اصول

«مصافحه مرد با زن نامحرم» از نگاهی متفاوت!!

 

نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی

 مترجم: دکتر احمد نعمتی

سوال: مشکلی دارم و قطعاً دیگران هم بدان دچار هستند و آن دست دادن با زنان ، هنگام سلام کردن به آنان است. به ویژه با زنان خویشاوند و نزدیکانی که محرم من نیستند مانند دختر دایی، دخترخاله، دخترعمو، دخترعمه، زن عمو ، زن دایی، خواهر همسرم و کسانی که رابطه ی نسبی و سببی با بنده دارند ؛ به ویژه در مناسبات معینی مانند بازگشت از سفر، بهبودی از بیماری، برگشتن از حج یا عمره و سایر مناسبت هایی که علاوه بر خویشان و نزدیکان ، همسایگان و همکاران نیز عادت دارند که به ملاقات یکدیگر بروند و به هم تبریک گفته وباهم دست می دهند(مصافحه می کنند).

سوال من این است آیا در قران یا سنت تحریم این نوع مصافحه با توجه به آن همه علل و اسباب اجتماعی و روابط خانوادگی و با وجود جو وثوق و اطمینان و عدم  ترس از فتنه انگیزی و دوری از تحریکات شهوت انگیز به ااثبات رسیده است یا خیر؟ به علاوه ترک مصافحه از طرف ما مسلمانان باعث می شود که ما را متهم  می کنند به این که بسیار افراطی و سخت گیر هستیم زن را حقیر می شماریم، نسب به زن بدگمان هستیم و درباره ی او سوءظن داریم و… 

جواب: برادر عزیزی که این سوال را مطرح فرموده اید از شما چه پنهان که قضیه ی دست دادن زن و مرد نامحرم با یکدیگر(مصافحه) یک مسأله پیچیده و مشکلی است.

قبل از تحقیق درباره ی مسأله، مایلم دو موضوع را که فکر می کنم- تا آنجا که من اطلاع دارم- درباره ی حکم آن میان فقهای سابق اختلافی نیست، بیان کنم.

۱- مصافحه مرد و زن هرگاه همراه شهوت و لذت جنسی میان یکی از دو طرف باشد و یا به احتمال قوی به دنبال آن مصافحه بیم فتنه ای برود، حرام است؛ زیرا منع آنچه وسیله فساد است(سدالذریعه) واجب است مخصوصا” موقعی که علائم آن آشکار و اسباب آن مهیا باشد.

 ۲-دست دادن مرد با پیرزن و یا دختر کوچکی که تمایل شهوانی ندارند و همچنین دست دادن پیرمردی به زنانی که احساس شهوانی در آنها نرود در این صورت به خاطر امین بودن از اسباب فتنه مصافحه ی آنان مجاز است.

به دلیل این که از ابوبکر صدیق روایت شده است که با پیرزنان مصافحه می کرد.

 خداوند در قرآن می فرماید :  

(‏ وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏)نور/۶۰

«‏ زنان از کار افتاده‌ای که ( به سن و سال نازائی رسیده‌اند و بر اثر سال خوردگی جاذبه جنسی را کاملاً از دست داده‌اند و میل به ازدواج با مردان ، و مردان نیز رغبت به ازدواج با آنان را ندارند ، اگر لباسهای حفظ حجاب (مذکور در سوره نور آیه ۳۱ و سوره احزاب آیه ۵۹ ) خود را از تن به در آورند ( و با جامه‌های معمولی با دیگران معاشرت کنند ) گناهی بر آنان نیست ( چرا که به علّت فرتوت بودن و کهنسال شدن ، همچون دختران نابالغ گشته‌اند ) در صورتی که ( هدف آنان خودآرائی و نمایش وسائل آرایش در برابر مردم نبوده و به بهانه برداشتن لباس حجاب ) زینت را نشان ندهند .  ( با همه این احوال ، چون پیران سرمشق جوانان هستند ) اگر عفت را رعایت کنند ( و خویشتن را بپوشانند ) برای ایشان بهتر است ، و خداوند شنوا و دانا است ( و لذا آنچه را می‌گویند می‌شنود ، و آنچه را در دل دارند و در سر می‌پرورانند می‌داند ) . ‏

مسأله مصافحه در غیر این دو صورت که بیان شد همان مسأله ی مورد بحث است که نیازمند تحقیق و بررسی است. کسانی که پوشیدن تمام بدن زن حتی صورت و کف دست او را واجب می دانند،آنها(دست و صورت) را به عنوان مستثنایی که در آیه ی (وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا) نور /۳۱ بیان شده قلمداد نمی کنند، بلکه عبارت «ماظهر منها» را به معنای لباس ظاهری (مانند عبا و چادر) را یا آنچه که به حکم ضرورت ظاهر گردد(مانند اینکه موقع وزیدن باد شدید و یا امثال آن، قسمتی از بدن زن مکشوف و ظاهر گردد) می دانند، جای هیچ گونه تعجب و شگفتی نیست که مصافحه ی زن و مرد را حرام بدانند زیرا وقتی که نزد آنان پوشاندن کف دستان واجب باشد، نگاه به آنها هم حرام است و وقتی که نظر و نگاه به آنها حرام باشد، لمس آن به طریق اولی حرام است؛ زیرا قدرت شهوت انگیزی لمس از نگاه شدیدتر است و مصافحه هم چیزی جز همان لمس پوست بدن مرد با پوست بدن زن نیست. معلوم است که طرفداران این نظریه  بسیار کم اند، و جمهور فقهاء از اصحاب و تابعین و بعد از آنان مستثنای موجود در آیه ی (الا ما ظهر منها) را صورت و کف دستان قرار داده اند.

بنابراین وقتی که مصافحه بدون شهوت و لذت باشد چه دلیلی بر تحریم آن هست؟

حقیقت این است که من جویای یک دلیل منصوص و قانع کننده ای در این باره بودم، ولی بدان دست نیافتم.

قوی ترین استدلال آنها در این باره قاعده ی سدالذریعه می باشد و این استدلال موقع تحریک شهوت و یا خوف فتنه با وجود علائم آن، قطعاْ مورد قبول است،ولی در موقع امن ازآن دو مورد که بسیارهم اتفاق می افتد دلیلی برای تحریم نمی ماند.

گروهی از دانشمندان در این باره چنین استدلال می نمایند که پیامبر(ص) همانطور که در سوره ی ممتحنه وارد شده- موقع بیعت زنان در روز فتح مکه از مصافحه با زنان خودداری نموده است.

البته بدیهی است که ترک امری از امور از جانب رسول خدا(ص) ضرورتاْ دلالت بر تحریم آن نمی کند و چه بسا اگر امری را انجام نداده اند به خاطر حرام بودن آن کار یا مکروه بودن آن یا اولی نبودن آن نبوده، بلکه شاید صرفا  به خاطر عدم تمایل ایشان بدان امر بوده باشد مانند این که رسول خدا از خوردن گوشت سوسمار با وجود این که مباح است خودداری می کرد.

بنابر این صرف ترک مصافحه از جانب رسول خدا(ص) دلیل حرام بودن آن نیست و کسی که چنین حرفی می زند باید دلیل داشته باشد. به علاوه در مورد ترک مصافحه ی حضرت(ص) با زنان در هنگام بیعت اختلاف است؛ زیرا آنچه از ام عطیه انصاری رضی الله عنها مطلبی که دلالت بر مصافحه ی پیامبر با زنان در هنگام بیعت نقل شده است، برخلاف آن است که از ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت شده است (که مصافحه ی حضرت در روز فتح را انکار کرده بود و برای عدم وقوع مصافحه در آن روز سوگند خورد.)

 ابن حبان، بزار، طبری و ابن مردویه از طریق روایت اسماعیل پسر عبدالرحمن از جده ی خود ام عطیه روایت می کنند که ایشان در داستان مبایعت می گوید :«یعنی حضرت از بیرون منزل دستش را به سوی ما دراز می کرد و ما هم از  داخل منزل دستمان را به سوی او دراز می کردیم و سپس می فرمود : «خدایا تو شاهد باش».

همچنین در حدیث دیگری که به دنبال این حدیث بخاری آمده است ام عطیه گفته است:«زنی هنگام مصافحه دستش را مشت کرد. این حالت بیانگر آن است که زنان با دست بیعت می کردند.»

 حافظ ابن حجر می گوید:«می توان به روایت اولی چنین پاسخ داد که دراز کردن دست از پشت پرده اشاره به وقوع مبایعت دارد، گرچه مصافحه انجام نشده باشد و به روایت دومی این گونه که «فقبضت امراه یدها» مراد از «قبض ید»(مشت کردن دست) تأخیر در قبول بیعت باشد یا امکان دارد که بیعت با پوششی انجام گرفته باشد.

حافظ ابن حجر می گوید:«روایات، احتمال تعدد بیعت را می رسانند و امکان دارد بیعت بیش از یکبار واقع شده باشد. به عبارت دیگر حضرت در بعضی موارد بیعت را بدون مصافحه انجام داده باشد یعنی نه با پوشش و نه با غیرپوشش دست زنی را لمس نکرده باشد و بیعت فقط لفظی بوده، و این بر مبنای روایت حضرت عایشه است.»

در بعضی موارد دیگر حضرت(ص) هنگام بیعت، به وسیله ی ساتر با زنان مصافحه کرده باشد و این بر مبنای روایت شعبی است و یا احتمال دارد که بیعت به همان شیوه ای انجام گرفته باشد که ابن اسحاق بیان داشته و آن به صورت فرو بردن دست در ظرف باشد یا صورتی که روایت ام عطیه بر آن دلالت دارد یعنی مصافحه ی مستقیم حضرت(ص) با زنان، هنگام بیعت و آنچه احتمال تعدد بیعت را ترجیح می دهد این است که روایت عایشه راجع به بیعت زنان مؤمن مهاجر بعد از صلح حدیبیه است. ولی روایت ام عطیه ظاهرا عام و شامل بیعت با زنان مؤمن بطور عموم و از جمله حدیث حضرت عایشه را تحت عنوان باب(اذا جائکم المؤمنات مهاجرات) و حدیث ام عطیه را تحت عنوان باب(اذا جاءک المومنات یبایعنک) قرار داده است.

 

منظور از نقل تمام این روایات این است که آنچه بیشتر کسانی که در تحریم مصافحه بدان استناد کرده اند- ترک مصافحه ی پیامبر(ص)در بیعت با زنان، نه تنها مورد اتفاق علما نیست (همان طور کسانی که به مصادر اصلی مراجعه نمی نمایند، چنین می پندارند) بلکه همچنان که بیان کردم در آن اختلاف نظر وجود دارد.

بعضی از علمای معاصر، راجع به تحریم مصافحه ی مرد با زن به آن چه که طبرانی و بیهقی از معقل بن یسار روایت کرده استدلال می نمایند که پیامبر خد ا(ص) می فرماید:

«اینکه با سوزن آهنین بر سر یکی از شما زنند بهتر از این است که دست زنی را که برای وی حلال نیست لمس کنید» منذری در کتاب «الترغیب» گفته است:«رجال طبرانی موثق و از رجال صحیح اند.»

در استدلال به این حدیث نکات زیر قابل توجه است:

۱) امامان حدیث به صحت آن تصریح ننموده اند، امثال منذری و یا هیثمی به این اکتفا نموده اند که بگویند رجال آن موثق و یا صحیح اند و این کلمه به تنهایی درجهت اثبات صحت حدیثی کافی نیست؛ زیرا احتمال دارد که حدیث منقطع و یا دارای یک علت مخفی(نقص پنهانی) باشد به همین دلیل بوده که هیچ یک از صاحبان کتاب های مشهور آن را اخراج ننموده و هیچ کدام از فقهاء در زمان های گذشته راجع به تحریم مصافحه و امثال آن بدان استدلال ننموده اند.

۲) فقهای حنفیه و بعضی از فقهای مالکیه گفته اند::«تحریم، جز با دلیل قطعی و یقینی که هیچ گونه شبهه ای در آن نباشد ثابت نمی گردد. مانند قرآن کریم و احادیث متواتر و مشهور، اما احادیثی که در ثبوت آن شبهه ای باشد، مانند احادیث آحاد صحیح، بیانگر چیزی بیشتر از کراهت یک مطلب نمی باشد. حال که وضع حدیث (آحاد صحیح) چنین است، وضع آنکه صحتش مورد شک و تردید است، معلوم است.

۳) فرضا حدیث، صحیح و برای ما مسلم باشد و بتوان حکم تحریم را از آن برداشت کرد، به نظر من دلالت حدیث بر حکم(تحریم مصافحه) غیر واضح است.

به طوری که جمله ی(یمس امراه لاتحل له)به معنای صرف تماس پوست زن و مرد(با یکدیگر) و بدون شهوت نیست(همچنان که یک مصافحه ی عادی چنین است)، بلکه کلمه ی مس بر حسب استعمال آن در نصوص شرعی (قرآن و حدیث) به معنی یک از دو حالت زیر است:

– کنایه از پیوند و نزدیکی جنسی(جماع) است. همان طور که چنین معنایی از ابن عباس در تفسیر آیه ی(او لامستم النساء)روایت شده که می گوید:«لمس، ملامسه و مس، در قران کنایه از جماع است» و به صورت استقراء تمام آیاتی که در آن کلمه ی مس به کار رفته به وضوح بر جماع دلالت می کنند. مانند این آیه که از زبان مریم بیان می دارد:(أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ)آل عمران/۴۷« چگونه مرا فرزندی خواهد بود ، در حالی که انسانی با من نزدیکی نکرده است‌ ؟»

– به معنای نزدیکی بدون جماع مانند بوسه زدن، به آغوش کشیدن و امثال آن که از مقدمات جماع به حساب می آیند و این معنی در بعضی از روایات سلف در تفسیر «الملامسه» هم وارد شده است.

حاکم در کتاب«الطهاره» به نقل از «المستدرک علی الصحیحین» می گوید: «بخاری و مسلم در صحیح های خود بر اخراج احادیث گوناگونی که دلالت دارند بر اینکه «لمس»به معنای معاشرت بدون جماع است اتفاق دارند.»

مانند:- حدیث ابوهریره که پیامبر می فرماید:(فالید زناها اللمس…)«زنای دست لمس با بدن نامحرم است.»

– از عبدالله بن مسعود روایت است که پیامبر خدا فرموده:

([اولا مستم النساء] هو مادون الجماع و فیه الوضوء):

«ملامسه ی زنان غیر از جماع است و وضو لازم دارد.»

بنابر مذهب مالک و ظاهر مذهب احمد، لمس زنی، موجب نقض وضو است که با شهوت و لذت باشد و آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء ]را بر آن معنی تفسیر کرده اند. در قرائت دیگری [أَوْ لمَسْتُمُ النِّسَاء]وارد شده است.

به همین دلیل است که شیخ الاسلام ابن تیمیه در فتاوای خود قول کسانی که ملامسه و لمس را در آیه به معنی صرف تماس پوست با پوست(هر چند بدون شهوت هم باشد) تفسیر کرده اند، ضعیف شمرده و از جمله چیزهایی که در این باره فرموده اند این است که:«و اما منوط کردن نقض وضو به صرف لمس، خلاف اصول، اجماع اصحاب و متون شرعی است و گوینده ی آن هیچ گونه نص و قیاسی ندارد؛ چرا که اگر در آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء]منظور، لمس زن با دست و بوسه و یا امثال آن باشد [همان طور که ابن عمر و دیگران بیان داشته اند] پس معلوم است هر کجا در قرآن و سنت پیامبر لمس ذکر شود، مراد لمس با شهوت است.

یا این آیه که می فرماید:(لاَّ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ )بقره/۲۳۶« اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر ( به عللی ) طلاق دهید ، گناهی بر شما نیست »

در اینجا به اتفاق تمام علماء اگر مس همان تماس و دست مالیدن به اندام زن بدون شهوت باشد، نه عده بر زن واجب می شد نه مهریه به او تعلق می گرفت و نه حرمت مصاهره سرایت می نمود.

 لذا اگر کسی گمان کند که لمس در آیه ی [أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء] به معنای دست زدن و یا دست مالیدن است اگرچه بدون شهوت باشد نه تنها از زبانی که قرآن با آن آمده بلکه از زبان عرفی مردم هم خارج گشته است. پس هرگاه لفظ مس میان زن و مرد بیان شود، بلافاصله فهمیده می شود که منظور دست مالیدن با شهوت است همان طور که هرگاه«وطء»[۱]در میان مرد و زن بیان شود فهمیده می شود که منظور وطء با فرج است نه وطء با قدم»[۲]

ابن تیمیه در جای دیگر بیان می دارد که اصحاب در مقصود آیه ی«أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء» اختلاف نموده اند.

ابن عباس و گروهی دیگر می گویند:«خداوند حیا کننده ی کریم است و از هرچه و هرگونه که بخواهد با کنایه بیان می فرماید و این اصح اقوال می باشد.»

هدف از نقل تمام این عبارات این است که بدانیم واژه ی مس یا لمس هنگامی که در ارتباط با زن و مرد به کار گرفته می شوند منظور تنها تماس پوست با پوستی دیگر نیست، بلکه منظور جماع و یا مقدمات آن از بوسه و آغوش گرفتن و… است که همراه با شهوت و لذت باشد.

