو شدند، نشانه و درس عبرتی برای شما بود؛ یک گروه در راه خدا نبرد می کرد، و جمع دیگری که کافر بود، در راه شیطان و بت در حالی که آنها گروه مؤمنان را با چشم خود در برابر آنچه بودند می دیدند .و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد و خداوند، هر کس را بخواهد و شایسته بداند با یاری خود تأیید می کند، در این عبرتی است برای بینایان) ال عمران12-13
این آیه ردی سنگین بر یهود بود و دلالت بر مواجهه آنان با رسول اکرم(ص) می کند.
این در حالی است که یهود بنی قینقاع شجاع ترین یهود و صاحب صنعت ترین آنان بودند و در حرفه و پیشه در صدر بودند. آنها دارای آهنگران و سفالگران ماهر،بودند و بدین خاطر هر کدام از مردان آنها مجهز به سلاح های جنگی بودند و هنگامی که خداوند در جنگ بدر مسلمانان را پیروز گردانید بر طغیان و گستاخی آنان افزوده شد، از استهزاء گرفته تا دست درازی به کسی که وارد بازارهای آنان می شد تا جائی که تعرض به زنان مسلمین می کردند.
با این حال نیز رسول اکرم(ص) آنان را جمع می کرد برایشان موعظه می کردند و لیکن آنها جنگ و مرگ را برای خویش خریدار بودند.
تا اینکه روزی زنی مسلمانان کالاها و احشامی را جهت تجارت به بازار بنی قینقاع برد ، در بازار عده ای سعی در کشف صورت وی کردند ولی وی أبا کرد و تن نداد تا اینکه مردکی دزدکی لباس وی را از کنار به پشتش آویزان کرد و وقتی زن بلند شد عورتش آشکار و اطرافیانش شروع به تمسخر وی کردند! و در این هنگام مردی مسلمان به یاری زن شتافت و آن مرد یهودی را به قتل رساند و دیگر یهودیان نیز آن مرد مسلمان را به قتل رساندند و سپس نزدیکان و عشیره آن مرد شروع به دشمنی و انتقام مرد مسلمان کردند و خصومت آغاز شد. این گستاخی یهودیان و پیمان شکنی های قبلیشان صبر رسول الله(ص) را لبریز کرد و سپاهی را به طرف بنی قینقاع به حرکت در آورد…
هنگامی که یهود این سپاه را دیدند وحشت زده در سنگرها و خانه هایشان خود را پنهان دادند.
در این هنگام عبدالله پسر أبی پسر سلول سردسته ی منافقین شروع به چاپلوسی و چرب زبانی کرد و از رسول خدا(ص) تقاضای عفو و بخشش مجدد نمود و اینکه آنان را عفو کنند.
و لیکن این بار اول پیمان شکنی و خیانت آنان نبود ؛ بلکه تاکنون چندین بار خیانت نموده بودند.
تا اینکه دست به زره رسول الله(ص) برد و آن را گرفت . رسول اکرم(ص) خشمگین شدند و به وی فرمودند: وای بر تو آن را به من پس بده و لیکن‌آن منافق تقاضا داشت آنها را ببخشند و از ایشان درگذرند.
و حال رسول اکرم(ص) به بهترین وجه با چنین منافقی که فقط یک ماه اسلام خویش را اظهار کرد معامله می کرد. سپس دستور دادند که از مجاورت مدینه دور شوند و آنان نیز به اطراف و نواحی شام رفتند و بعد از اندکی قریب به اکثر آنها در آنجا هلاک شدند.
غزوه بنی قینقاع درسی بزرگ در تأدیب یهود بود چرا که پیمان شکنی هایشان از حد گذشته بود هیچ حرمتی برای مسلمین و نوامیس آنان قایل نبودند.
حال آنکه اسلام بر مسلمین ملزوم داشته که به دفاع از یکدیگر بپردازند هر جا که به دین و ناموس و مال و سرزمین مسلمین دست درازی می شود.

منبع : اسلام ویب ترجمه فاروق راک

نمایش بیشتر

فاروق راک

@نویسنده و مترجم و شاعر @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : آزاد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا