اندیشه

کافی است دل ؛ صفا و جلا یابد که …..

* زمانی که دل صفایابد انسان از فراگرفتن آموزه های مفید از هرکسی که باشد،حرجی به خود راه نمی دهد

سن وسال زیاد ومقام ومنزلت طرف  وی را از سودبردن و استفاده از کوچک تر از خود باز نمی دارد و در اظهارنمودن اینکه مطلبی را از طرف  فراگرفته ابایی ندارد .

صاحب چنین قلبی هرگز اظهار نمی دارد که قبلاً آن مطلبی را که فراگرفته است را را می دانسته است.

درهنگام نمایان شدن حق ؛ تکبرنمی ورزد ؛ بلکه سریعاً آن را تقبل می کند و از کسی  که مسبب رسیدنش بدان شده تشکرمی کند
*هنگامی که دل صیقلی یابد انسان بر مافوق خود حسادت نمی ورزد  و با چشم حقارت به پایین تر از خود نگاه نمی کند.

آیا جزحسادت و تکبر چیز دیگری موجب گمراهی و سرگردانی ابلیس گردید؟

او به آدم حسادت ورزید که خدا وی را مکرم  و گرامی داشته و در برابر دستورخدا و سجده برای آدم  راه عناد و سرپیچی و تکبر را در پیش گرفت.

*زمانی که دل جلا یابد علم و دانش ؛ وی را  مغرور نمی سازد ؛ بلکه افزایش علم تواضع و فروتنی را به او  می آموزد.
*هنگامی که دل روشنی یابد انسان فضل وبزرگی دیگران را می بیند نه فقط بزرگی خویش را، لذا وظایف خویش را در برابر دیگران به خوبی  انجام می دهد و در ستاندن حقوقش از  دیگران تواضع به خرج می دهد.
*هنگامی که دل پالایش یافت،انسان از موفقیت وپیروزی های دیگران خوشحال می شود و  هرگز آن را ابزاری جهت نادیده گرفتن  پیروزی هایش قلمدادنمی کند و اینگونه می اندیشد که پیروزی هر مسلمانی پیروزی اوست ؛ چرا که مسلمانان همه یک امت واحده هستند.
*زمانی که دل صفایافت حقایق به صورت صاف وشفاف برای او ظاهرمی شوند وهیچ پرده وهیچ شهوت وشبهه ای نمی تواند مانع درک آن حقایق گردد.

*هرگاه آینه ی قلب شفاف وپاک باشد،واقعیت ها را باتمام شفافیت و وضوح منعکس می سازد.ولی اگر آینه دل با شهوات و جاه طلبی وشبهات کدروتیره گردید آنگاه به مانع وحجابی برای دیدن بسیاری از حقایق و معانی فاضله مبدل می گردد.
*زمانی که دل شفاف شد انسان جز به رحمت گسترده خدا برای نجات خویش امیدوار نمی شود ؛ چرا که او می داندکه: اعمال خوب وی با بسیاری از پلیدی ها درآمیخته شده که موجب تباه شدن آن اعمال می شود وتمام عبادت هایش کفایت نعمتی از نعمت های خدا را نمی کند ؛ نعمت هایی که قابل شمارش نیستند وبه حساب نمی آیند و چنانچه رحمت خدا نباشد ما هلاک می گردیم.

*هنگامی که دل زلالی یافت مشتاق ستایش دیگران نیست وعلاقه مند به ستایش خویش نیز نمی باشد ؛ چرا که اگرکسی به ستایش از خود بپردازد و در مناسبات و غیر آن به ستایش خویش پرداخت سپس به طور مستقیم یا غیر مستقیم به سرزنش ومعیوب ساختن دیگران روی آورد باید انتظار این را هم داشته باشدکه دیگران سخنانش را پذیرا نباشند و به سخنانش گوش فرا ندهند.

اغلب ؛ نگاه و دید انسان به خویشتن از نگاهش نسبت به دیگران متفاوت است کسانی هستند که خود را انسان چندان بزرگواری بحساب نمی آورند حال آنکه مردم او را بزرگ می پندارد و بالعکس هستند کسانی  که خود را جزو معدود مردان بزرگ به شمار  می آورند آنان که انسان از آنها بی نیاز نمی باشد؛ ولی  مردم وی را مغرور وپرمدعا می یابند ! و در واقع چنین شایستگیی را ندارد که این غرور را برایش توجیه نماید.

چه زیباست که ما  اینگونه دست به دعا برداریم وبگوییم: بارالها به توپناه می آورم که نزدخود یا دیگران بزرگ باشم ولی نزد تو کوچک وبی ارزش!
*هنگامی که دل صیقلی یافت صاحب آن مظلومان و ستم دیدگان را در می پاید و به کمک آنها می شتابد وخطا و اشتباهشان را دلیلی برای تایید وپشتیبانی از ستمگران نمی داند.

هنگامی که انسان فقط مظلوم  را سرزنش  می کند بدون اینکه حتی با زبان انسان ظالم را محکوم نماید؛  این سرزنش مظلوم به معنی تایید وکمک به فردظالم قلمداد می شود ؛ در این صورت نباید شکی در تباهی این فردداشته باشیم.

خطا وجرم کدام یک بزرگتراست؟اشتباهات فردستمدیده که ناشی از ضعف و کوتاهیش بوده یاخطای فردظالم که عمدا مرتکب آن شده است؟
*هنگامی که دل صفایابد چه زیباخواهند بود آن الفاظی که توسط آنها معانی پوشش داده می شوند آن هنگام معانی ارزشمند را با الفاظی تباه نمی سازد که انسانهای شریف از آن تنفردارند.

چه تفاوت بزرگی است میان کسانی که سخنان خود را بابهترین عبارات می آرایند و هر سخنی را با توجه و عنایت فراوانی گزینش می کنند به گونه ای که  هرکلمه ای از کلمه دیگر بهتر به نظرمی رسد با کسانی که با بدترین کلمات به دیگران حمله ورمی شوند وتمام آنچه در درون بدشان است افشا می سازند .

همانا معدن پاک جزپاکی بیرون نمی آورد وقلب مریض جزبیماریش را به مردم نشان نمی دهد. و به قول شاعر از کوره تراود همان که در اوست .

یکی از شگفتی های اصل وتبارپاک این است که: در برخورد با کسانی که با او اختلاف نظر دارند مقدار زیادی از ادب وذوق سلیم را دارا می باشد به همین خاطر می بینی که تعاملش با مخالف خویش بهتر از تعاملی کسانی است که با او اتفاق نظر دارند.
عبدالمجيد البيانوني .

ترجمه:اسمعیل ابراهیمیان – روستای حاجی خوش. مهاباد 25/8/94

نمایش بیشتر

اسمعیل ابراهیمیان

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ فعال دینی و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا