تاریخ

کتاب‌سوزی در ایران توسط سعد بن وقاص! افسانه یا واقعیت

 

 اولین کسی که در تاریخ روایت سوزاندن و در آب انداختن کتابها را در ایران توسط سعد بن ابی وقاص نوشت، ابن خلدون متوفی ۸۰۸هـ. می‌باشد و بعد از او حاجی خلیفه متوفی ۱۰۶۷هـ بود.[۱۵] اگر روایت عبداللطیف ۶۰۰ سال بعد از فتح اسکندریه نوشته شده، روایت ابن خلدون حدود ۷۵۰ سال بعد از فتح ایران نوشته شده است یعنی تا هفت قرن و نیم هیچ مورخی در هیچ کتابی سخنی از آن نیاورده است و متاسفانه ابن خلدون همچون بعضی اشتباهات دیگرش که به عنوان مثال در سخن از فتوحات اسلامی در فتح «ایذج» هم به جای شهر ایذج شهر «آمِد» را نوشته است و باعث شده که خانم فائزه محمد عزت در پایان‌نامه خویش به نام «الکورد فی اقلیم الجزیره و شهرزور فی صدر الاسلام من ۱۶ الی ۱۳۲هـ» اشتباهی بزرگ را در مورد فتح آمِد مرتکب شود به طوری که حتی در نتیجه پایان نامه خویش نیز بدان استناد کرده است.[۱۶]

ابن خلدون با درج این روایت غیر مستند کتاب‌سوزی، بسیاری از کسان را گمراه و آتش تعصب و کینه را در وجود کسانی چون عبدالله مستوفی[۱۷]، ذبیح الله صفا [۱۸]، و مرتضی راوندی[۱۹] شعله ور ساخت. مرتضی راوندی نیز در کلام متناقض خود از یکسو چنین می‌نگارد: اعراب جاهل کلیه کتب علمى و ادبى را، به عنوان آثار و یادگارهاى کفر و زندقه، از بین بردند. [۲۰] و از سوی دیگر در باره متون باقی مانده از زبان پهلوی می‌نویسد: درباره مبانى ادبیات فارسى، تاکنون محققان و دانشمندان ایرانى و خارجى تحقیقات فراوانى انجام داده و به این نتیجه رسیده‌اند که زبان پهلوى نیاى زبان فارسى امروزى ماست. دکتر «ا. و. وست» «۱»، که شاید بزرگترین محقق اروپائى در این زمینه باشد، مقدار آثارى را که از این زبان باقیمانده است، به تقریب از جهت حجم برابر تورات مى داند، این نوشته‌‌ها بیشتر دینى و مربوط به مراسم کیش زرتشت مى باشد، علاوه بر این آثار، نوشته‌‌هاى دیگرى نیز بر روى سنگ‌‌ها و سکّه‌‌ها و جواهرها باقى مانده است، که از نیمه‌‌هاى قرن سوم میلادى به بعد به یادگار مانده‌اند. [۲۱]

 راوندی از یکسو به نابودی تمام منابع ایران باستان اشاره می‌کند و از سوی دیگر آثار باقی مانده از زبان پهلوی را به‌اندازه حجم تورات می‌داند. آنان هیچگاه دقت نمی‌کنند چرا که اگر تمامی کتب علمی و ادبی توسط مسلمین نابود گشت پس نهضت ترجمه در دوره عباسیان به چه معناست؟ پس ابن مقفع ایرانی کتابهایی را که از پهلوی ترجمه کرد را از کجا آورد؟ بلاذری عهد اردشیر را از کجا آورد و به عربی ترجمه کرد؟ تاریخ خود جواب متعصبان را می‌دهد.

 اگر چه عبدالحسین زرین کوب در دو قرن سکوت به کتاب‌سوزی استناد کرده است اما خود ۶سال بعد از چاپ اول کتابش در مقدمه چاپ دوم در مورد تعصب خویش چنین می‌گوید: «نمی‌دانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان از شور و حماسه لبریز بودم که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران می‌دانستم و هرچه را از آن ایران- ایران باستانی می‌گویم- نبود، زشت و پست و نادرست می‌شمردم.[۲۲] وی بعدها با نوشتن کتاب کارنامه اسلام افسانه کتاب‌سوزی مسلمانان را رد کرد. [۲۳] حسن ابراهیم حسن[۲۴] و … نیز این روایت را رد کرده‌اند.

  دولتشاه سمرقندی متوفی قرن ۹ در کتاب خویش به نام تذکره الشعرا به قول خود حکایتی را نقل می‌کند که در آن عبدالله بن طاهر ایرانی دستور داد تا کتابهای عجم و مغان را بسوزانند. [۲۵] اگر به دقت به این روایت نگاه کنیم دولتشاه سمرقندی به هیچ منبعی اشاره نکرده و آن را به صورت حکایت نقل می‌کند و از سوی دیگر دولت شاه حدود ۶۰۰ سال با عبدالله بن طاهر فاصله زمانی داشته است و تا زمان وی هیچ یک از مورخان این روایت بدون اصل و منبع را ذکر نکرده‌اند بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان به آن استناد کرد.

 بعضی از کسان نیز به روایت بدون منبع ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه اشاره می‌کنند که قتیبه بن مسلم دردوره حجاج بن یوسف ثقفی هیربدان و عالمان به علوم و خط خوارزمی را بکشت و متفرق ساخت و کتب و نوشته‌‌های آنان را بسوخت[۲۶]

 ابوریحان بیرونی اگر چه عالمی بزرگ بود اما در این روایت بدون منبع، گویا خود نیز به آن باور نداشته چرا که در کتاب دیگرش به نام الصیدنه فی الطب حقیقت علمی بودن زبان خوارزمی- که زبان مادری خود بوده – را به طور کلی رد کرده و می‌نویسد:

 هرچند که هر ملتی گویش خود را زیبا می‌پندارد، به آن خو گرفته و به هنگام نیاز همراه معاشران و امثال خود آن را به کار می‌برد. من این را با خود قیاس می‌کنم: اگر علمی به آن زبان [خوارزمی] که مطلوب طبع من است جاودانه شود، چنان بیگانه نماید که شتر بر ناودان و زرافه در آبراهه. [۲۷]

 دکتر زرین کوب نیز می‌نویسد: آنچه هم بیرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزمی گفته است مشکوک است و به هر حال مویّد این واقعه نمی‌تواند بود. [۲۸]

 اگر به دقت به تمامی این روایتهای مجعول نگاه کنیم خواهیم دید که منبع و سرچشمه تمامی آنها خلط تاریخی با داستان کتاب‌سوزی اسکندر مقدونی می‌باشد که در اذهان ملت ایران هنوز باقی بود.

 چرا که گردیزی در مورد یورش اسکندر به ایران چنین می‌نویسد: «اسکندر، عَلَم‌‌های ایشان که مرایشان را‌‌هاربدان خوانند همه بکشت، و کتاب‌‌ها که اندر دین مغان و زردشتی بود همه بسوخت.» [۲۹]

 نگارنده مجمل‌التواریخ می‌نویسد: «چون اسکندر رومى زمین ایران بگرفت، او را حسد خاست بر علما و موبدان ایران، پس همه حکیمان را با کتابها جمع کرد، و آنچه خواست ترجمه فرمود، و به یونان فرستاد[نزدیک] ارسطاطالیس، و هر چه از کتب پارسیان بود، سوخت، و همه موبدان و عالمان را بفرمود کشتن، و کس نماند که علمى بواجب بدانستى، یا تاریخى نگاه داشتى، و همه اخبار و علوم منسوخ گشت.» [۳۰]

 متاسفانه جو ملی‌گرایی حاکم بر مورخان در دوره معاصر آنان را به نوشتن هرآنچه ابلیس لعین خواست سوق داد تا ملتی را گمراه و از اسلام و ایمان دور گردانند و نه تنها اصحاب -رضی الله تعالی عنهم- بلکه گه گاهی رسول الله –صلّی الله علیه وسلّم– را نیز آماج سخنان پوچ و بی‌سند خود کردند.

 هدف از نقل تمامی این روایات بی سند تنها دور کردن ملتی است که ۱۴۰۰سال ایمان را به کفر ترجیح و سجده بر خالق را بر هر سجده دروغینی ترجیح داده‌اند.

 یکی از عقاید شومی که تمام جهان اسلام را فرا گرفت «ملی‌گرایی» بود و برای هر ملتی اینگونه رواج دادند که آمدن اسلام به زیان بوده است و مردمان قبل از اسلام در مدینه ای فاضله زیسته‌اند؛ از سوی دیگر دشمنان با رواج نژاد پرستی بهتر توانستند هدف خویش را دنبال کنند و ملت یکپارچه اسلام را پراکنده سازند. در این میان این مورخ است که باید جامعه را بیدار کند و از تلبیس‌های شیطان برهاند.

 در پایان شایسته است که نظرات سه تن از استادان مشهور به نقل از وبلاگ دژنبشت ذکر گردد:

 دکتر فرانز رزنتال، استاد دانشگاه ییل در ذیل جمله نقل شده توسط ابن خلدون در پاورقی این کتاب گفته ابن خلدون را که خلیفه دوم دستور به سوزاندن کتاب‌های ایرانیان داد، را کپی‌ برداری از «افسانه مشهور» سوزاندن کتابخانه اسکندریه توسط مسلمانان می‌‌داند.[۳۱]

 کلی ترامبل، نویسنده کتاب «کتابخانه اسکندریه» بر این باور است که اکثر دانشوران امروزی داستان تخریب کتابخانه اسکندریه به دست مسلمانان را نامعتبر می‌‌دانند.[۳۲]

 دکتر برنارد لوییس، استاد دانشگاه پرینستون، در مقاله‌ای دلایل خود را بر جعلی بودن کتاب‌سوزی اسکندریه مصر توسط اعراب ارائه می‌‌کند و به ریشه یابی‌ به وجود آمدن چنین ادعائی می‌‌پردازد. او با اشاره به شباهت روایت ابن خلدون در دستور عمر به سوزاندن کتاب‌های ایرانیان با دستوری که از وی در سوزاندن کتابخانه اسکندریه نقل می‌‌شود نتیجه می‌‌گیرد که این هر دو ادعا از جنس باور‌های عامیانه هستند.[۳۳]

 به امید روزی که محققان و سال‌نگاران در نوشته‌‌های خویش هر نوع تعصبی را به کنار نهند. و با ذهنی باز و بدور از هر نوع دشمنی به باز سازی وقایع بپردازند.

  [۱۵] – مصطفى بن عبد الله کاتب جلبی القسطنطینی المشهور باسم حاجی خلیفه أو الحاج خلیفه، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، مکتبه المثنى – بغداد (وصورتها عده دور لبنانیه، بنفس ترقیم صفحاتها، مثل: دار إحیاء التراث العربی، ودار العلوم الحدیثه، ودار الکتب العلمیه)۱۹۴۱م، ج۱،ص۶۸۰.

 [۱۶] – فائزه محمد عزت، الکورد فی اقلیم الجزیره و شهرزور فی صدر الاسلام من ۱۶ الی ۱۳۲هـ ، جامعه الصلاح الدین، ۱۴۱۲ق|۱۹۹۱م. ص ۹۴- ۱۳۷.

 [۱۷] – شرح زندگانى من، ج ۱، ص ۳۲۴ .

  [۱۸] – تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۸۹.

 [۱۹] – تاریخ اجتماعى ایران، ج ۲، ص ۵۱.

 [۲۰]- همان.

 [۲۱]- همان، بخش ۱ج ۸، ص: ۲۴.

 [۲۲] – عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۰ش، ص۱۹-۲۰.

 [۲۳] – کارنامه اسلام، ص ۴۲-۴۳.

 [۲۴] – تاریخ سیاسی اسلام، ص ۲۷۶.

 [۲۵] دولت شاه سمرقندی، تذکره الشعرا، به اهتمام و تصحیح ادوارد براون، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۲، ص ۳۰.

 [۲۶] ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، تصحیح پرویز اذکایی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۸۰، ص۹۰ و ص ۱۰۷.

 [۲۷] ابوریحان بیرونی، الصیدنه فی الطب، ترجمه باقر مظفرزاده، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اول ۱۳۸۳، ص ۱۶۸٫ و مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم ۱۳۶۲، ص۳۱۹-۳۲۰.

 [۲۸] کارنامه اسلام، ص ۴۳.

 [۲۹]عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ اول، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش، ص ۵۸.

 [۳۰] نواده مهلب پسر محمد پسر شادى، مجمل التواریخ و القصص، تحقیق ملک الشعرای بهار و بهجت رمضانى، تهران: کلاله خاور، بی تا، ص ۱۰.

 [۳۱] The Muqaddimah, an introduction to history By Ibn Khaldun, translated by Franz Rosenthal, p. 373

 [۳۲] Kelly Trumble, The Library of Alexandria, Robina MacIntyre Marshall, p. 51

 [۳۳] Lewis, Bernard. “The Vanished Library”. The New York Review of Books. 37(14). 27 September 1990 .

 

نویسنده:  دانا مهرنوس

 

    برای مراجعه به بخش نخست این مقاله اینجا را کلیک کن

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا