مواضع سکولارها در باره قرآن کریم و اسلام (۲-۲)
✅ انسانی کردن دین و قرآن:
یکی دیگر از راههای بازی کردن سکولارها با نصّ و در نتیجه با دین و مقدّسات مؤمنان؛ انسانی معرفی کردن خاستگاه دین و کتاب دینی (قرآن) است. آنهم از این راه که، «چنان به قرآن بنگریم که گویی کلام فرود آمده از آسمان نیست بلکه یک رویداد واقعی همانند رویدادهای فیزیکی و بیولوژیک بوده است. » (۲۱) و باید فقط به وصف نص، به تحقیق در آن بپردازیم، نصی لغوی بدون توجه به اعتبار الهی و خدایی بودن آن، زیرا ایمان به وجود متافیزیکی سابق بر نصّ، محصول فرهنگ بودن نصّ را کدر و آلوده میگرداند و در نتیجه فهم علمی آن را نیز کدر مینماید. » (۲۲)
و در مورد قرآن میگوید: قرآن از جهت الفاظ مقدس است، ولی از جهت مفهوم پیوسته متغیر، و لذا نسبی است یعنی به دلیل اینکه قرآن را انسان تفسیر میکند، پس متن انسانی است، یعنی متن انسانی شده است. اساساً متن از نخستین لحظهی نزول یعنی با قرائت پیامبر از آن، در لحظه نزول وحی، از متن الهی به متن انسانی تبدیل شد، چرا که به وسیلهی انسان فهم شد و از تنزیل به تأویل رسید.
ابوزید تعمداً در جهت مخالف تمامی اندیشمندان و علمای مسلمان حرکت میورزد و در هر دو سو اجماع آنها را لغو مینماید زیرا اجماع علما بر انسانی و غیر مقدّس بودن لفظ و حروف و خدای و مقدّس بودن معنا و کلام غیر مقروء است، اما ابوزید در هر دو مورد در جهت مخالف سیر کرده است. به راستی اکتشافی است عجیب که حدوداً ۱۵ قرن است بر ذهن کسی خطور نکرده است؛ لابد این هم از جملهی دستآوردهای جدید ابوزید از فلسفهی مارکسیسم است؟
حال ببینیم سرنوشت وحی در این منظومهی فکری به کجا ختم میشود؟
دکتر حسن حنفی در مقام ارائهی تعریف از وحی و تعبیر از آن میگوید: «وحی در شعور انسان روییده میشود» و «تمامی آن در شعور بوجود میآید» آری چنانچه تصریح مینماید همانند گیاه در شعور انسان روییده میشود و در نفس انسانی بوجود میآید و انزال هیچ حضور و نقشی در آن ندارد. و هیچ مصدری خارج از زمان و مکان برای وحی وجود ندارد «و عیب واقعی و تمامعیار در این است که وحی را مطلق و خارج از زمان و مکان، یا حرفی تدوین شده در نص تلقی کنیم» «وحی از سوی خدا نیامده است تا خارج از زمان و مکانش بدانیم بلکه به سوی بشر فرود آمده و در تاریخ حلول کرده است. » (۲۳)
این است رأی و دیدگاه آنان در مورد خاستگاه قرآن. « آنها به شکل عام در پی قداستزدایی از قرآن کریم هستند و در این راه از مناهج مارکسیستی و انسانی کردن و هرمنوتیکی استفاده مینمایند؛ بدون اینکه کمترین اعتباری برای قداست آن قایل باشند و بدون توجه به کلام الله بودن آن. » (۲۴)
ولی اگر به منابع علمای مسلمان مراجعه کنیم میبینیم که تعریف دیگری از وحی ارائه میدهند آنها میگویند: «وحی یعنی اینکه: خداوند به کسی که او را برگزیده است از میان بندگانش، تعلیم دهد هرچه را که خود بخواهد بر آن اطلاع پیدا کند از الوان هدایت و علم، اما به طریقهی سرّی و غیر معتاد برای بشر. » (۲۵)
راغب اصفهانی نیز در تعریف وحی میگوید: «وحی یعنی اشارهی سریع، و به کلمهای که از سوی خداوند به انبیاء القا میشود وحی گفته میشود. » (۲۶)
حال بیاییم این تعریف را با تعریف سکولارها از وحی مقایسه کنیم در تعریف آقایان سکولار: «وحی احساسی است ناخودآگاه که برای فرد پیغمبر و سایر انسانها دست میدهد. » چرا که آقای حسن حنفی در دنبالهی کلامش میگوید: «وحی چهار نوع دارد. وحی مستقیم از سوی خدا که در کتاب متجلی است. و وحی تفصیلی از سوی رسول الله به توجیه از خدا. و وحی جمعی از سوی امت، چرا که امت خلیفه الله است. و وحی فردی از سوی عقل که مستند به وحی کتاب و سنت و جماعت است. دو اصل اول -کتاب و سنت- بر وحی مکتوب دلالت میورزند و دو نوع دیگر -وحی جمعی و عقلی- بر وحی زندهی مستمر دلالت میورزند. » (۲۷) درحالیکه وحی در تعریف علمای مسلمان تنها برای انبیای برگزیده و برای تعلیم و هدایت حاصل میشود.
در اینجا نیز آقایان قاعدهی «خذ ما خالف العامّه» را مبنا قرار داده و تعریف نشأت گرفته از فرهنگ دینی و فهم صحیح سلف را سنتی و ارتجاعی قلمداد کرده لذا از آن روگردان شده و تأویلهای باطنی و باطل خود را نواندیشی و نوآوری تلقی مینمایند!
✅ نسبی کردن بنیانها و مفاهیم دینی:
قبل از پرداختن به موضوع نسبیگرایی ارائهی تعریفی از آن لازم است. در فرهنگ اندیشهی نو آمده است: “نسبیگرایی نظریهای است که بنا بر آن عقاید و اصول، خصوصاً عقاید و اصول ارزشگذار، اعتبار جهانی یا همیشگی ندارد بلکه برای عصر خود یا گروه اجتماعی یا شخص پایبند به آن معتبر است. » (۲۸)
نسبیتگرایی در اخلاق به طور کلی عبارت از گرایشی است که معتقد است هیچ امر ثابت و مطلقی در اخلاق وجود ندارد و نسبیت بر تمام عرصههای آن حاکم است. از نظر یک نسبیتگرا هرکس میتواند ارزشهای اخلاقی شخصی خود را داشته و مطابق آنها عمل نماید و کسی حق ندارد چیزی را بر او تحمیل نماید در مقابل، خود این شخص نیز نباید ارزشهای خود را عمومیت بخشیده و از دیگران انتظار داشته باشد که همانند او، ارزشهای یکسانی داشته باشند. (۲۹)
نظریهی نسبیگرایی در عقاید، شرایع، اخلاقیات و فرهنگها دخیل است و بر اساس آن اخلاق یا عقیده یا فرهنگ یا شریعتی که در گذشته مقبول و پسندیده بوده امروزه کارآیی خود را از دست میدهد یا آنچه در میان قومی یا طرفداران عقیدهای خوب و پسندیده است در میان دیگری بد و ناپسند میباشد.
در اینجا دو مطلب وجود دارد:
أ- امورات ثابت و مبدئی چون ثوابت و مبادی اعتقادی و اخلاقی و تشریعی و فرهنگی کلی و تغییرناپذیر، که گذشت زمان و تفاوت در دین و فرهنگ و غیره تأثیری در آنها ندارد و به هیچوجه قابل تغییر نیستند.
ب- فروعیات مبتنی بر این اصول و مبادی که از زمانی به زمان دیگر و از قومی به قومی، یا منطقهای به مناطق دیگر در تغییر هستند.
اگر مراد آقایان از نسبیگرایی، نسبی بودن فروعیات فقهی اجتهادی است فبها و اختلافی در کار نیست و اگر مراد نسبی بودن ثوابت است در این صورت ما سؤالاتی از ایشان داریم. آیا مفهوم توحید و شرک که متناقض هستند و از ابتدای آفرینش همواره در برابر هم قرار داشتهاند و اولی پسندیده و دومی ناپسند بوده است میتوانند تغییر کنند و کسی بیاید از منظر درون دینی – از اینرو میگویم «درون دینی» چون مخاطبان ما کسانی هستند مدعی دینداری و نواندیشی دینی- و بر اساس بینش قرآنی ادعا کند که امروزه شرک خوب و توحید بد است؟
آیا مفاهیم کلی و متقابل اخلاقی چون خیر و شر به مفهوم وسیع دینی و وحیانی آن، میتوانند تغییر کنند و بگوییم گذشت زمان و تغییر شرایط فرهنگی باعث شده یا میشود که امروزه جای همهی فضایل و رذایل اخلاقی را با هم عوض کرده، فضایل را رذایل، و رذایل را فضایل تلقی کنیم؟
آیا امروزه میتوانیم در پرتو اندیشهی نسبیگرایی جای همهی حلالها وحرامهای ثابت و مسلم شرعی را به بهانهی تغییر شرایط با هم معاوضه کنیم؟
آیا میتوانیم عبادتها را تغییر بدهیم و بدیلی دیگری متناسب با عصر مدرنیته برای آنها بیاوریم؟
آیا میشود به بهانهی نسبیتگرایی همهی مسلّمات عقیدتی غیبی را (چون ایمان به معاد و ملائکه و بهشت و جهنم وغیره) انکار یا تأویل فاسد کنیم؟ و…؟
پاسخ همهی این سؤالات در منظومه فکری آقایان مثبت است چنانچه در آینده با استناد به اقوال ایشان بدان میپردازیم.
آنچه از تاریخی کردن و انسانی کردن و غیر ایدئولوژیک کردن و زادهی فرهنگ پنداشتن وحی و نسبی کردن آموزههای دینی و آنرا تجربهی بشری پنداشتن و…این مدعیان نواندیشی دینی بر میآید، مسخ حقیقت و ماهیت دین تحت این نامها است و من در مقام تحدّی خطاب به آقایان میگویم اگر این چنین نیست «هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»
ما برای اثبات ادعای خویش مبنی بر مسخ دین تحت نام نسبیت فرازهای از گفتههای آقایان ذکر میکنیم.
مراد وهبه میگوید: «سکولاریسم یعنی اینکه هیچ سلطانی بر عقل جز سلطان خودِ عقل وجود ندارد. . اما این عقلانیت که سلطان مطلق است، دارای سه ویژگی اساسی است.
- نسبیگرایی مطلق، چون سکولاریسم در یک معنای دیگرش عبارت از اندیشیدن و تفکیر در نسبی – نه مطلق – بودن بوسیلهی چیزی که نسبی است، میباشد.
- عقلگرایی سکولار، یعنی انکار غیب و هرچه سوای ماده است یا به تعبیر دیگر: «محدود کردن وجود انسانی به زمان و تاریخ» معنای این جمله این است که به ماورای زمان و تاریخ نظر نمیشود چون ماورای آن یعنی مطلق، و مطلق نیز مرفوض است.
- عقلگرایی سکولار یعنی دور انداختن همهی مقدّسات و هرچه مقدّس است در نتیجه سکولاریسم یعنی «نزع قداست از دین و از هر مقدّسی» چون اگر پای نفی مقدّسات در میان نباشد سکولاریسمی در کار نخواهد بود. » (۳۰)
✅ اتهام ایدئولوژیکی اندیشیدن:
یکی از اتهاماتی که آقایان سکولار به افراد متعهد و ملتزم دینی وارد میکنند این است که میگویند: مسلمانان در چهارچوب یک ایدئولوژی ویژه میاندیشند و در نتیجه گرفتار قید و بند عقاید و افکار و اندیشههای خاصی هستند و فراتر از آنها نمیاندیشند و گام بر نمیدارند و این دگماندیشی و جزمیت و…است.
برای اینکه بدانیم آیا ایدئولوژیک فکر کردن عیب و نقص است یا نشانهی کمال در تفکر و شخصیت و غیره؛ ابتدا به ارائهی تعریفی از ایدئولوژی میپردازیم، بعد میبینیم که چه افراد و کسانی در چهار چوب ایدئولوژی اندیشیده، و آورندهی ایدئولوژی بوده و در قید و بند ایدئولوژی زیستهاند.
تعریف ایدئولوژی: «از این واژه برای توصیف عقاید و تصورات، آرمانها، تمایلات، ارزشها، جهاننگریها، دینها، فلسفههای سیاسی و توجیهات اخلاقی، به شیوههای گوناگون استفاده شده است. » (۳۱)
«ایدئولوژی مجموعهای است از نظرات، اعتقادات و نگرشها: مانند جهانبینی ِ یک طبقه یا گروه اجتماعی. این تعریف از نظر اجتماعی نسبی است. » (۳۲)
✅ ایدئولوژی در حوزه الهیات و معارف اسلامی:
یک تئوری کلی دربارهی جهان هستی همراه با یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم است که راه انسان را در زندگی مشخص میکند و هدف آن سعادت و تکامل اوست به عبارت دیگر مجموعهای از بایدها و نبایدها در زندگی و رفتار انسان است که مایه سعادت و کمال انسان در دنیا و آخرت میگردد. اینها تعاریفی بود که فرهنگ لغات و دانشنامهها از ایدئولوژی ارائه دادهاند که بیشک اگر در چهارچوب این تعاریف به ایدئولوژی نگریسته شود، نه تنها یک امر ناپسند نیست که خیلی ایدهآل است و بر اساس آن تمامی مکاتب فکری و سیاسی و دینی، ایدئولوژی هستند، و بر اساس آن مکتب نسبیت سکولارها نیز یک ایدئولوژی است و طرفداران آن بیشترین تعصب را برای دفاع از آن، از خود نشان میدهند.
و اما طرفداران آن:
بر اساس تعاریف فوق همهی انبیا و فلاسفه و اندیشمندان در طول تاریخ طرفدار ایدئولوژی خاص خود بوده و در راه آن، از خودگذشتگی و جانفشانی کردهاند و این امر نه تنها برآنان خرده گرفته نشده بلکه عین افتخار و مایهی مباهات آنان تلقی شده است. وقتی رسول الله (ص) در حساسترین و بحرانیترین شرایط، خطاب به عمویش ابوطالب (در مقابل پیشنهاد قریشیها) میگوید: «عموجان، به خدا سوگند که اگر خورشید را در کف دست راست من، و ماه را در کف دست چپ من قرار دهند، تا من از رسالتم دست بردارم، هرگز نخواهم پذیرفت، مگر اینکه خداوند را به ایشان بشناسانم یا اینکه کشته شوم. » (۳۳) اگر بر اساس معادلات آقایان سکولار بیندیشیم و قضاوت کنیم این موضعگیری ایدئولوژیکی رسول الله (ص)، و همهی تلاشها، فداکاریها، جهاد و تحمل رنجهای پیغمبران و یارانشان در راه آرمانها و ایدئولوژیشان یک عمل بسیار ناپسند است!
لازم به ذکر است که گردانندگان کلیسای مسیحیت با سوء استفاده از دین، منشأ و مصدر هرچه تعصب و پیشداوری و صدور احکام ناروا به اسم دین است به شمار میآمدند. لذا برای اولین بار فیلسوف فرانسوی (۱۸۰۱-)دستوت دو تراسی واژهی ایدئولوژی را برای اشاره به علم عقاید که سرچشمهی تعصبها و پیشداوریهای آدمیان را برای آنان آشکار میکند، بکار گرفته شد و از آن زمان به بعد به جای ممدوح بودن مفاد آن به امری مذموم تبدیل گشت ولی پس از آنکه دورهای آنرا به ناروا به کار بردند با انتشار کتاب قبلاً چاپ نشدهی ایدئولوژی آلمانی مارکس در ۱۹۲۷ که جامعهشناسی شناخت را به حوزهی علایق زمان معاصر آورد، احیا شد. از این واژه برای توصیف عقاید و تصورات، آرمانها، تمایلات، ارزشها، جهاننگریها، دینها، فلسفههای سیاسی و توجیهات اخلاقی به شیوههای گوناگون استفاده شده است. (فرهنگ اندیشهی نو)
ولادت اسلام جدید (اسلام سکولار):
مشکل اصلی این نیست که دشمنان اسلام علیه آن بگویند و بنویسند چرا که این یک امر طبیعی است و آنان در طول تاریخ اسلام از هیچ سعی و تلاشی علیه دین دریغ نکردهاند؛ بلکه مشکل اصلی در این است که کسانی به اسم مسلمان و بهنام دفاع از اسلام به این امر برخیزند و آنچه ما امروزه با آن مواجه هستیم، این است.
دکتر احمد ادریس الطعان در آخر کتاب «العلمانیون والقرآن الکریم» بحث جالبی دارد که خلاصهی آنرا در اینجا میآوریم نامبرده یکایک کلمات و جملات منقوله را به اصحاب آنها با ذکر مأخذ نسبت داده است که عین آنرا به اختصار و با ذکر منبع درج مینماییم.
«اسلامی که این به اصطلاح نواندیشان مسلمان از آن سخن به میان میآورند، اسلامی نیست که خداوند جل جلاله آنرا بر محمد(ص) فرو فرستاده و در مورد آن گفته است؛ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ»(۳۴) «وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِین» (۳۵) بلکه این اسلامِ اختراعیِ جدید، اسلامی است منفتح و غیر مغلق و غیر مکتمَل بعکس آنچه خداوند باری تعالی اراده کرده است؛ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا. » (۳۶)
این اسلام امتداد دین موسوم به عقلانی است که فلاسفهی اروپا بعد از نهضت رنسانس آنرا ببار آوردند و بعنوان بدیلی برای دین مسیحیت بر کرسی نشاندند. سکولارهای عرب (و غیرعرب مسلمانتبار) نیز میخواهند عین این راه اساتید خود را در ارتباط با علاقه و رابطهشان با اسلام بپیمایند. لازم نیست که اسلام روشنفکرانهی جدید بر پنج اصل شهادتین(اشهد ان لااله الاالله وان محمدا رسول الله ) و اقامهی نماز و ادای زکات و روزهی رمضان و حج بیت الله برای افراد دارای استطاعه، استوار باشد. زیرا شهادتین در دین سکولار جدید دارای مدلول ایمانی نیستند؛ چون «در حقیقت و نفس الامر و طبق مقتضیات عصر شهادت به معنای کتابت آنها یا تلفظ به آنها نیست بلکه به معنای گواهی و شهادت بر عصر است …شهادت به معنای گواهی لفظی بر الوهیت و نبوت نیست بلکه شهادت وگواهی نظری و علمی بر قضایای عصر و حوادث تاریخ است. » (۳۷)
قسمت دوم شهادت (اشهد انّ محمدا رسول الله) از اسلام نیست زیرا بعدها به اذان افزوده شده است چون اسلام در بدو امر دعوتی به لقاء و به هم آمیختگی تمامی ادیان بود. » (۳۸)
«نماز هم یک امر شخصی است. » (۳۹) لذا «ادای آن واجب نیست» (۴۰) و در اصل به منظور نرم کردن خوی و طبیعت عربی و عادت دادن وی بر اطاعت از رهبر فرض گردیده است(۴۱) لذا انجام برخی حرکات یوگا ما را از آن بینیاز میگرداند و این امری است که فقها از آن غافل ماندهاند. (۴۲)
زکات نیز واجب نیست بلکه امری است اختیاری(۴۳) و در اصل برای جامعهای وضع گردیده است که فواصل طبقاتی چندان بزرگی در آن وجود نداشته است(۴۴) زکات مقدمهای است که اسلام از کانال آن ما را بهسوی کمونیسم مطلق سوق میدهد. (۴۵) روزه هم همینطور واجب نیست بلکه امری است اختیاری(۴۶) و تنها بر فرد عربی واجب بوده است چون مشروط به محیط و جغرافیای عربی است لذا روزه به نسبت یک مسلمان غیرعرب تنها یک دلالت و عبرت دینی است. (۴۷) [من نمیدانم اگر روزه واجب نباشد دلالت و عبرتش در کجا است؟] و در واقع در عصر حاضر روزه گرفتن بر مسلمانان حرام است چون باعث کاهش درآمد و بهرهوری میشود. (۴۸) حج هم یک عبادت شرکآلود ذلتآور قدیمی عربی است که اسلام به منظور رعایت حال اعراب آن را تقریر و تأیید کرده است. (۴۹) تغییر قبله و حج هر دو تعبیری از میل و رغبت اعراب برای عربی کردن اسلام و تأکید بر عربیت آن هستند. (۵۰) «لذا امروزه هیچ لزوم و ضرورتی برای انجام عبادتی بنام حج وجود ندارد چون حج عقلی یا حج روحی ما را از آن بی نیاز میگرداند. » (۵۱)
به این ترتیب همهی شعایر و عبادتهای اسلامی یکی پس از دیگری ذوب میشوند و به عنوان عبادتهای شرکآلود معرفی میگردند که از امتهای پیشین و جاهلی بهجا مانده و در قرآن نفوذ کردهاند. (۵۲) و فقها هم دور خود را در قانونی و نهادینه کردن آنها ایفا کردهاند. (۵۳) بر عکس رسالتی که امتیاز اصلیش در این زمینه انعطافپذیری است ولی فقها این انعطافپذیری را از آن زدودهاند. (۵۴) و رسالت روحی اسلام بدون انجام این عبادات نیر تحقق مییابد. (۵۵) امروزه مساجد به لانه ترور تبدیل گشتهاند. (۵۶) و نشانهها و علایم ارتجاع و عقبماندگی در رشد دینداری شخصی-همچنانکه در صفوف نمازگزاران و پدیده ریش و حجاب نمودار است- مشاهده میشود. (۵۷) ما امروز ملزم به تجدید نظر در فرایض و عبادات هستیم و باید در مورد فواید و زیانهای سلامتی و اقتصادی روزه به متخصصان مراجعه کنیم. (۵۸)
آری این چنین اسلام ربّانی ابلاغ شده توسط رسول الله (ص) محو میگردد و از بین میرود و به جای آن اسلام سکولار اختراعی با ارکان جدید عصری و منفتحش سر در میآورد. اسلامی که پذیرای هر فهم و تأویلی است و به این حدّ هم اکتفا نمیکند چون گفتمان سکولار قائل به توقف در یک حد خاص نیست.
و اما ایمان: ایمان نیز در گفتمان سکولارها همان ایمان محمدی قائم بر شش رکن «ایمان به خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و پیغمبران و روز آخرت و قضا و قدر خیر و شر» آن نیست؛ بلکه تغییر اساسی و ریشهای در معنا و مفهوم آن به وجود آمده است. ایمان در عصر ما یعنی: «انتقال به سوی ادراک عمیق و برنامهای کردن موضوع آفرینش و تکوین آن؛ چنانکه خداوند در قرآن توضیح داده است، و این یک مرحلهی ایمانی است که در گذشته کسی جز افراد برگزیده از سوی خدا بدان نرسیدهاند. »(۵۹) ایمان به معنای جدیدش حتی اندیشهی مرگ خدا و غیبت او را از هستی به میان میآورد و میپذیرد هرچند این اندیشه با افکار طبقات بسیاری از افراد مؤمن تقلیدی مخالف باشد. (۶۰) و بنا بر این مفهوم و تلقی جدید «ارکونی» از ایمان، میتوان همهی کسانی را که در تاریخ اسلامی یا عربی ملحد خوانده شدهاند مؤمن تلقی کرد زیرا ایمان ویژهی خود را دارند و تنها از مفهوم تنگ و قشری آن رهائی یافتهاند و آنها نیز عبادات و شعایر ویژهی خود را داشته و دارند. (۶۱)
…. و در موازات با تغییر معنا و مفهوم ایمان مفهوم الحاد و شرک نیز در منظومهی فکری آقایان تغییر یافته است. چنانکه الحاد در نزد نیچه، مارکس و فویرباخ نظریهی برای تحریر وآزاداندیشی است(۶۳) به همان شیوه در نزد اندیشمندان به اصطلاح نواندیش عرب نیز «الحاد تجدید است چون با واقع مطابقت دارد و آگاهی از وضعیت حاضر تلقی میشود و دفع خطرها و انعطافپذیری در اندیشه است…. الحاد معنای اصلی ایمان است نه معنای متضاد با آن، و ایمان همان معنا و مفهومی است که از عرف پدید میآید و از معنای اصلی و کلاسیک آن بسیار بعید است اگر نگوییم فقدان آن است. چون ایمان پوشیدن و تغطیهی چیز دیگری مخالف مضمون ایمان است، الحاد نیز زدودن پرده و دور انداختن آن و آبروریزی نفاق است. (۶۳) شرک به خداوند نیز که در معنای کلاسیک عبادت برای غیر خدا است در منظومهی فکری سکولارها ثبات در کون و هستی متحرک؛ و عدم تکامل متناسب با شروط دایمی تکامل است. پس عقبماندگی شرک و تکامل و پیشرفت توحید است. به تعبیر دیگر: توحید مدرن توحید امّت و اندیشه است نه توحید الله تعالی. « أَجَعَلَ الْآلِهَهَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ » (۶۴-۶۵)
ضمناً باید بدانیم که خدا در منظومهی فکری آقایان، و در این ایمان جدید، خدای متعارف مؤمنان نیست که در قرآن متصف به تمامی صفات کمال معرفی شده است بلکه خدا یعنی انسان و صفات انسانی حتی وجود نیز مرادف وجود انسانی است (۶۶) خدای جدید همان عامل محرک حیوانی، پیشرفت، آزادی، طبیعت، نان، عشق است. (۶۷) یا خدا همان آرزوی عدالت، آزادی و مساوات است. (۶۸)
آخرت نیز در دین جدید سکولارها، آخرتی نیست که امت به آن ایمان دارد، بلکه عموم غیبیات چون: عرش، کرسی، ملائکه، جن، شیاطین، نامه اعمال و غیر اینها تصورات افسانهای هستند. (۶۹) و اندیشهی ایمان به آخرت اساساً همزمان با پرستش خورشید در میان مصریان بوجود آمده است. اندیشهی خلود و جاویدانگی نیر همگام با دین رسمی یا دین دولتی بوجود آمده است. (۷۰) بنا بر این، عالم آخرت افسانهای است که کاهنان برای سیطره و حکم بر مردم آن را به وجود آوردهاند. (۷۱)
کتب مقدسه از جمله قرآن، همگی عالم غیبی را انکار میکنند چون غیب در قرآن همان آینده است و یگانه غیب همان مستقبل است و میتوان با اندکی از منطق و حساب به آن دسترسی پیدا کرد. (۷۲)
بعثت و دوباره زنده شدن نیز در آسمان به وقوع نخواهد پیوست؛ بلکه در روی زمین خواهد بود. بعثت مورد نظر قرآن و پیغمبر (ص) بر انگیخته شدن بعد از مرگ نیست، بلکه بعثت از عالم طفولت و عقبماندگی بهسوی عالم تقدم و آگاهی است. (۷۳)
بهشت و دوزخ نیز نعمت و عذاب این دنیا هستند نه در عالم دیگر که انسانها بعد از مرگ در آن بر انگیخته شوند دنیا و آخرت در همین زمین هستند بهشت لذتها و شادیها و نعمتهای این جهان، و دوزخ نیز تلخیها و شرور و بدیهای آن هستند که انسان به آنها گرفتار میشود. (۷۴) حورالعین نیز تعبیری از هنر و زندگی بدون دغدغه است. (۷۵) و …
و در آخر میگوییم: اگر این به اصطلاح نواندیشان سکولار عملاً خواهان پیشرفت و نهضت این امّت بلازده هستند – چنانکه خود ادعا دارند – و پیشرفت آنرا بر منافع شخصی خود مقدم میدارند بیایند و موضع خود را صریح اعلام کنند که آیا از ته دل به کارساز بودن این طرحهای عجیب و غریب خود دربارهی اسلام و قرآن ایمان دارند و آیا این طرحهای عجیب عملاً میتوانند باعث نهضت و پیشرفت و آزادی شوند؟
آیا اسلام قرآنی در گذشته و حال مانع پیشرفت و تعالی بوده است تا ما به این طرحهای عجیب و غریب و اسلام مسخشده رو آوریم؟ آیا این اسلام است که نیازمند اصلاح وتغییر است یا انسان؟ آیا این سکولارها نمیدانند که با این طرحهایشان دارند با عقل و اندیشهها بازی میکنند و اگر بتوانند برخی از انسانهای سادهاندیش را بازیچهی دست خود قرار دهند مطمئن باشند نمیتوانند همهی انسانها را فریب دهند و عاقبت مکر و خدعه و نیرنگشان برملا خواهد گشت. کدام مسلمان واقعی این مسخ و تشویه را بنام اسلام میپذیرد بل کدام عاقلی ولو مسلمان هم نباشد میتواند به این افهام (اوهام) قانع گردد؟ طبیعت اسلام پوچگرایی را بر نمیتابد و این امری است که حتی خاورشناسان نیز آن را در یافتهاند؛ زیرا چنانکه رسول خدا (ص) فرموده است: «کَمِثَلِ الْمَحَجَّه الْبَیْضَاء لَیْلهَا کَنَهَارِهَا» آری اسلام همانند روز روشن است و هیچ غموض و عُسری در آن وجود ندارد و این سرّ قوّت اسلام و سرّ جاویدانگی آن، و مظهر شمول و جهانی بودن آن و سبب اقبال انسانها به سوی آن و انتشار آن است.
وقتکشی در تأویل و تحریف اسلام نه تنها سودی به بار نمیآورد که باعث افزایش مصائب امّت و تأخیر نهضت آن میگردد. بهجای این تأویلهای گمراه کننده بهتر است به سوی عمل صالح و کار سازنده روی آورند. زیرا امّت ما نیازمند هدم و ویرانکاری نیست و ما چیزی نداریم که نیاز داشته باشیم آنرا ویران کنیم؛ بلکه ما قواعد متین و ستونهای راسخی داریم که باید حفاظت و تقویت شوند. مصیبت امت ما در «نصوص» نیست بلکه در «لصوص» [دزدان] است (حکّامی که جلوی هرگونه تقدم و پیشرفت را سد میکنند و نماد و مظهر استبدادند). و در نهایت ما نیازمند طرحهای ویرانگر سکولاری نیستیم که اسلام را از بیخ ویران میکنند. ما نیازمند یک انقلاب همهجانبهی اسلامی هستیم که اسلام را بار دیگر به رهبری و قیادت امت برگرداند و دزدان و فرعونها و منافقین را از سر راه بردارد تا بتواند نقش خود را در میان امّت بار دیگر به خوبی ایفا کند و…. (۷۶)
والسّلام علینا وعلی جمیع عباد الله الصّالحین.
محمد ملازاده برای بخش اول مقاله اینجا را کلیک کنید
پاورقی وارجاعات:
- ارکون. تارخیه الفکر. ص۲۸۴٫
- نصر حامد ابو زید. مفهوم النص. ص۲۷٫
- د. حسن حنفی الوحی والواقع. ۱/۱۹و۲۰ودراسات اسلامیه ص۱۹
- العلمانیون والقرآن الکریم. د: احمد ادریس الطعان ص ۷۶۵
- مناهل العرفان فی علوم القرآن. ج۱ص۶۳
- مفردات راغب مادهی وحی.
- حسن حنفی. دراسات اسلامیه ص۶۱
- فرهنگ اندیشهی نو. مادهی نسبیگرایی
- سایت پژوهشکدهی باقر العلوم: مقاله نسبیت گرایی در اخلاق.
- العلمانیون والقرآن الکریم. د. احمد ادریس الطعان. ص۲۴۱
- فرهنگ اندیشهی نوین.
- دانشنامهی ویکیپیدیا
- اخلاق و تربیت در اسلام، سید قطب ص۲۳
- آل عمران /۱۹
- آل عمران/۸۵
- المائده/۳
- نگا حسن حنفی من العقیده الی الثورهج۱ص۱۷
- صادق نیهوم صوت الناس محنه ثقاقه مزوره ص۲۵
- عبد الرزاق هوماس القرائه الجدیده. ص۱۲۹و۱۶۹
- د-عبد المجید شرفی “الاسلام بین الرساله والتاریخ” ص۶۳
- دکترعبدالهادی عبد الرحمن. سلطه النص ص۱۱۰و۱۱۱
- نگا. صادق نیهوم «الاسلام فی الاسر»ص۱۲۷و۱۳۴
- عبد المجید شرفی« الاسلام بین الرساله والتاریخ »ص۶۳
- د. الجابری «وجهه نظر»ص۱۵۰و۱۵۱
- نگا. محمد محمود طه«الرساله الثانیه»ص۱۵۵و۱۶۴
- د شرفی. لبنات ص۱۷۳والاسلام…ص۶۳و۶۴
- د. هادی عبد الرحمن «سلطه النص»ص۱۰۹
- حبیب بورقیبه رئیس پیشین تونس. نگا. محمد الهادی مصطفی زمزمی ۴۸و۴۹٫٫٫
- نگا. د. شرفی الاسلام…ص۶۵ وطیب تیزینی «النص القرآنی»ص۱۵۴و۱۵۵٫٫٫
- نگا. عبد الهادی عبد الرحمن. «سلطه النص»ص۱۰۶
- نگا. ارکون. مجله الکرمل. شماره ۳۴٫
- نگا. طیب تیزینی. «النص القرآنی»ص۱۵۴و۱۵۵٫
- نگا. ارکون «تاریخیه الفکر»ص۱۸٫
- نگا. شرفی «الاسلام بین…»ص۱۲۱٫
- نگا. ارکون«قضایا فی نقد العقل الدینی»ص۳۶٫
- الفاشیون والوطن ص۲۰۰٫
- نگا. العظمه«العلمانیه تحت المجهر»ص۱۸۱٫
- نگا. حسین احمد امین« الاجتهاد فی الاسلام»ص۲۳٫
- نگا. ابوالقاسم حاج حمد«العالمیه الاسلامیه الثانیه»۲/۴۹۷و۴۹۸٫
- نگا. ارکون «من الاجتهاد الی نقد العقل الاسلامی»ص۵۰و۵۱٫
- نگا. ارکون مجله الکرمله ص۳۹ شماره ۳۴ سال ۱۹۸۹٫
- نگا. کولیز «الله فی الفلسفه الحدیثه»ص۳۳۳و۳۳۴٫
- نگا. د: حسن حنفی«التراث والتجدید»ص۴۵٫
- ص/۵
- نگا. د حسن حنفی«حوار المشرق والمغرب»ص۵۴و۵۷
- نگا دحسن حنفی« من العقیده الی الثوره»ج۲ص۹۲و۹۳و۱۱۲٫ ۱۱۳٫
- نگا. د حسن حنفی«حوار المشرق والمغرب»ص ۷۲٫
- قضایا فی نقد العقل الدینی»ص۲۸۲٫
- «النص والسلطه والحقیقه»ص۱۳۵٫
- نگا. مراد وهبه«ملاک الحقیقه»ص۲۹۹٫
- نگا. صادق نیهوم«الاسلام فی الاسر»ص۸۲٫
- نگا. پیشین ص۸۱٫
- نگا. پیشین ص۸۲٫
- نگا. دحسن حنفی« من العقیده الی الثوره» ج۴ص۶۰۱٫
- نگا. پیشین ص۶۰۵٫
—————–
برگرفتهی به اختصار از کتاب «العلمانیون والقرآن الکریم» أحمد إدریس الطعان، صص۸۳۲- ۸۴۲-۸۷۶