روش تفسیری استاد ناصر سبحانی از قرآن(2-2)
نویسنده: علی صادق امربلی*
ترجمه : خالد ایوبینیا-ارومیه
«استاد ناصر سبحانی و روش او در تفسیر قرآن»، عنوان پژوهشی است که دانشجوی کارشناسی دانشگاه مطالعات اسلامی؛ علی صادق امربلی آن را پژوهیده است؛ این مطلب در واقع بخشی است از پایاننامهی کارشناسی وی در مطالعات اسلامی با راهنمایی استادیار دکتر محمدصابر مصطفی هموندی 2004م
مطلب دوّم: روش وی در تفسیر قرآن:
استاد سبحانی روشهای خاصی برای تفسیر قرآن داشت و میگفت باید تفسیر قرآن هشت مرحله را طی نماید، استاد عمر عبدالعزیز این مراحل را چنین بیان میکند:
مرحله اول: فهم کلمات و مفردات قرآن از اصل لغت، برای این منظور از معلقات سبعه، قاموس المحیط، لسان العرب و مفردات راغب اصفهانی بهره میگرفت.
مرحله دوّم: استخراج محور سورهای که قصد تفسیر آن را دارد و ربط دادن آن با محور سورهی قبل و بعد از آن، و معتقد بود هر سورهای دارای محوری خاص است که حول آن میچرخد و آن را مورد بررسی قرار میدهد.
مرحله سوم: تحقیق سبب نزول اصلی نه سبب نزول عارضی، و مقصود از سبب نزول آن نیست که در کتابها آمده است، بلکه مقصود چیزی عام تر از این است و آن تحقیق در شرایط روانی و اجتماعی که مقتضی نزول سوره یا آیه بوده است، میباشد.
مرحله چهارم: تقسیم سورهای از قرآن به چند مقطع، که کتاب مخصوصی در این زمینه تألیف نموده است.
مرحله پنجم: برای شرح مقطعی از قرآن و استخراج حکم از آن باید از کل قرآن کمک گرفت.
مرحله ششم: ربط دادن آیه به آن به واقعیت که در آن نازل شده است.
مرحله هفتم: کمک گرفتن از احادیث صحیح تا اینکه مجملات قرآن تبیین شوند.
مرحله هشتم: با این تفکر به تفاسیر موجود نظر میافکنیم و از آن استفاده مینماییم.
و بر این باور بود که بیشتر مفسران تفسیر قرآن را از یکدیگر نقل کردهاند و چیز جدیدی نگفتهاند جز تعداد اندکی از آنان.
نخست در رابطه با فهم کلمات قرآن:
اگر تفسیر استاد از برخی آیات را بخوانیم متوجه میشویم که عنایت زیادی به فهم کلمات قرآن داده است، ابتدا معانی و توضیحات و معانی آن کلمه در زمان جاهیلت را مورد بررسی قرار میدهد اینکه آن را چگونه معنی میکردند و معنی اصلی آن در قرآن چیست، در تفسیر سوره نبأ پیرامون معنی سُباتاً میگوید: در تفاسیر کلمهی «سُباتاً» را «قِطَعاً» تفسیر کردهاند یعنی بریدن و روی گردانی از اعمال، اما بسیاری از کلماتی که با «س.ب» شروع شدهاند دلالت بر رها کردن و نرمی وجود دارد مانند «سبل، سبت و سبط» همانگونه که بناء «فُعال» برای دلالت کردن بر درد و بیماری است مانند «سُعال و عُطاس» پس در اصل لفظ این کلمه دلالت بر رها شدن و رخاوت وجود دارد، و در صیغهای که بر بیماری و جمع دلالت میکند، بر حالتی دلالت میکند که اعمال را رها میکند و دچار سستی میشود مثل اینکه هلاک شده امر او مختل شده و بر حالت خویش که باید بر آن میبود باقی نمانده است و این در هنگام خواب تحقق مییابد.
استاد در تفسیر سوره یونس در شرح کلمهی «الکِتاب» میگوید: «اهل الکتاب»، «کَتب» یعنی چسباندن دو قطعه از پوست به یکدیگر به وسیله نخی به شکلی که ممکن نباشد یکی از دیگری دور شود که در اصل لغت معنی «کتاب» این است. اما بعد از این معنای دیگری برای آن قرار داده شد و آن اینکه بعضی کلمات بر کاغذی نوشته شوند مانند «ح،ک، ی، م» که از چسپیدن این کلمات به یکدیگر نقشی به دست میآید که اسم حکیم است، چرا به چنین چیزی کتاب میگوییم؟ زیرا ما برخی کلمات را به برخی دیگر چسپاندهایم اما معنی آن در این آیه چنین است: یعنی ای محمّد (ص) این قرآنی را که خداوند بر تو نازل کرده است نباید بعضی از آن جدا کرده شود، بلکه کل آن هدایت است برای مردم، این قرآن یک سلسلهای واحد است که بعضی از آن به بعضی دیگر چسپیده است، طبیعت قرآن این را نمیپذیرد که به بعضی از آن ایمان آورده شود و قسمت دیگری از آن رها شود.
دوّم در ارتباط با استخراج محور سوره:
استاد سبحانی معتقد بود که هر سورهای دارای محور خاصی میباشد که حول آن میچرخد و آن موضوع را مورد بررسی قرار میدهد، لذا در شروع هر سورهای میگوید: و محور این سوره این است … در تفسیر سورهی احزاب میگوید: «محورهای این سوره عبارتند از: وجوب التزام به احکام، توصیههایی که تطبیق آن جهت دور کردن هر منکر اخلاقی از زندگی فرد مؤمن و جامعه ایمانی واجب است و همچنین تخلق به همه اخلاقهای نیکو و انجام همه اعمال نیک که واجب است فرد مؤمن و جامعه ایماندار جهت دفع حملههای دشمنان محارب و احزاب کافر به آن متصف باشد.»
و در بیان محورهای سوره بقره میگوید: «محور آیات این سوره عزل کردن امتی است که صلاحیت حمل امانت و دریافت هدایت را از دست داده و به جای آن امت دیگری را که لیاقت و شایستگی این مهم را داشته باشد، قرار دادن است.»
و در محور سوره آل عمران میگوید: «محور آیات سوره آل عمران این است که امت برگزیده شده است به سبب اینکه در ایمان، عمل و اعتقاد برحق بوده و بر امتی که با آن به مبارزه بر خیزد به برخورداری از دو خصلت «صبر» و «تقوا» پیروز خواهد شد.»
سّوم: سبب نزول آیات:
استاد سبحانی میگوید: فهم قرآن بر شناخت سبب نزول آن متوقف است، و مقصود ما از سبب نزول آیات روایتهایی که در کتابهای متداول روایت شدهاند نمیباشد، بلکه چیز دیگری عمیقتر از این میباشد و آن اینکه سبب نزول آیه یا سوره واقعیتی است که بشریت در یک برهه زمانی در آن میزیسته است؛ مانند اوضاع روانی و اجتماعی. زیرا گاهی بشریت در اوضاعی زندگی میکند که با حقیقت این امر که «خلق و امر» از آنِ خداست هماهنگی ندارد، زیرا معنی اینکه خلق و امر از آن خداست اقتضا میکند که واقعیت انسان بر تصوراتی از جانب خداوند سبحان بنا شود، و ارزشها و اخلاقهای وی اینچنین باشد و هنگامی که واقعیت انسان یک واقعیت مطلوب نباشد و به خاطر اینکه خداوند سبحان عزیز و رحیم است قضیه را اینگونه رها نمیکند، پس عزت خداوند مقتضی هلاک نمودن آنان است و رحمت وی مقتضی بیم دادنشان میباشد. این واقعیت میطلبد که از جانب خداوند آیات یا سورهای نازل شود تا اینکه این اوضاع و واقعیت را تفسیر نماید. به جز شناخت این واقعیت نمیتوان این کلام نازلشده از جانب پروردگار را فهمید؛ زیرا این کلام برای مقتضای این واقعیت و معالجهی آن نازل شده است. بعد از بیان این مقدمه استاد سبحانی مثالی میزند و میگوید: در اینجا مردم دچار انحراف در عقیده یا یک بیماری دیگری شدهاند، پس این آیات نازل میشوند تا اینکه این درد و بیماری را توضیح دهد و داروی آنرا بیان نماید، قبل از اینکه بیماری شناخته شود، ممکن نیست که با این دارو معالجه و درمان شود. انسان چگونه میتواند با این دارو به درمان و معالجه بپردازد یا چگونه به دارو بودن آن پی میبرد در حالی که بیماری را نمیشناسد، بنا بر این باید واقعیت روانی که مقتضی نزول این آیات است را شناخت. و این یک اصل مهم در دعوت میباشد، و داعی باید همیشه به اوضاع روانی و اجتماعی که مدعوین در آن زندگی میکنند توجه داشته باشد.
استاد سبحانی در بیان سبب نزول سوره نبأ میگوید: «… در مرحلهای میان مردم اختلاف ایجاد شد، برخی به این روز ایمان و باور داشتند، و برخی دیگر آن را انکار کرده و نسبت به آن کافر بودند … و در میان آنان سؤالهایی پرسیده میشد: برخی سؤالاتی را میپرسیدند که نشانهی انکار این روز بود و یکی دیگر از اولی سؤالی را میپرسید که نشانهی تعجب و انکار وی بود پس این واقعیت اقتضا میکرد که این سوره نازل شود تا اینکه آنان را که سبب این اختلاف و این سؤالها بودند توبیخ نماید که آنان کافر بودند و اگر آن موقف شک بر انگیز آنان نمیبود، چنین اختلاف و سؤالهایی در رابطه با این قضیه که واضح و روشن است پیش نمیآمد، پس خداوند آنان را توبیخ نموده و از چنین اختلافی منع مینماید، چرا که روزی خواهد آمد که به حقیقت این امر که در آن به اختلاف پرداختند پی خواهند برد. بعد از این اعلان و انذار لازم بود که برای آنان مفصلاً آن قضیهای که آنان را از آن میترساند، بیان نماید و همچنین با اشاره به آیات آفاق و انفس که بر وجوب آمدن چنین روزی دلالت میکنند بیان شود. و بعد از ذکر ظروف و شرایطی که این سوره در آن نازل شده است، فایده شناخت سبب نزول که همان ربط دادن این سوره با واقعیت است را بیان کرده و میگوید: لازم است که هنگام دعوت ملاحظه کنیم چه زمانی مانند این اوضاع اختلاف روی میدهد؟ و گاهی هم در حقیقت قضیه یعنی وقوع روز قیامت هیچگونه اختلافی ندارند بلکه در چیز دیگری اختلاف نظر دارند، مانند اینکه گروهی سخن حق بگویند و آن اینکه در روز قیامت به جز ایمان و عمل صالح چیز دیگری فایده نمیرساند. اما گروه دیگری باطلهایی را سر هم کرده و بگویند شفاعتکنندگان برای ایشان شفاعت مینمایند. هرچند که عمل صالحی را هم انجام نداده باشند. و دیگر انواع اختلافها، در اینگونه موارد مناسبت دارد که این سوره برای مردم تفسیر و توضیح داده شود، تا اینکه مؤمن به وظیفهاش عمل کرده باشد.
چهارم: تقسیم آیات سوره و گروهبندی آن: گفتیم یکی از روشهای تفسیری استاد سبحانی این بوده است که هر سوره را به مقاطع و مباحث و فصلها تقسیم مینمود و برای هر سوره مقدمه و خاتمهای را مشخص کرد و از این روش در تفسیر قرآن کریم کمک میگرفت، مثلاً در سوره بقره میگفت: «این سوره به یک مقدمه، سه فصل و یک خاتمه تقسیم میشود و خود مقدمه نیز به چند مقطع تقسیم میشود و همچنین سه فصل آن نیز به بخشهای مختلف تقسیم میشوند. اما مقدمه تا انتهای آیه سی و نُهُم میباشد قبل از آیه « یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ». فصل اول از آیه چهلم شروع و با انتهای آیه صد و سوم خاتمه مییابد.
فصل دوّم از آیه صدو چهارم شروع و با انتهای آیه صدو شصت و دوم خاتمه مییابد. فصل سوم از آیه صد و شصت و چهارم شروع میشود و تا صد و هشتادو سه ادامه مییابد و باقی آیات دیگر خاتمهی سوره میباشند.
و در مقدمه ابلاغ هدایت و بیان مواقف اتخاذ شده از جانب مردم بیان میشود آنجا که هدایت را ذکر میکند و بیان میدارد که مواقف اتخاذ شده از طرف او سه تا میباشند. اما فصل اول دعوت ویژهای است از بنی اسرائیل که شایستهترین مردم به هدایت یافتن به وسیلهی این دعوت و یادآوری نعمتهایی که از جانب خداوند به آنان داده شده است، میباشد و اما فصل دوّم مقدمهای است برای جایگزینی امت جدید به جای امتی که شایستگی حمل امانت را از دست داده و باطل نمودن تلاشهای این امت که سرکشی و حسادت باعث شد که هرآنچه در توان دارد جهت باز داشتن امت جدید از هدایت یافتن و حمل امانت دریغ نورزد. استاد سبحانی در بیان مقصد فصول توضیحاتش را ادامه میدهد و در بیان مقصد فصل سوم میگوید: «… این فصل بیان ویژگیهای امت تازهای است که شایستگی حمل امانت را پیدا کرده و جای امت قبلی را بگیرد، آنجا که ویژگیهای آن در اعتقادات و تصورات از جهت نظری و عملی و در بیان ارزشهای اخلاقی و احکام در میادین مختلف زندگی را بیان مینماید.»
و در مورد خاتمهی سوره میگوید: «… همانا این امت شایسته است برای حمل آن امانت و مسؤولیتی که حمل کرده است و مستحق آن است که به آن سپرده شود، پس خداوند از گناهان آن درگذرد و نیکیهایش را بپذیرد تا اینکه رستگار شود.» اگر به سورهی احزاب بنگریم میبینیم که روش خویش در سوره بقره را دنبال کرده است، میگوید: «هشت آیه اوّل سوره احزاب مقدمهای کوتاه در واجب گردانیدن التزام به توجیهات احکام که دعوت به پرهیز از آنچه باید از آن پرهیز نماید از قبیل منکرات، میباشد.
آیه نُه تا انتهای آیه بیست و هفتم آنچه که بر سر احزاب در میدان قتال آمد را به ما یادآور میشود. این چنین ادامه میدهد تا اینکه به مقطع آخر از این سوره میرسد پس میگوید: از آیه شصت و نُه تا آخر در آن توصیههایی برای مؤمنان و بیان عظمت امانت و مسؤولیت و سرانجام کسانی که امانتداری را رعایت نموده و کسانی که آن را رعایت نمینماید، شده است.»
اگر به سوره نبأ نظر بیفکنیم میبینیم که عنوان ویژهای را برای آن ارائه داده است که آیات این سوره را به ترتیب زیر تقسیم بندی میکند:
1- (1-3) اشاره است به واقعیتی که مقتضی نزول این سوره بوده و سرزنش کردن کافران به خاطر مشغول شدن به این موضوع.
2- (4-5) بیم دادن آنان است از اینکه اگر بر این روش مداومت داشته باشند، پس سؤالکنندگان و اختلاف برانگیزان معاقبه خواهند شد.
3- (6-16) اشاره به آیات آفاق و انفس بر امکان وقوع قیامت است که دعوت به حکمت میباشد.
4- (17- 36) موعظهی حسنه و باقی آیات جدال به آنچه که بهتر است، میباشد.
پنجم تفسیر قرآن با قرآن:
استاد سبحانی هنگامی که آیاتی را تفسیر مینماید آن را به دور از آیات دیگر تفسیر نمینماید بلکه تمام آیات مرتبط با آیه مورد تفسیر را ذکر نمود، و رابطه آیات با یکدیگر را توضیح میدهد سپس آیهی مورد نظرش را تفسیر مینماید. اگر تفسیر وی را بخوانیم مثالهای زیادی را میبینیم، از جمله تفسیر آیهی «یُدَبِّرُ الاَمرَ ما مِن شَفِیعٍ اِلاَّ مِن بَعدِ اِذنِهِ» هنگامی که شخص مجرمی در این دنیا به دادگاه برده میشود اندیشه میکند که از یکی از دو چیزی یعنی؛ جهل حاکم یا شهوت وی استفاده کند، لذا به دامن شفاعتکنندگان و واسطهها دستاویز میشود تا اینکه خویش را از کیفر نجات دهد. اما در دادگاه خداوند هیچگونه جهالت و پیروی از شهوات وجود ندارد؛ لذا هیچ نیازی به شفاعتکننده وجود ندارد بلکه همه به تنهایی به میدان محشر میآیند آنجا که خداوند میفرماید: «وَ کُلٌّ آتِیهِ یومَ القِیامَةِ فَرداً»
اگر کسی بر این باور باشد که فلانی او را از کیفر خداوند نجات داده و از او دفاع میکند، این واقعاً ضربهی بزرگی است در عقیده و فرد را در شرک داخل مینماید، اگر در دنیا کسی را به عنوان شفاعتکننده برای خویش تعیین نماییم؛ این ادعای دانستن غیب است، و اگر بگوییم فلانی سخنش نزد خداوند مقبول است به این معنی است که بگوییم فلانی فرزند خداست همانطور که یهود و نصاری گفتند مسیح یا عزیر -علیهما السلام- فرزندان خدا هستند.
خداوند میفرماید: اگر جبرئیل با اینکه جزو فرشتگان مقرب است، چنین مخالفتی بنماید سزایش چنین و چنان است. و خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: اگر بر ما افترا ببندی سزایت چنین است:« إِذاً لأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً» و اولین کسی در روز قیامت محاسبه و بازخواست میشود پیامبر(ص) یعنی نزدیکترین مقربین درگاه الهی میباشد، پس (ادعای اینکه کسی معین) شفاعت مینماید به این معنی است که بگویند: ما فرزندان خداییم و یا اینکه مرتکب گناه بشوی و بگویی ما از امت محمّد(ص) میباشیم. این شرک و تعطیل نمودن دین الهی است. اما نوع دیگری از شفاعت مقبول وجود دارد و آن اینکه اعتقاد داشته باشی کسانی هستند که با اجازه خداوند برای مؤمنان دعای خیر مینمایند؛ فرد بعد از اخذ اسباب و وسایل مشروع، نتیجه کار را به خدا سپرده و بندگان صالح خدا نظر به اینکه اسباب خود هیچ تأثیری در فلاح انسان ندارند، از خدا بخواهند که در اسبابی که این فرد اخذ نموده و تکلیف خود را انجام داده است، تأثیر بگذارد و این وسیله یا سبب مایهی نجات وی شود، اینگونه شفاعت پسندیده است و چه بسا شفاعت پیامبر(ص) در روز قیامت کبری نیز به همین معنا باشد….
* کردستان عراق، دانشگاه صلاحالدین اربیل، دانشکدهی شریعت و مطالعات اسلامی
اصلاح ویب