علاوه بر این اگر در حدیث صحیح منقول از پیامبر خدا(ص) نظری بیفکنیم، خواهیم دید که صرف لمس و یا تماس دست مرد با دست زن، بدون شهوت و بدون خوف فتنه، نه تنها ذاتا ممنوع نیست، بلکه پیامبر(ص) هم آن را انجام داده است و اصل در افعال پیامبر(ص) برای تشریع و پیروی کردن است:

(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)احزاب/۲۱

« سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوه پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . »

در روایت دیگری از امام احمد از انس روایت شده که می گوید:«هنگامی که یکی از کنیزکان مدینه نزد پیامبر(ص) می آمد دست رسول گرامی را به عنوان مصافحه می گرفت و حضرت رسول(ص) دستش را رها نمی کرد تا ایشان رها کند و به دنبال کارش برود». ابن ماجه هم آن را روایت کرده است

(پیامبر(ص) نزد خاله انس، ام حرام، دختر ملحان همسر عباده پسر صامت به قیلوله(خواب چاشت) رفت و سرش را در آغوش ام حرام نهاد و ام حرام سر مبارکش را تمییز می کرد…)و تا آخر حدیث که قبلا” معنی شد.شیخ الاسلام، ابن حجر در استنباط از این حدیث به چند مورد اشاره می کند:

۱- جواز قیلوله و خوابیدن میهمان در غیر خانه ی خود به شرط اجازه ی صاحب خانه و امین خوف فتنه…

۲-جواز پذیرایی و خدمتکاری زن بیگانه، از میهمان مرد در پذیرایی کردن و پهن کردن رختخواب و…

در این حدیث زن میزبان تا آنجا به خدمتکاری میهمان پیش رفت که نظافت و تمیز کردن سرمهمان- هر چند خاتم الانبیاء هم باشد- اقدام نمود

آنچه قلب در بررسی این روایات بدان اطمینان پیدا می کند این است که صرف ملامسه حرام نیست.

پس هرگاه اسباب و علل اختلاط به وجود آید(همان طور که میان پیامبر(ص) و ام حرام و ام سلیم روی داد) و از فتنه ی دو طرف امنیت حاصل شد مصافحه در موقع نیاز اشکالی ندارد. مانند کسی که از سفر برگشته و با دید و بازدید میان دو فامیل(زن و مرد نامحرم) صورت گیرد مانند مصافحه ی مرد با دختر دایی، یا دختر خاله، یا دختر عمو، دختر عمه، زن دایی و امثال آن به ویژه هنگامی که این ملاقات پس از مدت ها دوری اقوام از یکدیگر صورت بگیرد.

مایلم در پایان، این موضوع به دو امر تأکید نمایم.

۱- مصافحه موقعی جایز است که همراه با فقدان شهوت و امین از فتنه باشد، ولی هرگاه از یکی از دو طرف خوف فتنه باشد یا احساس شهوت و یا لذت در یکی از دو طرف پیدا شود، قطعا حرام است تا جایی که در صورت فقدان این دو شرط [نبودن شهوت و امین از فتنه] مصافحه ی مرد حتی با محارمی همچون خاله، خواهر رضاعی، دختر زن«ربیبه»، زن بابا، مادرزن و امثال آن نیز حرام می شود ، حتی اگر دو شرط، میان مرد و کودک امردی[نزدیک به بلوغ] روی دهد باز مصافحه ی حرام است و چه بسا در بعضی از محیط ها نزد بعضی از مردم خطر مصافحه ی مرد با مردان بیشتر از زنان باشد.

۲- لازم است که مصافحه منحصر بر موضع نیاز و ضرورت باشد مانند چیزهایی که این برادر در ابتدای بحث مطرح کرده بودند از قبیل خویشان و اقوامی که میان آنها ارتباط و پیوند محکمی وجود دارد و به دلیل سد ذریعه و دوری از شبهه، عمل محتاطانه و پیروی از پیامبری که هرگز ثابت نشده ایشان با هیچ زن بیگانه ای مصافحه کرده باشد. بهتر است مصافحه زن و مرد) طولانی نشود.

به نظر من بهتر است هیچ کدام از مرد و زن مسلمان آغازگر مصافحه نباشند و اگر یکی از آن دو دست داد دیگری هم دست دهد.

ما این حکم را به این خاطر بیان کردیم که تا اولا کسانی که (به مفاد) آن نیازمندند به مقتضای آن عمل کنند و احساس نکند که در دینش بدی روا داشته شده است ثانیا”، مادامی که این بحث یک امر اجتهاد بردار است، اگر کسی چنین کرد(مصافحه) کارش را زشت قلمداد نکند و بر او خرده نگیرد.

ارسال و تلخیص : خلیل پارسا

______________________

منبع: دیدگاههای فقهی معاصر / مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: دکتر احمد نعمتی  /انتشارات: نشر احسان-۱۳۸۲

 

[۱]جماع،همخوابی

 

[۲]نگاه به مجموع فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه:ج۲۱ص۲۲۳

نمایش بیشتر

خلیل پارسا

@نویسنده . مترجم . فعال دینی و مدنی @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا