تاریخ

 الوداع یا شهر رمضان(دلنوشته)

 

 ” غافل مباش ار آدمی ، دریاب اگر صاحبدلی “

” شاید که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

 هنگامی که این نوای حزن انگیز مؤمنان در فضای معنوی مسجد طنین انداز می شود ، قلب به تپش می افتد ، نفس در گلو حبس می شود و جان به اهتزاز می افتد و بی اختیار اشک از چشمانت سرازیر می شود .

آخرچگونه میتوان با تو وداع کرد ، تو که هر دم و بازدممان و هر نفس مان را نفس به نفس ، قدم به قدم های اهل آسمان گره زده بودی ، سیر و سلوک می کردیم در فضای قدسی و ملکوتی ، تازه خود را از خاک کنده بودیم ، آسمانی شده بودیم و چه زود دریافتیم که مرغ باغ ملکوتیم  نییم از عالم خاک.

این بهار دل تازه شاخه هایش شگوفه زده بود و عطر دل انگیز ملکوتیش ما را سرمست خود کرده بود و تازه باران رحمتش بر کویر جانمان باریده و ما را سرسبز و خرم و با طراوت نموده بود که نوای الوداع چنان دگرگونمان کرد بگونه ای که ( ثم یهیج فتراه مصفرا ) شدیم.

آخر چگونه میتوان با تو وداع کرد ، که نوای ربناهایت در وقت افطاری روح مسافران کاروان رمضان را به فراسوی سبکبالی می خواند ، روح را متعالی میداد و زیر سایبان مهربانی و الطاف الهی عطش شان فرو می نشست ، بندگان خاکی را با قدسیان افلاک پیوند می زد و از  پهنه ی خاک تا گستره ی افلاک به میهمانی اهل آسمان عروجشان می داد .

 آخر چگونه میتوان از این همه عشق و مستی بندگی و دلدادگی ، آرامش و آسایش ، معرفت و  معنویت که از در و دیوار زمین و آسمانش فواره می زند و ما را در هاله ای از انوار الهی غوطه ور ساخته و ما را بسان امواج اقیانوس در خود طومار کرده دست کشید و خدا حافظی کرد . 

به گوش باشید و به هوش ! که این الوداع ها زنگ هشداری است برای تجدید پیمانی دوباره ، فرصتی است ناب تا بتوانی از لحاظات باقی مانده ی آن به وجه أحسن استفاده کنی و در خلوت با یگانه معبود خود به راز و نیاز بپردازی و با اشک ندامت با آه و زاری و با دعا و نیایش و با زاری و تضرع با او چنان بحر جودش را به جوش بیاوری که غرقت کند در رحمت و مغفرتش و در آخر نجات یابی از آتش دوزخش .

 آری الوداع ها با زبان حال به تو می گویند : که این رمضان گرسنگی و تشنه گیی نیست که چند صباحی بدان عادت می کنیم بلکه بهانه ای خالقانه است برای کرامت و بخشندگی و فرصتی است – احتمالا – تکرار نشدنی برای اجابت همه ی نیازهایی که روزها و هفته ها و ماه ها بود دست تضرع به درگاه الهی دراز و چشم ها به آستانش دوخته شده بود . پس بیایید دریابیم شکوه وعظمت این ماه را و با هم ترانه ی ممتد بندگی و عبودیت را زمزمه کنیم و در گوش زمان فریاد زنیم که :

” دست و پا و چشم ها و تمام جوارحی را که در نهر رمضان تو شست و شو کرده ایم دیگر بار به غبار گناه و معصیت نیا لائیم “

نویسنده : فهیم کاظمیان

نمایش بیشتر

فهیم کاظمیان

استان آذربایجان غربی مویسنده و مترجم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا