تاریخ

پیامبر و آمادگی روحانی جهت مبعوث شدن

( تحقیقی پیرامون مسائل ورویدادهای مهم سوره قدر ، پیام ونکات ودرسهای قدر )

حمد و ثنا وستایش خداوند واحد أحد ، به وجود آورنده همه اشیاء زمان و مکان زمین و آسمان، شب و روز کے جز اوراهنمایی نیست ، تنها اوست پناه خلق، شنوا و بینا وبر آورنده هم مطلبها است ، سلام ودرود برخاتم پیامبران حضرت رسول اکرم صلی اللہ علیہ و سلم و آل وأصحاب وی کے الگوی راستین جامعه بشریت بوده اند .

از خدا جوییم توفیق ادب

         بی ادب محروم گشته از لطف رب

 

بی ادب تنها نه خود را داشت بد

      بلکہ آتش در همه آفاق زد

از ادب پرنورگشته ست این فلک

     وز ادب معصوم وپاک آمد ملک

 ( مثنوی مولانا )

قبل از اینکه به اهمیت سوره قدر بپردازیم باهم گذری خواهیم داشت برچگونگی این رویداد تاریخی .

آن چه آشکار و معلوم است در آخرین سال های قرن ششم ودهه اول قرن هفتم میلادی در مکه ، محمد بن عبدالله همانند سال های گذشته که چهل سال وشش ماه وهشت روز از سن مبارکش گذشته بود ؛ رمضان همان سال هم به غار حرا رفت تا دور از غوغای زندگی روزمره وابتذال شهر ، باخود بیندیشد ، راز و نیاز کند.

در انزوا زیستن درآن زمان منحصر به شخص محمد بن عبدالله نبوده بلکہ سنتی بوده ورجال قریش غالبا تحنث میکرده اند.

 امسال هم چون سالهای پیش وچون دیگران ، محمد به غار حرا رفته است تا مدتی با خدای خود خلوتی کرده باشد .

امسال هم ساعتها درغار تنها باخویشتن می نشسته است ومی اندیشده است ، به خود ، به گذشته خود، به آینده اش ، به دیگران ، به کعبه ، به زمین و آسمان و به هستی.

وبعد بیرون می آمده است وساعتها، روی کوه حرا ، پیرامون غار حرا قدم می زده است ، وقار کوهستان را می نگریسته است و خاموشی دشت را ، عظمت و سکوت آسمان زلال عربستان را. ….

 

آن شب ، صدای گامهای مرد کے درسکوت کوهستان می تپید ناگهان خاموش شد به غار برگشت و نگاه کنجکاوش، بی آنکه راه به جائی برده باشد اندکی نشست وباز لحظه هائی به خود اندیشید و به به انتظار ناشناخته ای که درخود احساس می کرد چیزی هست و او نمی یابد ، بخواب رفت.

ناگهان از خواب بشدت میپرد ، مثل اینکه کسی گلویش را می فشرد ،  چنان بسختی که احساس مرگ میکند، وحشت بقدری شدید است که هنوز نمی تواند آنرا احساس کند، دست مرموزی که حلقومش را میفشرد رها میکند ، صدای مرموزی کے گویی از همه ذرات عالم، از همه ذرات وجودش بر میآید ؛؛

– إقرأ ؛ بخوان

-وما أنا بقاری ؛ نمیتوانم بخوانم

وباز گلویش را میفشرد کے احساس مرگ میکند ورها میکند وباز همان صدا !

 

إقرأ ؛ بخوان

وما أنا بقاری ؛ نمیتوانم بخوانم

وبار سوم بهمان ترتیب

إقرأ ؛ بخوان :: چه بخوانم

إقرأ بأسم ربک الذی خلق ، ……..

تمام شد ، تمام هستی یکباره ایستاد وسکوت کرد . محمد ماند وغار و آرامش وتنهائی . وحشتش برداشت. از غار بیرون پرید وسرازیر شد ؛ گوئی از هرجا به جانش وحشت میریزد ؛ میترسید سرش رابالا بگیرد .

آسمان ساکت ……… درکمره کوه ، ناگهان احساس کرد باز ( او ، جبرئیل) درسینه آسمان شب پدیدار شد. ترسید رویش را به سوی دیگری برگرداند، باز اورادید ، از همه سو ، مثل اینکه همه جا هست . ایستاد . چه کند ؟؟

اظطراب و وحشت چنان میفشرد کے تحملش را نداشت . برمیخاست ، می نشست ، بخود میپیچید ؛ ساعتهای دردناک بکندی میگذشت. گوئی زمان متوقف شده بود ، چه سکوت هراز انگیزی ! چه آرامش درد آوری ! ماه همچنان آرام وخاموش میگذشت ، ميخواست فغانی برکشد ، حرف بزند ، نمیتوانیت .

درد روحش را میفشرد ، عقده ای که گلویش رامیفشرد باز شد ، بگریه افتاد . برخاست از غار بیرون آمد و خسته وپریشان شده بود ، به غار برگشت ، از غار بیرون آمد .

سرازیر شد وسنگلاخها رادرسراشیبی کوه بسرعت میبرید تاخود رابه خانه برساند.

خدیجہ مرا بپوشان ، مرا بپوشان ، بر من آب بریز ؛ میلرزید ، دیگر نتوانست سخن بگوید ، خدیجہ گلیمی بر او افکند بشدت ملتهب بود کم کم آرام تر شد بعد تعریف داستان و………..

غرق در اندیشه های خود بود که ناگهان تکان سختی خورد ؛ بلرزه افتاد ، نفسش به سختی فرو میرفت وبر میآمد ، باز همان آهنگ آشنا را در درونش شنید ، قاطع و آمرانه وبگونه ای که به سخن وآهنگ بشر نمیمانست.

 

یا ایهاالمدثر / قم فأنذر / وربک فکبر / وثیابک فطهر …..

ای جامه بخویش پیچیده /برخیز و بترسان /وپروردگارت راتکبیر گوی/لباس خویش را پاکیزہ دار .

 

مختوم قلی فراخی گفته ؛

آنکه از راه شریعت دورباشد وای او

چشم بندد برنصایح کورباشد وای أو

 

گرزعیب ومعصیت ننماید آخر توبه ای

کار او پرمکر وشر وشور باشد وای او

 

امید وعظمت واطمینان درجان رسول الله صلى الله عليه وسلم جان گرفت.

 برخاست و خود را که بروشنی در آستانه یک زندگی جدید ودرتماس بادنیای مرموز ماوراء احساس میکرد، برای تماسهای آینده ای که وظیفه خطیر ورسا لت سنگینش رابدو روشن تر باز نماید خود را آماده ساخت.

دشوارترین لحظه های زندگی رسول الله صلى الله عليه وسلم فرا رسید و. ….

سه سال گذشت وپیامی نیامد ، وحی قطع شده بود .

سه سالی که سینه رسول الله صلى الله عليه وسلم را چنان میفشرد کے آرزوی مرگ میکرد . روزهای پرشکنجه وشبهای پر انتظار پیاپی میآمدند ومیرفتند و غار همچنان ساکت بود و طبیعت گنگ و در آسمان بروی او بسته .

ساعتها همچون مار گزیده ای درخلوت غار حرا به خود می پیچید ، آنچه او را بی تاب کرده بود تنها استهزاء مردم وبیزاری خویشان واشراف مکه نبود .

بلکہ دردناکترین اندوه رسول الله صلى الله عليه وسلم قطع وحی بود که آیا دوست اورا از یاد برده است ؟

دیگر با او سخن نخواهد گفت ؟

دیگر پیامی نخواهد رسید؟

آیا تکلیفی دارد و آگاه نیست؟

 

سه سال این چنین گذشت . یک روز دراوج نومیدی وپریشانی ، درآن هنگام که درزیر باران چنین اندیشه های درد آور وپرسشهای وحشتزا نشسته بود و یأسی تلخ وبیزار روحش را میخورد وافق تاریک وهراس آور آینده اش را مینگریست ناگهان احساس کرد پنجه نیرومندی حلقومش را به سختی فشرد ، لرزه بر اندامش افتاد، سنگین شد، بخود می پیچید، گوئی از درد مرموزی رنج می برد .کم کم آرامش یافت ، آهنگ آشنای سه سال پیش را در اندرونش شنید کے مهربان و آمرانه با او سخن می گفت و کسی که سه سال پیش بردلش آتش زد ورهایش کرد تا او را در حریقی اینچنین سوزان بیازمایید ، اکنون باسوگند به دوپدیده طبیعت کے به سرگذشت أو میمانند، اطمینان بخشید

 

 بسم اللہ الرحمن الرحیم

 

والضحی / والیل إذا سجی/ ماودعک ربک وماقلی/ والآخرة خير لك من الأولي/. ….

سوگند به روز / وسوگند به شب آن زمان که از تاریک شدن آرام می گیرد / پروردگارت تورا تورا رها نکرده است ودشمن نداشته است ومورد خشم قرار نداده است ، باتو وداع نکرده / وفرجام (دعوت وتبلغ، ) برای تو بهتر از آغاز است / …….

 

یکی درد ویکی درمون پسندد

 یکی وصل ویکی هجرون پسندد

 

من ازآن درمون ودرد ووصل وهجرون

 پسندم آن چه راجانون پسندد

 

 

رسول الله صلى الله عليه وسلم ، سرشار از امید برخاست وبیدرنگ، در راه دشوار رسالت مصممانه گام نهاد.

أو باید در قلب این صحرای مرگزا و خاموشی کے گیاه نیز از روئیدن آن میهراسد وبر روی این دریای مواج و ملتهب رمل که دوام وثبات را نمی شناسد ، شهری استوار بر شالوده توحید بنیاد کند که در آن مساوات، عدالت، آزادی و برابری باشد. …..

 

چیزی نگذشت که ماجرای او در مکه صدا کرد وبسرعت دهن بدهن میگشت برای یک شهر کوچک که بیشتر گرد هم می نشینند وساعت ها از هرچه وهرکس سخن می گویند و پیداست که این حادثه تا چه حد جالب و مشغول کننده است.

رفته رفته دشوارترین لحظه های زندگی ایشان باز فرارسید بلا ها ومصیبتها آغاز گردید و هنوز بیمناک ومردد است .

 مردم چه خواهند گفت ؟

 آنرا چگونه خواهند فهمید ؟

و………

خدایا ! می دانی که هرکسی، جز توازوصف خاتم پیامبر اسلام صلی اللہ علیہ و سلم ناتوان و عاجز است، زیرا اوکسی است که خود براوثنا گفته ای

تو بوده ای که اورا صاحب خلق بزرگ گفته ای : ( وانک لعی خلق عظیم )

 

تو بودی که نام اورا درجهان پایدار وماندگار ساخته ای ( رفعنا لک ذکرک )

 

هیچ اندیشه ای نتوانسته است قدر ومنزلت اورا دریابد وفقط تویی که قدرو منزلت او را می دانی وبس .

 

با این مقدمه نسبتاً طولانی باهم به درسها و انذارها و نکات مثبت وپیامهای سوره قدر خواهیم پرداخت

عبدالله علی پور

نمایش بیشتر

عبدالله علی پور

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - نقده @ شغل : دعوتگر دینی و فعال اجتماعی - مدیر کانال تلگرامی @sozimihrab

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا